با استفاده از روشهای زیر میتوانید این صفحه را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.
سقوط یا شکست در بین رهبران یا کشورهایی که به آمریکا اعتماد می کنند، گزاره ای حتمی است. اشرف غنی رئیس جمهور افغانستان بعد از فرار از این کشور گفته است: ” تنها اشتباه او بهعنوان رئیسجمهور اعتماد به شرکای بینالمللی از جمله آمریکا بود”. جمله ای که بسیار دیر و بعد از نابودی افغانستان به زبان آورده شد. در عین حال بررسی روند سقوط رهبران دیگر نیز نشان می دهد که پای اعتماد به آمریکا در جریان بوده است و این اعتماد باعث هلاکت آنها شده است. حسنی مبارک در مصر، سرهنگ قذافی در لیبی، صدام حسین در عراق، رژیم پهلوی در ایران، بن علی در تونس و دهها مورد این چنینی در آمریکای لاتین، آفریقا و … همگی در نتیجه اعتماد به آمریکا سقوط کردند. بررسی سابقه حکومت داری افراد مذکور نشان می دهد علی رغم اینکه آنها تامین منافع آمریکا را در در اولویت قرار داده بودند تا آسیبی به نبینند ولیایالات متحده ناتوان از نگه داشتن آنها در رأس حکومت بوده است. در حال حاضر نیز رهبرانی هستند که چنین رفتاری را در پیش گرفته اند و نه تنها از تاریخ عبرت نگرفته اند، بلکه خود نیز در حال تبدیل شدن به عبرت برای آیندگان می باشند.
چرا اعتماد به آمریکا یه معنای شکست است
بررسی رفتار ایالات متحده آمریکا در سیاست خارجی به واسطه جایگاه و سطح تأثیرگذاری این بازیگر در عرصه بین الملل به جهت شناخت هویتی این کشور اهمیت دو چندانی دارد. ایالات متحده به خاطر وسعت منافعی که در مناطق مختلف جهان دارد، ناگزیر است برای حفظ آن تا از وجوه مختلف قدرت استفاده کند. اینکه آیا آمریکا اساسا در وضعیت کنونی چنین قدرتی دارد یا نه؟ باید بررسی شود.
از نگاه جوزف نای مبنای اولیه تفکیک قدرت به دو حوزه سخت و نرم ، در واقع کارایی هر یک از این دو وجه قدرت، در ارتباط با زمینه و فضایی است که قرار است در آن اعمال قدرت رخ دهد. به طوری که گفته می شود، “آنچه که باعث پیروزی در یک مسابقه می شود ممکن است در همه مسابقه ها مفید نباشد.” لذا داشتن منابع قدرت به خودی خود نمی تواند متضمن برد یک بازیگر تلقی شود. بلکه چگونگی به کار گیری این منابع در راستای دستیابی به اهداف، نیز حائز اهمیت است.
دوگانگی آمریکا در گفتار و حرکت، محدودیت در قدرت سخت، ناتوانی آمریکا در دیپلماسی عمومی علی رغم هزینه سنگین در حوزه رسانه ای و … نشان می دهد علی رغم آمارهای مطرح شده، ایالات متحده در بگارگیری قدرت برای حفظ منافع خود ناتوان است.
بدیهی که در چنین شرایطی اعتماد به آمریکا، اساسا به معنای پیشرفت، توسعه و حفط حکومت برخی از حاکمان مستعبد نخواهد بود. حمایت آمریکا از دموکراسی در کلام و حمایت از افراد و حکومت های دیکتاتوری در رفتار، باعث شده است مردم در این دوگانه به آمریکا بی اعتماد شوند و اساسا فرد مورد حمایت کاخ سفید، با بی توجهی مردم به آن فرد باشد و دیدگاه عملی آمریکا عملا مقابل مردم عادی است. لذا دیر یا زود فرد مورد حمایت ایالات متحده مرد خشم مردم قرار می گیرد.
