پس از حواشی ثبتهای میراث ناملموس در یونسکو، بویژه با اقدام جمهوری آذربایجان در ثبت «فرهنگ پهلوانی» که تداعیکننده انحصارطلبی و تجزیهگریهای این کشور بود، و همینطور برخی انتقادها به انفعال و سکوت یونسکو و نمایندگان ایران در اینباره، سرپرست مرکز میراث ناملموس یونسکو در تهران، ادبیات نقادانه به یونسکو را «مغرضانه» و قضاوتها در اینباره را «خشن» و در تضاد با روح کنوانسیون ۲۰۳۳ یونسکو دانست و تاکید کرد که این کنوانسیون هرگز با این واژههای بیرحمانه به ترادف نمینشیند.
اگرچه ایران در هفدهمین کمیته بین دولتها برای پاسداری از میراث ناملموس یونسکو موفق شد چهار عنصر میراث ناملموس را در اشتراک با دیگر کشورها ثبت کند، اما آنچه بیش از همه در افکار عمومی واکنشبرانگیز شد، اقدام پرهیاهوی برخی کشورها از جمله جمهوری آذربایجان در ثبت جهانی عناصری بود که خاستگاه آنها در ایران بوده و یا پیشتر هم به نام ایران در یونسکو ثبت شده است و در پی آن، این پرسشها مطرح شد که سازمان فرهنگی یونسکو که قرار است در مسیر استقرار صلح، آزادی و عدالت در سطح جهانی فعالیت کند، تا چه میزان اجازه مداخله و اعمال نظر درباره این اقدام کشورها را دارد، ضوابط و بیانیههای یونسکو در اینباره چه میگوید، آیا کشورهای دیگر در همان مسیر صلحطلبانه یونسکو حرکت میکنند یا در دل این سازمان فرهنگی نفوذ کردهاند و در پس پرده، اهداف خود را پیش میبرند؟ این پرسشها به اضافه چند حاشیه دیگر که در اجلاس اخیر یونسکو پیش آمد، بهانهای شد برای گفتوگوی خبرنگاران ایسنا با آتوسا مومنی ـ سرپرست مرکز مطالعات منطقهای پاسداری از میراث فرهنگی ناملموس در آسیای غربی زیر نظر یونسکو (مرکز میراث ناملموس تهران) ـ تا ضمن تفصیلِ ماموریت این مرکز در ایران، به حواشی، ابهامها و پرسشهای پیش آمده، پاسخ دهد که در ادامه شرح آن را میخوانید:
*مرکز میراث ناملموس در تهران دقیقا چه کاری انجام میدهد و به چه منظوری تأسیس شده و چه تکالیفی دارد؟
میراثفرهنگی ناملموس، وجهی از میراث فرهنگی ملتهاست که به رغم حضور و تداوم و تأثیرش به مثابه داراییهای میراثی امروز در جهان، به تازگی این نام در ادبیات بینالمللی (Intangible Heritage) رواج پیدا کرده است، این مقوله از میراث فرهنگی و مفهوم آن در کشور ما، قرنهاست که مورد توجه بوده و تجلیات بیشمار آن در مناسک، آداب و رسوم، دانشهای سنتی، زبانها و هنرهای سنتی بومی ایرانی و صنایع دستی، با تنوعی کمنظیر در گستره این سرزمین متجلی شده است. از اینرو ایران به عنوان نقطهای کانونی در منطقه آسیای غربی و مرکزی که توانایی ترویج فرهنگ غنی خود و پاسداری از آن را داشته و دارد، از سوی سازمان جهانی یونسکو برای هدایت دیگر کشورهای منطقه به منظور صیانت از ارزشهای هویتی و سرزمینی آنان انتخاب شده است. اگرچه این مرکز با هدف صیانت از هویت فرهنگی کشورهای منطقه تاسیس شده است، اما ضمن انجام این مأموریت و پاسداشت و رونق این وجه از میراث در کشور عزیزمان ایران، در راستای صیانت از میراث ملی و نبوی ما، به محوریت فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در منطقه کمک شایانی داشته باشد.
تأسیس این مراکز تحت نظارت یونسکو اقدامی مورد توجه کشورهای مختلف جهان است؛ زیرا این کشورها از طریق این مراکز با ایفای نقشی کانونی، سیاستهای فرهنگی خود و مناطق پیرامون را برنامهریزی و هدایت میکنند و در عین حال، از میراثفرهنگی ناملموس ویژهی خود، و آنچه با کشورهای دیگر بهشکل مشترک دارند، پاسداری میکنند. همانطور که میدانید بسیاری از کشورهای منطقه و همسایه همواره در صدد بودهاند که مراکزی را، تحت عناوین مختلف تأسیس کنند، اما جمهوری اسلامی ایران، در این ارتباط گوی سبقت را از کشورهای منطقه ربوده و توانسته با کسب تجارب ارزشمندش به عنوان مرجعیتی در فعالیتهای آموزشی، آگاهیافزایی، پاسداری و ظرفیتسازی ممتاز باشد.
جغرافیای تعیینشده برای مرکز میراث ناملموس تهران، ۲۴ کشور از کشورهای منطقه را در بر میگیرد. این به آن معناست که بسیاری از برنامههای فرهنگی کشورهای همسایه، در آسیای مرکزی و غربی با برنامهریزی اصولی مرکز میراث ناملموس تهران، میتوانند در راستای همافزایی منطقهای برای احترام متقابل میان ملتهای عضو هدایت شوند و در گسترش صلح و توسعه پایدار، نقشی کلیدی در منطقه را ایفا کنند.
*کنوانسیون حفاظت از میراث ناملموس (کنوانسیون ۲۰۰۳ ) چگونه تشکیل شد و نفوذ کشورهای غرب و ابرقدرت در یونسکو چه سابقهای داشته و چقدر در شکلگیری این کنوانسیون اثرگذار بود؟
همانگونه که میدانید در پی دغدغه نابودی آثار فرهنگی ـ تاریخی مهم در طول جنگ جهانی دوم، کنوانسیون ۱۹۷۲ پدید آمد. کنوانسیون ۱۹۷۲ برای حمایت از میراث فرهنگی و طبیعی جهانی خلق شد که در بند «ششم» مفاد دهگانه آن، تنها به ارزش ناملموسی که با یک مکان تاریخی درپیوست است، توجه شد و این وجه از میراث با شرط پیوند با یک میراث کالبدی ـ تاریخی به رسمیت شناخته شد. در واقع این کنوانسیون معرف پیمانی بینالمللی است که تار و پود کالبدیِ یک اثر تاریخی را مورد توجه قرار میدهد. نخستین موارد ثبت جهانی در سالهای ۱۹۷۷ و ۱۹۷۸، زمینه و شرایطی برای شناسایی ارزشهای ناملموس در فهرست میراث جهانی را از طریق پیوستگی یک مکان با یک رویداد تاریخی یا ایدهها و عقایدی با «ارزش و اهمیت تاریخی برجسته» فراهم کرد.
کنوانسیون حفاظت از میراث ناملموس وقتی تشکیل شد که جهان دریافت باید برای حفاظت از میراث سیال و ناملموس بشریت، قانونی محکم و جدید را طراحی و تصویب کند تا جهان غرب و شتاب بیامانش هویت مشرقیان و آفریقای آیینی را زیر قطار جهانیسازی خود نابود نکند.در سال ۱۹۷۷، که ضابطۀ (۶)، مانند ۹ ضابطۀ دیگر برای ثبت اماکن تاریخی و فرهنگی در فهرست میراث جهانی به عنوان یک ضابطۀ مستقل پیشبینی میشد، هدف این بود، اماکنی که به طور مهم و منحصری با ایدهها و عقاید، رویدادها و یا با اشخاص و با ارزش یا اهمیت تاریخی برجسته مرتبط هستند، در فهرست جهانی ثبت شوند، اما این روال بر مبنای اولیه خلق کنوانسیون ادامه پیدا نکرد. در آغاز هدف این نبود که ضابطۀ (۶) همراه با ضوابط دیگر استفاده شود، اما ابرقدرتها در اجحاف آشکار شده بر دیگر ملل با این معیار، به عنوان تنها معیار قابل ثبت، مخالفتهای خود را آغاز کردند و به دلایل و مواردی که به آن اشاره میشود بعدها ضابطه (۶) تنها توانست در کنار آثاری که معرف معیارهای دیگر هم هستند امکان ثبت را داشته باشد.
