جبهه اصلاحات پس از شکست قاطع سیاسی و ناتوانی مطلق در آوردن مردم به پای صندوقهای رای در خرداد ۱۴۰۰، پیش از هر اقدامی از جمله موضعگیری درباره برجام یا سایر امور، باید ابتدا موجودیت خود را بازنگری و تحلیل کند
هفته گذشته جبهه اصلاحات ایران بیانیهای را درباره ضرورت گفتوگوهای برجامی منتشر کرد و به نوعی خواهان ادامه این گفتوگوها و نیز نقد روند جاری بود. بنده قصد ورود به محتوای این بیانیه را ندارم چرا که میتوان با بخشی از آن نیز موافق بود و همدلی کرد، همچنان که خودم نیز طی ماههای گذشته در چندین نوبت درباره گفتوگوهای برجامی و ضرورت انجام آن نوشتهام، ولی رفتار یک روزنامهنگار یا تحلیلگر و نویسنده یا شهروند عادی با رفتار یک جبهه یا حزب سیاسی متفاوت است.
هنگامی که کسی مثل بنده یا افراد مشابه دیگر متنی را مینویسند، مخاطب به منطق درونی متن و اعتبار گزارههای آن کار دارد، در حالی که تحلیل موضع و متن یک جبهه سیاسی بیش از آنکه بر فهم محتوای آن و منطقی بودن گزارههایش متمرکز باشد، با نسبت آن متن با حزب و جبهه سیاسی مذکور متمرکز میشود. به عبارت دیگر ابتدا اصل موجودیت و عملکرد آن حزب و جبهه و صلاحیت موضعگیری آن مورد توجه قرار دارد سپس محتوای آن رد یا تایید میشود و الا نیازی نیست، یک حرف منطقی را که یک نفر هم میتواند بزند یک مجموعه بزرگ و با مشورت طولانی بزنند. پس، پیش از هر چیز باید جبهه اصلاحات چگونگی موجودیت سیاسی خود را اثبات کند، سپس در موضوعات گوناگون اعلام موضع نماید.
جبهه اصلاحات پس از شکست قاطع سیاسی و ناتوانی مطلق در آوردن مردم به پای صندوقهای رای در خرداد ۱۴۰۰، پیش از هر اقدامی از جمله موضعگیری درباره برجام یا سایر امور، باید ابتدا موجودیت خود را بازنگری و تحلیل کند. اگر آنان همچنان بر مشی گذشته هستند و نقدی بر آن نمیبینند، در این صورت طبیعی است که مخاطب نیز این بیانیه یا هر موضع دیگر آن را در این چارچوب تحلیل و فهم کند. ولی اگر سیاستهای گذشته جبهه را، هم از حیث راهبرد و هم تشکیلات و هم افراد و بالاخره تاکتیکها واجد ایرادهای اساسی میدانند، ابتدا باید آن را تبیین کنند. روشن است که اگر این نکات در دستور قرار گیرد ماهها طول خواهد کشید که به نتیجه برسد و پیش از جمعبندی نهایی درباره آنها نمیتوان وارد موضعگیریهای سیاسی شد. این چه جبههای است که میتواند پیش و پس از ۲۸ خرداد ۱۴۰۰، همچنان با همان افراد و همان شیوهها ادامه حیات دهد؟
این بدان معنا است که اتفاق رخداده در ۲۸ خرداد از نظر آنان امری عادی و ساده بوده است. در حالی که این رویداد یک شکست بزرگ نه از اصولگرایان بلکه از جامعه و مردم بوده است. اصولگرایان که شکست بزرگتری خوردند و هر سرمایهای را که میتوانستند داشته باشند، سوزاندند، تا به این وضع رسیدهاند. البته به آنان اعتراضی نمیتوان داشت چرا که این راه را انتخاب کردهاند، ولی آیا اصلاحطلبان و جبهه اصلاحات هم گمان میکنند میتوانند بر همان مسیر ادامه دهند؟ گویی که نه خانی آمد و نه خانی رفت. هرگونه موضعگیری به نام این جبهه تحت راهبرد، تشکیلات و افراد قبلی بیمعنا و تهی از پیام سیاسی سازنده است، مگر اینکه یک بازنگری اساسی در سه وجه مزبور صورت گیرد و به روشنی اعلام شود که اشتباهات در کجا بوده است. ۲۸ خرداد نه فقط یک شکست راهبردی و حتی تشکیلاتی که یک شکست اخلاقی بزرگ نیز بود. تقلیل امر سیاست به کمپینهای انتخاباتی و تکنیکهای بازاریابی و جعل نظرسنجی و تبلیغات سطحی، شکستی بود که هیچگاه فراموش نخواهد شد.
نویسنده : عباس عبدی، تحلیلگر مسائل سیاسی اجتماعی