به نظر میرسد واشنگتن درحال حرکت تدریجی به سمت کاهش مداخله در روندهای منطقهای و حمایت غیر مستقیم، موردی و مشروط از متحدان خود در غرب آسیاست.
تحولات موسوم به بهار عربی در غرب آسیا و شمال آفریقا، باعث دگرگونی در منطقه غرب آسیا شد. منازعه سوریه، جنگ یمن، ورود داعش به عراق، بازخیزی و افول اخوان در مصر و مواردی از این دست بر نظم منطقه غرب آسیا و البته محیط امنیتی ایران اثر گذاشت. این وضعیت حدود یک دهه تداوم داشت. اکنون اگرچه نگاه به گذشته و بررسی تحولات دهه دوم هزاره سوم میلادی سودمند است، اما ضروری به نظر میرسد فهم دقیقی از پویشهای فعلی در این منطقه شکل بگیرد.
کاهش مداخله آمریکا در غرب آسیا
نشانههای بسیاری وجود دارد که آمریکا در حال تغییر راهبرد خود نسبت به منطقه غرب آسیاست. این وضعیت جدید را نه میتوان در قالب سیاست سنتی آمریکا از زمان حمله به عراق در سال ۱۹۹۰ مبتنی بر مداخله مؤثر و فراگیر دانست و نه میتوان ذیل خروج کامل از منطقه و بیتفاوتی در قبال تحولات آن ارزیابی کرد. به نظر میرسد واشنگتن درحال حرکت تدریجی به سمت کاهش مداخله در روندهای منطقهای و حمایت غیر مستقیم، موردی و مشروط از متحدان خود در غرب آسیاست. در این روند، هدف مهم آمریکا یعنی جلوگیری از ظهور یک هژمون منطقهای تداوم خواهد داشت و تنها مسیر پیشبرد این سیاست، متناسب با منافع ایالات متحده در حال تغییر است.
آمریکا برای حفظ توازن قوا در آسیاپاسیفیک و تمرکز بر سیاست گردش به شرق، به دنبال کاهش مسئولیتهای فراملی خود در سایر مناطق دنیاست. ازجمله مهمترین مناطقی که طی دو دهه اخیر به لحاظ نظامی و اقتصادی هزینههای مهمی بر آمریکا تحمیل کرد، غرب آسیا بود. بنابراین واشنگتن با کاهش سطح مداخله خود در این منطقه، میتواند نخست به بهبود وضعیت اقتصاد داخلی خود بپردازد و دوم رقابت با چین در حوزههای نظامی، فناوری و ائتلافسازی در سطح بینالمللی را پیش ببرد.
واشنگتن با کاهش سطح مداخله خود در این منطقه، میتواند نخست به بهبود وضعیت اقتصاد داخلی خود بپردازد و دوم رقابت با چین در حوزههای نظامی، فناوری و ائتلافسازی در سطح بینالمللی را پیش ببرد
این روند کلان، پیامدها و آثار متعددی دارد که میتوان از آنها با عنوان روندهای وابسته نام برد. عمق و سرعت پیشروی هرکدام از این روندهای وابسته، تاحدودی متأثر از روند کلان کاهش مداخله آمریکا در غرب آسیاست. هرچند که عوامل دیگری را نیز میتوان اثرگذار دانست. در ادامه به برخی از روندهای وابسته اشاره میشود.
