اگر ما مقایسهای میان گُردآفرید(شخصیت زنی شاهنامه) و دایانا (زن شگفتانگیز در فیلم آمریکایی) داشته باشیم، متوجه شباهتهای آن میشویم. گُردآفرید اسب سوار است. دایانا نیز دقیقاً اسب سوار است. گردآفرید تیرانداز است دایانا نیز دقیقاً تیرانداز است. برخی معتقدند که داستان آمازون که در حال نقل شدن است، به نوعی تحریف شدهی داستانِ زنانِ جنگجوی ایرانی بوده است…اسطوره یکی از عمیقترین و پنهانترین لایههای فرهنگ است که بسیار اثرگذار است. تداوم تاریخی یک فرهنگ به اسطورههایش است. اسطوره در واقع چیزهایی است که واقعیت ندارد، اما واقعیت را میسازد و به حقیقت تبدیل میشود. آنقدر که اسطوره بر روی فرهنگ مؤثر است، نقل تاریخِ صرف این اثر را ندارد.آنچه در پی می آید، گفت و گوی تحریریه فکرت با عضو هیأت علمی دانشگاه باقرالعلوم(ع) است که تقدیم خوانندگان محترم میشود.
* «اسطورهشناسی لباس» چگونه برای شما به یک دغدغه تبدیل شده است؟
ما از نگاه زاویه تفکر اسلامی وارد این بحث خواهیم شد. به همین دلیل مفهوم قرآنی لباس بسیار به ما کمک میکند تا به موضوع جنسیت در تمام حوزههای ارتباطات بپردازیم. در یکی از جلسات شورای فرهنگ کشور بودم و آنجا در حال بحث پیرامون فضای مجازی و … بودند. من نیم ساعتی آنجا نشستم و تمام بحثها فضای مجازی و تأکید بر اتفاقا اخیر بود. جلسه در سطح بالایی بود. حقیقتاً من افسوس خوردم که در آنها هیچ مواجهه ایرانی و اسلامی با پدیده رسانهی امروز نمیشود. کاملاً گویا صفر یا قبل از صفر ایستادهایم. من در آن جلسه بحثهایی را مطرح کردم که این بحث به نوعی حاصل گفتگوی بنده با دوستان در آن جلسه است. آنها تأکید میکردند و معتقد بودند که هر ارتباطی یک فرستنده و یک گیرنده دارد. (این را که همه میدانند) بحث سر این بود که چه محتوایی؟ چه نظامِ دانشی این محتوا را بر اساس رویکرد اسلامی و ایرانی میتواند تولید کند؟
*پس ما قرار است درباره لباس و پوشش زنان از منظر قرآن از محضرتون استفاده کنیم؟
من وقتی داشتم موضوع را آماده میکردم، دیدم در خبرگزاری فارس، یک تصویرِ تبلیغی عجیبی شده است. که من اسکرین شات آن را برای دوستان آوردم که یک لباسی را تحت عنوان لباس شگفت انگیز زن (هالووین برای دختران) در حال تبلیغ است. البته این تقصیر فارس نیست، چرا که آنها بخشهایی از صفحه خودشان را اجاره میدهند و تند تند تصاویر و تبلیغات عوض میشود. لذا یکی از لباسهای تبلیغ شده و در حال فروش در کشور ما، یک لباسی است به اسم زن شگفتانگیز. این لباس متکی بر همان فیلمی است که تحت عنوان واندِر وُمَن (زنِ شگفتانگیز) ساخته شده، است که از مجموعه داستانهای قهرمانان هست. (سوپرمن، آریومن، بتمن، اسپایدرمن و آخرین نسخهی آن واندر ومن که زن شگفت انگیز است)
لایهی اسطورهای آخرین نسخه آن، اتفاقاتی است که امروز در حال رخ دادن در کف میدان است. نکته آن این است که از آن داستان، لباسش در حال فروش در ایران است و فیلم آن را نیز احتمالاً میبینند. حال این لباس، لباس کیست؟ داستان سر چیست؟ زن شگفتانگیز، داستان آمازونهاست. ما یک اسطوره یونانی داریم که در مورد زنانِ قهرمان و جنگجو میباشد که اینها مردان را به اجتماع خود راه نمیدادند و جنگجوهایی بسیار قدرتمند و مبارز بودند و بارها هم در داستانهای مختلف، این داستان نقل شده است. در همین اواخر (۲۰۲۰-۲۰۲۲) آن تبدیل به فیلم شده است.
