تقلای بیهوده امریکا در خاورمیانه

خاورمیانه در حال دور شدن از ایالات متحده است. واشنگتن به جای تقلای بیهوده برای چسباندن خود به منطقه باید افول جایگاه خود را به عنوان فرصتی برای خروج بسیار ضروری از این منطقه – که در آن منافع در خطر چندانی هم ندارد – ببیند.

واقعیت این است که روندهای دیپلماتیک جاری در خاورمیانه، بازتابی است از سیاست خارجی مستقل و غیروابسته ای که اکنون به ویژگی قدرت های خاورمیانه در یک جهان چندقطبی تبدیل شده است. در اینجا درسی برای واشنگتن وجود دارد: اتخاذ یک سیاست خارجی تراکنشی که بر دیپلماسی منعطف تکیه دارد و همزمان پرهیز از درگیرشدن در منازعات خطرناک. این رویکرد، موقعیت بهتری را برای ایالات متحده آمریکا فراهم می‌کند تا با منطقه خاورمیانه در چارچوبی تعامل کند که درجه نه چندان بالای اهمیت این منطقه برای امنیت و رفاه آمریکا را هم بازتاب دهد. کاهش نفوذ آمریکا در خاورمیانه، نتیجه طبیعی چند قطبی شدن و تمرکز واشنگتن بر رقابت قدرتهای بزرگ است. با این حال سیاست کلی آمریکا نسبت به منطقه همچنان بدون سازگاری و هماهنگی با این تحولات جریان دارد.

در سوریه، آمریکا همچنان به پیگیری مأموریتی ادامه می دهد که به درستی تعریف نشده و با خطرات بالایی همراه است. اما حملات مداوم راکتی ایران، آتشباری متقابل ترکیه – کردها و گیرودار متناوب با نیروهای روسیه، نشان می‌دهد که این ترتیبات برای سربازان آمریکایی به طور روزافزونی خطرناکتر می‌شود. با توجه به نبود منافع امنیتی روشنی برای آمریکا در این نقطه، خروج نیروها باید زودتر انجام می شد. این اقدام می‌تواند کردها را به مذاکره مستقیم با ترکیه یا درخواست حفاظت از دمشق وادار کند. به ویژه، مشارکت دیپلماتیک آمریکا با آنکارا می‌تواند به کردها کمک کند تا به توافقی برسند که عملیات آینده نظامی ترکیه در شمال شرقی سوریه را متوقف کند.

این رویکرد همچنین به تسریع روند تحکیم دوباره حاکمیت دولت سوریه کمک می‌کند، وضعیتی که به رغم خشونت حکومت اسد، جایگزین بهتری برای آشوب دهه گذشته است. همان طور که گرگوری گاوس Gregory Gause  در مجله فارین افرز استدلال کرد: “یک سوریه منتظم، قادر می شود که اجازه ندهد گروه های تروریستی از قلمروش استفاده کنند و در گذر زمان هم از حامیان روسی و ایرانی اش فاصله خواهد گرفت. چنین سوریه ای از آنچه در حال حاضر وجود دارد، بهتر خواهد بود.”

روابط آمریکا با عربستان سعودی نیز گرفتار انتظارات غیر واقعی دو طرف از یکدیگر است. شگفتی ندارد که این تعارض، موجب شده ریاض، شراکت‌ با کشورهایی را گسترش دهد که حاضر به ارائه کمک‌هایی مانند توسعه برنامه صلح آمیز هسته‌ای و موشک های بالستیک هستند حال آنکه واشنگتن نسبت به ارائه چنین کمک‌هایی دو دل است.

تغییرات در بازار جهانی انرژی نیز افزایش اهرم ژئوپلیتیک کشورهای عضو اوپک را موجب شده است. به گفته مگان ال او سالیوان و جیسون بورداف، تحلیلگران ژئواکونومیک “ترکیب فشار بر سرمایه‌گذاران برای پرهیز از سرمایه‌گذاری در سوخت‌های فسیلی با بلاتکلیفی آینده بازار نفت، این نگرانی‌ را در پی دارد که سطح سرمایه‌گذاری در تولید نفت خام در سال‌های آینده ممکن است به سرعت کاهش یابد و در نتیجه باعث شود که روند کاهش عرضه نفت خام، بسیار سریعتر از روند کاهش تقاضا صورت گیرد”. همان گونه که در اقدام اخیر اوپک برای کاهش تولید نفت دیده شد، این وضعیت به “افزایش قدرت آن دسته از کشورهای تولیدکننده نفت” می انجامد می‌شود که “بیشترین سهم از ظرفیت اضافی تولید نفت در جهان را کنترل می‌کنند و می‌توانند تولید جهانی نفت را به سرعت افزایش یا کاهش دهند.”

“چرخش به شرقِ” عربستان سعودی و اهرم این کشور بر بازار جهانی انرژی، ویژگی بادوام سیاست خارجی مستقل و جسورانه تر این کشور خواهد بود. اما تعهدات تازه امنیتی آمریکا نمی تواند نفوذ واشنگتن بر این پادشاهی یا تغییر چشم انداز درازمدت رابطه را به همراه آورد. در عوض تمرکز واشنگتن بر برخی زمینه های اشتراک منافع از قبیل مبارزه با تروریسم، شراکت اطلاعاتی، ترویج ساختاری برای دفاع هوایی و امنیت دریایی در منطقه و تشویق یک راه‌حل سیاسی برای جنگ داخلی یمن، باید محور تعامل با ریاض باشد.

خاورمیانه در حال دور شدن از ایالات متحده است. واشنگتن به جای تقلای بیهوده برای چسباندن خود به منطقه باید افول جایگاه خود را به عنوان فرصتی برای خروج بسیار ضروری از این منطقه – که در آن منافع در خطر چندانی هم ندارد – ببیند.

 

 ماتیوس مای

دیدگاهتان را بنویسید