طی سال های گذشته مفهوم «عدالت» (عدالت اقتصادی) پربسامدترین کلمه در جامعه ما بوده است. اگر چه احساس بی عدالتی نزد همه کس تقریبا روشن و واضح است و هر کسی قدرت درک آن را دارد اما اینکه عدالت چیست و چگونه برقرار می شود پرسشی است به درازای تاریخ بشری و چندان مورد اجماع نیست و بلکه آرای کاملا متضادی در این زمینه به مصاف هم رفته اند.
در جامعه ما نیز قدری پریشانی مفهومی و بی مبنایی درباره عدالت و معنای آن به چشم می خورد.
با این حال شاید بتوان برخی از ابعاد مورد اتفاق عدالت را به صورت سلبی کم و بیش برشمرد و با اطمینان گفت که عدالت و عدالت خواهی چه چیزی نیست و شامل چه چیزهایی نمی شود.
همه چیز از «رفاه» شروع می شود. هر انسانی به دنبال رفاه و آسایش جسم و روان است که پس از فراهم آمدن ضروریات زندگی و فراتر رفتن از آن حاصل می شود. عدالت وضعیتی است که در آن رفاه نسبی ( نسبت به مقدورات و ظرفیت های زمانه یک جامعه) در میانه همه شهروندان بر قرار باشد .
با این مقدمه باید گفت عدالت مساوی کردن آدم ها با هم و یک شکل خواستن شان نیست. نه در دارایی ها و نه در رفتار و اندیشه. اگر همه تفاوت ها و نابرابری ها را به نقطه صفر برگردانید ( که فرض محالی است چون همه نابرابری ها اجتماعی نیستند و اگر چه بخش مهم و بزرگی از نابرابری ها، اجتماعی و ساختاری است اما بخش مهمی هم غیر اجتماعی است) زمان زیادی طول نمی کشد که دوباره تفاوت ها رخ می دهد.
عدالت، توزیع فقر نیست. اما ثروت تولید شده باید حتما بهره مندی (رفاه) حداقلی « همه» را تضمین کند و رفاه و بهره مندی حداکثری از تلاش و زحمت را ممکن سازد. مفهوم حداکثری هم امری نسبی است و در نسبت با شرایط عمومی جامعه معنا می شود و همیشه مقید به قیود اخلاقی است.
عدالت خواهی، حسادت و تنگ نظری و بخل و کینه ورزی و میل به نابودی و تخریب نیست، بر عکس ایده ای «سازنده» و حساسیت به امری «اخلاقی» است.
جامعه ما امروز از بی عدالتی مضاعف در رنج است که بهره مندی و رفاه نسبی همگان را ناممکن کرده است.
به دلیل حکمرانی ناکارامد امکان «کار» و فعالیت اقتصادی محدود شده (بی عدالتی اول)
ثروت تولید شده علیرغم ظرفیت های موجود بسیار زیاد، به نسبت کشورهای مهم منطقه چشمگیر نیست (بی عدالتی دوم)
تولید این ثروت به دلیل فرهنگ اقتصادی غلط و غیراخلاقی عمدتا ناشی از فعالیتهای غیر مولد اقتصادی یا بهره مندی های ساختاری نابرابر و رانت های مختلف – اغلب ناشی از نزدیکی به قدرت و فساد شبکه ای – است ( بی عدالتی سوم)
و بالاخره این کیک ثروت، عادلانه تقسیم نمی شود ( بی عدالتی چهارم)
نتیجه اینکه در یک سوی شهر تهران شما چیزی به نام باستی هیلز دارید و در سوی دیگرش حلبی آباد و زاغه. همین وضعیت در مقیاس کشوری هم بر قرار است.
اگر در اندازه همین موارد نیز در جامعه ما، چه در میان مردم و چه در میان حکمرانان اتفاق نظر وجود داشته باشد اراده نیرومند لازم برای رفع مشکلات به تدریج به وجود خواهد آمد.