رابرت ستلاف، معاون اندیشکده «واشنگتن برای سیاست خاورنزدیک» در این گزارش[۱] بیان داشته که بایدن به سوی توافقی ضعیفتر از برجام حرکت میکند «و از همان رویکردی پیروی کرده که دولتهای اوباما و ترامپ در پیش گرفتند». او اشاره دارد که آغاز این فرآیند در دولت اوباما، موفقیتآمیز بود. زیرا توانست با «ایجاد یک رژیم بینالمللی قوی و مؤثر از تحریمهای اقتصادی، ایران را وادار به مذاکره کند». ولی در ادامه به جای اینکه از این اهرم فشار برای حل همیشگی مشکل بهره جوید، صرفاً به توافقی با محدودیتهای زمانی دست یافت.
در این گزارش ادعا شده که ترامپ نواقص برجام را به درستی تشخیص داد. ولی خطای او، یکجانبهگرایی و اصرار بر شعار «اول آمریکا» بود. شرکای اروپایی به دلیل خروج آمریکا از برجام، مشروعیتی برای ایالات متحده در اِعمال «فشار حداکثری» قائل نبودند و این سبب شد به جای ایران، آمریکا منزوی و اهرمهای فشار بیاثر شود. ستلاف مدعی است اقدام ترامپ در ترور سردار سلیمانی نیز گرچه «بسیار متهورانه و ضربهای جبرانناپذیر به فرماندهی نیروی قدس» بود ولی به این دلیل که بخشی از یک راهبرد هماهنگ و پیوسته نبود، نتوانسته موجب عقبنشینی سیاستهای منطقهای تهران شود.
به گفته ستلاف، بایدن آنقدر عاقل بوده که از رفع یکجانبه تحریمهای دوران ترامپ اجتناب کند. او از این میراث برای افزایش فشار به تهران استفاده میکند. وعده تیم سیاست خارجی بایدن، توافقی «طولانیتر و قویتر» بود. یعنی رفع دو نقص راهبردی برجام: یکی «لغو محدودیتهای برنامه موشکهای بالستیک ایران و دیگری سکوت در قبال فعالیتهای بیثباتکننده ایران در منطقه از جمله حمایت از شبهنظامیان رادیکال در عراق، لبنان، سوریه، یمن و غزه».
نویسنده معتقد است ایران با پافشاری بر خواستههای خود توانسته آمریکا را از مطالبات حداکثری به عقب براند و اکنون نیز تیم ایرانی با نرمشی ملایم در مطالباتش میتواند «هفتهها تیم آمریکا را پشت میز مذاکره نگاه دارد».
خطاهای آمریکا
ستلاف بیان میکند که برخلاف وعدههای مذکور برای افزایش فشار به ایران، صادرات نفت ایران به چین دو برابر شد و سطح غنیسازی از ۲۰ درصد به ۶۰ درصد افزایش یافت. آمریکا حتی با وجود مرگ نیروهایش در عراق و سوریه، به جای حمله مستقیم به نیروهای ایرانی؛ نیروهای نیابتی تهران را هدف قرار داد. اکنون دیگر وعده توافق «طولانیتر و قویتر» از میز مذاکرات وین کنار گذاشته شده است. تیم مذاکرهکننده آمریکا نیز به جای اینکه تنوع و تکثر بیشتری نسبت به تیم اوباما داشته باشد، حتی از آن نیز ایدئولوژیکتر است و برخی افراد کلیدی مانند ریچارد نفیو از آن خارج شدند.
