فتنه 1401 علاوهبر اینکه متضمن حوادث تلخ و جانکاهی بود، حامل حقایق سیاسی و اجتماعی و معرفتی زیادی است که نباید گذاشت این واقعه همراه با درسها و عبرتهای آن به محاق رود و مبنایی برای اصلاح کنشگریهای سیاسی و اجتماعی و درک دشمن ملت قرار نگیرد. بهویژه که از این پس همه عوامل رسانهای جریانات ضدانقلاب و برانداز در تولید آگاهی کاذب(جابهجایی مقام شهید و جلاد) بیش از پیش تلاش خواهند کرد. از اینرو، باید در راستای ضرورت «جهاد تبیین» همواره ساحتهای مختلف این موضوع را مورد کنکاش و روشنگری قرار دهیم.
* پرسشهای مطالعاتی درپیرامون فتنه 1401 یکدست و همسطح نیستند. چون این مسئله چندین لایه مطالعاتی را در بر میگیرد. در اینجا، لااقل، سه لایه مطالعاتی را میتوان برشمرد:
1- لایه مطالعاتی دادهها
برخورداری جامع و مکفی از دادههای اکتسابی مربوط به واقعه یا رویداد برای فهم و درک صادق از آن ضرورت دارد. اگرچه تولیدکنندگان آگاهی کاذب هیچ التزامی به اکتساب دادههای دقیق عینی ندارند. بلکه آنان چنین دادههایی را مخلّ مقاصد خود میدانند، جریان متعهد و انقلابی خود را ملزم به کسب دادههای درست و دقیق میداند.
2- لایه مطالعات تحلیلی
پردازش و تحلیل دادهها از جهت بررسی سطح روابط و نسبت مادی و معنوی میان آنها و نیز فهم زوایای آشکار و پنهان رویداد- در اینجا، فتنه 1401- اهمیت زیادی دارد. از این طریق، دلایل چرایی و چگونگی و فرآيند وقوع رویداد روشنتر میگردد. تحلیل دادهها بازگوکننده اقدامات بعدی یا کاستیها و نواقص عملی امر است.
3- لایه مطالعات نظریهپردازانه
کلیت واقعه یا رویداد در چارچوبهای نظری تفسیر و تبیین میشود. این چارچوبها میتواند معرفتی، تاریخی، جامعهشناختی، روانشناختی، هویتی و تمدنی باشد. این سطح از مطالعه رویداد که عمیقترین لایه مطالعاتی رویداد است، غایات عقلانی و غیرعقلانی و جایگاه و کارکردهای موردنظر و نیز نسبت آن با دیگر رویدادهای همسو و غیرهمسو را معلوم میکند. همچنین مطالعه نظری واقعه از جهت آینده پژوهی و فهم فرآیندها و سناریوهای پیش رو کمک بسزایی میکند.
* اگر درباره میزان پراکندگی مطالعات در این سه لایه پرسش شود، به نظر میرسد که بیشترین حجم کار مربوط به لایه اول (شناسایی، اطلاعرسانی دادهها) بوده است. در این سطح به شدت با جنگ روایتها مواجه هستیم. نیروهای انقلابی علیرغم نابرابری امکانات خیلی خوب توانستند پروپاگاندای رسانهای ضدانقلاب و نظام سلطه جهانی را زمینگیر و خنثی کنند. اما کار در سطح دوم و بهویژه در سطح لایه سوم که جنبه نخبگانی آن خیلی بیشتر است، از هردو سو کمتر بوده است. به نظر میرسد که اپوزیسیون داخلی و خارجی رغبت چندانی به لایههای دوم و سوم ندارد. چون آنان در این دو سطح، بهخصوص در سطح نظریهپردازانه، حرف جدی برای گفتن ندارند.
* اگرچه نویسندگان اقتدارگرای اصلاحات سعی کردهاند خلأ مطالعه لایه دوم را جبران کنند. اما در مقابل، میدان و مجال کار برای نیروهای انقلابی و جریانهای همسو در دو لایه دوم و سوم بسیار بیشتر است. آنان در این دو عرصه مطالعاتی حرفهای زیادی برای گفتن دارند. بلکه گفتار آنان در سطح نظریهپردازی بدون رقیب است. چون اغلب نظریههای سکولار قادر به پشتیبانی فکری از کنش اغتشاشگران را ندارند. برای مثال، چگونه نظریه ملیگرایی میتواند از خواستههای تجزیهطلبانه اغتشاشگران دفاع کند. از آنجا که نویسندگان اپوزیسیون در لایه تئوریک مجبور به نفی بسیاری از اعمال و گفتار آشوبطلبان خیابانی میشوند، آنان مایل به ورود در لایه سوم از مطالعه فتنه 1401 نیستند. برخلاف جریان انقلابی و همسو با آن که در عرصه تحلیل و نظریهپردازی بلامنازع است.