اتفاقاتی که امروزه رخ میدهد، لایهی بسیار مهم و خاص آن در حال روایت شدن در این جهان است. داستان اصلی اتفاقات اینجاست. داستانگوی اصلی این اتفاقات تحت عنوان واندروُمن در حال روایت است. مابقی آنچه وجود دارد، خُرده روایت است. حال این زن قهرمان الگوییست که ممکن است ما آن را نشیده باشیم؛ اما در حال رسوخ کردن در لایههای مختلفِ فرهنگ جهانی است و ما آن رسوب را دریافت میکنیم.
*ممکنه درباره اسطورهها و اسطورهسازیها بیشتر توضیح بدهید، و ارتباطش را با فرهنگ هم بفرمایید. ممنون.
پیش از فهم دقیق اسطوره در دوره مدرن با این پرسشها رو به روییم؛ اسطوره کیست؟ اسطورههای مدرن کیست؟ در دوره مدرن چه اتفاقاتی رخ میدهد؟ که این پدیده تحول لباس انسان معاصر بسیار عجیب است و باید به آن پرداخته شود.
اسطوره یکی از عمیقترین و پنهانترین لایههای فرهنگ است که بسیار اثرگذار است. تداوم تاریخی یک فرهنگ به اسطورههایش است. آقای کُکتُ (یکی از اسطورهشناسان) میگوید من اسطوره را بر تاریخ و تاریخنگاری ترجیح میدهم. علت آن هم این است که تاریخ ظاهراً بیان حقایقی است که بعداً وقتی آن را بررسی میکنیم میبینیم خیلی از آنها واقعیت ندارد و به سختی بسیاری از آنها را میتوان اثبات کرد؛ اما اسطوره در واقع چیزهایی است که واقعیت ندارد، اما واقعیت را میسازد و به حقیقت تبدیل میشود.
آنقدر که اسطوره بر روی فرهنگ مؤثر است، نقل تاریخِ صرف این اثر را ندارد. حال اسطوره چیست؟ کلمه اسطوره کلمهای ظاهراً عربی است؛ اما این ظاهر، بسیاری از اهل فن و لغتشناسان را به اشتباه انداخته است. خیلیها فکر میکنند اسطوره از ریشه «س ط ر» است و همین غفلت از معرب بودنِ کلمه اسطوره، باعثِ به تکلف افتادن شده است.
کلمه اسطوره معرب کلمه «هیستوریا» از یونانی است، ولی در دانشِ حوزه فرهنگ و ارتباطات، معادل کلمه «مُتُس» است. البته این دو بهم ربط دارند، اما دو کلمه کاملاً مجزا و دو ریشهی زبانی متفاوتاند. درست است که کلمه اسطوره از ریشه «هیستوری» است، اما مترجمان آن را معادل کلمه «مُتُس» گذاشتند. (در ادبیات دانشی) حال اسطورهای که ما میخواهیم آن را بحث کنیم، هیستوری نیست؛ بلکه مُتُس (میتوس) است. این نکته را نیز عرض نمایم که به جهت معنایی مُتُس همان مُثُل است، اما مترجمان کلمه هیستوریا را بهجای آن نشاندند.
اسطوره یا مُتُس ترکیبی از روایت و رویا است. رویاهای انسان وقتی به قالب قصه در میآید، اسطوره شکل میگیرد. اسطوره اغراقی است که بسیار مؤثر است و احساسات انسانی را درگیر میکند. مثلاً داستان رستم و اسفندیار. داستانهای اسطوری، رویاپردازی است که به داستان تبدیل شده است، اما به شدت مؤثر است. یا داستان حضرت آدم، یک مُتُس (میتوس) است و آنقدر در اعماق فرهنگ ما رسوخ کرده است که ممکن است به آن توجه نکرده باشیم؛ اما کاملاً در حال استفاده از آن کلیشه هستیم. همه انسانها متأثر از داستان (مُتُس) حضرت آدم هستند.