۱- منطقهگرایی: یکی از روندهای مهمی که با کاهش مداخله آمریکا در غرب آسیا احتمالاً فزاینده خواهد بود، منطقهگرایی است. البته در اینجا منطقهگرایی ذیل همگرایی منطقهای مانند آنچه در اروپا محقق شد، مورد نظر نیست؛ بلکه منظور گسترش سازوکارهای منطقهای، تلاش درونمنطقهای برای حل بحرانها و شکلگیری ائتلافهای منطقهای است. نشست بغداد با مشارکت سطح بالای کشورهای منطقه و همچنین برخی ابتکارات مانند پروژه شام جدید میان عراق، مصر و اردن، احیای خط لوله عربی و انتقال گاز مصر و برق اردن به سوریه و لبنان، پایان حصر قطر و آغاز مذاکرات میان ترکیه با عربستان و مصر، مذاکرات تهران و ریاض در بغداد و همچنین احیای تدریجی روابط عربستان و امارات با سوریه نشان از روندهای جدیدی دارد که نقش بازیگران منطقهای در آنها حائز اهمیت محسوب میشود. البته این روندها را نباید بیش از اثرگذاری آنها درنظر گرفت و نیز از عوامل شگفتیساز در غرب آسیا که میتواند تحولات را دگرگون کند، نمیتوان غافل شد. اما در مجموع چنین روندهایی با وجود محدودیتها و موانع، فزاینده به نظر میرسد.
۲- گسترش نفوذ قدرتهای جدید: کاهش سطح مداخله آمریکا شرایطی را به وجود آورده که بازیگران فرامنطقهای و قدرتهای نوظهور برای بهرهبرداری از این خلأ وارد شوند. این روند البته به دو بخش قابل تقسیم است: نخست ظهور و تقویت جایگاه قدرتهای نوظهور مانند چین و هند و دوم بازخیزی قدرتهای سنتی مانند روسیه و فرانسه. در این میان البته اهداف و توانایی بازیگران فرامنطقهای برای افزایش نفوذ متفاوت و متنوع است. در این فهرست، چین منابع بیشتری برای ورود به تحولات غرب آسیا دارد، اما بسیار محتاط و متمرکز بر نفوذ اقتصادی است و در مقطع فعلی تمایلی برای ورود بیشتر نداد. روسیه اهداف ژئوپلتیک را دنبال میکند و نگاهی به موازنهسازی برابر غرب و بهویژه معامله با آمریکا دارد و بازخیزی فرانسه را میتوان نمادی از بازگشت این قدرت سنتی برای بهرهبرداری اقتصادی، راهبری منطقهای و البته موازنه رقبایی چون ترکیه ارزیابی کرد.
کاهش مداخله آمریکا در روندهای غرب آسیا، بازیگران منطقهای و به ویژه متحدان واشنگتن را به سمت ایجاد ائتلافهای جدید سوق داده است
۳- ائتلافهای جدید: کاهش مداخله آمریکا در روندهای غرب آسیا، بازیگران منطقهای و به ویژه متحدان واشنگتن را به سمت ایجاد ائتلافهای جدید سوق داده است. مسئلهای که ایالات متحده نیز ضمن حمایت مشروط و موردی از چنین ائتلافهایی، از این ظرفیت برای تداوم رهبری منطقه و جلوگیری از قدرتیابی رقبا بهره خواهد برد. در این میان، روابط اسرائیل با کشورهای عربی به ویژه پس از اعلام توافقات ابراهیم حائز اهمیت است. به نظر میرسد ائتلاف ضد ایرانی جدید با تأمین مالی امارات و عربستان و حمایت اطلاعاتی و تسلیحاتی اسرائیل شکل بگیرد. راهبرد جدید «مثله کردن» که اخیراً و پس از سفر بنت به آمریکا رونمایی شد، نمادی از این وضعیت جدید است.
جمعبندی
نظم منطقهای غرب آسیا در مسیر تکوین قرار دارد. اینکه سمت و سوی آن به کدام جهت باشد، در وهله نخست تابعی از سرعت و کیفیت کاهش مداخله آمریکا و در وهله دوم توانمندی بازیگران در شکلدهی به ائتلافهای منطقهای و روابط راهبردی با قدرتهای جدید است. ایران اما باید با داشتن یک استراتژی هوشمندانه و پویا از فرصتهای دگرگونی قدرت در محیط بینالمللی استفاده کرده و مانع از تأثیرگذاری تهدیدات فزاینده پیرامونی بر منافع خود شود.
فرهاد وفایی فرد