برای نمونه، ثبت جزیرۀ «رابن»، ارزش نمادین خود را به عنوان یک «پیروزی بر ظلم و ستم» میشناساند و بر جنبههای مثبت تاریخش در رابطه با گذر از آپارتاید به دموکراسی در آفریقای جنوبی تأکید دارد. همچنین، ثبت «جزیرۀ گوری» واقع در سنگال، به مثابه نماد بخشش سخاوتمندانه سیاهپوستان در مقابل رنج ناشی از آپارتاید و ثبت «یادبود صلح هیروشیما (گنبد گنباکو) ژاپن»، که دربردارندۀ پیام مثبت بازسازی و حیات دوباره است به عنوان بخشی از فرآیند ثبت انگاشته میشود که به آنها اشاره میکنم.
همانگونه که قبلا اشاره شد در سال ۱۹۷۸، استحکامات بردگان سیاهپوست در جزیرۀ گوری نیز یکی از هفت مکان فرهنگیایی بود که نخستین موارد ثبت در فهرست میراث جهانی را شکل میداد. این یکی از دو مکانی بود که در سال ۱۹۷۸ صرفاً بر اساس ضابطۀ (۶) ثبت شد. «گوری» محوطهای بود که “میشل پارنت ـ نمایندۀ فرانسه” در کمیتۀ میراث جهانی آن را با «ارزش تاریخی منفی» برشمرد و آن را غیرقابل ثبت اعلام کرد، اما توجیه ارائه شده توسط جمهوری سنگال برای ثبت «جزیرۀ گوری» این بود که این اثر میتواند نمادی برای «رنجِ کشیده شده توسط سیاهپوستان در طول اعصار» باشد. سنگال معتقد بود که گوری باید به عنوان «پناهگاهی برای آشتی میان انسانها» عمل کند تا اینکه «ایدههای نغز و بخششمحور مبادله شود»
همچنین با مخالفتهای بسیاری بالاخره «اردوگاه مرگ آشویتس ـ برکناو نازیها» در لهستان نیز، در سال ۱۹۷۹ ثبت شد، تا یاد قساوت وحشتناک انسانی یک رویداد در تاریخ، زنده نگاه داشته و شناسانده شود. درباره آشویتس باید اشاره کنم که نخستین بار درخواست برای ثبت آن در سال ۱۹۷۸ مطرح شد که کمیته با اشاره به اینکه کنوانسیون میراث جهانی باید «بالاترین دستاوردهای بشری» را ثبت کند، نه اماکنی مانند «آشویتس ـ برکناو» که نماد قساوت است، در ثبت آن درنگ کردند، بنابراین ثبت جنجالبرانگیز آشویتس یک سال به طول انجامید. این مکان که توسط دولت لهستان برای ثبت به عنوان محوطهای نمادین از شهادتطلبی لهستانیها در برابر تعدی غرب نامزد شده بود، بالاخره با مخالفتهای بسیار جهانی شد.
در سال ۱۹۹۶ نیز «یادبود صلح هیروشیما ـ گنبد گنباکو در ژاپن»، محوطهای که به تاریخ ششم آگوست ۱۹۴۵، در آن نخستین بمب اتمی را روی یک هدف «زنده» فرو انداختند، در فهرست میراث جهانی ثبت شد. در آن زمان یک سال دولت آمریکا با تلاش گسترده قصد داشت تا از نامزدی آن جلوگیری کند و از سوی دیگر، ژاپن هم مصمم بود تا نامزدی آن را مسجل کند. ایالات متحده از استدلالاتی استفاده میکرد تا نشان دهد چرا به نامزدی ژاپنیها نباید جامۀ عمل پوشاند؛ نخست اینکه، آمریکا ادعا کرد که محوطههای جنگی برای ثبت در فهرست جهانی مناسب نیستند، اما با کمال تعجب آنها در هنگام ثبت آشویتس در فهرست جهانی به چنین استدلالی استناد نکردند. ایالات متحده فکر میکرد نامزدی چنین محوطهای احتمال دارد بر مشکلات بالقوۀ سیاسی این کشور دامن بزند؛ لذا دلایل زیادی داشت تا اینکه نخواهد ثبت (محوطۀ) ژاپنی جامۀ عمل بپوشاند. ضمن آنکه نامزدی گنبد ژاپنی، این پتانسیل را داشت تا سیاست داخلی آمریکا را ملتهب کند.
دو کشور عضو کمیته، آمریکا و چین با ثبت «یادمان هیروشیما» مخالفت کردند، ایالات متحده با این ادبیات که اعتقاد دارد، ثبت محوطههای جنگی خارج از چشمانداز کنوانسیون است، تلاشهای بسیاری برای جلوگیری از ثبت این نامزد به کار گرفت، به این دلیل که در واقع نمیخواست روابط بینالمللیاش با ژاپن کمرنگ شود و البته چین هم به عنوان مخالف، دلایل دیگری داشت. پس از ثبت جنجالی «یادبود صلح هیروشیما» در سال ۱۹۹۶، به دلایل سیاسی محدودیتهای بیشتری بر استفادۀ مستقل از ضابطۀ (۶) اعمال شد، که این نه تنها استفاده از ضابطۀ (۶) را محدود میکرد، بلکه انواع ارزشهایی که میتوانست در فهرست ثبت شود را نیز محدود کرد.
ثبتهای این چنینی اگرچه به سختی، اما پیش میرفت، کمیتۀ میراث جهانی باز هم دستورالعملهای خود را بازنگری و اصلاح کرد تا فهرستبرداری را با هدف حفاظت از میراث بشری با کمترین حاشیه ادامه دهد. با ارائه دستورالعملهای دیگر مشخص کردند که ضابطۀ (۶) «باید در شرایط استثنایی و همراه با دیگر ضوابط فرهنگی یا طبیعی و …» توجیه شود.
سه سال بعد از اصلاح ضابطۀ (۶)، ورود غیر جنجالی «جزیرۀ رابن» در فهرست، بیشتر به خاطر ارزشهای نمادیناش، فرصتی را ایجاد کرد تا در محدودیتهای ضابطۀ (۶) بازنگری شود. «جزیرۀ رابن»، محل حبس نلسون ماندلا (۱۹۸۲-۱۹۶۴)، در سال ۱۹۹۹ ذیل ضوابط (۳) و (۶) در فهرست میراث جهانی ثبت شد. فهرست محوطههای میراث جهانی یونسکو برای توجیه این ثبت بیان کرد: «جزیرۀ رابن و ساختمانهای زندان آن نمادی از پیروزی روح انسانی، آزادی و دموکراسی بر ظلم و ستم است.» آفریقای جنوبی (که نماد آن نلسون ماندلا بود) نمایانگر یک امید تازه برای دموکراسی و حقوق بشر در آفریقا بود. به این ترتیب جهان دریافت که بایستی برای حفاظت از میراث سیال و ناملموس بشریت، قانونی محکم و جدید را طراحی و تصویب کند تا جهان غرب و شتاب بیامانش هویت مشرقیان و آفریقای آیینی را زیر قطار جهانیسازی خود نابود نکند. پس از چند اقدام موثر، اما موقت در ارائه بیانهها و دستورالعملها و اعلامیههای چون بیانیه حفظ صور فرهنگی، اعلامیه شاهکارهای جهانی در خصوص میراث غیرمادی و …، بالاخره با همکاری حقوقدانان میراث فرهنگی و متخصصان این عرصه پس از سالهای ۱۹۹۹ با تهیه چندین پیشنویس در سالهای ۲۰۰۰ و ۲۰۰۱ نهایتا در سال ۲۰۰۳ «کنوانسیون حفاظت از میراث ناملموس» به مثابه قانونی الزامآور در صیانت از هویت فرهنگی ملتها به جهان ارائه شد.