*مولّفه های شاخص در اسطورهها چه چیزهایی هستند؟
در اسطوره باید دو مؤلفه روایت و رویا را باید در نظر بگیریم. در جنگ روایتها کسی که روایتش به سرحد رویا میرسد، پیروز میدان است و زمانی که در این جنگ تبدیل به اسطوره میشود، میتواند یک جریانِ اصلیِ فکری درست کند. آقای ایلیاده یک تعبیری دارند تحت عنوان «کارخانه رؤیا». غرب یک کارخانه رویایی دارد که با آن اسطورههایش را میسازد. مُتُسهای مدرن را روایت میکند. از بنیانگذاران کارخانه رویاسازی، آقای SKG است. لذا سینمای مدرن برای جامعه مدرن در حال رویاپردازی است. بنابراین غرب در حال رویاپردازی است و تمرکزش روی جنسیت و حتی مهمتر از آن روی مفهوم لباس است. مفهوم لباس به ما کمک میکند تا این پدیده مهم را اسطورهی فعالِ زندهِ مدرن را نقد کنیم و در عین حال بتوانیم در سنت خودمان، یک مسیری (اسلامی – ایرانی) را برای مواجه با آن بیابیم.
*به نظر می رسه ما برای مساله لباس و پوشش زنان جامعه راه نرفته بسیاری رو داریم و اساسا آیا ما در همین زمینه اسطوره سازی کاری هم انجام دادهایم یا خیر؟
من به یاد دارم زمانیکه در قم در مرکز الگوی اسلامی – ایرانی پیشرفت در حال فعالیت بودیم و بنده نیز در تنظیم الگوی اسلامی – ایرانی پیشرفت کمک میکردم (آن بخش مبانی)، وقتی که متن مبانی نوشته شد و به نقد گذاشته شد، بحث شد که این مبانی فقط اسلامی است، حال ایرانی آن کجاست؟ مگر قرار نبود الگوی اسلامی – ایرانی پیشرفت باشد؟ پس حال مبانی ایرانی آن کجاست؟ سپس برگشت تا با این نقد، آن طرح اصلاح شود. (البته تا حدود زیادی اصلاح شد)
ما دو متن برای نگارش الگوی اسلامی – ایرانی پیشرفت داشتیم. اصلیترین متنی که الگوی اسلامی از آن استخراج میشد «ادبیات قرآنی» بود، امام مهمترین متنی که از آن میتوانستیم مبانیِ ایرانی را بیرون بکشیم چه بود؟ چه میتوانست باشد؟ اصلیترین متنی که انسان واسطوره ایرانی را روایت میکند، «شاهنامه فردوسی است». تاریخ فلسفه در یونان را به دو گروه تقسیم میکنند: دورانِ مُتُس و دوران لوگوس. بعد از سقراط، دوران لوگوس شروع میشود و قبل از آن تحت عنوان اسطورهها بود. دوره اسطورهای یونان نام گرفته است که در آن نقش خدایان و نقش موجودات ماورایطبیعه بودند.
اما در دوران لوگوس چنین نبود؛ بلکه عقل انسان تعیین کننده همهچیز بود. لذا بعد از آن به دوران متس و لوگوس تقسیم میشود و نقد جدی به آن میکنند. افلاطون در مقابل دوران متُوس نقد جدی وارد میکند. او میگوید شما همه را فرستادید به داستان ارواح و افسانهای و اسطورهای و خدایان و …، اما لازم است انسان به عقلانیت باز گردد. اما اتفاقی که در شاهنامه رخ میدهد، چنین نیست و متفاوت است. اگرچه شباهتهایی دارد و برخی معتقدند فردوسی در حال اسطورهزدایی است، اما واقعیت این نیست.
*ممنون می شویم کمی بیشتر درباره وجه تمایز اسطورههای شاهنامه توضیح بدهید.
اسطورههای بزرگی در داستانهای فردوسی وجود دارند، اما به شدت آن ادبیات خرد در آنها حاکم است. (به نام خداوند جان و خرد) یکی از مفاهیم پرتکرار شاهنامه خرد و عقلانیت است. در عین اینکه دیوها و اسطورهها در آن حضور دارند، عقلانیت برای آن انسانی که فردوسی او را رعایت میکند، بسیار مهم است. میتوان گفت در اندیشه فردوسی، لوگوس و متس (عقل و اسطوره) در کنار هم جمع میشود.