نویسنده معتقد است ایران با پافشاری بر خواستههای خود توانسته آمریکا را از مطالبات حداکثری به عقب براند و اکنون نیز تیم ایرانی با نرمشی ملایم در مطالباتش میتواند «هفتهها تیم آمریکا را پشت میز مذاکره نگاه دارد». ستلاف مدعی است که هدف ایران، افزایش زمان مذاکرات برای پیشبرد برنامه هستهای و کاهش «زمان گریز» است. در حالی که آمریکا باید کاری کند که تهران نگران کاربرد گزینه نظامی علیه برنامه هستهای باشد و پیشرفتهای فعلی را متوقف کند. او اشاره میکند که «معنای واژه موقت در ۲۰۱۵ با ۲۰۲۲ متفاوت است». اکنون زمان کمتری تا لغو دائمی تحریمهای هستهای ایران در کنگره در ۲۰۲۳ باقی است. در حالی که که «دستاوردهای علمی و پژوهشی» ایران در پیشرفتهای اخیر، بازگشتناپذیر شده و «هرگز قابل لغو نیست».
نویسنده در آسیبشناسی رویکرد سه دولت اخیر آمریکا بیان میکند که «هر سه با ایدههایی درست و اهرمهایی قدرتمند روی کار آمدند ولی فینفسه توازنی میان یک قدرت بزرگ با منافع جهانی با یک بازیگر محلی ضعیف ولی مصمم وجود ندارد». به بیان دیگر، ایران هر گونه سازش واقعی را خیانت به اصولش میداند ولی آمریکا برای منافع دیگر در پروندههای دیگر، وادار به سازش میشود. همانگونه که برای جلوگیری از افزایش قیمت نفت و اجتناب از تشدید تنش با پکن، مانع افزایش خرید نفت ایران توسط چین نشد. «ایران دست آمریکا را به خوبی خوانده است».
این گزارش در عین انتقاد به رویکرد بایدن، با خروج احتمالی رییسجمهور بعدی از برجام نیز مخالف است. زیرا آمریکا برای مقابله با ایران در حوزههای مختلف باید با متحدانش هماهنگ باشد
مسأله دیگر از منظر این گزارش، پیوند سیاست خارجی آمریکا با رقابتهای دو حزبی است. هر دولتی در کاخ سفید حاضر است «امتیازات بلندمدت را برای منافع کوتاهمدت واگذار کند». نیاز به کسب دستاورد در پرونده هستهای سبب میشود تا راهبرد بلندمدت و یکپارچهای نسبت به ایران شکل نگیرد. ادوار چهارساله ریاستجمهوری که با انتخابات کنگره در میانه دولت نیز بیش از پیش، ساخت سیاسی داخلی را متلاطم میکند.
اصلاح رویکرد
ستلاف گمان دارد که آمریکا هنوز هم میتواند از ترکیب مناسب فشار و مذاکره به توافقی دست یابد که «محدودیتهای طولانیتر و بازرسیهای گستردهتر و سرزدهتر بر برنامه هستهای و همچنین محدودیتهای گستردهتر علیه برنامههای موشکهای بالستیک و توسعه پهپادی» را در بر بگیرد. این گزارش در عین انتقاد به رویکرد بایدن، با خروج احتمالی رییسجمهور بعدی از برجام نیز مخالف است. زیرا آمریکا برای مقابله با ایران در حوزههای مختلف باید با متحدانش هماهنگ باشد. به نظر او تکمیل شکافهای برجام بهتر از فروپاشی آن است. بنابراین ایالات متحده باید در توافق جدید، پنج مسأله را مد نظر قرار دهد:
اول؛ راستیآزمایی تعهدات ایران: در فرآیند اجرای توافق جدید باید به دقت فعالیتهای برنامه هستهای ایران را رصد کرد تا پیشرفتهایی که در فرآیند غنیسازی و تولید سانتریفیوژهای جدید رخ داده، به عقب بازگردد.
دوم؛ حرکت به سوی توافق طولانیتر و قویتر: گرچه تیم ایرانی سرسخت است، ولی تیم آمریکایی باید تمدید غروبهای برجام و محدودسازی قابلیتهای موشکهای بالستیک را در نظر داشته باشد. در غیر این صورت کنگره راضی به تصویب قانون برای خاتمه تحریمها، طبق برجام نخواهد شد.
