فهم جهانی شدن را باید در نحوه شکل گیری دولت ها در ارتباط با یکدیگر جستجو کرد. جهانی شدن دربردارنده تراکم فزاینده سازمان های بین المللی است که موضوع فعالیت شان رسیدگی به جریان های بین مرزی است. اما موضوع حکمرانی جهانی بسیار فراتر از روابط میان دولت هاست، بلکه برای همه جنبه های حیات اجتماعی، از جمله شکل خود دولت ها اهمیت دارد. حکمرانی جهانی توصیف کننده ی جهانی است که در آن دولت ها باید خود را با توسعه سازمان های بین المللی و فراملی انطباق دهند، نه فقط بخاطر جلوگیری و یا حل و فصل منازعات میان خود دولت ها، بلکه به گونه ای روزافزون بخاطر رسیدگی به هر موضوع مهم و بین المللی. مهم تر از همه، خود حکمرانی جهانی صرفا به روابط بین دولت ها مربوط نیست، بلکه به فعالیت های درون دولت ها که بر ایده های مدرن حاکمیت دولت تاثیر گذار است، نیز ارتباط دارد. همانطور که جیمز روزنو توصیف می کند، حکمرانی جهانی مرکب از حکمرانی بدون حکومت است، یعنی سازوکار های تنظیمی در حوزه ای از فعالیت که علیرغم بی بهره بودنشان از اقتدار رسمی، به گونه ای موثر عمل می کنند.
بین المللی شدن دولت ها
بین المللی شدن دولت دربردارنده فرایندهایی است که شکل سابق آن را که درون مرزهای ملی محصور بود تغییر داده و آن را به اشکال جدیدی میان مرزها دوباره برپا می کنند. در جامعه معاصر آنچه را که همچنان دولت نامگذار
ی کرده ایم، در جریان حکمرانی جهانی در حال تحول است. این بدان معنا نیست که دولت ها به وسیله جهانی شدن تضعیف شده اند، چنانکه جهانی شدن پدیده ای است که از خارج بر دولت وارد می شود. بر عکس، نحوه درگیر شدن دولت ها در پروژه های جهانی یکی از مهمترین و پویاترین جنبه های جهانی شدن است. در مقایسه با دولت – ملت های حاکم، دولتی که در حال بین المللی شدن است بواسطه تجدید ساختاری که هم از درون و هم بین مرزهای سرزمینی پیدا کرده است در حال گسترده تر شدن است.
دولت زدایی در نظام سیاسی
اشتباه است اگر فکر کنیم که دولت کارگزار منفرد، یکپارچه و کاملا شکل گرفته ای بوده که اکنون در حال بر عهده گرفتن نقش جدیدی در عرصه جهانی است. بهتر است دولت را مجموعه سیالی از نهادها با مرزهای بی ثبات بدانیم که جایگاه های رسمی ایجاد می کند که بازیگران اجتماعی از این جایگاه ها برای مذاکره در مورد وظایف و ظرفیت هایشان استفاده می کنند، مذاکره هم درون دولت با دیگرانی که به نام دولت عمل می کنند و هم بیرون دولت با مقامات دیگر دولت ها و نمایندگان دیگر سازمان های اجتماعی و اقتصادی. در جهانی شدن محصولی بنام دولت زدایی از نظام سیاسی در نئولیبرال گرایشی وجود دارد. دولت زدایی بدان معناست که دولت که غالبا بطور معمول تامین کننده مالی و مدیر اصلی پروژه های اقتصادی و اجتماعی است، اکنون برای تحقق اهداف خود به گونه ای فزاینده در حال همکاری با سازمان های غیرحکومتی و سازمان های شبه حکومتی است.
تفاوت حکمرانی جهانی با امپریالیسم
تفاسیر مربوط به حکمرانی جهانی در جامعه شناسی سیاسی و نیز در بین کسانی که آن را به چالش کشیده یا در صدد تاثیرگذاری بر نحوه ایجاد آن هستند، در سطح گسترده ای به مسائل حاکمیت و امپریالیسم کشیده می شود. جامعه شناسان سیاسی معاصر در خصوص این موضوع اختلاف نظر دارند که آیا حکمرانی جهانی به طور ذاتی امپریالیستی است یا می تواند به شیوه جهان وطن تری رهبری شود. جهان وطن های سیاسی طرفدار امپراتوری نیستند، بلکه از نقطه نظر ضدامپریالیستی، آن ها به اندازه کافی به شرایط تاریخی و خطرات امپریالیسم و اینکه چگونه می توان در حکمرانی جهانی کنونی بر گرایش های امپریالیستی تاثیر گذاشت، توجه کرده اند. شکی وجود ندارد که حکمرانی جهانی به لحاظ رسمی با امپریالیسم تفاوت دارد، چرا که بطور ظاهری دربردارنده روابط میان دولت های حاکم است. بنابراین حکمرانی جهانی از امپراتوری هایی که مستقیما مالک و حاکم بخش هایی از جهان بودند متفاوت است.
از نظر کسانی که حکمرانی جهانی و بویژه توجیه هر نوع دخالت بشردوستانه را ذاتا امپریالیستی تلقی می کنند، هر چقدر هم که استدلال ها به نفع جهان وطن گرایی دقیق باشد، این استدلال ها در بهترین حالت به انحراف کشیده شده و خام و در بدترین حالت مشروعیت بخشی تعمدی به اعمال زور برای منافع شخصی هستند. برداشت های سنتی این استدلال در جامعه شناسی سیاسی مربوط به مارکسیست ها است که به گونه ای روشن و قوی بوسیله دیوید هاروی بیان شده است. هاروی استدلال می کند که سرمایه داری نیازمند امپریالیسم است و دخالت های به اصطلاح بشردوستانه در حقیقت منازعات ژئوپولیتیک به رهبری ایالات متحده آمریکا برای منافع بلند مدت آن است، بویژه هدف از جنگ عراق تغییر رژیم این کشور بمنظور ایجاد جای پای محکمی برای ایالات متحده در خاورمیانه بود تا بتواند جریان نفت را که اقتصاد جهانی وابسته به آن است را کنترل کند.
جمع بندی
دولت ها ممکن است در حال بین المللی شدن باشند که این امر حاکمیت را به موضوعی پرمناقشه تبدیل می کند، اما در قرن 21 امپریالیسم همواره با مخالفت شدید مواجه می شود چرا که تعیین سرنوشت توسط خود ملت ها همچنان تنها شکل مشروع حکمرانی سیاسی برای همه افراد در سراسر جهان باقی مانده است، بویژه در جایی که این حق بوسیله نیروی نظامی دیگر دولت ها تهدید شده یا در جایی که استقلال ملی مدت ها یک رویای تحقق نیافته باشد.
گزیده ای از منابع:
- کیت نش، ترجمه محمد تقی دلفروز ،1399چاپ دوم، جامعه شناسی سیاسی معاصر، تهران، انتشارات کویر
- با سپاس از راهنمایی پژوهشی جناب آقای دکتر محمد جوانی احمدآباد، استاد دانشگاه و پژوهشگر