در طول تاریخ از طرف اندیشمندان و متفکرین غربی در ارتباط با دنیای اسلام و جامعه مسلمین عموماً و پس از انقلاب اسلامی ایران از همان لحظه پیروزی به بعد خصوصاً، مطالب فراوانی تدوین شده است ؛ لکن تاکنون هیچ یک از اندیشمندان و متفکرانی که در این زمینه قلم به دست گرفته و مطالبی در خصوص اسلامخواهی در دنیا، ایران و انقلاب ایران نوشتهاند، نتوانستهاند موضوعات مذکور را به طور دقیق و دور از شائبههای نفسانی و سیاسی، اجتماعی و فرهنگی غرب، مورد تحقیق و مطالعه قرار دهند و کمتر کسی را میتوان یافت که بر این مشکل فائق آمده باشد.
کسانی که در خصوص موضوعات فوق مباحثی مطرح نمودهاند اکثریت قریب به اتفاق آنان یا دیدگاه غرض ورزانه نسبت به دنیای اسلام و انقلاب اسلامی ایران ابراز داشتهاند و با همین نگاه به سراغ انقلاب آمده و آن را تجزیه و تحلیل نمودهاند و یا افرادی وابسته که از حمایتهای مادی و معنوی سیاستمداران و دولتهایی که دشمنی بوده اند و کینه نسبت به نظام اسلامی داشتهاند برخوردار بودهاند. هرچند نویسندگان و اندیشمندان منصف و مستقل ـ کسانی که صرفاً جهت آگاهیدادن و تبیین حقیقت در مورد انقلاب ایران و اسلام در طول تاریخ به تحقیق پرداختهاند ـ نیز کم نیستند؛ لکن نوشتههای آنها نیز به جهت کمبود آشنایی با اسلام و داشتن مطالعات سطحی و گذرا از مبانی و اصول مسلم اسلامی، چندان قابل استناد و اعتبار نبوده و چنگی به دل نمیزنند.
در ادامه اندیشه های چند تن از محققان و نظریه پردازان را درباره انقلاب سال ۵۷ با هم مرور می کنیم:
میشل فوکو
فوکو، فیلسوف اجتماعی فرانسه، در دوران مبارزات انقلابی مردم ایران به درخواست روزنامه مشهور «کوریر دلا سرا» طی دو مسافرت در سال ۱۳۵۷ از ۲۵ شهریور تا ۲ مهر و ۱۷ تا ۲۴ آبان به تهران آمده بود. او در مدت اقامت خود در ایران، ۹ مقاله با عناوین گویا و جالب توجه برای این روزنامه ارسال میدارد: «ارتش، زمانی که زمین میلرزد»، «شاه صد سال دیر آمده است»، «تهران دین بر ضد شاه»، «ایرانیها چه رؤیایی در سر دارند؟»، «شورش با دست خالی»، «آزمون مخالفان»، «شورش ایران روی نوار ضبط صوت پخش می شود» و «رهبر اسطورهای شورش ایران».
مقالههای مذکور در مهرماه ۱۳۶۵ در مجله «لونوول ابزرواتور» نشریه فرانسوی نیز تحت عنوان «ایرانیان چه رؤیایی در سر دارند؟» به چاپ رسید. مصاحبهای نیز توسط خانم «کلر برییر» و «پییر بلانشه» با میشل فوکو در خصوص انقلاب ایران صورت گرفت، که در سال ۱۹۷۹ در پاریس به چاپ رسید؛ ترجمه فارسی آن نیز تحت عنوان «ایران روح یک جهان بیروح» به همراه ۹ مصاحبه دیگر در ایران نیز چاپ شد.
وی انقلاب ایران را نویدبخش ظهور گفتمان رادیکال سیاسی ـ عرفانی جدیدی میداند که از دل مفاهیم و آموزههای مذهبی که در طی قرون متمادی در پس لایههای غبار خرافه، ارتجاع و نسیان مدفون شده بود، سربرآورد است. وی به عنوان یک فیلسوف ـ مورخ غربی با نگاهی جدید و از دریچه پساساختارگرایی ـ پسامدرن و در نقطه مقابل تاریخنگاریهای رایج کلاسیک سنتی و مدرن، به تجزیه و تحلیل وقایع و رخدادهای تاریخی پرداخته است.
تحلیلهای وی در این خصوص بویژه از این جهت حائز اهمیت است که نگاه روششناختی و تحلیلهای تاریخی وی در مقام یک تاریخنگار، تمامی قواعد و چارچوبهای رسمی و رایج در تاریخنگاری کلاسیک و مدرن را درهم ریخته و مبانی و شالودههای این نوع تاریخنگاریهای غالب بر مراکز علمی ـ تحقیقاتی و دانشگاهی را زیر سؤال برده و مورد چالش جدی قرار داده است؛ در عوض با تکیه بر شالودهشکنی، ساختگشایی و… ، شیوه جدیدی در تاریخنگاری قرن بیستمی ارائه داده است.
فوکو انقلاب ایران را نویدبخش ظهور گفتمان رادیکال سیاسی ـ عرفانی جدیدی میداند که از دل مفاهیم و آموزههای مذهبی که در طی قرون متمادی در پس لایههای غبار خرافه، ارتجاع و نسیان مدفون شده بود، سربرآورد است
تبیین انقلاب اسلامی ایران از نظر فوکو، بر پایه نظریههای او درباره مقولههای تاریخ، قدرت و مدرنیسم استوار است. نظریه فوکو در باب انقلاب ایران بدون شک متأثر از این نوع نگرش به تاریخ است. انقلاب ایران در واقع گسلی است که تاریخ را به قبل و بعد از خود تقسیم نموده و آغازی نو محسوب می گردد. انقلاب ایران همان حرکت پویا و شدیدی است که حد و مرزهای سنتی حاکم بر تاریخ را پشتسر نهاده و تغییراتی بنیادین را پایه گذاری می نماید و گفتمانی را به میدان میآورد که گسسته از گفتمان قبلی میباشد.
