با استفاده از روشهای زیر میتوانید این صفحه را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.
ارتش، ستون اصلی دولت پیشین شوروی بود، رهبری ارتش بخش جدایی ناپذیر نخبگان حاکم شوروی به حساب می آمد و بنابراین، منافع، لابی ها، امتیازات و البته حوزه فعالیت خاصی در آن وجود داشت که به صلاحدید خود مهمترین تصمیمات تکنیکی را می گرفت. ارتش توسط کا.گ.ب و کمیته مرکزی حزب و شبکه وسیع دستگاه های امنیتی و سیاسی در داخل نیروهای مسلح تحت نظارت بود. بدین سان، نهاد نظامی، ((دولتی در دولت)) را تشکیل میداد و نکته ی تضاد آنکه این سبک سامان دهی، هنگام فرا رسیدن بحران جدی، تنها 5 ماه قادر به حفظ اتحاد شوروی گردید.
وضعیت نیروهای امنیتی و نظامی از گورباچف تا پوتین
از دوران گورباچف تا پوتین، روسیه سه دوران مختلف را در عرصه سیاسی و نظامی تجربه کرد. این دوره، ارتش سه نوع ریاست جمهوری مختلف با سه سبک رهبری گوناگون را به خود دید. در این عصر روابط بین الملل، رهبران نظامی و سیاسی دستخوش محیط بین المللی و رویدادهای داخلی قرار گرفتند که واکنش ارتش به جنبش های آزادی های سیاسی در جمهوری های شوروی و کودتای شکست خورده 1991 که پس از فروپاشی شوروی وقوع دو جنگ در جمهوری چچن در 1993 از جمله آنان بود. در آن دوره اولویت نخست وزارت دفاع روسیه، نیروهای راهبردی یعنی سلاح های هسته ای و امنیت نیروها و سپس نیروی هوایی بود. نیروی زمینی و دریایی پس از این نیروها قرار می گیرند بنابراین، در عصر گذار، به شدت دچار کمبود منابع مالی بودند. گاهی بودجه کافی حتی برای گرمایش و تغذیه وجود نداشت. از این رو، سربازان مجبور می شدند با کار روی زمین اجاره دادن وسایل نقلیه امرار معاش کنند. نگرانی اصلی افسران در این دهه(1990) تامین مایحتاج خود و خانوارهایشان بود. سربازان و افسران برای افزایش درآمد خود به بالای خط فقر، به فروش یا تجارت تسلیحات، مهمات، تجهیزات نظامی و حتی طرح های نظامی هم روی آوردند. بر اساس پژوهشی، مقامات نظامی در سال 1992، بیش از 4000 مورد دزدی اسلحه گزارش شده بود. در اکتبر 1995، رئیس کمیته دومای روسیه، اوخلین، در برابر پارلمان اظهار داشت که افسران بلندپایه در حال فروش قطعات اصلی تجهیزات مهم نظامی بوده و بسیاری از زرادخانه های فراسوی قفقاز، به راحتی خالی گردیده اند.
تحکیم دموکراسی هدایت شده تحت حاکمیت ولادیمیر پوتین
با تحکیم دموکراسی هدایت شده تحت حاکمیت ولادیمیر پوتین، این فضای برخورد، به اعتدال رسید. رابطه کرملین و نیروهای امنیتی این کشور که وظیفه دفاع از کشور در برابر تهدیدات خارجی و داخلی را به عهده دارند، مسئله روابط بین سیاست و نظامیان است و عنصر مهمی در رهبری سیاسی این کشور محسوب می شودکه می تواند تاثیرات مهمی بر امنیت داخلی و رویکردهای سیاست خارجی آن باقی بگذارد. از این رو در جنگ دوم چچن، پوتین فرصت را مغتنم شمرد و ضمن اعمال مدیریت قوی در این جنگ، رابطه مناسبی با فرماندهان عالی نیروهای مسلح برقرار ساخت. از جمله وی به ایجاد ساختار متمرکز در نیروهای مسلح اقدام کرد و بودجه ارتش را افزایش داد. در واقع فرماندهان ارشد تحت تاثیر شیوه مدیریت پوتین در جنگ دوم چچن قرار گرفته بودند، که در آن جنگ وی هنوز نخست وزیر بود و بودجه مازادی به بخش دفاعی سرازیر کرد.