محدودیتها برای استفاده از ضابطۀ (۶) به رغم جاری شدن کنوانسیون (۲۰۰۳) همچنان تا ۲۰۰۴ ادامه داشت، اما در سال ۲۰۰۵ بود که محدودیت آن برداشته شد. این مهم موجب شد تلاشی مؤثر برای ثبت میراث غیرغربیتر در فهرست میراث جهانی صورت بگیرد تا میراث ناملموس در پیوند با اماکن تاریخی توسط اجتماع بر پادارندۀ آن پاسداری شود و نه تنها به کمک متخصصان میراث مادی که محافظان کالبد تاریخی این آثار بودند.
خوشبختانه ایران در سال ۲۰۰۶ به عنوان چهلمین کشور جهان به این کنوانسیون پیوست و در زمره نخستین کشورهایی بود که پرونده چند ملیتی خود را ارائه کرد و در راستای ایجاد وفاق اجتماعی و حرکت به سوی توسعه پیشرفت و صلح جهانی، با مشارکت ده کشور در بخش آسیا، با ثبت «نوروز» بزرگترین گام را برداشت.
*ایران اکنون چه جایگاهی در میراث ناملموس جهان دارد؟
ایران در دنیا جزو کشورهایی است که الگویی موفق برای ثبت میراث ناملموس در جهان به شمار میآید، تا آنجا که کشورهای دیگر از ما میخواهند در این حوزه نحوه ثبت، چگونگی ظرفیتسازی و ارتقاء میراث ناملموس را به آنها آموزش دهیم. وجود مرکز مطالعات منطقهای پاسداری از میراث ناملموس آسیای غربی و مرکزی، شاهدی بر این مدعاست که از میان هشت مرکز موجود در جهان، ایران مرکز پنجمی است که آموزش اجرایی کردن کنوانسیون ۲۰۰۳ برای ۲۴ کشور در منطقه آسیای غربی و مرکزی به او سپرده شده است. همچنین ثبتهای موفق سالانه نیز کشور ما را در این حوزه ممتاز کرده، ضمن اینکه با چهار ثبت مشترک ایران در سال ۲۰۲۲ اکنون جایگاه کشورمان به رتبه ششم جهان در این حوزه ارتقاء یافته است.
*چند مرکز حفاظت از میراث ناملموس در جهان وجود دارد؟
از مراکز مطالعات منطقهای پاسداری از میراث ناملموس، هشت مرکز در دنیا وجود دارد که یکی از آنها مربوط به غرب آسیا و آسیای میانه است که به ایران سپرده شده است و همانگونه که قبلا اشاره شد، این جایگاه به دلیل سابقه درخشان ایران و تلاش آن در حوزه میراث جهانی و همچنین ثبتهای میراث ناملموس و صیانت از ارزشهای هویتی اقوام متکثر آن است که در کمال صلح کنار هم زندگی میکنند.
درباره ثبت میراث ناملموس، معیارهایی وجود دارد که جزء اصول و ارکان اصلی است، مانند احترام متقابل، وفاداری و پایبندی به حقوق بشرو توسعه پایدار، فراگیری، ریشه نسلی (حداقل سه نسل)، انتقال بین نسلی بدون گسست. زمانی یک اثر میتواند درجه میراث ناملموس را بگیرد که دارای این اصول باشد و معرف حداقل یکی از تجلیات: دانشهای مرتبط با کیهان و طبیعت، بیانهای شفاهی، هنرهای اجرایی، صنعتگری سنتی و کردار اجتماعی باشد. ارزشهای یک میراث ناملموس به این معیارها بستگی دارد، ممکن است یک اثر به عنوان میراث یک جامعه شناخته و تکرار شود و حتی تداوم حیات داشته باشد، اما اگر به حقوق بشر، توسعه پایدار و احترام متقابل میان فرهنگها پایبند نباشد، میراث ناملموس شناخته نمیشود.
بیشترین شمول این وجه از میراث، به کارکردهای اجتماعی مربوط است که شامل اعیاد، جشنها و مراسم، بازیها و آیینها میشود که بخشی به اعتقادات و بخشی به تاریخ و تقویم جوامع و ملتها بستگی دارد.
همچنین اثری که میخواهد ثبت جهانی شود، با این سوال در یونسکو روبرو میشود که چه چیزی در این اثر وجود دارد که میتواند جامعه را به سمت توسعه پایدار ببرد؟ چه اطمینانی وجود دارد که این اثر، حقوق هیچ فرد و موجود دیگری را به خطر نمیاندازد؟ مثلا درباره ساز «عود» فقط بحث نواختن مطرح نبود، بلکه هنر ساختن آن هم بخش مهمی از محتوای پرونده بود. برای ساخت این ساز سوالی مطرح بود که آیا ممکن است تولید آن لطمهای به محیط زیست بزند؟ که پاسخ داده شده است برای ساخت این ساز از درختانی استفاده میشود که دیگر هیچ امیدی به حیات آنها نیست و در فصل پاییز و زمستان که به خواب زمستانی رفتهاند، آنها را قطع میکنند. در پرونده «ساختن و نواختن عود» این عنصر را هرگز یک تجارت اقتصادی نمیدانند، بلکه آن را یک کالای فرهنگی میدانند، یعنی دانش و مهارتشان با ارزشهای مادی فراخور و اعتبار معنوی به جامعه جهانی معرفی میشود.
پروندههای میراثجهانی به سادگی نوشته نمیشود برای ثبت هرکدام باید سوالات مطرح شده به دقت و ظرافت پاسخ داده شود. خوشبختانه در سالهای اخیر ایران برای ثبت جهانی برخی پروندههای ناملموس با برخی از کشورهای دیگر همکاری میکند، و در سال جاری به رغم فقدان سهمیه ملی در ابتکار و خلاقیتی موفق شد در اشتراک با دیگر کشورها، چهار عنصر هویتساز فرهنگی را به جهان هدیه کرد. علاوهبر «یلدا» به عنوان عنصری جامعالتجلی که میان ۴۶ نامزد جهانی یکی از شش پروندهای بود که با هر پنج تجلی در جهان به ثبت رسید، «نوغانداری» نیز یکی از پر شگفتیترین پروندههایی بود که در کمیته بیندولتی سال جاری ثبت شده است. پرونده «نوغانداری، ابریشمکشی و مهارت ابریشمبافی» پروندهای است که در آن به کل فرآیند و وجوه این عنصر پرداخته شده است؛ نخست اینکه چگونه و چه جامعهای تکلیف دارد درختان توت را کشت کند؟ این جامعه چه کسانی هستند و چه محدوده سنی دارند؟ و چگونه دانششان را به نسل بعدی انتقال میدهند و در این مسیر چگونه مورد حمایت و همیاری قرار میگیرند؟
در واقع «نوغان» یک فرآیند میان نسلی و با مشارکت زنان، مردان و کودکان است. جایی که فرآیند کار به سمت بیرون کشیدن الیاف به غایت شگفتانگیز ابریشم میرسد و وقتی اهمیت ظرافت در کار به میان میآید نقش زنان پررنگ میشود، زنانی که مادر هستند و ضمن ایفای نقش مادرانه در گرداندن چرخ اقتصاد معیشتی یک پای اصلی این چرخه تولیدند و در تهیه این اثر جهانی نقش مهمی در کنار مردان خانواده ایفا میکنند. در همیاریهای تعاونگونه، هزینههای جاری بر جامعه مولد را کاهش و در تسریع انجام کار یکدیگر پوشش میدهند. این اثر جهانی، جامعه برپادارنده بزرگی ندارد، اما جامعهای بسیار حرفهای است که مشارکتی موفق را متجلی میکند و منتج به خلق مصنوعات سنتی فاخر و ممتازی در جهان میشود.