فوکو در بررسیهایش تاکید میکند که این انقلاب نمیتواند با انگیزههای اقتصادی و مادی، صورت گرفته باشد، زیرا اگر قرار بود که با انگیزههای اقتصادی و مادی باشد، اقشار مرفه، نمیبایستی در آن شرکت میکردند؛ فوکو از مصاحبههای خود با اعتصابیونی که از اقشار مرفه، خبر میدهد؛ مانند کارکنان هواپیمایی ملی ایران یا کارگران پالایشگاه آبادان. وی معتقد است که «در آن زمان مشکلات اقتصادی در ایران آن قدر جدی نبود که بتواند ملتی را در گروههای صد هزار نفری، در گروههای میلیونی به خیابانها بکشاند و سینههای عریان خود را سِپَر گلوله سازند» از سوی دیگر اینکه پایینترین اقشار این کشور، به لحاظ درآمد، با مرفهترین اقشار متحد شدهاند، برای فوکو پدیدهای شگفت انگیز است؛ بنابراین فوکو در شناخت علل این انقلاب، علل متفاوتی را ذکر میکند.
فوکو بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، «نامه سرگشاده ای به مهدی بازرگان» و مقالهای استفهامی تحت عنوان «طغیان بیحاصل» در انتقاد از عملکرد جمهوری اسلامی، منتشر نمود. فوکو در دو نوبت به حملاتی که علیه او در نشریات صورت گرفت پاسخ داد: «پاسخ به یک خواننده زن ایرانی» و «پاسخ به میشل فوکو و ایران» عناوین جوابیه های فوکو به کسانی است که او را متهم به طرفداری از انقلاب ایران نموده و به او اعتراض کردهاند.
تدا اسکاچپل
تا پیش از پیدایش انقلاب اسلامی، عمده نظریهپردازان انقلاب در عرصه جامعهشناسی سیاسی، گرایشهای ساختارگرایانه داشتند. این نظریهپردازان معمولاً با بررسی نمونههای متنوعی از انقلابها، همچون انقلاب فرانسه، روسیه و چین و نیز انقلابها ضداستعماری قرن بیستم، سعی داشتند تا با ا نتزاع وجوه مشترک این انقلابها و تعمیم آنها به یک تئوری همهشمولی دست یابند که در پرتو آن بتوان هر انقلاب جدید را که در جهان رخ میدهد، تبیین نموده و یا حتی وقوع آن را از قبل پیشبینی کرد. در میان رهیافتهای ساختگرایانه درباره انقلابها، نظریه خانم تدا اسکاچپل از شهرت چشمگیر جهانی برخوردار است، به گونهای که در محافل علمی، نظریه وی رهیافتهای ساختگرایانه را نمایندگی میکند.
در میان رهیافتهای ساختگرایانه درباره انقلابها، نظریه خانم تدا اسکاچپل از شهرت چشمگیر جهانی برخوردار است، به گونهای که درمحافل علمی، نظریه وی رهیافتهای ساختگرایانه را نمایندگی میکند.
انقلاب اسلامی ایران باعث شد تا بسیاری از نظریهها و تئوریها درباره انقلاب اسلامی از اساس باطل و یا اینکه بالضروره تغییر و تعدیل یابد. در واقع، عدم تطبیق و ناسازگاری پارهای از تئوریهای انقلاب، بر انقلاب اسلامی، نظریهپردازان بسیاری را دچار مشکل کرد و به تعبیر لاکاتوش، آنان را مجبور به رفو کردن و ترمیمهای پیدرپی و متعددی نمود. از جمله نظریاتی که به تبع انقلاب اسلامی تغییر و تعدیل یافت، نظریه ساختگرای اسکاچپل بود. در حقیقت، طرح نظریه «دولت تحصیلدار» که اسکاچپل آن را پس از پیروزی انقلاب ایران در سال ۱۹۸۲ در مقالهای با عنوان «دولت تحصیلدار و اسلام شیعه در انقلاب ایران» بازگشتی بود از تمامیت نظریه پیشین وی درباره انقلابها.
این ایده که دولتهایی که وابسته به رانت هستند، ماهیتاً متفاوت از دولتهای وابسته به مالیات داخلی میباشند، سبب طرح مفهوم دولت تحصیلدار شده است. در نتیجه، مفهوم دولت تحصیلدار انتخاب شده است تا نشان دهنده اهمیت درآمدهای نفتی در کشورهای صادرکننده نفت باشد. طبق نظر حسین مهدوی ـ که گفته میشود نخستین محققی است که مفهوم دولت تحصیلدار را در مورد ایران به کار برده است ـ دولتهای تحصیلدار دولتهایی هستند که مقادیر قابل توجهی از رانتهای خارجی را به شکل منظم دریافت میدارند. این رانتهای خارجی به وسیله دولتها یا بنگاههای خارجی پرداخت میگردد.
معروفترین نظریه دولت تحصیلدار به عنوان عامل انقلاب ایران، توسط اسکاچپل عنوان شده که میتوان از آن به عنوان مهمترین مفهوم سیاسی ـ اقتصادی به کار رفته در مقاله وی درباره ایران نیز نام برد. بر اساس این نظریه، حکومت ایران بر اثر درآمدهای هنگفت نفتی تبدیل به ساختاری غولآسا میگردد که با اتکا به درآمدهای کلان خود، نوع سرمایهگذاریها، نوع و اندازه امتیازدهی به گروهها مانند سرمایهداری نوظهور، مخالفت با سرمایهداری سنتی و نوع متحدین خویش را در داخل و خارج تعیین میکند.