در اثنای این جنگ، پوتین ثابت کرد(( سیاست مداری است که مسئولیت انجام آنچه به عهده ارتش گذارده است را به گردن می گیرد..)) و از ارتش همچون سپر بلای قدرت خویش بهره برداری نخواهند کرد.
رویکرد امنیتی در تصمیم گیری ها و سیاست خارجی در عصر پوتین
در روسیه بطور کلی، مفهوم رهبری هنوز هم بعد امنیتی خود را حفظ کرده است. در عصر پوتین، رویکرد امنیتی بر تصمیم گیری ها و سیاست خارجی روسیه غالب گردید. پوتین پس از رسیدن به ریاست جمهوری، سازمان دهی دوباره سرویس امنیتی روسیه(FSB) را در دستور کار خود قرار داد. به این منظور در سال 2000 طی فرمانی، سازمان یاد شده تحت کنترل مستقیم رئیس جمهور قرار گرفت. در ساختار جدید، این سازمان دارای رئیس برگماشته از سوی رئیس جمهوری، یک جانشین رئیس و 9 جانشین دیگر از جمله یک دبیر دولتی و 6 رئیس بخش( امنیت اقتصادی، ضد اطلاعات، سرویس سازمانی و شخصی، بخش تدارکات، تحلیل و ارزیابی، پیش بینی و برنامه ریزی استراتژیک، حفاظت از نظام قانون اساسی، مرزبانی، علمی و فنی و ضد تروریستی) می باشد. پوتین در یک سخنرانی برای مقامات ارشد (FSB) اعلام کرد که وظایف اصلی سازمان خنثی سازی تجسس خارجی، حفاظت از امنیت اقتصادی و مالی کشور و مبارزه با جرایم سازمان یافته است.
حاکمیت سیاسی در بالای سلسله ی مراتب فرماندهی نظامی
در عصر پوتین، حاکمیت سیاسی در بالای سلسله مراتب فرماندهی نظامی قرار گرفت. جنگ رابطه نزدیکی با نوع رهبری در روسیه دارد و حتی می توان گفت هر رهبر روس پیش از رسمیت یافتن در مقام خود، ناچار است آزمایش خود را در یک جنگ پس بدهد. از همان ابتدا، پوتین جنگ چچن را جنگ قومی نمی نگریست بلکه آن را جنگی بین تمدن و بربریت تلقی می کرد. وی بین تروریست ها و جدایی طلب ها تفاوتی قایل نبود و با بکار بردن اصطلاح تروریست میان کشوری در واقع می خواست عزم خود را برای تثبیت قدرت در داخل و نشان دادن وجهه خارجی نشان دهد. ((تروریست ها باید در خارج از خانه خود نابود شوند)) با این شعار از سویی، وی رهبری قوی جلوه می کرد و از سوی دیگر، فرصتی برای پیشبرد اصلاحات مورد نظر خود در جامعه نظامی-امنیتی روسیه به دست می آورد.
پیروزی نهایی؛ فرهنگ استراتژیک روس ها
در فرهنگ استراتژیک روسیه تنها دغدغه، پیروزی نهایی است و برای رسیدن به این هدف، اعمال حداکثر خشونت نیز منعی ندارد. پیگیری چنین هدفی از دید خارجی و بر اساس رهیافت های اخلاقی ممکن است کاملا غیرعقلانی به نظر برسد ولی از دیدگاه شرایط و اوضاع و احوال خود روسیه چنین اقدامی کاملا عقلانی است زیرا تعامل و رویایی خاصی بین رهبری نظامی و سیاسی در این کشور وجود دارد که تنها در چارچوب گفتمان دیرین قدرت سیاسی در این کشور قابل فهم است. از طرفی از دیدگاه سنتی رهبران روسیه، احترام بین المللی با ایجاد ترس در دل سایر کشورها حاصل می شود. به گفته هرسپرینگ، پوتین پس از رسیدن به نخست وزیری به ژنرال ها تصریح کرد که او به اندیشه های آنان در مورد کاربرد زور علاقه دارد.