در ثبت میراث ناملموس، خاستگاه معیار ثبت نیست و «ترین» نداریم، اگر قرار بود «برج قابوس» (استان گلستان) ثبت شود باید به عنوان بلندترین میل آجری جهان ثبت میشد که شد، در حالیکه درباره «قالیشویان مشهد اردهال»، «نوروز»، «یلدا» و «فرش فارس» در کنوانسیون ۲۰۰۳ که به منظور پاسداری از فرهنگها و خرده فرهنگهای ملتها تدبیر و تصویب شده، هیچ فرهنگی بر دیگری اولویت و برتری ندارند.پس از تهیه ابریشم در فرآیند نوغان، نیازسنجی میشود که کجا میتوان آن را جهانی کرد. یکی از کاربردهای آن در فرش ایرانی است، فرشی که بدون هیچ مانعی و بدون نیاز به مجوز و روادیدی از هر مرزی به مرز دیگر عبور میکند، ابریشم ایرانی در جهان برجسته و نامآور میشود و جهان به خوبی آن را میشناسد. پرونده «نوغانداری» بین چندین کشور مشترک است که زمانی در قلمرو جغرافیای ایران بزرگ بودند و این عنصر فرهنگی با آنها درهم تنیده است، اگرچه در جزییات، بین این کشورها تفاوتهایی وجود دارد، اما نتیجه مشابه است. این میراث ناملموس فراگیر و بدون گسست وفادار به توسعه پایدار است و امکان ندارد هیچ آسیبی به محیط زیست و خدشهای به حقوق عناصر جامعه مولدان آن وارد کند.
*میراث ناملموس حوزه فرهنگی ایران به قدری گسترده و در معرض تصرف است که پرونده «نوغانداری و ابریشمبافی» وقتی به نام ایران و چند کشور دیگر در یونسکو ثبت شد، بازتاب پررنگی در جامعه ایرانی نداشت و واکنش افکار عمومی به حواشی دیگر اجلاس یونسکو (ثبت آیین پهلوانی به نام جمهوری آذربایجان) معطوف شد…
پروندههای این چنینی (نوغانداری) از موارد بسیار تاثیرگذار هستند که میتوانند ضمن توسعه اقتصادی، حافظ هویت فرهنگی و موجب انتقال دانش سنتی شوند که این فرآیند منجر به ایجاد وفاق میان جوامع مولد و توانمندسازی زنان و دختران میشود و نقشی نافذ و کارکردی آشکار در ارتقاء اقتصاد معیشتی دارد. اگر حق مطلب درباره آن ادا نشده است، شاید به این دلیل بوده که جامعه مولد آن کوچک است، اما این جامعه بسیار حرفهای به این کار اهتمام دارد و در پاسخ به مخاطبان خود پیوسته در تلاش است.
در تمام سرزمینهای پیشنهاد دهنده، پدیده چندوجهی ارزشمند تولید سنتی ابریشم برای بافندگی، شامل مجموعهای از شیوههای دانش سنتی کشاورزی (کاشت و داشت درخت توت)، پرورش کرم ابریشم، مهارتها ابریشمکشی، تولید نخهای ابریشم، برای خلق صنایع سنتی ظریف و باشکوه و اقلام دیگر است. کشاورزان درختان توت را پرورش میدهند که برگهایی را فراهم میکند که کرمها از آن تغذیه میکنند، سپس تخم کرم ابریشم تولید میکنند و از مراقبت از کرم ابریشم (تغذیه با برگهای توت) از مرحله تخم تا پایان پیله (تبدیل کرمهای ابریشم بالغ به پیله) اطمینان حاصل میکنند و سپس جوامع پیلهها را حمام میکنند که نرم میشوند و اجازه میدهند تا نخ به دست آید.
«نوغانسازی و تولید سنتی ابریشم» برای بافندگی که عمیقاً در سنتهای جاده بزرگ ابریشم ریشه دارد، بیانگر هویت فرهنگی، دانشها وسنتهای هزاران ساله و نمادی از انسجام اجتماعی است. درحالیکه تجارت ابریشم در طول تاریخی کهن صورت گرفته، اجازه داده است ضمن گسترش فرهنگ و دانش ابریشم، بهداشت و علم نیز در میان جوامع کشورهای حامل این فرهنگ تسری پیدا کند. در این پرونده ابریشم به عنوان نماد شکوه، ظرافت و بهار عمل میکند. در تمام ایالتهای ارائه دهنده ابریشم، تولیدکنندگان ابریشم، بیشتر روستایی هستند و به صورت تعاونی کار میکنند و هنگام تولید ابریشم، مراسم ویژهای دارند. بویژه، توسعه فرهنگی و اجتماعی مردم، حفظ هویت فرهنگی، خلاقیت انسانی، بردباری، دوستی، صلح، همبستگی مردم در هر سنی را تشویق میکند. این عنصر بدون در نظر گرفتن سن، جنس، ایمان و قومیت برای همه قابل دستیابی است. در عمل به تداوم حیات عنصر عدالت جنسیتی در تولید و انتقال آن استوار بوده است. کل فرآیند بر نقش هر دو جنس بستگی دارد، اما در برخی مراحل نقش یکی از جنسیتها بیشتر دیده میشود. بنابراین به اهداف پیشرفت پایدار، و بویژه به هدف “دستیابی به توانمندسازی همه زنان و دختران” کمک میکند، در عمل، تداوم حیات این عنصر بر مشارکت زنان و مردان در تولید و انتقال آن استوار بوده است. کل فرآیند بر نقش هر دو جنس بستگی دارد، اما در برخی مراحل نقش یکی از جنسیتها بیشتر دیده میشود. بنابراین به اهداف پیشرفت پایدار، و به ویژه به هدف “دستیابی به توانمندسازی همه زنان و دختران” کمک میکند.
*درباره پرونده «ساختن و نواختن عود» با وجود اینکه دامنه گستردهای در کشورهای حوزه عرب دارد، اما مشترک بین ایران و سوریه به ثبت میرسد، یا پرونده «یلدا» با وجود اینکه ایران هشت سال آن را معطل نگه داشت تا مشارکت کشورهای دیگر را بطلبد، فقط با افغانستان آن را ثبت میکند، این اتفاق درباره پروندههای دیگر هم رخ داده است. از طرفی، جمهوری آذربایجان و کشورهای دیگر یکسری پروندهها را مانند «فرهنگ چای» و «روایتهای ملانصرالدین» بدون مشارکت ایران به ثبت رساندند، یا آذربایجان و ترکیه اجماعی را تشکیل دادهاند و پروندههای دیگری را به نام خودشان ثبت کرده و یا در نوبت ثبت دارند که موضوع آن مشترک با حوزه فرهنگی ایران است، درحالی که ایران در آن مشارکت ندارد، اگر ماهیت یونسکو صلحبرانگیز است، چرا چنین اتفاقاتی رخ میدهد، آیا روابط ایران با همسایگان خود ضعیف شده و این روابط سیاسی بر حوزه ثبت میراث ناملموس اثر گذاشته است؟ اگر اینطور است نقش یونسکو در ایجاد مشارکت و صلح بین کشورها چه میشود؟ از طرف دیگر، درباره پروندههایی مثل «فرهنگ پهلوانی» که از سوی جمهوری آذربایجان ثبت شد، این پرسش مطرح میشود که آیا ایران به این اقدام معترض شده بود یا یونسکو اخطاری به آذربایجان داده بود، چرا در این ماجرا سکوت شد؟
این سوال بسیار مهمی است، آیا یونسکو تغییراتی طی سالها در قوانین، تلاشها و بیانیههایش محقق میکند یا خیر؟ باید بگویم بله! ممکن است هشت سال پیش مواردی وجود داشت که قدری سختگیرانه به آنها نگاه میشد، اما در طول زمان و در نشستهای دورهای که متخصصان موضوعی و حقوقی در کنار هم به بازنگری و آسیبشناسی مینشینند، دستورالعملها و نکاتی را اعمال میکنند تا در اجرایی شدن کنوانسیون ۲۰۰۳ موثرتر واقع شوند. یقینا در پی نتایج کارهای خود مواردی جدید را به آنها میافزایند.
