با استفاده از روشهای زیر میتوانید این صفحه را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.
بیش از یک هفته از آغاز تهاجم روسیه به اوکراین می گذرد که روسیه آن را «عملیات ویژه» و غربی ها و اوکراین «جنگ» و حتی «جنایت جنگی» می نامند. در داخل کشور هم تحلیلهای متعدد و متنوع و البته متفاوت و در مواردی متباین و متضاد از ماجرا شده که هر کدام مبتنی بر رویکردی ویژه و نگاهی خاص به کل واقعه است.
اوکراین، با جمعیتی قریب به چهل و پنج میلیون (و براساس برخی آمار و با احتساب اوکراینی های خارج از کشور، 52 میلیون نفر)، دومین کشور اروپا بعد از روسیه و در عین حال قدرتمندترین جمهوری اتحاد جماهیر شوروی است که در سال 1991 با فروپاشی آن، اعلام استقلال کرد و یک دوره سخت و سنگین اقتصادی توام با فقر و فلاکت و تورمهای سنگین و کمرشکن را تجربه کرد به نحوی که در سال 1993 نرخ تورم اوکراین، رکوردی جهانی زد به طوری که قیمت بسیاری از کالاها، چندین برابر شده و با نرخ رشد اقتصادی منفی 22 درصد در آستانه ورشکستگی اقتصادی و اجتماعی قرار گرفت.
در اواخر همین دوره و در سال 1994 ، “لئونید کوچما” به عنوان دومین رئیس جمهور اوکراین به قدرت رسید و دوره ای از معماری اقتصادی شروع شد که تا سال 2005 ادامه داشته و اوکراین از یک ورشکستگی اقتصادی و اجتماعی، به یک وضعیت ثبات نسبی اقتصادی رسید گرچه کماکان برخی از معضلات اقتصادی و به تبع آن مشکلات اجتماعی و سیاسی وجود دارد.
در پایان این دوره و در سال 2005 و در انتخابات ریاست جمهوری اوکراین، دولت های غربی و به ویژه ایالات متحده آمریکا با مداخله جدی از طریق رسانه های ارتباط جمعی و نیروهای وابسته و نفوذی خود، اقدام به راه اندازی انقلاب مخملی و رنگی کرده و در رقابت انتخاباتی بین “ویکتور یانوکویچ” طرفدار ائتلاف منطقه ای و همراهی با روسیه و و “ویکتور یوشچنکو” غربگرا و متحد ایالات متحده آمریکا و علی رغم نتایج اولیه، یوشچنکو برنده انتخابات مجدد و با رایی شکننده شد که نتیجه انقلاب نارنجی طراحی شده “جرج سوروس” معمار انقلاب های رنگی، بود و بدیهی است یوشچنکو همان طرحی را در اوکراین اجرا کرد که آمریکایی ها، طراحی کرده بودند و اوکراینی که دوره بحران های شدید اقتصادی را تا حدودی موفق سپری کرده بود، وارد یک دوره شدید بحران های اجتماعی و سیاسی در داخل و کشمکش های منطقه ای به ویژه با فدراسیون روسیه گردید.
اتحادیه اروپا و ایالات متحده آمریکا علی رغم وعده های مکرر با گسترش ناتو به کشورهای بلوک شرق، 14 کشور از جمله لهستان، مجارستان، رومانی، استونی، کرواسی و … به دنبال تکمیل زنجیره ناتو و محاصره امنیتی روسیه بودند و اوکراین دقیقا در همان طرحی بازی می کرد که سران ناتو، مربی و طراح آن بودند.
این بازی البته با به قدرت رسیدن “ویکتور یانوکویچ” طرفدار روسیه، اندکی متوقف شد و سیاست غربگرایی به راهبرد منطقه گرایی تبدیل شد ولیکن با تحولات ساختگی و برگزاری انتخابات زودهنگام ریاست جمهوری در 2019، “ولادیمیر زلنسکی” کمدین و بازیگر سریال طنز “خادم ملت”، با تاسیس حزب “خادم ملت” و با پشتیبانی سنگین شبکه های ماهواره ای، رسانه های ارتباط جمعی غرب، برنده انتخابات ریاست جمهوری شد و حالا زلنیسکی 44 ساله، در نقشی طنزگونه، بازیگر نقشی است که سناریوی آن از مدتها قبل، توسط غربی ها برای اوکراین نوشته شده است.
عضویت در اتحادیه اروپا و از آن مهمتر در ناتو، ایجاد پایگاههای سری جاسوسی غرب و سایتهای آزمایشگاهی تولید سلاحهای بیولوژیکی حساسیت های روسیه را برانگیخت. روسیه بارها و بارها به غرب هشدار داده بود که اجازه گسترش ناتو به نزدیکی مرزهایش را نخواهد داد و البته برآورد ناتو این بود که روسها، رفتاری مشابه زمان عضویت برخی کشورهای بلوک شرق به ناتو خواهد داشت شاید البته با حساسیتی بیشتر.
بحران اوکراین را نباید جنگی ساده میان دو کشور یعنی روسیه و اوکراین دانست؛ آن چیزی که متاسفانه برخی تحلیلگران “غربی اندیش” داخلی، بر آن تاکید و تصریح می کنند. این جنگ، جنگی فکری و ایدئولوژیک و در سطح قدرتهای اصلی نظام بین الملل است و تحولات جدیدی را در چارچوب روابط بین الملل ایجاد و ایجاب کرده و بدون شک نقطه عطفی مهم و موثر در تاریخ تحولات بین الملل خواهد بود.