فرماندهی عملیات نظامی در دستان پوتین
در دو دهه قبل روسیه می بایست پایگاه استراتژیک خود در دریای سیاه را که برای حفظ توازن نظامی با غرب برای پوتین بسیار حیاتی بود، حفظ می کرد. از سوی دیگر، وی با مداخله در اوکراین که پس از دور دوم ریاست جمهوری مشروعیت خود را در کشور در معرض خطر میدید نیازمند دستاوردی چشمگیر در عرصه سیاست خارجی، عمدتا با توسل نیروی نظامی بود که با مداخله در اوکراین و انضمام بخشی از خاک این کشور توانست ضمن به نمایش گذاشتن چهره ای ملی گرایانه از خود بخش مهمی از نیروهای سیاسی طرفدار سیاست های امپریالیستی یادآور عصر اتحاد شوروی را با خود همراه ساخته و حتی در عرصه بین المللی نیز پرستِیژ روسیه را به مثابه قدرت بزرگ نظامی تا حدی احیا نماید. این رویداد به عملیات تمرکز فزاینده فرماندهی نظامی در دست پوتین نیز دلالت دارد.
قدرت مشاوران پوتین در کرملین
تصمیم الحاق کریمه ظاهرا توسط گروه کوچکی از افراد از جمله سرگئی ایوانف، ویچسلاو ولودین، ولادیسلاو سارکوف، الکساندر دوگین، ماکسیم اورشکین، سرگئی شویگو که سابقا وزیر اضطراری و فرماندار مسکو و حالا وزیر دفاع است ، سرگئی لاوروف و روسای سرویس های امنیتی که همه از مشاوران کلید پوتین محسوب می شوند، گرفته شده بود. جالب آنجاست که از بین تمامی این شخصیت ها، تنها لاورف و شویگو و روسای سرویس های امنیتی نماینده نهادهای سیاسی-امنیتی روسیه بوده و بقیه مشاوران شخصی پوتین محسوب می شوند. به گفته برخی منابع، تیم مشاوران پوتین معتقدند:”هیچ حقیقتی وجود ندارد و همیشه حقایق جایگزین وجود دارند”
ولادیسلاو سارکوف و تنش با اوکراین
حالا که بحران اوکراین به اوج خود رسیده است و تنش ها در مرزهای شرقی اوکراین بالا گرفته، بد نیست تا به یکی از مشاوران کلیدی و سابق پوتین در حوزه اوکراین هم بپردازیم. ولادیسلاو سارکوف مهارت هایش ها را در فریبکاری و گمراه سازی در تقاطع مبهم تجارت و سیاست پرورش داد. خیلی پیشتر از آنکه سیاستمداران غربی از اصطلاح”اخبار جعلی” به عنوان حربه استفاده کنند، سارکوف در حال بستر سازی برای این موضوع بود و روسیه امروز از آن تکنیک ها برای ایجاد آشفتگی در روش های حکومتی غربی استفاده می کند.
((هنر سیاست، هنر امر ممکن)) و با این کلید واژه، سارکوف خود را بعنوان کسی می دید که نمایش را اداره می کند که در تلاش است تا برای همه بازیگران نقشی در نمایش نامه خود پیدا کند. برخی پژوهشگران غربی معتقدند سارکوف دموکراسی مستقل را ابداع کرد، سیستمی که در آن سر و صدای انتخاب دموکراتیک فقط یک نتیجه داشت: ادامه حکومت پوتین.
ولادیسلاو سارکوف دو سال پیش با اطلاعیه که رسانه کرملین آن را در اختیار عموم قرار داد، از سمت خود برکنار شد.
اشتراک گذاری
با استفاده از روشهای زیر میتوانید این صفحه را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.