گاهی اوقات به دلیل گِرهها و مسائل سیاسی روز و نوع روابط کشورها مشکلاتی در مسیر ثبت میراث ناملموس رخ میداد، قبلا یونسکو در اینباره سختگیری میکرد و اگر فرهنگ و اثر ارائه شده مشترک بین کشورها بود، باید پیشتر در میان گذاشته میشد، اما به دلیل برخی حواشی، یونسکو رسما اعلام کرد که از پروندههای مشارکتی استقبال میکند، اما اگر کشورها نخواستند همکاری کنند، مانع نمیشود و پرونده ارائه شده را رد نمیکند.یونسکو زمانی که “کنوانسیون ۲۰۰۳” را تصویب کرد، تلاش وافری به کار بست تا فرهنگ مشرقزمین را به عنوان فرهنگ و هویت تمدنساز و غنی و تجهیز به دانشی در تعامل صحیح با طبیعت، به جهانیان نشان دهد؛ چرا که پیشتر فرهنگ غرب تلاش میکرد فرهنگ مشرقیان را متحجر و توسعهنیافته نشان دهد، بنابراین در این اثنا دنیا به سمتی هدایت میشد که فرهنگ غرب به مثابه فرهنگی متمدنانه بر تمام فرهنگهای جهان غالب میآمد. اگر سازمانهای فرهنگی جهانی با شتابِ بیامانِ این هجمه، مقابل نمیکردند دنیا دیگر هیچ جذابیتی برای تعامل میان مردم نداشت، چون همه دنیا از یک رفاه نسبی بهرهمند و هم شکل میشدند، در چنین شرایطی نه سفر معنا پیدا میکرد و نه شناخت فرهنگها و نه دانشهای سنتی و اغذیه سنتی و آیینی ملل مهم بود. در واقع یونسکو متوجه ارزشهای فرهنگی ملل بود و میدانست که کهنترین آنها در مشرق زمین و آفریقاست که توانسته بودند آن را با توسعه پایدار به نسل امروز برسانند.
در “کنوانسیون ۲۰۰۳” گفته میشود که خاستگاه معیار ثبت نیست، «ترین» نداریم، مادامیکه معیارهای مندرج در بند دوم ماده الف را داشته باشد حائز شرایط قرار گرفتن در فهرست میراث ناملموس ملی و جهانی است. اگر قرار بود «برج قابوس» (استان گلستان) ثبت شود باید به عنوان بلندترین میل آجری جهان ثبت میشد که شد، در حالیکه درباره «قالیشویان مشهد اردهال»، «نوروز»، «یلدا» و «فرش فارس» در این کنوانسیون که به منظور پاسداری از فرهنگها و خرده فرهنگهای ملتها تدبیر و تصویب شده، هیچ فرهنگی بر دیگری اولویت و برتری ندارند. با این قوانین دیگر هیچ فرهنگی نمیتوانست بگوید “من والاتر، متعالیتر و ممتازتر و متمدنتر هستم”. اهمیت میراث ناملموس به انتقال بین نسلی و بازآفرینی، تطبیق با اسناد قانونی بینالمللی در زمینه حقوق بشر، پایبندی به احترام متقابل میان اجتماعات، گروهها و افراد و سازگاری با اهداف پیشرفت پایدار و پیشگامی برای رسیدن به صلح جهانی بود نه مواردی جز اینها.
ابتدا در این کنوانسیون برای کشورها سهمیه در نظر گرفته شد. در سالهای نخست که محدودیتی وجود نداشت تا آنجا که در سال ۲۰۱۱ ایران توانست پنج پرونده ملی را با انحصار ایران به ثبت برساند و در سالهای بعد، هر کشور یک عنصر عادی و یک عنصر در خطر را میتوانست نامزد و به ثبت برساند و پس از آن سهمیه برای هر کشور تنها یک مورد اعلام شد تا زمانی که آمریکا و همکارانش از عضویت یونسکو خارج شدند، منابع مالی و انسانی یونسکو دیگر تکافوی نیاز رسیدگی به پروندهها با سهمیههای معین شده را نداشت. در پی عضویتهای بیشتر و پیوستن کشورهای جدید و حق عضویتهای محدود و به دنبال آن تقاضاهای بیشتر کشورها، سهمیهها نیز تحتتاثیر قرار گرفت. نهایتا در ادامه سهمیهها برای هر کشور به هر دوسال یکبار تقلیل یافت.
مبنای “کنوانسیون ۲۰۰۳” وفاق اجتماعی است. اگر قرار باشد هر کشوری بر دیگری ممتاز باشد بحث میراث ملموس مطرح میشود که «ترین» در آن جایگاه دارد، اما این کنوانسیون میگوید که خردهترین میراث ناملموس یک کشور و حتی میراثی که فقط در یک خانواده در هر کشوری چه ایران، چه افغانستان و … جاری و ساری باشد و به چندین نسل پس از خود انتقال داده شده و موارد و معیارهای لازم را داشته باشد، قابلیت ثبت دارد. در اینجا چون خاستگاه اهمیتی ندارد پس انتقال بین نسلی نمود پیدا میکند.
وقتی پرونده «لنجسازی و آیین دریانوردی در خلیج فارس» ثبت میشد، یکصد بار کلمه «خلیج فارس» که در پرونده نوشته شده بود و وقتی در یونسکو گزارش آن ارائه شد، نام خلیج فارس را بارها و بارها به زبان آوردند. نام خلیج فارس بارها و بارها در تریبون بینالمللی که رأی نمایندگان جهان را به خود اختصاص داد، تکرار شد. تمام کشورهای عربی در جلسه حاضر بودند و وقتی میخواست تایید آن اعلام شود، همه به حقانیت و تایید آن قیام کرده بودند و هیچکس به آن معترض نبود. این مهم شکوه ارزش انتقال هویت ارزشمند فرهنگی ملتهاست که در هر کجا رخ نشان دهد به عنوان میراث بشری پذیرفته و ضمن تکریم، پاسداشته میشود.
*با آنکه پرونده «لنجسازی و آیین دریانوردی در حوزه خلیج فارس» پرونده مهمی بود، اما (وزارت) میراث فرهنگی از آن حفاظت نکرده و پس از ثبت در یونسکو، آن را رها کرده است، درباره دیگر پروندهها هم رفتار مشابهی شده است…!
میراثفرهنگی متولی ثبت یک اثر است، اما بخشی از اقدامات حفاظتی، در حوزه تخصصی میراث نیست. میراثفرهنگی لنجساز نیست، بخشی از اقدامات به سازمان کشتیرانی مرتبط میشود، در واقع برخی اقدامات به روابط و قوانین بین سازمانی وابسته است. برای مثال میپرسم اگر «جنگل حرا» ثبت شود، آیا حفاظت آن در تخصص میراثفرهنگی است؟
میراثفرهنگی این آثار ثبت شده را رها نمیکند و پس از ثبت، بخشی از اقدامات حفاظت و مدیریتی را به سازمانهای ذیربط میسپارد و برای انجام اقدامات تعهد شده اهتمام جدی به عمل میآورد. معمولا این دستگاهها باید برای گزارشهای دورهای به میراث فرهنگی مراجعه و به تعهدات مندرج در پلانهای حفاظتی و مدیریتی مذکور در پروندهها جامه عمل بپوشانند و دستورالعملهای لازم در روند مصوب پاسداری از عناصر را با دانش تخصصی خود به کار ببندند، اما درباره لنجسازی این مهم قابل اشاره است که شایستهتر است سازمان کشتیرانی در ارتباطات بیشتری با وزارتخانه میراث فرهنگی قرار گیرد و بیشتر از ظرفیتهای میراثی برای ترویج این مهم استفاده کند. اگر میراث فرهنگی در امور تخصصی بهرهگیری از لنجها مداخله کند، یقینا به دلیل فقدان دانش مرتبط با آن حوزه، کارآمد نخواهد بود، اما اشاره به این موضوع ضروریست که پس از ثبت عناصر ثبتی هرگز به حال خود رها نمیشوند، بلکه این وجه از میراث که صاحبان، مالکان، حاملان و ناقلان خود را دارند، توسط آنان مدیریت و حفاظت میشوند و انتقال بین نسلی مییابند و آن قسم از کار که باید با حمایت دولت صورت پذیرد، کماکان در تعهد است و تحقق میپذیرد.