اسکاچپل ـ که دغدغه تبیین انقلابهای اجتماعی و نه صرفاً سیاسی را دارد ، در خصوص ماهیت انقلاب ایران معتقد است که اگرچه این انقلاب مانند دیگر انقلابها نمیباشد که به راحتی بتوان ماهیت آن را تشخیص داد، اما به حدّی متکی بر تودهها است و نیز به حدّی دگرگون کننده روابط بنیادی اجتماعی، فرهنگی و اجتماعی ـ اقتصادی میباشد که قطعاً بیشتر در چارچوب الگوی سنتی انقلابهای اجتماعی عظیم تاریخی میگنجد تا در چارچوب یک انقلاب صرفاً سیاسی که در آن صرفاً نهادهای حکومتی دست خوش تحول و دگرگونی شده باشند. از سوی دیگر، اسکاچپل با نگاه به انقلاب اسلامی از زاویه پیامدها و نتایج آن، مدعی میشود که انقلاب ایران همچنان در چارچوب نظریه ساختاری وی جای میگیرد: گرچه آغاز انقلاب ایران در سالهای ۱۹۷۷ تا ۱۹۷۹ م، تعمیمهایی که من در کتاب خود به نام «حکومتها و انقلابهای اجتماعی» ارایه نمودم را زیر سؤال میبرد، ولی مبارزه برای قدرت در ایران انقلابی (پس از انقلاب) میتواند به نحوی صریح و مستقیم در چارچوبی که من در بخش دوم کتاب یاد شده در مورد عواقب و پیامدهای انقلاب ترسیم نمودهام، درک گردد.
وی در جای دیگر مینویسد: خوشبختانه در کتاب «حکومتها و انقلابهای اجتماعی» من صراحتاً امکان نتیجه بخش بودن یک تئوری علی کلی در مورد انقلابها را که بتواند در هر زمان و در هر مکان صادق باشد رد کردهام. بدین جهت من در این موقعیت دشوار قرار نگرفتهام که مجبور باشم بحث کنم که انقلاب ایران در واقع درست مثل انقلابهای انجام شده در فرانسه و چین است ولی من در بخش نتیجهگیریهای کتاب خود اشاره نموده بودم که چارچوب تحلیلی بنیانی کتاب باید در قبال انقلابها دیگر نیز صادق باشد حتی اگر این انقلابها در انواع متفاوت جوامع و تحت شرایط جهانی ـ تاریخیای که با مورد کلاسیک مورد مطالعه من تفاوت دارند، صورت گرفته باشند. بر همین اساس، وی معتقد میشود که انقلاب ایران را نیز باید از طریق یک چشمانداز ساختاری مبتنی بر بینش تاریخی و کلان مشاهده نمود: چشماندازی که ضمن اینکه بتواند روابط متقابل بین دولت و طبقات اجتماعی را مورد بررسی قرار دهد، همچنان بتواند ایران را در چارچوب محتوای سیاسی ـ اقتصادی متغیر و متحول جهانی نیز تحلیل کند.
اسکاچپل نمیخواهد اصرار کند که چون پیش از این، چنین نظریه ساختاری را طرح کرده است، ناگزیر باید انقلاب ایران را نیز جهت تطبیق نظریهاش به شکل ساختاری مطالعه کند، بلکه وی ادعا می کند که تنها از طریق چشماندازی ساختاری است که میتوانیم آسیبپذیریهای رژیم شاه، ریشههای اجتماعی، سیاسی متمایز و فراگیر جنبش انقلابی که رژیم شاه را سرنگون ساخت و منازعات و مبارزات قابل ملاحظه در اوایل سال ۱۹۷۹ برای ایجاد سازمانهای حکومتی نوین در ایران انقلابی را به خوبی درک کرد.
نیکی آر. کدی
این محقق غربی که یکی از اولین آثار در مورد انقلاب اسلامی را به رشته تحریر درآورد، پرفسور خانم نیکی آر. کدی(متولد۱۹۳۰) استاد تاریخ دانشگاه کالیفرنیا است. در آن زمان، در دانشگاه برکلی، هیچ دانشآموختهای در زمینه تاریخ خاورمیانه وجود نداشته است، لذا وی آموختن زبان فارسی را آغاز میکند و سپس رساله دکترای خود را با عنوان «تأثیر غرب بر تاریخ اجتماعی ایران مدرن» مینویسد. وی در تألیف کتاب ریشههای انقلاب ایران از این رساله استفاده کرده است. کدی هم اکنون استاد تاریخ دانشگاه کالیفرنیا و یکی از معروفترین ایرانشناسان غربی است که آثار بسیار زیادی در مورد ایران دارد. در بین موضوعات مورد تحقیق ایشان، مسأله جنبشها و حرکتهای سیاسی ـ اجتماعی در ایران، بخش قابل توجهی را به خود اختصاص داده است. هدف این مقاله تبیین و بررسی نظریه کدی در مورد انقلاب اسلامی سالهای ۱۹۷۹ـ ۱۹۷۸ میباشد.
کدی معتقد است انقلاب ایران پدیدهای بود که حتی با الگوها و انتظارات کسانی که از اوضاع ایران به خوبی مطلع بودند نیز سازگار نبود. برای اولین بار بود که یک رهبر مذهبی جا افتاده، سردمدار پرشور یک انقلاب علیه یک حکومت سلطنتی مدعای حقانیت شود. وی انقلاب ایران را یک انقلاب مذهبی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و … میداند و معتقد است که نمیتوان آن را در یکی از موارد فوق منحصر کرد، زیرا ترکیب نارضایتیهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی شکل گرفته در طول دهها سال، با پیوند اسلامی اصیل تودههای عظیم مردم همراه با تفسیر جدید دین که توجیه کننده ایدههای انقلابی بود، آمیخته شد و در سطح وسیعی گسترش یافت و موجب انقلاب شد.
