در جریان اعتراضات هفته های اخیر در کشور، بسیاری از صاحبنظران عرصه های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی در کشور به بررسی ریشه های مختلف این اعتراضها پرداختند و در راستای تبیین علت های مختلف این حوادث به شرح و بسط مسائل دخیل در آن همت گماشتند، بررسی ریشه های اقتصادی مسائل اخیر کشور میتواند چشمانداز بهتری را از راههای ممکن برای بهبود شرایط و جلوگیری از رخدادهای تلخ در جامعه ترسیم نماید، از این رو برای بررسی ابعاد اقتصادی حوادث اخیر “فصلنامه دانشجویان مستقل” گفتاری از حسین درودیان، کارشناس مسائل اقتصادی را برای اولین بار منتشر کرد که در ادامه می خوانید؛
ما اکنون در وضعیتی هستیم که به وضوح یک نوع نارضایتی در عموم مردم می بینیم. یعنی دیگر شما نمی توانید بگویید جامعه دو دسته و دو طبقه شده و یک دسته از کلیت وضع موجود راضی هستند و بالاخره شرایط برایشان قابل قبول است، یک عدهای هم ناراضیاند و برایشان قابل قبول نیست. این دسته بندی شاید ۲۰ ،۱۵ سال پیش معنا میداد. الان تقریبا تمام طبقات مردم از وضع موجود ناراضیاند البته دقیقاش نیازمند نظرخواهی است اما به هر حال ما برعکس مقامات کشور جزء آنهایی هستیم که میان مردم و صف نان و اتوبوس و … رفت و آمد می کنیم! سن و سالمان هم دیگر آنقدر جوان نیست و می توانیم با گذشته مقایسه بکنیم.
واقعا وضع تغییر کرده است و عموم مردم ناراضی هستند و خواهان تغییر؛ صرف نظر از اینکه راهکار و آلترناتیو چه باشد. و یک چیز خیلی مشکوکی که می بینیم این است که فاصله ناآرامیها و نارضایتی ها کوتاه شده است و توالی و تکرار بیشتری نسبت به گذشته دارد. علیرغم اینکه می بینیم تکانهها و تلنگرهایی که باعث نارضایتی و سرریز خیابانی اعتراضات میشود نسبت به گذشته ضعیفتر و خفیف تر است؛ تلنگرهایی که سابقا وجود داشت جدیتر بود، اما الان با یک ضربه نسبتا کوچک می بینیم که چنین واکنشی نشان داده می شود. اوج تکانه در این دو سه ماه همان ماجرای خانم مهسا امینی بود که میبینیم این ضربه خیلی موج ایجاد میکند و اتفاقات زیادی را رقم میزند؛ انگار به این ضربه نمی آید که بتواند چنین اثرگذاری داشته باشد. اصل موضوع این است که آستانه تحمل جامعه پایین تر آمده است. این انعکاس همان نارضایتی است که عرض کردم.
همچنین اگر شیوع اعتراضات اخیر را با اعتراضات قبلی مثل دهه ۷۰و ۸۰ که اعتراضاتی سیاسی بود، میبینیم که شیوع خیلی بالایی هم دارد. یعنی میبینیم شهرهایی که درگیر این موضوع هستند خیلی تنوع دارند، در حالی که مثلا سال ۷۸ موضوع از دانشجو و دانشگاه نشات میگرفت، یا سال ۸۸هم تکانه تقلب در انتخابات بود و از کلانشهرها فراتر نرفت؛ حتی اکثریت جامعه همدل نبود و عمومیتی در کار نبود؛ اقلیتی بود که صدای بالایی داشت. اماالان نمیتوانیم بگوییم یک صنف و یک قشر و یک طبقه خاص و یک کلانشهر در کار است.
موافق نیستم که اینطور بگوییم مثلا سال ۹۸ اعتراضات اقتصادی بود و الان چیز دیگری است. همه اعتراضات پایه ثابتی دارد، اما هر تکانه و اتفاقی طبقه و طیف خاصی را برانگیخته میکند. به نظر من موضوع اصلی که ما با آن روبرو هستیم همین تنگنای عملکرد اقتصادی و تبعات آن است. برای این ادعا چند دلیل دارم: اولا ما به وضوح میبینیم که وضع اقتصادیمان نا مساعد است. این که قابل انکار نیست؛ ما بر اساس آمار و ارقام و فکتها و مراجعات میدانی مهمترین چیزی که در کشور میبینیم تنگنای اقتصادی است.