*به سوال مربوط به ثبت کممشارکت پروندههای «عود» و «یلدا» برگردیم، چرا کشورهای دیگر با ایران مشارکتی نداشتند و آیا تنشهای سیاسی برخی کشورها به یونسکو هم راه یافته است؟
اصل کار “کنوانسیون ۲۰۰۳” مبتنی بر ایجاد وفاق، صلح و همگرایی است. سالهای ابتدایی که این کنوانسیون تصویب شد، چندان حساسیتهایی را ایجاد نمیکرد، اما در سالهای میانی تلنگرهایی مبنی بر رقابت فرهنگی، ایجاد و در سالهای اخیر حاشیههایی ایجاد شد. این چالش بیشتر فاصله گرفتن از فلسفه چرایی ثبتها و بیتوجهی به روح “کنوانسیون ۲۰۰۳” است. از این رو کمیته بیندولتی میراث ناملموس اعلام کرد که نسبت به کشورهایی که پرونده مشترک میآورند، نگاه مثبتتری دارد؛ زیرا که در این اشتراک به طور ملموس میدانست چند جانبه عمل کردن در ثبت یک عنصر فرهنگی با معیارهایی چون، احترام متقابل فرهنگها، پایبندی به حفظ حقوق بشر، وفاداری به توسعه پایدار و تقویت همگراییهای اجتماعی ملتها و انتقال بیننسلی در پهنهای گستردهتر، صلح جهانی را نزدیکتر خواهد کرد. این مهم توجه کشورها را به مواریث مشترکشان افزون کرد و تا حدودی به نتایج خوبی هم انجامید، اما گاهی اوقات به دلیل گرهها و مسائل سیاسی روز و نوع روابط کشورها مشکلاتی هم در مسیر رخ میداد، قبلا یونسکو در این باره سختگیری میکرد و اگر فرهنگ و اثر ارائه شده مشترک بین کشورها بود، باید پیشتر در میان گذاشته میشد، اما به دلیل برخی حواشی یونسکو رسما اعلام کرد که از پروندههای مشارکتی استقبال میکند، اما اگر کشورها نخواستند همکاری کنند، مانع نمیشود و پرونده ارائه شده را رد نمیکند.
درباره پرونده «آیین پهلوانی» ایران، باید بگویم که این پرونده به لحاظ غنای محتوایی، سرآمد همه پروندههاست. میراث نبوی در پرونده ایران موج میزند و ارزشها و فضائل اخلاقی و انسانی در آن برجسته است و تفاوتهای صوری و جوهری با پرونده آذربایجان دارد.
پرونده ثبت شده جمهوری اسلامی ایران با عنوان «آیینهای پهلوانی و زورخانهای» حاوی مفاهیم متعدد ایرانی ـ اسلامی است با قدمتی سه هزار ساله، که الهام گرفته از منظر اساطیری از اصول اخلاقی و ارزشهای انسانی مردان شجاع و پهلوانان قدیم و از دیدگاه مذهبی ملهم از فضائل اخلاقی و مبانی جوانمردی و عدالت مولای متقیان حضرت علی (ع) که خود سمبل هویتی میراث نبوی شیعیان جهان است، ۱۲سال پیش (سال ۱۳۸۹) از سوی کشورمان به عنوان میراث بشری ثبت جهانی شد. «ورزش پهلوانی و زورخانهای» با موسیقی و ضرباهنگ خاص با متون و اشعار عرفانی و ارزشی درهم تنیده و در محوطهی زورخانه که از عناصر معماری اسلامی و ایرانی الهام گرفته است، نواخته میشود. این پرونده به جای محدود شدن به اعمال فیزیکی و جسمانی از مبانی آیینی و ارزشی سخن میگوید. فرآیند اجرا و هنجارهای موجود در زورخانه را شرح میدهد و ساختار اجتماعی مرتبط با جوهر وجودی آن را توصیف میکند. از اینرو پروندهای جامع، ارزشمدار و دارای اصالت است که تمامی بخشهای مطرح شده در پرونده کشور آذربایجان را به شکل کاملتر شامل میشود.
لازم به ذکر است در زمان حمله شوروی سابق به کشور آذربایجان فضاهای اجرای زورخانههای این کشور به طور کامل تخریب شد تا حدی که فضاهای فرهنگی اصیل و مرتبط را از دست داد و پس از هشت دهه تلاش در راستای احیا، توانستند محتوای زورخانه و ورزش پهلوانی را در فضاهای عمومی ترویج دهند. چنین وقفهای قطعا باعث فراموشی و از دست رفتن بسیاری از جنبههای اصیل مرتبط با این عنصر هویتی شده است. تلاشهای چندین دهههای این کشور موجب شده است تا بازسازی میراث ناملموس در این کشور صورت گیرد، این در حالی است که هنوز در آغاز این اقدام پاسدارانه است و هنوز به بالندگی و بازیافت هویتی خود نرسیده است، اما این موارد موجب نمیشود که میراث ناملموس مذکور با مستندات ارائه شده توسط یونسکو ثبت جهانی نشود؛ چرا که معیارهای ثبت را دارد.
کشور آذربایجان به همان میزان که میراث فرهنگی ناملموس مشترک با کشور ایران دارد، به واسطهی جنگی که منجر به الحاق آنها به اتحاد جماهیر شوروی شد، دارای مشترکات بسیاری با آنها نیز شده است. اکنون انتخاب میراث ناملموس مشترک با ایران را میتوان ترویج هر چه بیشتر فرهنگ ایرانِ اسلامی و مهر تاییدی بر این موضوع دانست که زمانی این کشور بخشی از جغرافیای سیاسی و فرهنگی ایران بزرگ بوده است و همچنان بسیاری از عناصر فرهنگی ایران را به عنوان هویت خود در جهان برجسته میسازد. اثبات خاستگاه این عناصر مهم میتواند وجاهت و اثرگذاری بیشتری برای جمهوری اسلامی ایران در راستای صیانت و ترویج میراث فرهنگی ناملموس داشته باشد، بنابراین اقداماتی مبتنی بر آموزش، ظرفیتسازی و ارتقاء فرهنگ پهلوانی در کشور آذربایجان همگرایی را افزون میسازد. بنابراین لازم است تا آن را به خوبی ترویج کند و در سایه فعالیتهای رسانهای جمهوری آذربایجان یا سایر کشورهای مدعی (ترکیه، تاجیکستان، افغانستان و …) قرار نگیرد. تلاش برای آگاهیبخشی جامعه با سازوکار و نگرش سازمان جهانی یونسکو در مورد ثبت آثار ناملموس کمک میکند تا با ادبیاتی چون “سرقت احتمالی مواریث ایران” توسط سایر کشورها، قضاوت نکنند، چرا که روح کنوانسیون پاسداری از میراث ناملموس مبتنی بر وفاق و احترام متقابل میان جوامع، گروهها و افراد است.
*فدراسیون ورزشهای باستانی ایران پس از ثبت پرونده فرهنگ پهلوانی به نام جمهوری آذربایجان اعلام کرد که از میراث فرهنگی میخواهند که نسبت به اقدام آذربایجان اعتراض کند و خودشان هم در این باره به یونسکو نامه میفرستند، در چنین شرایطی روال چیست، آیا میتوان پس از ثبت پروندهای به نام کشور دیگری در یونسکو معترض شد و آیا میتوان روند ابلاغ ثبت را در یونسکو متوقف کرد؟
هیچچیزی غیر ممکن نیست، به دلیل اینکه این پروندهها هر دو سال یک بار بازبینی میشوند و مشکلات و چالشهای آنها مطرح میشوند و تدابیری اندیشیده میشود. باید ببینیم که چالشهای چند کشور مشابه این مورد بوده است. ایران میتواند این مورد را اعلام کند که این آیین را سال ۲۰۱۰ ثبت کرده و در آن پیشگام بوده است، اما بین این دو آیین تفاوتهای بنیادی وجود دارد، آیین پهلوانی ایران بر اساس اخلاقمداری است و مبتنی بر آیین جوانمردی مولا امام علی (ع) است، آیا میتوان در گود زورخانه نوازندهای غیر از مُرشد حضور یابد؟ آذربایجان از سال ۱۹۹۲ این عنصر را دوباره در جامعه خود رواج داده و پس از هشتاد سال انقطاع در حالی توانسته آن را احیا کند که در این سالها هیچ معماری اصیل و مرتبطی با عنصر زورخانه و ورزشهای باستانی گذشته خود را به این چرخه بازنگردانده است بنابراین ورزش خود را در مجامع عمومی برگزار میکند. در فرهنگ پهلوانی آذربایجان هر نوازنده فولکلوری میتواند آن ساز را بنوازد و جنبههای قوای جسمانی در میان آنها خیلی برجسته است. آیا میشد این پرونده با ایران مشترک باشد؟ آیا به آیین پهلوانی ایران که قرنها بهدرستی حفاظت شده و به نسل آینده (ما) رسانده شده، جفا نبود؟ البته پرونده آذربایجان برای فرهنگ پهلوانی خودشان که سالها تلاش کردند تا آن پس از سه دهه ترویج و ارتقاء به چرخه حیات میراث ناملموس ملیشان بازگردانند، کامل و ارزشمند و قابل توجه است.