نیکی کدی معتقد است رابطه اقتصادی ـ سیاسی ایران با غرب در دوران قاجار موجب نارضایتیهای فراوان اقتصادی ـ اجتماعی شد و نوعی احساس نفرت از غرب و حس ضد امپریالیستی در ایرانیان پدید آورد
به طور کلی او معتقد است رابطه اقتصادی ـ سیاسی ایران با غرب در دوران قاجار موجب نارضایتیهای فراوان اقتصادی ـ اجتماعی شد و نوعی احساس نفرت از غرب و حس ضد امپریالیستی در ایرانیان پدید آورد. از طرف دیگر، ایرانِ دوران قاجار به دلیل موقعیت جغرافیایی و ممانعت نیروهای سنتی، یعنی قبایل، علما، تجار و ملاکین، و شخصیت و تفکر سلاطین قاجار، نتوانست به نوسازی و توسعه معتنابهی برسد. این عقبافتادگی، احساس نیاز به نوسازی را تشدید کرد؛ لذا در دوران پهلوی، نوسازی به شکل شتابان انجام شد. نوسازی شتابان، نارضایتی اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایجاد کرد و از آنجا که این نوسازی به ویژه در دوران محمدرضاشاه وابسته به غرب بود، همراه با برخی اقدامات دیگر ضد مردمی غربیها در ایران مثل کودتای ۲۸ مرداد، موجب تقویت و افزایش حس ضد غربی در ایران شد. این احساسات ضد غربی موجب تمایل به بازگشت به پایگاههای قدیمی، یعنی هویت اصیل ایرانی و اسلام ناب شد. در نهایت وجود این احساسات همراه با اعتقادات شیعی، اعتقاد باستانی به ثنویت خیر و شر و اقدامات ضد رژیم نیروهای مذهبی و غیر مذهبی و سرکوب نیروهای غیر مذهبی و در نهایت نقش ویژه امام خمینی (با جذابیتهای کاریزماتیک و جهانبینی مانوی ) موجب پدیدآمدن انقلاب اسلامی شد.
یرواند آبراهامیان
یکی از نظریههایی که برای تبیین انقلاب اسلامی به کار گرفته شده، نظریه معروف به سیاست توسعه ناموزون در کتاب «ایران بین دو انقلاب» به قلم «یرواند آبراهامیان» است. این کتاب مجموعهای از مقالههای مختلفی است که قبلاً به صورت مجزا در نشریههای مختلف منتشر شده بود، همراه با فصلهایی چند که در ایجاد ربط و پیوند بیشتر میان این مقالات نوشته شده است. کتاب، دارای ۳ بخش است و بخش سوم که تحت عنوان «ایران معاصر» تنظیم شده، حاوی مباحثی از قبیل نظریهپردازی برای انقلاب ۱۳۵۷، احزاب سیاسی، حوادث و جریاناتی است که به انقلاب اسلامی انجامیده و دستمایه نوشتن مقاله حاضر شده است.
آبراهامیان، تبیین تئوریک از وقوع انقلاب اسلامی را از طریق ترکیب دو تبیین متفاوت که از سوی موافقان و مخالفان رژیم پهلوی عنوان شده، صورتبندی کرده است. از نظر او موافقان رژیم، سرعت فوقالعادة رژیم برای ایجاد نوسازی اقتصادی و اجتماعی، برای ملّتی سنّتگرا و عقبافتاده را علت وقوع انقلاب میدانستند. در مقابل، مخالفان، این استدلال را نپذیرفته و معتقد بودند: انقلاب، ناشی از ناتوانی رژیم در نوسازی سریع برای سرپوشگذاری برحکومت استبدادی و وابستة رژیم بوده است.
آبراهامیان هر یک از نظریههای مطرح شده از سوی مخالفان و موافقان رژیم پهلوی را، در بخشی واقعی و در بخشی دیگر غیر واقعی دانسته، آنگاه به پندار خود، با ضمیمهنمودن بخشهای صحیح هر یک از این دو نظریه، دیدگاه جدیدی را، تحت عنوان «سیاست توسعة ناموزون» مطرح کرده است. آبراهامیان در بیان نظریه موافقان و مخالفان و کیفیت دستیابی به نظریة سوّم که حاصل ترکیب نظریه اوّل و دوم است، چنین مینویسد: تحلیل اول ـ که هواداران رژیم بدان معتقدند ـ میگوید: علّت وقوع انقلاب آن بودکه نوسازی شاه برای ملّتی سنّتگرا و عقبمانده بسیار سریع و بسیار زیاد بود. تحلیل دیگر ـ که مخالفان رژیم عنوان میکنند ـ علّت بروز انقلاب را در این میداند که نوسازی شاه به قدر کافی سریع و گسترده نبود تا بر نقطه ضعف اساسی وی که پادشاهی دست نشاندة سیا و در عصر ناسیونالیسم، عدم تعهد و جمهوریخواهی بود، فائق آید. در این فصل از کتاب میخواهیم بگوییم که هر دو تحلیل نادرست است یا بهتر بگوییم، هر دو نیمی درست و نیمی نادرست است. بدین ترتیب، آبراهامیان نوسازی اقتصادی سریع در حکومت پهلوی در نظریه اول را با ویژگی استبدادی بودن آن که در نظریة دوم مطرح شده است، ترکیب کرده و معتقد شده است: انقلاب ایران بدان سبب روی داد که شاه در سطح اجتماعی و اقتصادی نوسازی کرد و بدین گونه طبقه متوسط جدید و طبقه کارگر صنعتی را گسترش داد، اما نتوانست در سطح دیگر یعنی سطح سیاسی دست به نوسازی زند.
از نظر آبراهامیان، انقلاب ایران در سال ۱۳۵۶، حاصل این سیاست نامتوازن یعنی شکاف میان دو نظام اجتماعی و اقتصادی توسعهیافته از یکطرف و نظام سیاسی توسعهنیافته از طرف دیگر بود
از نظر آبراهامیان، انقلاب ایران در سال ۱۳۵۶، حاصل این سیاست نامتوازن یعنی شکاف میان دو نظام اجتماعی و اقتصادی توسعهیافته از یکطرف و نظام سیاسی توسعهنیافته از طرف دیگر بود. این شکاف سبب گردید پیوندهای میان حکومت و ساختار اجتماعی ایران آسیب جدّی ببیند و از فراهم شدن هرگونه زمینه برای ایجاد «مجاری ارتباطی» بین «نظام سیاسی» و «توده مردم» جلوگیری کند. شکاف میان نظام سیاسی و نظام اقتصادی ـ اجتماعی ایران، اگرچه در ابتدا چندان عمیق نبود، اما دو عامل مهم سبب گردید تا پیوند ضعیف موجود نیز گسسته شود و محافل حاکم را به کلی از اجتماع ایران جدا سازد. این دو عامل عبارت بودند از:
۱. محدودسازی زمینههای فعالیت سیاسی نیروهای جدید اجتماعی؛
۲. ویرانکردن پلهایی که تشکیلات سیاسی را با نیروهای اجتماعی سنتی به ویژه بازاریان و مقامات مذهبی ارتباط میداد. بدین ترتیب رژیم پهلوی پایگاه اجتماعی خود را چه در نیروهای اجتماعی جدید و چه در میان نیروهای سنتی از دست داد و با انقلابی عمیقاً اجتماعی فرو ریخت.