سوم؛ حفظ اهرم فشار برای مذاکرات بعدی: قابلیتها و توانمندیهای اطلاعاتی آمریکا و متحدانش در رصد برنامه هستهای باید ایران را به این نتیجه برساند که ایالات متحده و شرکای آن، از ابزارها و روشهای کافی برای ممانعت از دستیابی ایران به تسلیحات هستهای برخوردار هستند و در صورت امکان و ضرورت، از آنها بهره خواهند جُست.
چهارم؛ ائتلاف منطقهای علیه نفوذ و سلطه ایران: آمریکا باید ائتلافی با اراده قوی متشکل از اعراب، اسرائیل، ترکیه و کُردها برای مقابله با «حملات و برنامههای نیابتی» ایران شکل دهد. این تصور که آمریکا به دلیل نگرانی از فروپاشی برجام از واکنش مؤثر به تهران در منطقه اجتناب میکند، باید زدوده شود.
پنجم؛ دیپلماسی عمومی با مردم ایران: آمریکا باید بتواند این پیام را به مردم ایران منتقل کند که «حکومت از پول حاصل از کاهش تحریمها برای توسعه برنامه نظامی و یا پرداخت هزینههای مزدوران منطقهای» استفاده خواهد کرد و این مبالغ صرف حل مشکلات ساختاری اقتصاد یا بحران محیط زیست نخواهد شد.
رابرت ستلاف، ملاحظه این پنج محور را دستور کاری سنگین و پیچیده میداند که به تعهد و مراقبت مداوم نیاز دارد. او سه امتیاز آمریکا در این فرآیند را همکاری عمیق اعراب و رژیم صهیونیستی بهویژه در چارچوب توافق ابراهیم؛ الحاق این رژیم به سنتکام و نهایتاً شکافهای اجتماعی میان گروههای مقاومت و مردم در عراق و لبنان قلمداد کرده است. پایانبخش این گزارش این است که «البته آمریکا طی مواجهه با ایران در دهه گذشته، همواره مزایایی داشته ولی نتایجی کمتر از حد انتظار کسب کرده است. امید است دهه آینده تجربه متفاوتی باشد!»
برخی نخبگان سیاسی در ایالات متحده همچنان مشتاق هستند تا پرونده هستهای به مثابه شمشیر داموکلس بالای سر ایران باشد و تمایلی به حلوفصل دائمی این اختلاف ندارند. زیرا ایجاد اجماع علیه ایران در پروندههای اختلافی مانند حقوقبشر، برنامه دفاعیموشکی و یا سیاستهای منطقهای، اگر نه غیرممکن ولی بسیار دشوار است
جمعبندی
این تصور وجود دارد که پس از احیای احتمالی برجام، آمریکا علاوه بر حفظ تحریمهای غیرهستهای، لغو تحریمهای هستهای در کنگره را نیز منوط به مذاکرات فرابرجامی نماید. نکتهای که نشان میدهد برخی نخبگان سیاسی در ایالات متحده همچنان مشتاق هستند تا پرونده هستهای به مثابه شمشیر داموکلس بالای سر ایران باشد و تمایلی به حلوفصل دائمی این اختلاف ندارند. زیرا ایجاد اجماع علیه ایران در پروندههای اختلافی مانند حقوقبشر، برنامه دفاعیموشکی و یا سیاستهای منطقهای، اگر نه غیرممکن ولی بسیار دشوار است. آنها با سوءاستفاده از حساسیت اعضای دائم شورای امنیت نسبت به رژیمهای عدم اشاعه، مسیر دوگانهای را دنبال میکنند. یا ایران باید به تمدید دائمی یا بلندمدت غروبهای برجامی تن دهد و یا همچنان درگیر تبعات دیپلماتیک و اقتصادی پرونده هستهای باشد.