*آیا ایران و یا این مرکز از حضور چنین پروندهای در یونسکو مطلع نبود؟ اگر اطلاع داشتید چرا زودتر واکنش نشان ندادید و معترض نشدید؟ آیا به دلیل تفاوتهایی که در پرونده اشاره کردید، این مرکز اقدام پیشگیرانه انجام نداده است؟
همانگونه که در پاسخ به پرسش پیشین اشاره شد، تفاوتهای بسیار در پروندهای که ۱۲ سال قبل توسط کشور ما به جهان به عنوان میراث بشری هدیه شد، وجود دارد. پرونده آذربایجان پروندهای است که بیشتر در عنوان با پرونده «پهلوانی» ایران شباهت دارد تا در محتوا. همانطور که میدانید مرکز ما یک مرکز منطقهای برای آموزش است که چگونه کشورها میتوانند در ثبت پروندههای جهانی موفق شوند، چگونه نواقص پروندهها را رفع کنند، چگونه برای میراث ناملموسشان ظرفیتسازی کنند و روندهای انتقال بیننسلی را ارتقاء بخشند، اما مطمئنم متولیان این امر در وزارتخانه میراث هنگام ارائه پرونده خود به یونسکو بر پرونده آذربایجان مروری داشتهاند و تفاوتهای بارز آن را دیدهاند و با اشراف به تفاوت آن از منظر محتوا و شکل با میراث ثبتی خود، آن را واجد الحاق ندانستهاند.
*درباره ثبت «فرهنگ پهلوانی» از سوی جمهوری آذربایجان با توجه به اینکه این کشور پیشتر هم برخی عناصر فرهنگی حوزه فرهنگی ایران را به مصادره گرفته است، بحثهایی از نوع تجزیهطلبی و پردهپوشی از آن در یونسکو مطرح شده است، واقعیت این ماجرا چیست؟
روح کنوانسیون ۲۰۰۳ یونسکو مبتنی بر وفاق، صلح و دوستی میان ملل است، در واقع ادبیات مغرضانه و قضاوتهای خشن با روح این کنوانسیون در تضاد است و هرگز با این واژههای بیرحمانه به ترادف نمینشیند.
زورخانههای کشور آذربایجان در زمان حمله شوروی کاملا تخریب شد. این کشور پس از ۸۰ سال انقطاع، در حالی توانسته این عنصر را احیا کند که در این سالها هیچ معماری اصیل و مرتبطی با عنصر زورخانه و ورزشهای باستانی گذشته خود را به این چرخه بازنگردانده است، با این شرایط آیا میشد در ثبت پرونده «فرهنگ پهلوانی» با ایران مشترک باشد؟ آیا به آیین پهلوانی ایران که قرنها بهدرستی حفاظت شده و به نسل آینده (ما) رسانده شده، جفا نبود؟ مطمئنم متولیان این امر در وزارتخانه میراث بر پرونده آذربایجان مروری داشتهاند و تفاوتهای بارز آن را دیدهاند و با اشراف به تفاوت آن از منظر محتوا و شکل با میراث ثبتی خود، آن را واجد الحاق ندانستهاند.*آیا کشورها میتوانند آیینهای یکسانی را در قالب پروندههایی مجزا در یونسکو ثبت کنند (مانند فرهنگ پهلوانی که جداگانه از سوی ایران و آذربایجان ثبت شده است)؟ یونسکو مانع و قانونی در اینباره ندارد؟
بله! بسیاری از کشورها عروسکگردانی و خیمهشببازی را به عنوان “میراث ملی” خود به ثبت جهانی رساندهاند، حال آنکه تنها تفاوتهای شکلی با هم داشتهاند. این آزادی عمل برای برجستهسازی هویت فرهنگی ملتها از سوی یونسکو اقدامی بسیار ارزشمند است که هیچ فرهنگی را بر فرهنگ دیگر در روند قرار گرفتن در میراث بشری مادامی که به معیارهای پیش گفته منطبق باشد، اولی نمیشناسد و به آن اجازه ظهور و بروز جهانی شدن میدهد.
*هنوز پاسخ شفافی درباره ثبت کممشارکت پروندههای «یلدا/چله» و «هنر ساختن و نواختن عود» از شما دریافت نکردهایم، مرور عنوان پروندههای امسال بیانگر آن است که مشارکت برخی کشورها با یکدیگر به ویژه در حوزه عرب بیشتر شده، نمونه آن پرونده «دانش نخل»، درحالیکه یلدا هشت سال معطل ماند و سرانجام به پیشنهاد و با پیگیری ایران با افغانستان ثبت شد، چه اتفاقی برای مشارکت در پروندههای چند ملیتی افتاده است؟
«عود» پرونده خوبی بین ایران و سوریه است؛ در این پرونده به جهان اعلام شده است که «عود» “پدرخوانده” تمام سازهای زهی جهان عرب با منشا ایرانی است. «عود» همان بربط است که اولین نقش بربط روی مهرها و لوح های باستانی در فرهنگ و تمدن عیلام دیده میشود. ساز «عود» در تمام نقاط ایران نواخته نمیشود، اما در سوریه این ساز در تمام روستاها و شهرها نواخته میشود و حتی به عنوان یکی از اقلام جهیزیه به دختران داده میشود. در کشور ما بیشتر به جامعه موسیقیدان تعلق دارد و یا کسانی که تجارت تولید این اثر را دارند، اما کشورهای عربی با اینکه ممکن است عود نوازی را در فرهنگ خود به طور گسترده داشته باشند، خود را در مسیر رقابت با این موضوع قرار ندادهاند.
از طرفی، متاسفانه در کشورهای مختلف توان پروندهنویسی برابر نیست، ما چندین پرونده مشترک با کشورهای دیگر داشتیم که به خاطر ضعف آنها در پروندهنویسی و ارسال به موقع مستندات هویتی و تصویری، جا ماندیم. در نوروز دو سه بار درگیر این موضوع بودهایم. در برخی مواقع نمیتوانند اطلاعات را کامل و به هنگام به ما برسانند و ما هم اطلاعات دقیقی از وضعیت اثر در کشور آنها نداریم.
«عود» در چندین کشور دیگر هم، مانند افغانستان نواخته میشود، ابتدا ایران اعلام میکند چنین پروندهای دارد و کشورهای دیگر که میتوانند در چنین پروندهای مشارکت داشته باشند اعلام آمادگی میکنند تا در مدت زمان مشخص شده اطلاعاتشان را به پرونده برسانند و باید پرونده آنها به لحاظ کیفی و کمی با پرونده ایران مشابه باشد تا در یونسکو مورد تطبیق و مطالعه قرار گیرد، وگرنه پرونده ایران هم از موفقیت باز میماند. در پرونده «عود» کشور سوریه برای اشتراک هم سهمیه خود را ارائه و هم محتوای لازم را آماده کرد. به سایر کشورهای دیگر پیشنهاد شرکت در این پرونده داده شده است، اما آنها برای ارائه در وقت مقرر اعلام آمادگی نکردند، بنابراین این پرونده فقط به صورت مشترک میان ما و «سوریه» به ثبت رسید. البته این فرصت به آنها داده شده است که در سالهای دیگر اگر تمایل دارند به این پرونده بپیوندند، ضمن اینکه این پرونده با سهمیه ملی کشور سوریه به کمیته بینالدُوَل (بین دولتی) ارسال شده که ابتکار عمل ارزشمندی است که به رغم فقدان سهمیه هر دوسالانه، یک بار دیگر ایران در مسیر ایجاد وفاق و صلح گامی استوار برداشته است.