این تعبیر را حضرت آقا دارند که میفرمایند در مورد همه شعرا ما نمیگوییم حکیم. حال چرا به فردوسی میگوییم حکیم اما به حافظ نمیگوییم؟ با وجود شأن و منزلت بالایی که حافظ یا مولوی یا عطار یا خیام دارند، اما چرا به فردوسی حکیم میگوییم؟ چون ایشان برای انسان ایرانی بسیار مهم است. انسان ایرانی، انسانی عقلانی است و در عین حال به لایه اسطورهای نیز توجه دارد. برای او حماسه و حاکمیت بسیار مهم است. حکیم کسی است که میتواند حاکمیت، پادشاهی و حکومت را توضیح دهد و آینده را بسازد. هدف فردوسی در واقع ساختن آینده ایران بود. تعبیر حضرت آقا این است که حکمت فردوسی، حکمت الهی است.
فردوسی بر اساس اندیشه اسلامی، انسان ایرانی را روایت میکند. یک خوانش ایرانی از اسلام است. اگر بخواهد بیتردید یک عراقی مسلمان باشد، فرقهایی میکند با اینکه یک ایرانی مسلمان باشد. با وجود بنیانهای واحدی که دارند؛ اما انسان ایرانی با انسان عراقی به جهت تفاوتهای جغرافیایی متفاوت خواهند بود. بنابراین یکی از اصلیترین منابع ما برای اینکه انسان ایرانی را خوانش و درباره او فکر کنیم، اصلیترین متن آن شاهنامه است. ما متنی در این طراز نداریم که تمرکزش روی زنده کردن ایرانی باشد. البته ما باید مواظب باشیم که دچار ملیگرایی نشویم، چرا که این حکمت، یک حکمت الهی (نه انسانی) است.
*به نظر می رسد که نتیجه عدم روایت کردن شاهنامه توسط ما تبعات بدی داشته باشد.
حال ما این متن را روایت نکرده و نمیکنیم. در این اتفاقات فعلی، شاید مخاطب ما، همه کسانی نبودند که بر فرض قبول نمایند که بگوییم شما باید شبیه فلان زن مسلمان باشید، اما حتماً برای آنها زن ایرانی قابل پذیرش بود. (حتی خارج از مرزها و خارج از دین اسلام) لذا میتوانستیم آن هویت ایرانی را از این زاویه بازخوانی و متذکر شویم. من چندین بار عرض کرده بودم (به دکتر جلیلی) و ایشان هم گویا یک حاشیهای رفتند و تلاش کردند، اما متأسفانه چون این داستانِ مهم دقیقاً جایش در این اتفاقات بود، مغفول مانده شد.
ما رفتیم به سراغ تکنیکها، راهبردها و استراتژیها ! در مورد لباس در شاهنامه مباحث متعددی شکل گرفته است و ما اسطورههای زن زیادی در شاهنامه داریم که میتوانستیم آنها را روایت کنیم. «شیرینشَه بانوی ایرانی» زمانی که میخواهد خودش را روایت کند، میگوید هنر من این است که «موی من بُد در نهان *** ندیدی کف اندر نهان». او میگوید من هستیم و در میدان حضور دارم، اما مویم پنهان است. این مطلب را هنر خود میداند. حال اگر ما از کسانی که در حوزه ارتباطات کار میکنند، بپرسیم شیرین کیست؟ شاید حتی اسمش را هم نشیده باشند.حال وقتی نشناسیم، چگونه آن را روایت کنیم؟ وقتی کارگروه رسانهای ما یکی از اصلیترین محتواهای خود را نمیشناسد، قطعاً مجبور است که به روایتهای خُرد و دمدستی متوسل شود ! البته فقط همین زن در شاهنامه وجود ندارد؛ بلکه ما زنهای متعددی را داریم. مثال بارز آن «گُردآفرید» است. ایشان زنِ پهلوان ایران است. احتمالاً جسته و گریخته روایاتی از آن را شنیده باشید.
*کدام نهاد یا سازمان این وظیفه را بر عهده داشته و کم کاری کرده؟
هر سازمان فرهنگی (نه فقط صدا و سیما) چرا روی این داستانها سرمایهگذاری نمیکنند؟ در سراسر شاهنامه نمونه تمام عیار زن اسلامی – ایرانی وجود دارد. درست است که این داستانها در برخی موارد مربوط به قبل از اسلام است، اما خوانش فردوسی کاملاً اسلامی – ایرانی است. خوانش او محجوبانه است. این تحقیقات را انسانشناسان انجام دادند. ما حوزویان که در قم هستیم، اینها را انجام ندادیم.