روسیه با استناد به اصل 51 منشور ملل متحد، – همان اصلی که ایالات متحده آمریکا با استناد بدان به افغانستان، عراق و لیبی و … حمله کرد- با لشگری دویست هزار نفری در سه سطح هوا، زمین و دریا وارد اوکراین شده و با به رسمیت شناختن دو جمهوری “لوهانسک” و “دونتسک”، در شرق اوکراین و غیر نظامی کردن منطقه “دونباس” به پیشروی خود به سمت مناطق مرکزی از جمله “کیف” ادامه داده است که نکات ذیل، گزاره های قابل احصا براساس فراتحلیل رویداد مذکور است:
بحران اوکراین، نشان داد که اتحادیه اروپا و ایالات متحده آمریکا، واجد و حامل مشکلات جدی و اساسی هستند گرچه این مساله در دوره الحاق کریمه به روسیه و اعتراض نه چندان موثر غرب، روشن شد ولیکن اینک عیان تر و آشکارتر از گذشته گردیده غرب به تماشاگری ناتوان و شعارده تبدیل شده است.
اعتماد و اتکا به غرب و ناتو، اعتماد به ادعاهای پوچ و لفاظی های پوشالی است. با اینکه اوکراین براساس توافقنامه “بوداپست” در سال 1994خود را از کشوری با ظرفیت های نظامی بالا و سومین قدرت اتمی جهان، خلع سلاح کرد و در مقابل آمریکا، انگلیس و روسیه تضمین به امنیت آن دادند، با این وجود اینک به محتاج مساعدت نظامی و امنیتی است، صرفا همدردی می شنود و عمل راگشا نمی بیند.
جنگ اوکراین، متحدان غرب را در منظقه غرب آسیا و به ویژه کشورهای حاشیه خلیج فارس و از جمله عربستان سعودی را به این صرافت خواهد انداخت که اساسا غربی ها و آمریکائی ها، ارزشی برای متحدان خود قائل نیستند و در روز مبادا، تنهایشان خواهند گذاشت. سخنرانی های ولادیمیر زلنسکی و درخواست های ملتمسانه وی از غرب که همگی بی پاسخ و بدون جواب بوده، در مقابل دیدگان مبهوت و متعجب این کشورها، از واقعیتی تلخ و دردناک حکایت می کند.
مهمترین اقدامی که با پرداخت تبلیغاتی، ضریب رسانه ای چندین برابری پیدا کرده، تحریم اقتصادی و مالی روسیه توسط غرب است. در حالیکه فدراسیون روسیه درست از همان زمان ماجرای الحاق کریمه، ذخائر ارزی خود را با تمرکز بر طلا شدت بخشیده و وابستگی اقتصادی خود را به دلار و یورو، کاهش داد و این موضوع جنگ اقتصادی شرکای ناتو را خنثی و بی خاصیت کرده است. غرب حتی تحریم سوئیفت علیه روسیه را اعمال کرده در حالیکه این سیاست در عمل بی اثر است چرا که مسکو مدتهاست تراکنش های مالی خود را از تیررس رادارهای اقتصادی غرب و آمریکا خارج کرده است.
از طرفی دیگر، روسیه براساس برخی آمارها، 53 درصد نفت و 46 درصد گاز اروپا را تامین کرده و مهمترین تولید کننده فلزات اساسی (مس، آلومینیوم، فولاد) و در عین حال صادرکننده محصولات استراتژیک کشاورزی (گندم و غلات) است. تحریم روسیه، قیمت انرژی و محصولات فوق را به شدت افزایش داده، غرب را دچار استیصال و علی رغم تحریم روسیه، درآمد آن را چند برابر خواهد کرد.
ازجمله نتایج برآمده از جنگ روسیه و اوکراین، تعیین تکلیف رژیم جعلی صهیونیستی است. این رژیم سالهاست هم با آمریکا و غرب و هم البته با روسیه، روابط گرمی دارد که در شرایط فعلی مجبور خواهد شد در یک طرف ماجرا بایستد و در هر صورت متحمل خسارتهای سنگین و جبران ناپذیر شده و به نفع جبهه مقاومت و جمهوری اسلامی ایران منجر خواهد گردید.
منطقه قفقاز که با حضور برخی رقبای منطقه ای ایران و نیز شیطنت رژیم صهیونیستی در یکسال گذشته، شاهد تحولاتی غیر همسو با منافع ملی ایران بود، اینک آرایش متفاوت و کاملا همسو با اهداف منطقه ای جمهوری اسلامی ایران گرفته است.
بحران اوکراین با توجه به ایجاد قطب بندی جدید، شرایط را برای کنشگری موثرتر و اخذ امتیازهای بیشتر ایران از طرف غربی، باز کرده و غربی ها را در موضع ضعف قرار خواهد داد.
مراوادات تجاری ایران را با کشورهای حاشیه دریای خزر و از جمله فدراسیون روسیه را افزایش خواهد داد به این دلیل که دیگر هراسی از تحریم های آمریکا ندارند و طبیعی است بازارهای جدیدی بر روی محصولات و کالاهای ایرانی خواهد گشود.
بنابراین و به صورت کلی و کلان و در کنار موارد فوق، مهمترین گزاره فراتحلیلی این است که ماجرای اوکراین نشان داد که جهان شاهد شیفت قدرت از غرب به شرق است. هرگونه تحلیل کنیم غرب، ایالات متحده آمریکا و اروپا دچار زوال و گرفتار افول و شرق شاهد رشد و شکوفایی است و در این میان ایران اسلامی نقشی جدی و اساسی، داشته و خواهد داشت.
اشتراک گذاری
با استفاده از روشهای زیر میتوانید این صفحه را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.