نتیجهگیری آبراهامیان این است که: سیاستهای رژیم باعث گردید تا نارضایتی تودهای بوجود آید؛ نیروهایسیاسی جدید امید به اصلاح را از دست داده و انگیزههای انقلابی در آنان تشدید شود.
جان فورن
جان فورن از جمله نظریهپردازان غربی است که در آثار متعددی، به صورت مستقل و یا در ضمن بررسی انقلابهای جهان سوم، به مفهومسازی و تبیین انقلاب اسلامی پرداخته است. فورن دکترای خود را در جامعه شناسی درسال ۱۹۸۸ از دانشگاه کالیفرنیا گرفته است. پایاننامه او در زمینه تحولات اجتماعی خاورمیانه در چارچوب مطالعات تطبیقی ـ تاریخی و براساس نظریه وابستگی بوده است. بهعلاوه به موضوعهایی چون فمینیسم، توسعه و جهانی شدن، مطالعات فرهنگی و جامعهشناسی سیاسی ـ تاریخی به ویژه مسائل مربوط به مناطق خاورمیانه و آمریکای لاتین، نیز علاقهمند است و در این زمینهها پژوهشهایی انجام داده و آثاری نیز منتشر نموده است. وی پس از انتشار کتاب «نظریهپردازی انقلابها» مقام استادی کامل جامعهشناسی را در دانشگاه کالیفرنیا شهر سانتاباربارا به دست آورده است.
پس از انقلاب اسلامی ایران، عناصری همچون فرهنگ، ایدئولوژی، رهبری و دین در علل و عوامل بروز انقلاب، برجستگی و اهمیت بیشتری پیدا کرد. در کتابی بنام «یک قرن انقلاب» مقالات گوناگون از نویسندگان مختلف به چشم می خورد که بیشتر درباره بازگشت مجدد فرهنگ به عرصه تئوریهای انقلاب است ـ نکته ای که در نظریهپردازی انقلابها از آن غفلت شده است.
بخش عمده نظریهپردازی فورن درباره تاریخ تحولات ایران به ویژه انقلاب اسلامی را در مهمترین کتاب وی در این باره؛ یعنی «مقاومت شکننده» میتوان پیگیری کرد. فورن در این کتاب تلاش میکند دوره نسبتاً طولانی از آغاز برآمدن سلسله صفویه تا نخستین سالهای پس از انقلاب اسلامی؛ یعنی قریب به ۵۰۰ سال را به یاری الگوهای جامعه شناختی و اقتصاد سیاسی و همچنین نوعی نگاه بین رشته ای، مورد بازکاوی قرار دهد.
وی معتقد است تاریخ تحولات ایران در این برهه طولانی را نمی توان و نباید بر پایه یک الگوی نظری و به قیاس کشورهای جهان «توسعه یافته» به تحلیل کشید؛ بلکه تاریخ ایران در این ۵۰۰ سال را، می بایست بر معیار دگرگونیهایی که ایران را از یک کشور مستقل به کشوری وابسته تبدیل ساخت، به دوران پیشاسرمایهداری و پساسرمایهداری منفک کرد؛ لذا نه میتوان ایران صفوی یا پیشاسرمایهداری را تنها در پرتو شیوه تولید فئودالی یا آسیایی تحلیل کرد و نه تحولات پساسرمایهداری آن را جدای از نسبتی که با جهان «توسعهیافته» پیدا کرده، مورد بازبینی قرار داد. به همین جهت بر این است که در تحلیل تحولات ایران این پنج نظریه را باید به خدمت گرفت:۱. وابستگی و توسعه وابسته براساس دیدگاه کاردوسو و فالتو ۲. نظریه وجوه تولید ۳. نظریه نظام جهانی امانوئل والراشتاین ۴. نظریه دولت خودسامان ۵. فرهنگهای سیاسی مقاومت و مشروعیت.
معضلات تحلیلی فورن را در این تحقیق، سه مسأله تشکیل میدهند: ابتدا بیان اینکه «یک هسته عقلانی» در پشت این درک مردمی وجود دارد که «خارجیان بر همه دگرگونیهای عمدهای که در تاریخ معاصر کشور روی داده، تاثیرگذار بوده و حتی خود عامل ایجاد دگرگونیها بودهاند». هدف دوم «نشان دادن نحوه و علت ایجاد جنبشهای مصمم مقاومت توسط این فرایند وابستگی است» و اینکار را با مشخص کردن «تضادهای ذاتی آمیزه ایرانی توسعه وابسته و خودکامگی دولت و نیز منابع مادی و معنوی موجود برای بخشهای گوناگون جامعة دستخوش بلوا و آشوب» صورت میدهد.
الگوی نظری فورن برای تبیین جنبشها و انقلابهای ایران نیز از همین طرحبندی پدید میآید. چنانکه اشاره شد، وی در این الگو نمیخواهد از دوگانگی رایجی که تا آن زمان در تئوریهای انقلاب جاری بود، پیروی کند. کشمکش طولانی که بین ساختار و کارگزار در جریان بود، فورن را بر آن داشته تا با ابداع ترکیب تازهای، علاوه بر بازشناسی بار مستقل رهیافتهای ساختاری و کارگزاری، پیوند بهتری بین آنها برقرار سازد. با این حساب وی به جای استفاده از یک نظریه عام توسعه جهانی و دگرگونی اجتماعی، از یک الگو و یک چارچوب بهره میگیرد.