درباره پرونده «یلدا» هم همین نگرانیها وجود داشت، که مبادا محتوای تهیه شده از سوی افغانستان با محتوای غنی آن در ایران تفاوت بارزی داشته باشد. البته با توجه به اهمیت ایجاد وفاق میان کشورها و حرکت به سوی پیشرفت و صلح جهانی این میراث در زمرّه مواریث بشری شناخته شد. البته این پرونده نیز با سهمیه کشور افغانستان به کمیته بیندولتی ارسال شد. در واقع کشورهایی که به عنوان شریک فرهنگی انتخاب میکنیم باید بتوانند مانند ایران مستندنویسی حرفهای میکنند تا موجب خسران در این سهمیههای محدود نشوند.
*از دیگر پرسشهای افکار عمومی درباره ثبت جهانی ساز «عود» که با خطاب قرار دادن آقای ضرغامی پرسیده شد، این بود که “سازی که در صدا و سیما اجازه نمایش دادن ندارد، چگونه در یونسکو به نام ایران ثبت میشود؟ ” چنین مسائلی که از نظر کنوانسیون ۲۰۰۳ یونسکو هنگام ثبت، معیار و شاخص به شمار میآید؟
نام این پرونده «هنر ساختن و نواختن عود» است، این ساز به عنوان صنایع دستی خلق میشود و نواختن آن یک هنر است. مواریث ناملموس متعلق به دولتها نیستند. این هنر به مردم تعلق دارد و نگاه حاکمیتها در مسیر برپاداری و انتقال آن نقش بازدارنده ندارد؛ چرا که بر گرده مالکان آن ترویج و انتقال مییابد. ما قبل از رسمیت یافتن فدراسیون ورزشهای زورخانهای «پرونده آیین پهلوانی» را ثبت کردیم و اگر این ورزش فدراسیون رسمی و جهانی داشت، هرگز نمیتوانستیم آن زمان با دستورالعملهای آن روز، میراثمان را به عنوان میراث ناملموس ثبت کنیم، بنابراین آن را به عنوان آیین پهلوانی و زورخانهای که نور اخلاق و انسانمداری و جوانمردی مولا امیرالمومنین (ع) در آن حجت پهلوانی بود، آن را به ثبت رسانیدیم. نیک میدانید که اگر عنصری صرفا ورزش باشد و در فدراسیونی دولتی ترویج شود، نمیتوان میراث ناملموس نامیده شود، چنانکه فوتبال هرگز نمیتواند میراث ناملموس جهانی شود؛ چرا که در قامت اتصال به دولتها هویت مییابد و به عنوان یک ورزش ملی برای اقتدار و برتری کشورها برپا میشود.
“کنوانسیون ۲۰۰۳” برای میراث جهانی، فرصتی برای مردم ایجاد کرد تا مردم میراثشان را به ثبت برسانند. وگرنه کنواسیون ۱۹۷۲ برای دولتها و ارزشهای تاریخی محاط در آنها کارا بوده و به مسؤولیت خود پایبد است. آیا هرگز دولتی میتواند بگوید امسال «عاشورا» برگزار نشود یا دیگر با این ادبیات و صورت ظاهری برگزار نشود؟ مگر این آیین متعلق به دولتها است؟ «عاشورا» جاری و ساری و در قلب و روح شیعیان است، این عنصر فرهنگی هویتساز تماما و کمالا متعلق به مردم است. آیا هرگز در نحوه برپاداری و انتقال آن کسی میتواند قانون و دستورالعملی را سرلوحه کند؟ هرگز. هیأتها و دستههای عزاداری مطابق آیینها و سنتهای محلی و قومی خود آن را برجای میآورند و این همان ارزش مردممحوری یک میراث ناملموس است که آن را ممتاز و هویتمند میسازد.
بنابراین اثری که متعلق به مردم است، مردم هم باید از آن محافظت کنند. همچنین یکی از بندهای یونسکو به حضور انجمنها در پروندههای ثبتی تأکید دارد، چون انجمنها از میان مردم هستند، اما اگر دولت در پروندهای کمک میکند باید متولیان به آن در پرونده ثبتی اشاره کنند، تا جاییکه هرگز شائبه دولتی بودن آن در پرونده احساس نشود.
چرا پروندههای «جشن مهرگان» و «هنر ساختن و نواختن رُباب» ریفر (برگشت و قابل طرح در اجلاس بعدی) شدند؟
درباره ریفر شدن پرونده «رُباب» این اتفاق افتاد که اطلاعات کشورهای مشارکت کرده (تاجیکستان و ازبکستان) کافی و به اندازه اطلاعات ارائه شده از سوی ایران نبود. از طرفی، ما اجازه نداریم از سوی آن کشورها اطلاعات ناکافی در بخش آنها را بنویسیم و اگر این کار را انجام دهیم آن کشورها میتوانند اعتراض کنند. حتی اگر نقطه و یا ویرگولی را در بخش مربوط به محتوای کشور دیگر تغییر دهیم میتوانند علیه ما شکایت کنند، این محدودیتها در قوانین یونسکو وجود دارد.
درباره پرونده «مهرگان»، بار اولی که ثبت نشد، ماجرا از این قرار بود که پرونده ارائه نشد تا کشورهای دیگر هم فرصت پیوستن به آن را داشته باشند و سهمیه آن باطل نشود. درباره ریفر شدن این پرونده در اجلاس ۲۰۲۲ هم چون اطلاعات بخش تاجیکستان ناقص بود، چنین اتفاقی رخ داد. ایران درباره مناطقی که مهرگان در آن برگزار میشود، اطلاعات کافی را ارائه داده است.
یکی از درخواستها درباره پرونده «جشن مهرگان» و «هنر ساختن و نواختن رُباب» عکس بود، اما کشورهای مشترک عکس کافی نداشتند و ما هم نمیتوانیم به جای آنها عکس بگذاریم. برای هر عکسی که در پرونده گذاشته میشود باید تایید مالکیت معنوی و رضایتنامه ارائه شود و با هر پرونده، طومار رضایتنامه نیز باید تنظیم شده باشد. این موارد از جمله نواقصی بود که در مستندات کشورهای عضو پرونده مورد ایراد قرار گرفت.
رضایتنامهها نشانگر علاقه و اهمیتی آن عنصر نزد میراثداران آن پدیده فرهنگی هستند که زنده بودن و مردمی بودن اثر را تضمین میکنند. به خاطر دارم که طولانیترین طومار و رضایتنامه پروندههای ثبتی ایران در یونسکو مربوط به پرونده «قالیشویان مشهد اردهال» بود که این مهم نشان از برپاداری این پدیده فرهنگی و آیینی در میان جامعهای بزرگ و ترویجگر دارد.
مهم این است که ایران به رغم تمامی سوءتفاهمهای جاری با ابتکار عمل، چهار پرونده مشترک و چند ملیتی را عهدهدار شد و آنها را با بالاترین رأی از کمیته بیندولتی به ثبت جهانی رساند.
*ایران برای اجلاس سال ۲۰۲۳ سه پرونده «زیارت رضوی»، «هنر تذهیب» و «افطاری و سنتهای اجتماعی و فرهنگی وابسته آن» را به یونسکو فرستاده است، شانس ثبت این پروندهها چقدر بالا است و آیا قرار است مشارکتی باشد و یا ایران آنها را به عنوان میراث ملی نامزد کرده است؟
«زیارت رضوی» یک پرونده ملی است که کشورهای دیگر در برپایی آن با ایران مشارکت میکنند، بنابراین نمیتوانم بگویم ما صاحب آن هستیم.
درباره «آیین افطاری» که خیلی بزرگ و برجسته است، قاعده این است که کشورهای همسایۀ ما و کشورهای عربی در این پرونده مشارکت کنند، اما باز هم به آمادگی کشورها در ارائه به هنگام اطلاعاتشان مربوط میشود. امیدوارم با موفقیت این پروندهها در سال آتی تضامنی دیگر را در وفاق و همگرایی کشورمان با جهان برای صلح جهانی و پیشرفت پایدار به دنیا تقدیم کنیم.