گُردآفرید داستانش این است که وقتی سهراب از طرف تورانزمین به ایران حمله میکند، به دفاع از ایران برمیخیزد. او زنی جنگجو و مبارز بوده است. وقتی که به جنگ میخواسته برود اولین کاری که کرد: «نهانکرد گیسو به زیر زِره». موهایش را پنهان کرد. یعنی قرار نبود که آنجا میدانِ آشکار کردن وجه جنسیتی شود؛ بلکه آنجا میدان مبارزه است و زن و مرد را نمیشناسد. این مبارزه آنقدر جذاب است و به جهت فرهنگی روایتکردن و تذکر آن بسیار مهم است. میدانید که وقتی این زن به آوردگاه میرود، سهراب به ستوه میآید و از مبارزه با این زن، به چالش کشیده میشود و باز میگردد و به دنبال راهکارِ برای مبارزه میپردازد. حرف سهراب این است: «من به شگفتی آمدم». اتفاقی که میافتد این است که در وسط جنگ، زره از تن گردآفرید کنار میرود و سهراب متوجه زن بودن او میشود. سهراب میگوید: «من به شگفت آمدم که سپاه ایران چنین جنگجو و زن پهلوانی دارد».
سپس بعدها که سهراب متوجه زن بودن او میشود، عاشق میشود. مسئله عشق اینجا مطرح میشود، ولی چون شاهنامه و فردوسی خرد را برتر میداند (حتی برتر از احساسات و عشق) بیان میکند با وجود پیشنهاد سهراب به گردآفرید مبنی بر ازدواج با یکدیگر، گردآفرید میگوید من به ایران خیانت نمیکنم. البته گویا گردآفرید دلبسته سهراب میشود، اما نهتنها به دفاع از ایران همچنان پایبند است، بلکه کسانی که در قلعه ایرانیان هم بود را نجات میدهد و آنها را فراری میدهد.
بنابراین نقص ما این است که متون اصلی ایرانی را بازخوانی نمیکنیم. البته نکته بنده این است که فردوسی حکیمی است که خوانش اسلامی – شیعی میکند. ایشان از این جهت برای بنده ارزشمند است. حضرت آقا زمانی که به مقبره فردوسی میروند یک نامه مینویسند و گله میکنند که چرا ما در حوزه فرهنگ به فردوسی نپرداختهایم. علیایالحال، کار مهمتری که فردوسی انجام داده، رویاپردازی است. او آن را به یک داستانِ اسطورهای اثرگذار تبدیل کرده است که قابل نقل کردن است.
اگر ما مقایسهای میان گُردآفرید]یکی از شخصیتهای زن در شاهنامه[ و دایانا (همان زن شگفتانگیز در داستان آمازون فیلم) داشته باشیم، متوجه شباهتهای زیاد آن میشویم. گُردآفرید اسب سوار است. دایانا نیز دقیقاً اسب سوار است. گردآفرید تیرانداز است و علت اینکه سهراب توان جنگیدن با او را ندارد، مهارت او در تیراندازی است. دایانا نیز دقیقاً تیرانداز است. برخی معتقدند که داستان آمازون که در حال نقل شدن است، به نوعی تحریف شدهی داستانِ زنانِ جنگجوی ایرانی بوده است. اما وجه تفاوت جدی گردآفرید و دایانا در لباسشان هست. گردآفرید لباس پوشیدهای دارد و اصلاً وجوه جنسی این زن به دیده نمیآید؛ بلکه وجوه جنگاوری و دفاع از ایران او به میدان میآید.
هم گردآفرید و هم دایانا قهرماناند. لذا اصلیترین تفاوت در لباسشان هست. موی گردآفرید کاملاً پوشیده است، اما موی دایانا باز است و از خصوصیات بارز او لحاظ میشود. دایانا دامن کوتاه و بدننما پوشیده است. بالاتنهی دایانا دیده میشود. گردآفرین اما کاملاً پوشیده است. حال نمیخواهم بگوییم الان ما بیاییم گردآفرید یا شیرین یا شهبانو را صرفاً روایت کنیم؛ بلکه عرض من این است که آن لایهی اسطورهای اگر به عنوان جریان اصلی محتوای ما در رسانه روایت نشود، کاری از دست محتواهای دمدستی در نمیآید.