بابی سعید
شاید بتوان کتاب «هراس بنیادین، اروپامداری و ظهور اسلامگرایی» را یکی از مهمترین آثار بابی سعید دانست که در خصوص انقلاب اسلامی و اندیشه امام خمینی(ره) نگاشته شده است. این پژوهش یکی از معدود آثاری است که به تبیین جامعهشناختی و سیاسی اسلام و اسلامگرایی از دیدگاه متفکرین غربی پرداخته است.
بابی سعید، در این کتاب نظریهپردازیهای دنیای غرب و برچسبزنیهای آنان را با نگاه دقیق مورد ارزیابی و نقادی قرار میدهد و به زعم خود از تجدید حیات اسلام در دنیا و حرکت مسلمین، دفاعی محکم و مبتنی بر عقلانیت و با تکیه بر مبانی منطقی میکند و تمامی ناسزاها و تحقیرهایی که در طول دهههای گذشته نسبت به اسلام و مسلمین در نقاط مختلف جهان روا داشته شده خنثی میگرداند؛ لکن، هیچ نوشته یا نویسندهای خالی از خطا و اشتباه نبوده و بی نیاز از ارزیابی و نقادی نیست. بابی سعید اگرچه مطالعه این کتاب را بر اهل فکر و نظر توصیه مینماید؛ لکن بر کمبودها و نقاط ضعف آن نیز پای میفشارد و معتقد است کتاب مذکور حاوی اشکالات اساسی و بنیادی است که بر هر انسان نقاد و تیزبین پوشیده نیست. بر این اساس، در این مقاله تلاش شد با مطالعه انتقادی این کتاب آن را مورد بررسی و ارزیابی قرار دهد.
شاید بتوان کتاب «هراس بنیادین، اروپامداری و ظهور اسلامگرایی» را یکی از مهمترین آثاربابی سعید دانست که در خصوص انقلاب اسلامی و اندیشه امام خمینی(ره) نگاشته شده است. این پژوهش یکی از معدود آثاری است که به تبیین جامعهشناختی و سیاسی اسلام و اسلامگرایی از دیدگاه متفکرین غربی پرداخته است
کتاب «هراس بنیادین»، دارای یک مقدمه است که ظهور اسلامگرایی و تجدید حیات اسلام در جهان را با عنوان «بازگشت سرکوب شدگان» توصیف و برای تبیین آن از نماد شبحشناسی استفاده میکند. وی این نکته را از «دریدا» استفاده نموده است، به این معنا که جریانی در گذشته سرکوب شده و اکنون در غالب بنیادگرایی تجسم یافته است و این مطلبی است که نویسنده ریشه ترس غربیها را در آن جستجو میکند. مؤلف معتقد است که این تجلی ذهنیت اسلامی و تجدید حیات آن در سطح جهانی در میان بسیاری از مردم مایه اضطراب و نگرانی شدید شده است.
پس از مقدمه، کتاب دارای پنج فصل مجزا با موضوعات مرتبط طراحی شده است که ذیلاً به رئوس مباحث هر فصل به طور اجمال اشاره میشود:
در فصل اول، بابی سعید بنیادگرایی اسلامی را روشی رایج برای تبیین و تجزیه و تحلیل مجموعهای از رخدادهای مربوط به جوامع مسلمین میداند. وی در این فصل با ارایه چارچوب نظری بنیادگرایی و ضمن معرفی دیدگاههای مختلف در خصوص بنیادگرایی، آنها را مورد نقد و بررسی قرار میدهد.
در فصل دوم، اندیشههایی درباره اسلامگرایی (بازاندیشی در اسلام) مطرح شده که طی آن، فرایند توصیف شرق و سپس اسلام، توسط غرب، از منظر صاحبنظران مختلف تشریح شده است.
در فصل سوم، کمالیسم و سیاسی شدن اسلام مطرح شده است که طی آن، تحول نگاههای غالب به اسلام از زمان پیامبر(ص) تا به امروز به اختصار بیان میشود. در این فصل، کمال آتاتورک، مبدع گفتمان و تفسیر نوینی از اسلام و رهآورد امامخمینی و انقلاب اسلامی ایران و متعاقب آن گسترش جنبشهای اسلامخواهی، منطقی علیه نظمی که وی آن را کمالیسم مینامد، معرفی شده است.
در فصل چهارم که «اسلام، مدرنیته و غرب» عنوان گرفته، در مطالعه تطبیقی انقلاب ایران و گفتمان مدرن ( غربیشدن)، ایده اروپامداری به عنوان مدل توسعه و پیشرفت، متزلزل میشود و علل ظهور اسلامگرایی تبیین میگردد. در فصل پنجم با عنوان «اسلامگرایی و حدود امپراتور نامریی»، به رابطه میان اسلامگرایی و اروپامداری پرداخته شده است.
لیلی عشقی
لیلی عشقی، عضو انجمن بین المللی فلسفه و دارای مدرک جامعه شناسی فرهنگی از دانشکده رنه دکارت سوربن است. کتاب «زمانی غیرزمانها؛ امام، شیعه و ایران» او نظریهای ماوراءالطبیعه گرایانه از انقلاب اسلامی ایران است که وی در این کتاب تلاش دارد انقلاب ایران را در قالبی عرفانی تشریح کند.
