به نظر میرسد که مداخله نظامی آمریکا علیه ونزوئلا بر اساس تحلیل روش برخورد رئیس جمهور ترامپ با بحرانهای خارجی و نحوه مدیریت مداخلات نظامی محدود، چه در دوره ریاست جمهوری اول و چه در طول سال اول از دوره ریاست جمهوری دوم، اجتنابناپذیر است
الجزیره در گزارشی نوشت: رئیس جمهور آمریکا، دونالد ترامپ، روز شنبه چهاردهم نوامبر جاری، تصمیم خود را در مورد مداخله نظامی در ونزوئلا بدون افشای ماهیت این تصمیم، پس از دریافت طرح نظامی در این خصوص از وزارت جنگ آمریکا، اعلام کرد.
اظهارات اخیر ترامپ، ادامه تمایل همیشگی ایالات متحده آمریکا به تقویت سلطه خود بر قاره آمریکای جنوبی و عدم اجازه به وجود هرگونه نظام یاغی -به ادعای او- که امنیت ملی آن را تهدید کند، است.
ریشه های این سیاست آمریکا به آغاز قرن نوزدهم میلادی باز می گردد، زمانی که ایالات متحده آمریکا -که در آن زمان کشوری نوپا بود- گام های خود را در مسیرهای ناهموار روابط بین الملل برمی داشت.
دکترین مونرو در سیاست خارجی
دکترین سیاست خارجی رئیس جمهور پنجم آمریکا، جیمز مونرو -و یکی از مهمترین پدران بنیانگذار ایالات متحده آمریکا- در قبال کشورهای آمریکای جنوبی، یکی از مهمترین ارکان سیاست های خارجی آمریکا در قبال این کشورها از آن زمان تا عصر حاضر محسوب می شود.
دکترین مونرو بر این اساس استوار است که قاره آمریکای جنوبی به منزله حیاط خلوت ایالات متحده است و ایالات متحده به هیچ قدرت خارجی جهانی اجازه نمی دهد که در این منطقه استراتژیک برای امنیت ملی آمریکا، جای پایی داشته باشد.
دکترین مونرو پس از استقلال بسیاری از کشورهای قاره آمریکای جنوبی از استعمار اسپانیا و پرتغال مطرح شد، که این امر باعث افزایش تمایل ایالات متحده آمریکا به دور نگه داشتن قدرت های اروپایی از این قاره و همچنین تحمیل سلطه آمریکا بر آن، علیرغم علاقه سنتی ایالات متحده به روابط فراآتلانتیک با کشورهای اروپایی شد.
شاید بارزترین تجلیات آثار دکترین مونرو، در طول جنگ سرد بین ایالات متحده آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی سابق بود، زمانی که دولت رئیس جمهور آمریکا، جان اف کندی، طرح اتحاد جماهیر شوروی سابق برای ایجاد سکوهایی برای پرتاب موشک های هسته ای در جزیره کوبا که فاصله چندانی با ایالت فلوریدای آمریکا ندارد را کشف کرد، و پس از آن ایالات متحده، جزیره کوبا را محاصره کرد؛ تا از رسیدن موشک های هسته ای به آن جلوگیری کند.
و اگر اتحاد جماهیر شوروی در لحظات آخر از رساندن این موشک های هسته ای به کوبا عقب نشینی نمی کرد -در آنچه بعداً به بحران موشکی کوبا معروف شد- جهان در آستانه آتش جنگ جهانی سوم بین دو قطب بین المللی قرار می گرفت.
بحران موشکی کوبا با عقب نشینی اتحاد جماهیر شوروی از طرح خود و اعلام التزام ایالات متحده آمریکا به عدم حمله به کوبا و سرنگونی نظام سوسیالیستی رئیس جمهور کاسترو در آن، پایان یافت.
جدای از از دکترین مونرو، حساسیت سیاسی آمریکا نسبت به کشورهای آمریکای جنوبی در اعتقاد راستگرایان آمریکایی -که پایگاه انتخاباتی گسترده ای برای رئیس جمهور ترامپ هستند- به ضرورت حفظ ایالات متحده به صورت سفیدپوستی خالص که بینندگان را خشنود کند و ارزش های مسیحی پروتستانی بر آن غالب باشد، آشکار است.
به همین دلیل، برخی از اندیشمندان آمریکایی -مانند استاد علوم سیاسی جنجالی، ساموئل هانتینگتون- ادعا می کنند که حضور اسپانیایی ها در ایالات متحده، خطر بزرگی برای هویت ملی سفیدپوست آمریکا و ارزش های اخلاقی آن است.
بر این اساس، سیاست های مهاجرتی فعلی آمریکا برای رئیس جمهور ترامپ با هدف محدود کردن رشد مهاجرت اقلیت های قومی از آمریکای جنوبی با بستن مرزهای جنوبی، جلوگیری از مهاجرت غیرقانونی و تلاش برای اخراج مهاجران غیرقانونی، یا توسط دولت، یا وادار کردن آنها به ترک داوطلبانه برای جلوگیری از آزار و اذیت های دولتی، صورت گرفته است، که این امر به دور کردن بیش از دو میلیون مهاجر غیرقانونی، تنها در طی این سال، کمک کرده است.