اتفاق جدید هم این است(جدید منظورم حدود ده ساله گذشته است.) بر خلاف بعضیها که گفتهاند مثلا اتفاق جدید تغییرات جمعیتی است و یا تغییر در دانشجویان و تغییر در باسوادی. خب این ها که مال سالهای اخیر نیست؛ این تغییرات جدی دموگرافیک ایران برای دهه ۸۰ است و همان موقع هم از نقطه بدون بازگشت خود گذشته بود. پس آن اتفاق جدید سختی و تنگنای اقتصادی است.
دلیل دوم این است که وضعیت آن دسته از مطالبات اجتماعی نسبت به گذشته بدتر نشده است؛ شما الان که نگاه کنید میبینید نسبت به ۱۰سال یا ۲۰سال پیش به کلی متحول شده است. ما در حال حاضر چیزهایی در این زمینه میبینیم که اگر ۱۵سال قبل کسی میگفت ایران اینطور شود یعنی جمهوری اسلامی سقوط کرده است! خیلی تغییر کردهایم.
پس نمیتوانیم به این نسبت دهیم. دلیل سوم این است که مطالبات اقتصادی نسبت به سایر مطالبات اهمیت بیشتری دارد. برای عامه مردم مساله اقتصادی مساله روزمره است و آدم به شکل دیگری به صورت روزمره با آن درگیر است؛ در حالی که مطالبات اجتماعی و فرهنگی اینگونه نیستند که آدم دائما با آن درگیر باشد. مثلا اگر بگوییم زندگیمان به دوحوزه خصوصی و عمومی تقسیم میشود، در حوزه خصوصی اصلا این مطالبات موضوعیت ندارد چون محدودیتی به وجود نیاورده است (بعضی ها به شوخی میگویند که اینها میخواهند برای اتاق خواب مردم برنامه ریزی کنند.)! اما تنگنای اقتصادی کلا زندگی را محدود می کند.
دامنه اثرگذاریاش وسیع تر و کلان تر است. یک ضرب المثلی که نمیدانم مال کجاست می گوید مردم قاتل پدرشان را می بخشند اما کسی که مالشان را خورده باشد نمی بخشند! اول فکر کردم این نگاه به ماهیت انسان بدبینانه است؛ اما مثلا شما منازعات و دعواهای آدمها را نگاه کنید میبینید کثرت دعواهای مالی به شدت زیاد است (پول و ارث و)… و عمده جنگ و جدال آدم ها همین است. قاتل را خیلی ها می بخشند ولی به همین آدمی که قاتل را بخشیده بگویی مثلا کسی باغ ارزشمند شما را بالا کشیده، بیا و ببخش،! او نمی بخشد. چرا ؟ چون هر روز اتفاقی میافتد که آدم را یاد آن صدمه اقتصادی میاندازد؛ مثلا فرد می خواهد ماشین بخرد یادش می افتد که اگر آن پول را از دست نداده بودم الان می توانستم ماشین بخرم یا ماشین بهتری بخرم.
شما چون همیشه در معرض خرید و مخارج و پرداخت هستید پس موضوع اقتصادی همیشه تازه میشود و سیطره خود را حفظ می کند. ضمن اینکه اصلا تنگنای اقتصادی راه حل ندارد؛ الان وقتی درآمد یک خانواده یا درآمد ملی کم شده چه کار می شود کرد؟ مطالبات اجتماعی و فرهنگی راه حل دارد، در پشتی دارد، و خیلی ها هم آن در پشتی را بلدند و کارشان را جلو می برند؛ ولی اقتصاد اصلا در پشتی ندارد.
وقتی درآمد ملی کم میشود موضوعی نیست که قابل علاج باشد. همچنین اقتصاد یک موضوع همگانی است و شمولیت آن بسیار بالاست؛ مطالبهاش یک مطالبه عمومی است و صنفی و قشری نیست. اینطور نیست که مثلا بگوییم عدهای از مردم دوست دارند فشار اقتصادیشان کم شود و عده دیگری دوست ندارند. تقریبا برای همه مردم اهمیت دارد.