نویسنده این کتاب به تبیین انقلاب اسلامی ایران از منظر پدیدارشناسی معنوی هانری کربن پرداخته است و حادثه انقلاب را به مثابه حادثهای عرفانی تحلیل کرده است. عشقی خود آشکارا اعلام میکند که نگاهش به انقلاب آبژکتیویستی نیست، بلکه میخواهد با نگاه سابژکتیویستی انقلاب ایران را تحلیل کند. به همین دلیل او به سراغ نقش و جایگاه «ملکوت» از سری مباحث اساسی عرفان اسلامی، در تحلیل انقلاب اسلامی ایران میرود. وی بنیانگذار انقلاب را بهعنوان یک عارف معرفی میکند و بعد این را میگوید که چطور انقلاب ایران، توقف در ملکوت بود؟ او معتقد است از شکلگیری و پیروزی تا لحظه وفات حضرت امام(ره)مردم ایران زمان را در ملکوت سپری کردند و در این مدت برگ تاریخ، یک برگ ملکوتی است.
لیلی عشقی به تبیین انقلاب اسلامی ایران از منظر پدیدارشناسی معنوی هانری کربن پرداخته است و حادثه انقلاب را به مثابه حادثهای عرفانی تحلیل کرده است
اگر چه شاید از دید بعضی این نظریه یک تحلیل جامع و کاملاً دقیق از وقوع انقلاب اسلامی و دهه اول آن به ما ارائه نکند، اما نویسنده جسور با طرح این نظریه در جهان غرب سعی دارد قالبهای تحلیلهای یکسویه گذشته را در آن دیار بشکند و طرح و قالبی نو و شیعی – ایرانی در ارائه تحلیل از این پدیده دراندازد؛ که به نظر میرسد به مقدار قابل توجهی از پس این کار هم برآمده است؛ چنان که خود میگوید: «در این کتاب من داستان انقلاب را آنطور که از زبان خود انقلاب شنیده بودم برای دیگران یعنی غربیها تعریف کردهام. من نام کتاب را با توجه به نظریه دو زمانی که در عرفان شیعه به آن اشاره میکنند انتخاب کردم، منظورم زمان فانی و زمان باقی است. زمان فانی همان زمان تقویمی و تاریخی است. زمان باقی نوعی زمان بیزمان یا زمان ابدی است که عرفای ما در مورد آن زیاد صحبت کردهاند. تصور میکنم علاءالدوله سمنانی “مان آفاقی و زمان انفسی را که در یک آیه قرآن آمده به همین دو زمان ناهمگون زمان تقویمی و تاریخی و زمان درونی و همیشگی تعبیر کرده است.»
فرضیه وی در تبیین پیدایی انقلاب اسلامی ایران این است که رمز فهم انقلاب اسلامی ایران جز با متافیزیک ایرانی و عرفان شیعی قابل دریافت نخواهد بود. از این رو برای فهم نظریه او برای تبیین انقلاب اسلامی بعد عرفانی شیعه، مذهب عامه و شاخصه هایی چون عاشورا و موجودیت ملی و خودیابی تمایز اهمیت است .
در نظریه لیلی عشقی که مبتنی بر نظریه «زمان» در عرفان شیعی است دو نوع زمان قابل تصور است : زمان فانی یا تاریخی. زمانی که همه طبیعت و ماسوی الله در آن قرار دارد و در متن زمان به پیش می روند، اما زمانی وجود دارد که از جنس زمان عادی که برای همه قابلیت فهم دارد نیست این زمان در عرفان شیمی زمان ملکوتی نام دارد، زمانی که وقایع خاص در آن رخ می دهد، ملکوت از نظر هانری کربن جایی است بین ملک و جیروت .
این دو زمان که با هم تلاقی پیدا کنند اصل تاریخ ساز «حادثه» یا «رویداد» رخ می دهد. اینجا عرصه ظهور «زمان بی زمانها» است در اینجاست که دست شستن از همه چیز آسان می شود .در حادثه دو مرحله رخ می دهد : سرکشتگی و از خود بی خودی، دوران بیداری و به خود آمدن. در مرحله اول انسان ها عاشقانه عمل می کنند و در عهد دوم عاقلانه .
لیلی عشقی نتیجه می گیرد، انقلاب اسلامی ایران که رویدادی خاص بود به واسطه در متن قرار گرفتن در حادثه ای بزرگ دو مرحله داشت؛ مرحله اول درک تغییر و حضور در زمان بی زمان ها و پیروزی انقلاب تا رحلت امام خمینی(ره)، مرحله دوم که دوران بعد از رحلت امام است و ایرانیان در آن رفتار عاقلانه یعنی رفتار عادی بسان همه ملتها از خود بروز می دهند .
انقلاب اسلامی ایران قرار گرفتن در متن حادثه و در سپهر مرحله اول است که جان و دل ایرانیان دچار ازسرگشتگی، حیرانی و از خود بی خود شدن شد تا عاشقانه عمل کنند و آن شد که حاصل آن تغییر نظام سیاسی ای بود که امریکایی ها آن را جزیره ثبات می نامیدند .
در متن حادثه است که بدن ها در هیئت چند صد هزار نفر ظاهر می شود و انقلاب اسلامی رویدادی بزرگ می شود که همچون همه رویدادهای بزرگ بی تاریخ اند و در ملکوت حادث می شوند. از نظر عشقی انسان های قرار گرفته در مقابل شاه مستقر در ملکوت بودند وگرنه توانایی این مقابله را نداشتند.
برای رمزگشایی از این معما وی می گوید «بدن هایی که ناگهان در هیئت های چند هزار نفری و چند میلیون به خیابان های شهرهای ایرانریختند چه کسانی بودند ؟ این بدن هایی که نه از خطر تانک می ترسیدند و نه از توپ. و هیچ ترسی از مردان مسلحی که در مقابل آن ها بودند نداشتند. چه کسی ترس معمول و معقول از درد و مرگ را از بین برده بود.»
اینجاست که وی نتیجه می گیرد ما در برابر رمز انقلاب قرارداریم انقلابی با رمز مردم و با حضور همه.بواسطه این رمز است که ژنرال های شاه اعتراف می کنند «هیچ کاری نمی توان کرد، این ها (مردم) حاضرند در گروه های هزارنفری کشته شوند امروز این ملت است که در برابر ما قرار گرفته، حالا یا دیوانه شده اند یا هر چیز دیگر ولی ملت است. ما همه چیز داریم اما نمی توانیم تکان بخوریم، ما مات شده ایم. ما مرتب می گوییم دست خارجی در کار است اما من (یکی از ژنرال های شاه) گمان می کنم این مردم اند که دارند همه چیز را پیش می برند. من به اعلیحضرت گفتم با این ارتش که داریم هرکاری بگویید می کنیم. مثلاً بفرمایید افغانستان را اشغال کنیم اما در تهران کاری از دست ما ساخته نیست».