تعارض منافع آمریکا با دموکراسی
به نظر می رسد که تعارض گفتمانی و عملکردی آمریکا باعث ایجاد شکل گیری هویت دوگانه برای این کشور باشد. بطوری که برای شناخت آمریکا در حوزه گفتمانی باید منابعی جدا از عملکرد این کشور را مطالعه و بررسی نمود. به عنوان نمونه حمایت آمریکا از صدام حسین دیکتار معدوم عراق هویتی جدا از گفتمان آمریکا از دموکراسی است.
برژینسکی مشاور امنیت ملی کارتر می گوید: ” به رژیم بعث اطلاعات دقیقی می دادیم که به کجا حمله شیمیایی کند تا کشته و زخمی های ایران بیشتر باشد”. کمک به صدام حسین که هیچگونه جایگاه مردمی نداشت و گاها هزاران نفر از مردم خود عراق راه هم به رگبار می بست در مقابل جمهوری اسلامی ایران که جایگاه مردمی بالای 95 درصدی داشت، هیچ تناسبی با دموکراسی که آمریکا خود را مهد آن میداند، ندارد. بنابراین ناگفته پیداست که در بین کشورهای جهان سومی، ایالات متحده از هیچ کشوری که انتخابات در آن برگزار می شود، تاکنون حمایت نکرده است. لبنان، عراق بعد از صدام، انتخابات مصر بعد از حسنی مبارک و قبل از السیسی، جمهوری اسلامی ایران، ونزوئلا، افغانستان، سوریه، روسیه، نیکاراگوئه، بلاروس و … که در آن دموکراسی اجرا می شود، آمریکا نه تنها حمایت نکرده بلکه در عمل در مخالفت با آنها نیز اقداماتی انجام داده است. عربستان سعودی، امارات متحده عربی، حکومت منصور هادی در یمن و… که به صورت استبدادی مدیریت می شود مورد حمایت آمریکاست. نکته مهمتر آنکه ایالات متحده در کشورهای که انتخابات در جریان است و فردی با حمایت مردمی انتخاب میشود، همواره بدنبال تغییر در نتایج آن بوده است. سیاستی که به اصطلاح تحت هنوان انقلاب مخملی بر بستر انتخابات در گرجستان و اوکراین و … طراحی و اجرا شد. لذا تعارض بین آمریکا با دموکراسی امر بدیهی است و این کشور حتی در ساختار حکومتی خود بر خلاف دموکراسی، عمل می کند. نحوه انتخاب رئیس جمهور آمریکا به نحوی طراحی شده است که همواره یک فرد سرمایه دار با رویکرد حمایت از صهیونیست ها، بعنوان رئیس جمهور آمریکا روی کار بیاید.
بهره سخن
تاریخ نشان داده است هر کشوری یا جریانی و یا فردی بدنبال جلب حمایت آمریکا باشد، قطعا با شکست روبرو خواهد شد. سالهای مدیدی اتحادیه اروپا دلخوش حمایت امنیتی آمریکا از خود بود، ولی در حال حاضر بزرگترین ضعف اروپا، ناتوانی در ایجاد امنیت خود است. موضوعی که بارها مورد اشاره مقامات اروپایی قرار گرفته است. بنابراین صحبت از اینکه حمایت آمریکا برای توسعه و امنیت امری ضروری است، یگ گزاره غلط و خارج از واقعیت می باشد. منافع آمریکا بنحوی تنظیم شده است که این کشور هیچگاه بعنوان یک متحده واقعی، شناخته نمی شود. کشوری که آمریکا به آن دسترسی دارد، بیشتر منابع آن، به تاراج می رود و به اندازه سالها حضور آمریکا در آن کشور، باید دهه تلاش کند تا خود را بازسازی کند. البته ممکن است برخی کشورهای مورد حمایت آمریکا نیز در ظاهر به توسعه ای رسیده باشند، اما باید توجه کرد که توسعه و پیشرفتی مورد توجه است که توسعه پایدار محور و درونگرا باشد. اقتصاد پفکی و به ظار متنوع همان رفتار دوگانه ای است که آمریکا ا خود به نمایش می گذارد.
اشتراک گذاری
با استفاده از روشهای زیر میتوانید این صفحه را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.