مطالبات اجتمآعی و فرهنگی و حتی سیاسی ذاتا مطالبات اقلیتی است و مربوط به جزئی از جامعه. مثلا همین موضوع حجاب. نمیخواهم ادعا کنم اکثریت جامعه طرفدار حجاب است؛ ولی اقلیتی هستند که این موضوع حجاب برایشان معضل است. بدنه مردم این برایشان مطالبه نیست. کما اینکه نقطه مقابل هم اقلیت است؛ یعنی این مطالبه که همه با حجاب باشند و ای وای حجاب شل شد و… مطالبه مذهبی و اهل دین است. بدنه مردم در این جامعه (آنقدری که من متوجه هستم) نسبت به دین و ارزشها سمپاتی دارند؛ کما اینکه در گزارش ها می بینید مردم در مراسمات مذهبی شرکت می کنند.
از آن طرف خیلی از سختگیری هم خوششان نمی آید. در نتیجه هم مطالبات دینی و هم مطالبات ضددینی برای اکثریت مردم موضوعیت ندارد. در نهایت به هر گونه ای نگاه کنیم میبینیم این نوع اعتراضات که خیلی شیوع پیدا میکند توضیحدهندهاش عامل اقتصادی است. به نظر من این موضوع تا حدی درباره حکومت پهلوی هم صادق است.
گرچه من الان اقتصاد را علت زمینهساز نارضایتیها میدانم، ولی در مورد سقوط شاه اقتصاد دیگر علت زمینه ساز نیست و معتقدم نارضایتی ها علیه شاه بیشتر سیاسی و هویتی بوده است. اما به هر حال آنجا هم مقوله اقتصاد مقوله مهمی بوده است. ما اگر بپذیریم که ارزش های اصلی انقلاب ما در شعار استقلال-آزادی-جمهوری اسلامی خلاصه میشود (که من خیلی این را قبول دارم و معتقدم این ارزش ها هنوز زنده و البته مهجوراند) میبینیم اینها دقیقا همان چیزهایی است که در حکومت شاه وجود ندارد؛ حکومت شاه حکومت مستقل نبود و شاید بتوان گفت مهمترین ویژگی این حکومت در ذهن مردم وابستگی آن بود.
بعد از شهریور ۲۰ و اشغال ایران توسط متفقین و اوج این وابستگی که در کودتای ۲۸مرداد بود و دیگر شاه کاملا به عنوان یک چهره تحمیل شده از طرف آمریکا و انگلیس شناخته شد. حتی در سال ۵۷که اعتراضات بالا می گیرد شاه وقتی می خواهد چیزی بگوید که اصطلاحا مصرف داخلی داشته باشد و مردم اهمیتی به آن بدهند، میآید و علیه آمربکا و غرب جفتک میاندازد. در حدی که می بینید حرف های بی اساسی گفته میشود که آمریکا خودش شاه را ساقط کرد. ولی به هر حال واقعیت این بود که شاه میدانست این حرفها مصرف داخلی دارد و اطلاع داشت که مردم او را به عنوان عنصر وابسته می شناسند.
پس میفهمید اگر میخواهد نظر مردم را برگرداند باید نشان بدهد که وابسته نیست و لیچاری هم بار غرب میکند. شعار دیگر آزادی بود؛ آزادی نقد، آزادی بیان، آزادی احزاب و… . شعار جمهوریت نیز به همین منوال؛ حکومت شاه جمهوریت ندارد و سلطنت مشروطه را به مطلقه تبدیل کرده و هر چه بخواهد تحمیل می کند. و همچنین اسلامیت. همه این مطالبات سیاسی و هویتی است. شاه آدمی است که پروژه مدرنیزاسیون را جلو میبرد و دغدغه دین هم ندارد و باعث حاشیه رفتن دین می شود. اینها مطالبات اصلی مردم بودهاند و پهلوی در آنها نمره خوبی نمی آورد؛ درنتیجه گروه های معارض متنوعی سر بر می آورند.