در پایان سال میتوان این پرسش را مطرح کرد که مهمترین، یا بهتر است بگویم متمایزترین، رخداد (یا رویداد) اجتماعی سال ۱۴۰۰ در ایران چه رخدادی بوده است؟ برای پاسخگویی به این پرسش ضروری است به نکات زیر توجه داشتهباشیم:
الف ـ آمارها نشان میدهند که متاسفانه در سال ۱۴۰۰ شاخصهای فقر، اعتیاد، بیکاری، طلاق، انحرافات اجتماعی، خودکشی و مهاجرت، در مقایسه با سالهای پیشین، همچنان در ایران سیر صعودی داشته و سرمایه اجتماعی (و اعتماد اجتماعی) نیز در حال کاهش بودهاست (مراجعه کنید به آمارهای مرکز آمار ایران، گزارشهای ایسپا و حتی پیمایشهای ملی وزارت کشور و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی)؛ فاصله طبقاتی نیز بیش از پیش افزایش یافتهاست و …، اما هیچیک این مسائل اجتماعی، اختصاص به سال ۱۴۰۰ ندارد؛ همه آنها ریشه در دهههای پیشین دارند و در سالهای قبل نیز کم و بیش وجود داشتهاند.
ب ـ وضعیت مسائل اجتماعی در جامعه ایران، به جایی رسیده و به وضعیتی از «پیچدگی» و «بغرنجی» رسیدهاست که دیگر نمیتوان آنها را اولویتبندی کرد! این مسائل چنان در همتنیده شده و بر روی هم انباشته شدهاند که برای کاهش یا حل آنها نمیتوان یکی را بر دیگری اولویت داد! برای مثال حتی نمیتوان پرسید مهمترین مسئله اجتماعی سال ۱۴۰۰ کدام مسئله بودهاست! اساساً طرح چنین پرسشی، بهویژه در شرایط ایران، درست نیست. نمیتوان گفت در سال ۱۴۰۰ فقر مهمتر بوده است یا اعتیاد! طلاق مهمتر بوده است یا بیکاری! اینها مجموعه در همتنیدهاند که در طول سالها و به دلایل اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، اجتماعی درهمپیچیده و متاسفانه به کلافی سر در گم تبدیل شدهاند ـ و این برای حکمرانی و حل مسائل دشوارترین و در عین حال بحرانزاترین وضعیت است.
ج ـ اما برخی رویدادها هستند که بهطور مشخص در سال ۱۴۰۰ در جامعه رخدادهاند؛ یعنی در سالهای پیشین شاهد آنها نبودهایم ـ یا شکل و نمود آنها به گونهای متفاوت بوده است.
قتلهای خانوادگی (یا قتلهای ناموسی) در سالها و دهههای قبل نیز همواره در جامعه اتفاق افتادهاند، اما نوع اطلاعرسانی درباره آنها، بازنمایی آنها در مطبوعات و رسانهها، یا شکل وقوع آنها متفاوت بودهاست! (در سال ۱۴۰۰، قتل «خرمدین» یا قتل فجیع «دختر اهوازی» بیشترین بازنمایی رسانهای را داشت و متاثرکنندهترینها خبرها بودند که ریشههایی تاریخی دارند و متغیرهای اجتماعی متعددی در تحلیل آنها باید مورد توجه قرار بگیرد)، اعتراضات برخی از اصناف یا بازنشستگان، همچنین تجمع برخی از افراد سرمایهگذار در شرکتها و نظایر آن نیز، رویداد خاص و ویژه سال ۱۴۰۰ نیست و پیش از این نیز شاهد آنها بودهایم.
دـ اما شما در دهههای گذشته هیچگاه شاهد اعتراض کشاورزان، در شکل و نوع اعتراضات کشاورزان اصفهانی درباره حقآبهشان از زایندهرود ـ نبودهاید؛ اعتراض گروهی از جامعه که معمولاً آنها را جزو طبقه متوسط به پایین جامعه قلمداد میکنند و در ادبیات رسمی حاکمیت همواره از آنها با عنوان «قشر زحمتکش» یاد میکنند؛ گروهی که اگر چه در همه این دههها مطالباتی داشتهاست، اما مطالبات آن هیچگاه جدی گرفته نمیشدهاست، هیچگاه مجال و نمودی برای اعتراض نداشته است! گویی همیشه گروهی قانع پنداشته میشدهاند که با شرایط دشوار کنار میآید و نباید چندان نگران نارضایتی و اعتراض آنها بود.
