نگاهی به جنگ سال ۲۰۰۶ بین اسرائیل و حزب الله، و ترورهای قبلی ایالات متحده و اسرائیل علیه رهبران مهمتر حماس، حزب الله و ایران، باعث میشود نفس راحتی بکشیم، چون این رخدادها باعث نشد که ایران و حزب الله منازعه بزرگتری را کلید بزنند. اما تفاوت فعلی، زمینه، دامنه، سرعت و ادراک ماجراست. اکنون چهرههای ارشد بیشتری کشته شده اند و حملات مهم بیشتری در مناطق بیشتری در یک دوره کوتاه رخ داده است. در همین حال، حمله اسرائیل به غزه ادامه دارد و مردم منطقه را به ستیز با این دولت میاندازد.
مدیر امنیت منطقه ای در موسسه بین المللی مطالعات استراتژیک نوشت: در خاورمیانه، جنگ ها در داخل مرزهای کشورها باقی نمی مانند. احساسات و اندوه های موجود، مداخله خارجی، فقدان یک فرآیند امنیتی منطقه ای و ضعف مداوم دیپلماسی محلی در کنار هم قرار می گیرند و احتمال سرایت درگیری به سایر نقاط را بیشتر می کنند.
در ادامه این مطلب آمده است: بیست سال پیش، تهاجم غرب به عراق، توازن منطقهای را به نفع ایران برهم زد و دوران جدیدی از جهادگرایی فراملی را آغاز کرد. یک دهه پیش، سوریه وارد یک جنگ داخلی ویرانگر شد که قدرتهای بزرگ و جنگجویان افراطی را به خود جذب کرد. در ماههای گذشته، فراتر از تلفات انسانی عظیم فلسطینیها، پیامدهای منطقهای جنگ جاری غزه احتمالاً به همان اندازه مهم خواهد بود.
قرار دادن اجباری فلسطین در دستور کار منطقه ای یکی از اهداف متعدد حماس بود که در 7 اکتبر حمله خود را در اسرائیل آغاز کرد. تنها چند روز بعد، به لطف فشار ایالات متحده، از حمله گسترده اسرائیل به حزب الله لبنان جلوگیری شد. از آن زمان، سوریه، لبنان و یمن هم به هدف و هم به سکوی پرتاب تبدیل شده اند. شگفتانگیزترین رخداپ ژئوپلیتیکی، موفقیت حوثیها در ایجاد اختلال در ترافیک دریایی در تنگه باب المندب است.
10 روز گذشته نشان می دهد که منطقه چقدر به لبه پرتگاه نزدیک است. قتل افرادی از جمله فرمانده ارشد ایرانی در سوریه و معاون رهبر سیاسی حماس در لبنان توسط اسرائیل و ترور یک فرمانده ارشد عراقی مورد حمایت ایران توسط امریکا صورت گرفته است. حرکت آشکار به سمت اقدامی به رهبری ایالات متحده علیه حوثی ها در یمن نیز می تواند نشانه ای از افزایش تنش ها باشد.
نگاهی به جنگ سال 2006 بین اسرائیل و حزب الله، و ترورهای قبلی ایالات متحده و اسرائیل علیه رهبران مهمتر حماس، حزب الله و ایران، باعث می شود نفس راحتی بکشیم، چون این رخدادها باعث نشد که ایران و حزب الله منازعه بزرگتری را کلید بزنند. اما تفاوت فعلی، زمینه، دامنه، سرعت و ادراک ماجراست. اکنون چهره های ارشد بیشتری کشته شده اند و حملات مهم بیشتری در مناطق بیشتری در یک دوره کوتاه رخ داده است. در همین حال، حمله اسرائیل به غزه ادامه دارد و مردم منطقه را به ستیز با این دولت میاندازد.