*اهمیت تأثیر اسطوره و اسطوره سازی چقدر می تواند باشد؟
اسطوره و استعاره تقریباً یکی هستند. استعارهی رویاپردازی و روایتشده «اسطوره» نام دارد. علامه طباطبایی در اعتباریات این بحث را مطرح میکند. من گاهی به دانشجویان میگویم چرا علامه در مقاله ششم اعتباریات خودش، از دو شعر شروع میکند؟ (یکی مال حافظ و یکی مال فردوسی) چرا باید در مقاله فلسفی – علمی از شعر شروع کرد؟ شهید مطهری یک پاورقی میزد و میگوید ایشان مبحث اعتباریات را از بلاغت و علوم ادبی گرفته است و آنجا داستانِ استعاره را مطرح میکند. استعاره برای انسان یک ضرورت است. تعبیر علامه طباطبایی این است که وقتی یک دانشمند واقعگرا میان دو نوع غلط و دروغ فرق قائل میشود. یک دروغ هست که قبیح و منکر است و دروغی نیز وجود دارد که قبیح و منکر نیست و اتفاقاً ضرورت دارد و لازم است. مثلاً ایشان بحثی تحت عنوان ریاست مطرح میکند. ریاست استعارهی رأس است. حال اینجا رأس (سر) در جامعه وجود ندارد. او میگوید ما استعاره کردیم. یعنی دروغی گفتیم که این دروغ از جنس منکر نیست، بلکه دروغی شاعرانه است و ضرورت زندگی اجتماعی است. ایشان میگوید ولی حقیقت و دروغ شاعرانه، آثار حقیقی و واقعی دارد؛ زیرا تهییج احساسات درونی و آثار خارجی مترتب به احساسات درونی را به دنبال خود دارد. بسیار اتفاق افتاده است که شنیدن یا به فکر سپردن معنای استعاری یک شعر، شورشها و آشوبهایی را در جهان به راه انداخته است. (این اسطوره شاعرانه سبب جابجایی حکومت میشود)
* آیا در زمان ما که اسطوره های مذهبی و حتی ایرانی حقیقی تر و بهروزتری داریم نیازی به شاهنامه وجود دارد یا خیر؟
من میخوام یک نقد به خودم وارد کنم؛ وقتی اسطورههای بهتری داریم (مثل حضرت فاطمه(س) یا فردی مانند حاجقاسم سلیمانی) دیگر چه نیازی به رستم یا گردآفرید داریم؟ الگوی انسانِ مسلمان اسلامی – ایرانی کدام باشد؟ (پاسخ آن را نمیگویم)
الگو وقتی ترجمه میشود، «مدل» نام دارد. در همهی علوم ما مدل داریم. مدلها واقعیت ندارند، اما واقعیت را میسازند. اسطوره نیز چنین است؛ واقعیت ندارد، اما آن را میسازد. خیلیها ممکن است قبول نکنند که دیو یا اژدهایی بوده و رستم آن را شکست داده است. این یک مدل و الگو و اسطوره است که واقعیت را میسازد و در حال آشکار کردن حقایق پنهان است. نمیخواهم توضیح مفصلی دهم.
حال فراروی کنیم به لایهای بالاتر از اسطوره شاهنامه یا ایرانی حرکت کنیم. لایه اسطورهای به جهت دینی و فکری نمیتوانیم بگوییم واقعی بوده است. اما یک لایهای وجود دارد که لایه ماورای طبیعی است و واقعیست. حداقل ادیان آسمانی معتقدند که آن لایه، واقعی است. داستانهای قرآنی ناظر به آن لایهی ماوراطبیعه خلقت است. داستانها متفاوتاند، اما داستان آفرینش یکی از اصلیترین داستانهای قرآن است که در لایهی ملکوتی رخ میدهد. داستان؛ گفتگوی خداوند با فرشتگان است. ما در زندگی روزمره خودمان آن را – لایه ملکوتی – مشاهده نمیکنیم. اما فارغ از اینکه ماورایطبیعی میباشد، اما واقعیست. «و اذ قال ربک للملائکة إنی جاعل فی الأرض خلیفة». پروردگار در مورد خلقت هیچ موجودی با فرشتگان مشورت نمیکند، اما گویا اینجا در حال گرفتن نظر آنهاست. در این داستان هم خداوند، هم فرشتگاه و هم اجنبه (شیطان) حضور دارند. این آیه بسیار مهم است و ما در دانشگاه آن را بارها خوانش و مطالعه کردیم و تیکه تیکهی آن حرف است. حال چه ضرورتی دارد بگوید «فی الأرض»؟ جای جای این آیه پر از نکات مهم است. درباره داستان آفرینش که اصلیترین لایهی داستانی انسان میباشد، ما هیچ فیلمی نساختیم. البته یک نسخه آمریکایی وجود دارد اما جهانِ اسلامی در حد تئاتر و چیزهای کوچک آن را ممکن است تولید کرده باشند و این مقوله مهم تبیین نشده است. این روایت مهم فرادینی است و شامل همهی انسانها است. چرا آن را نمیسازیم؟ حال در این داستان، لباس بسیار مهم است. یکی از جاهای مهمی که داستان حضرت آدم در قرآن بیان میشود، سوره اعراف است. این سوره به این نتیجهگیری ختم میشود که خطاب داستان حضرت آدم به انسانها (بنیآدم) است. میگوید ای انسان دارد فتنهای رخ میدهد و هر روز این فتنه در حال رخ دادن است. (از زمان گذشته تا اکنون و در آینده) شیطان هر روز در حال تلاش است تا انسان از بهشت خارجتر شود. اصلیترین هدف شیطان در مواجه با انسان چیست؟ این است که آن لباس را از تن آدمی خارج کند. سپس ادامه میدهد که چه اتفاقی قرار است بیوفتد. او میخواهد به خود انسان زشتیها و برهنگیها را نشان دهد. شاید بارزترین وجه آن را ما امروزه در دنیای اینستاگرام درک میکنیم که آدمی چگونه برهنگی خودش را آشکار میکند. در این داستان قرآنی، شیطان ایستاده و حاضر است و فرماندهی آن با خودش است و تمام قبیلهاش را میآورد تا این اتفاق را ببینند. (شیطان در این رخداد با اینکه حضور دارند، خودش را پنهان میکند)
من چندین بار به نخبگانی که تربیون داشتند عرض کردم که حوزه قرار نیست فیلم بسازد، اما پای منبر کدام آیه بیان شود، بسیار مهم است. مگر ما قائل نیستیم که اعجاز قرآنی فرازمانی و فرامکانی است؟ پس بیاییم بگوییم اکنون برای زمان ما قرآن چه پیامی دارد؟ حداقل یکی از پیامهایی که این روزها باید از قرآن خوانده شود، همین آیه است.
البته ناگفته نماند که این داستان فقط منحصر در قرآن نیست. بلکه در تمام ادیان آسمانی به آن اشاره میشود. در عهد عتیق و عهد جدید نیز وجود دارد؛ اما در داستانِ انجیل مقداری فرق دارد. انجیل مقداری وجه زنستیزانه است، اما در قرآن هیچگاه مرد را بر زن یا زن را بر مرد مقدم نمیداند.
*ضمن تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید، جمع بندی حضرت عالی را درباره مطالب ارائه شده می شنویم.
مفهوم لباس یکی از مفاهیم کلیدی ماست و منابع اسطورهای ما، اصلیترین جریان تولید محتوای رسانهای ما باید باشند. در برنامه شگفتانگیزان که چند نقال میآورند، واقعاً چنین است که بسیاری از زنان ایرانی، شاهنامه را حفظ هستند. حال چرا برای توضیح دادن هویت ایرانی از این ظرفیت استفاده نمیکنید؟ این وجه هویت ایرانی توسط خود این زنان باید تبیین شود. خیلی از آنها ممکن است مسلمان نباشند، بلکه ارمنی، مسیحی و … باشد. چرا این داستانِ حضرت آدم برای انسان امروزی خوانش نمیشود؟ امروزه اولین و مهمترین کاری که در جنگ روایتها (پروپاگاندا) باید انجام دهیم، این است که میتوانیم روایت خودمان را نگوییم؛ اما وقتی روایت خودمان را نگوییم، گویی سلاح خودمان را بر روی زمین گذاشتهایم. وقتی روایت خودمان را بیان نکنیم، از پیش معلوم خواهد بود که چه کسی در این جنگِ رسانهای شکست میخورد؟
مشتاق هستم در قالب تحقیقات بعدی، این بحث ادامه پیدا نماید و کتبی در مورد اسطوره شناسی لباس نگاشته شود و کارهای تحقیقی متعددی در دانشگاهها، پژوهشگاهها و همین مکان که نزدیکترین فضا به صدا و سیما است، انجام گیرد. حتی اگر این روایت قرآنی بخواهد از این زوایه تبیین شود، بیتردید بهترین مکان برای آن فضای صدا و سیمای قم خواهد بود.
دکتر محمدعلی غمامی