اعتراض کشاورزان اصفهانی صرفاً از این جهت، رویداد متفاوت سال ۱۴۰۰ نبود بلکه از چند جنبه دیگر نیز متمایز و گاه منحصر بهفرد بود؛ از جمله: ۱ ـ سیر شکلگیری اعتراضات ۲ ـ شکل یا فُرم اعتراضات، ۳ ـ نوع بازنمایی آن در رسانههای رسمی داخلی و خارجی)، ۴ ـ نوع بازنمایی آن در رسانههای غیر رسمی و شبکههای اجتماعی، ۵ ـ حواشی آن، ۶ ـ شکل و نوع مواجهه گروههای گوناگون اجتماعی با آن، ۷ ـ خط سیر و نوع مواجهه دولت و حاکمیت با آن، و ۸ ـ خاتمه آن.
اعتراضات آبی کشاورزان اصفهانی، یکی از معدودترین اعتراضات در دهههای اخیر بود که نوعی همدلی و همراهی را در سطح ملی در بین گروههای اجتماعی گوناگون به همراه داشت! در همین سال ما اعتراضات متعدد معلمها را در شهرهای گوناگون ایران شاهد بودیم؛ اعتراضاتی درباره طرح همسازنسازی حقوق! خواست کشاورزان اصفهانی یک خواست منطقهای بود و خواست معلمها یک خواست عمومی بود و در سرتاسر کشور، اما گروههای اجتماعی گوناگون به نحوی فعال از اعتراضات معلمها حمایت نکردند در حالی که گروههای اجتماعی گوناگون، از همه طبقات و همه اقشار، از کشاورزان اصفهانی حمایت کردند.
در اعترضات معلمها در اصفهان فقط معلمها حضور داشتند، اما در اعتراض کشاورزان اصفهانی همه گروههای اجتماعی و اصناف حضور داشتند. در همین سال ۱۴۰۰، گروههایی از اعضای هیئت علمی دانشگاهها نیز درباره حقوق درخواستها و مطالباتی داشتنند؛ برای این اعتراض کمپینهایی را نیز راهاندازی کردند، مصاحبهکردند و …، اما هیچیک از گروههای اجتماعی با آنها همراهی و حتی حداقلی از همدلی نداشتند! بخشی از همراهی و همدلی باکشاورزان اصفهانی البته به دلیل جایگاه طبقاتی کشاورزان بود ـ حمایت از یک گروه اجتماعی که ضعیف و مظلوم قلمداد میشد ـ و بخشی از این همراهی نیز به این دلیل بود که اعتراض کشاورزان اصفهانی «وجهی نمادین» یافته بود؛ اعتراض به مدیریت کشور در سطح کلان و اعتراض به مدیریت آب کشور در سطح خُرد! وجه نمادین این اعتراضات میتوانست گروههای ناراضی دیگر را هم در حول و حوش خویش جمع کند (نقطهای که در مدیریت این اعتراضها میتوانست حساسیت و خاطراتی را برای حاکمیت به همراه داشته باشد).
نحوه برخورد حاکمیت نیز در این رویداد متفاوت با اعتراضات دیگر بود؛ تلوزیون، رادیو و سایر رسانههای رسمی کشور، خبرهای این اعتراضات را تا مقطعی بهدرستی پوشش دادند؛ چنین مواجهه رسانهای میتوانست اعتماد مردم به رسانههای رسمی را تقویت کند. رویارویی دولت و حاکمیت نیز در ابتدا نوعی مشروعیتبخشی به آن و در البته در پایان یک رویارویی سخت بود! نوعی رویارویی که میتوانست محکی برای توانمندی در مدیریت بحران باشد.
اعتراض کشاورزان اصفهانی به مدیریت آب زایندهرود که میتوانست نقطه شروع یک نهضت ملی برای ساماندهی مدیریت آب کشور باشد و آن را به پویشی ملی تبدیل کند؛ پویشی با پشتوانه اجتماعی کافی که میتوانست سرمایه اجتماعی عظیمی را فراهم کند به نحوی که حاکمیت با این سرمایه اجتماعی میتوانست بسیاری از بحرانهای موجود در حوزه آبی کشور را به شکل قدرتمندتری سامانددهی و مدیریت کند! فرصتی که گمان میکنم بهراحتی از دست رفت. بحران آب، بزرگترین بحران زیستمحیطی ایران است و مدیریت آن بدون وجود پشتوانه و سرمایه اجتماعی، راه به جایی نخواهد برد. تجربه موفق رویارویی یا اعتراضات اصفهان نه تنها میتوانست به افزایش سطح اعتماد مردم به حاکمیت منجر شود و همبستگی ملی را در جهت حل مسائل اجتماعی و غلبه بر بحرانها افزایش دهد، بلکه میتوانست به تجربهای خوب تبدیل شود و الگویی مناسب برای مواجهه با مسائل و شرایط مشابه فراهم کند.
(توجه داشته باشید که در این یادداشت به این موضوع کاری نداشتهام که مطالبات کشاورزان اصفهانی تا چه حد از نظر حقوقی تا چه حد و چگونه وارد بود یا ناوارد بود، برحق بود یا نبود)