ایران و اسرائیل تصمیم خواهند گرفت که این درگیری به جنگی همه جانبه تبدیل شود یا رقابتی برای نفوذ منطقه ای باقی بماند. در حالی که تهران نگران از بین رفتن اعتبار و قدرت بازدارندگی خود است، اما همچنان معتقد است اهداف نهایی خود از طریق مرگ با هزار ضربه چاقو بهتر محقق می شود تا رویارویی پرهزینه. حزب الله، نیرومندترین شریک آن، یک نیروی آب دیده با قابلیت های موشکی پیشرفته و عمق استراتژیک است. این گروه از طریق دو عامل محدود می شود: ترس و خستگی در جامعه لبنان و ترجیح ایران به حفظ آن برای بازدارندگی در مقابل اسرائیل و ایالات متحده در صورت جنگ موجودیتی در آینده.
در عوض، شرکای منطقهای ایران از مناقشه برای تقویت مواضع داخلی خود و تأکید بر مقاومت خود در برابر امپریالیسم غرب استفاده میکنند. شمارش معکوس برای پایان حضور آمریکا در سوریه و عراق آغاز شده است. یک دولت قوی در لبنان قادر به تشکیل نیست، چه برسد به محدود کردن رفتار حزب الله.
مهمتر از همه، اسرائیل آسیب دیده، آستانه ی تحمل بیشتری از خود برای خطر کردن و بی رحمی بسیار بالاتری از آنچه مقامات غربی انتظار داشتند از خود نشان داده است. شکست نظامی حماس یک هدف دست یافتنی از طریق صبوری بود. در عوض، اسرائیل اهداف گستردهتری را بیان کرده و شیوههای نظامی ای را در پیش گرفته که فاجعهای بشردوستانه ایجاد کرده و دورنمای شکست استراتژیک را افزایش داده است. در حالی که حماس به دنبال انتقام جویی است، این گروه اما با زمان بازی می کند تا در نبرد روایت ها پیروز شود.
با این حال، قریب الوقوع ترین خطر، شاید انفجار ناگهانی خشونت در سراسر منطقه نباشد، بلکه عادی سازی آهسته برای جهانیان و حساسیت زدایی نسبت به آن چیزی است سطح بالا و غیرقابل قبول خشونت و بدبختی انسانی است.
سه ماه پس از 7 اکتبر، تصویر دیپلماتیک چیزی جز آشفتگی نیست. گروهی از وزرای خارجه مسلمان که از پایتخت های بزرگ بازدید کردند، نتوانستند شتاب دیپلماتیک زیادی ایجاد کنند. به نظر می رسد تلاش ها برای آزادی گروگان های اسرائیلی نیز کم رمق شده است. اگر اسرائیل غزه را همچنان منطقه عملیات نظامی ببیند، فارغ از اینکه چه کسی آن را اداره می کند و از پیوستن به روندی که منجر به تشکیل کشور فلسطین شود امتناع کند، ایده های دارای حسن نیت برای روز پسا جنگ بی معنی است.
دولتهای منطقه هم ناکام بوده اند. مثلا، همین ماجرای تهدید تجارت دریایی جهانی را در نظر بگیرید. عربستان سعودی نگران است که اقدام تند می تواند مذاکرات خود با حوثی ها را از ریل خارج کند. مصر هم که برای تقویت اقتصاد درگیر خود به درآمدهای کانال سوئز وابسته است، برای حفاظت از کشتیرانی دریایی کار چندانی انجام نمی دهد. بار دیگر این امر بر دوش ایالات متحده است تا ائتلافی را تشکیل دهد که در نهایت هم احساسات ضد آمریکایی را در منطقه تشدید خواهد کرد.
ایالات متحده برای جلوگیری از جنگ همه جانبه منطقه ای تا کنون مستحق اعتبار است. اما به نظر می رسد فاقد ایده است، قادر به اعمال اهرم فشار نیست و با ناهنجاری های اخلاقی دست و پنجه نرم می کند. به نظر می رسد تنها جوزپ بورل، مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا، اهداف روشنی را برای حل و فصل صلح تعیین می کند. اما او هیچ اختیار واقعی و نفوذ کمی بر بازیکنان کلیدی ندارد.
جنگ غزه یادآور این است که درگیری ها را نمی توان متوقف کرد و نادیده گرفت. همانطور که در چند دهه گذشته به طرز دردناکی آشکار شده است، نمی توان آنها را صرفاً در میدان جنگ به دست آورد. آنها باید به طور منصفانه حل شوند، هر چند انجام این کار پیچیده و خسته کننده باشد.
امیل هوکایم