به هر حال انقلاب سال ۵۷ به عنوان رویداد و براساس اندیشه عرفانی شیعه که در زمانی غیرزمان ها بود رخ داده بود با وجه دوم خود یعنی مذهب عامه با شاخصه ی شورا گره خورده بود. پیروزی خون بر شمشیر، هر زمان عاشوراست (کل یوم عاشورا) و هر مکان کربلا (کل ارض کربلا) سه وجه نمادین این پیوند مقدس و ناگسستنی انقلاب با حادثه کربلا بود. چرا که کربلا نیز یک رویداد بود در زمانی و رای زمانها.در آنجا نیز هیچ یک برای رفتن سر از پا نمی شناختند و امام حسین(ع) درگیر وادار حل مسابقه جان باختن بود. به طوری که آنگاه نوبت به خودش رسید که خردسال ترین همراه او نیز شوق رفتن پیدا می کند از نظر لیلی عشقی انقلاب ایران به حادثه کربلا از این حیث نزدیک نیست، بلکه عین آن حادثه است. رویدادی است رخ داده در یک زمان اگرچه صدها سال بین آندوفاصله ای از نوع زمان فانی قرار گرفته باشد. چون هر دو در زمانی غیرزمان ها رخ داده اند .
از نظر لیلی عشقی وجه سومی راه نیز باید برای تبیین انقلاب اسلامی ایران افزود و آن هویت وجودی آن است که البته باز هم با اسلام شیعی تحلیل می شود. شاه «هویت ایرانی» بودن خود را از دست داده بود چنان که یزید نیز لیاقت حضور در میان «امت اسلامی» را از خود سلب کرده بود مردم ایران در این دوران در غربت وجودی خود گرفتار شده بودند . در نتیجه هجرت بزرگمردم ایران در سال ۵۷ رخ داد و آن عبور از غربت غربی به سوی هویت شرقی شان بود. در این دوران ایرانیان از غرب فلسفی به شرق عرفانی روی آوردند . مردم ایران در این دوران به خودآگاهی رسیدند و به واسطه آن بود که از غریبه ای در سرزمین غربت غربی به شرق جاودانه یعنی حضور در رویداد کوچیدند.
به نظر لیلی عشقی این انقلاب به ما می آموزد که دست کم پایان پاره ای از انقلابات فرا رسیده است. این انقلاب، انقلاب ها را دچار انقلاب ساخت. این انقلاب نه شباهتی به قبلی ها داشت و نه شباهتی به بعدی ها. هرچند رویدادهای بزرگ سیاسی که به دنبال این انقلاب رخ داده و می دهند باز هم انقلاب نامیده می شوند.
این انقلاب پایان یک دوره و آغاز یک دوره دیگر بود و به همین دلیل نیز بین این دو دوره وضعیت منحصر به فردی داشت و متفکران این انقلاب ها هم از شناسایی آن به عنوان یک انقلاب ابا داشتند؛ زیرا انقلابی ناهمگن در میان ناهمگنها بود و برای قدرت های بزرگ هم غیرقابل تحمل تر از انقلابهای دیگر. انقلابی از هر نظر غیرقابل معرفی، انقلابی به نام خدا.
نویسنده این کتاب به تبیین انقلاب اسلامی ایران از منظر پدیدارشناسی معنوی هانری کربن پرداخته است و حادثه انقلاب را به مثابه حادثهای عرفانی تحلیل میکند.به زعم عشقی انقلاب ایران حادثهای صرفاً «تاریخی» و درون «زمان فانی» نیست بلکه رویدادی است که در زمان شناسی شیعی در «زمان باقی» یا زمان عالم ملکوتی رخ میدهد و از همین منظر به تحلیل وجوه مختلف انقلاب ایران پرداخته است.
تبیین هگلی از انقلاب اسلامی
جواد امامجمعهزاده و شهرام باقری نویسندگان کتاب بررسی انقلاب اسلامی از دیدگاه فلسفه هگل درصدد برآمدند تا براساس فلسفه هگل، انقلاب اسلامی را تبیین و تحلیل کنند. علاقه مندان به مباحث فلسفی می دانند هگل فیلسوف قرن ۱۸ است و در باب انقلاب اسلامی مطلب ننوشته است، اما او فیلسوفی است که درباره انقلاب خصوصا انقلاب فرانسه مطالب بسیاری نوشته است. هگل سعی میکند با معنابخشی به انقلاب فرانسه آن انقلاب را از آنِ خود کند. برای هگل، انقلاب یک سپیدهدم شکوهمند است. اگر اغراقآمیز نباشد میتوان گفت که اگر انقلاب فرانسه نبود نظام فلسفی هگل هم به این شکل نبود. در واقع این نظام فلسفی راهی بود برای درج یک واقعه درج ناشدنی به نام انقلاب فرانسه.
در این کتاب هدف آن است که پاسخ این پرسش که چه خواست اساسی و بنیادینی فراتر از دیگر خواستها برای انسانها مطرح است که به دلیل آن و برای دستیابی به آن ، رویدادهای بزرگ اجتماعی را می آفرینند»؛ را از جهان اندیشه هگل کسب کنیم.
در کتاب بررسی انقلاب اسلامی از دیدگاه فلسفه هگل می خوانید :دستیابی به یک ارزیابی نو و متفاوت از انقلاب اسلامی ایران از راه بررسی این رویداد در پرتو یک نگرش نظری و فلسفی، تلاش برای نشان دادن مسیر درست و روشن چگونگی ادامه راه انقلاب به گونه ای که منطبق با دلایل اساسی و راستین پیدایش آن باشد و … .