چرا ونزوئلا اکنون؟
شاید ونزوئلا مانند دیگر کشورهای جهان سوم مانند عراق، کنگو، سودان و لیبی، دچار«نفرین منابع طبیعی» شده است، زمانی که کشف نفت و دیگر منابع طبیعی، دلیل اصلی مداخلات خارجی، منازعات سیاسی و جنگها میشود.
ونزوئلا یکی از کشورهای مؤسس سازمان کشورهای صادرکننده نفت «اوپک» در سال 1960 – با گروهی از کشورهای عربی – بود و در جریان تحریم نفتی اعراب در طول جنگ اکتبر سال 1973، سود فراوانی برد؛ به طوری که درآمد ملی چندین برابر شد تا جایی که میانگین درآمد سرانه سالانه در آن، بالاترین در قاره آمریکای جنوبی شد.
اما روابط بین ونزوئلا و ایالات متحده آمریکا پس از انتخاب هوگو چاوز به عنوان رئیس جمهور ونزوئلا در سال 1998، زمانی که وی سیاستهای سوسیالیستی را برای توزیع ثروتهای نفتی بین فقرا و کاهش نفوذ اقتصادی شرکتهای خارجی در پیش گرفت، رو به وخامت گذاشت.
همچنین در مواجهه با سیاستهای خارجی آمریکا پس از کودتای نافرجام برای سرنگونی وی در سال 2002 و نیز پس از حمله نظامی آمریکا به عراق در سال 2003.
رئیس جمهور ونزوئلا روابط دوجانبه قوی با دشمنان سنتی ایالات متحده، مانند ایران و کوبا، برقرار کرد و از کوبا با ارسال نفت ونزوئلا حمایت کرد تا خشم ایالات متحده را برانگیزد و تمایل آن برای خلاص شدن از شر وی را افزایش دهد.
خصومت ایالات متحده با ونزوئلا پس از مرگ چاوز و به دست گرفتن ریاست جمهوری توسط جانشین وی، نیکولاس مادورو، در سال 2013، از بین نرفت و روند دشمنی بین دو کشور از بد به بدتر ادامه یافت.
شایان ذکر است که ایالات متحده بارها در تلاش برای خلاص شدن از شر نیکولاس مادورو از طریق کودتا یا ربودن وی از طریق رشوه دادن به فرمانده هواپیمای شخصی وی که پیشنهادات آمریکا را رد کرد، ناکام مانده است.
دولت آمریکا، رئیس جمهور مادورو را به فساد مالی و استبداد سیاسی، تنگ کردن عرصه بر مخالفان سیاسی، علاوه بر کمک به تسهیل رسیدن مواد مخدر به ایالات متحده آمریکا متهم میکند، که ترامپ آن را تعرضی قوی به امنیت ملی آمریکا میداند.
بر این اساس، شدت حملات نظامی آمریکا در طول هفتههای گذشته به قایقهایی که مظنون به حمل مواد مخدر به سمت ایالات متحده بودند، افزایش یافته است، که منجر به کشته شدن دهها نفر شده است، این در حالی است که گروههای حقوق بشر از این اقدام ترامپ به شدت انتقاد کرده و آن را قتل خارج از چارچوب رویههای قضایی عادلانه دانستند.
شکل ضربات نظامی آمریکا چگونه خواهد بود؟
به نظر میرسد که مداخله نظامی آمریکا علیه ونزوئلا بر اساس تحلیل روش برخورد رئیس جمهور ترامپ با بحرانهای خارجی و نحوه مدیریت مداخلات نظامی محدود، چه در دوره ریاست جمهوری اول و چه در طول سال اول از دوره ریاست جمهوری دوم، اجتنابناپذیر است.
سوال اینجاست: آیا ترامپ میخواهد حملات نظامی محدود با اهداف مشخص علیه ونزوئلا شبیه به تجاوز به ایران و حمله به انصار الله در یمن انجام داد،انجام دهد؟ یا اینکه خواهان مداخله نظامی قوی است که نظام حاکم نیکولاس مادورو را در ونزوئلا سرنگون کند؟
اهداف نظامی ترامپ علیه حوثیها در یمن، اعمال فشار نظامی بر حوثیها بود تا از حمله به کشتیرانی آمریکا در دریای سرخ دست بردارند، بدون اینکه این توافق شامل حمایت از اسرائیل در برابر حملات حوثیها شود، که سهولت دستیابی به توافق با حوثیها پس از حملات نظامی علیه آنها را توضیح میدهد.
ترامپ نمیخواست دایره درگیری نظامی با حوثیها را گسترش دهد و نه حوثیها را از صحنه خارج کند یا رهبر آنها را ترور کند. وضعیت مشابهی نیز در مورد حملات نظامی آمریکا به تأسیسات هستهای ایران برای مختل کردن تواناییهای هستهای ایران بدون تمایل به ترور مسئولان نظام وجود داشت.
اما به نظر میرسد که سقف اهداف سیاسی از حملات نظامی احتمالی علیه ونزوئلا با حملات آمریکا علیه اهداف ایرانی و حوثی متفاوت خواهد بود.
این بار رئیس جمهور ترامپ میخواهد برای همیشه از دست نظام رئیس جمهور نیکولاس مادورو خلاص شود – شاید از طریق وارد کردن ضربات نظامی مستقیم برای ترور وی – و سپس به تغییر نظامی کمک کند که مدتهاست برای ایالات متحده آمریکا سردرد مزمن ایجاد کرده است.
این حملات نظامی احتمالی – پس از بحران موشکی هستهای کوبا – قویترین تأکید بر اهمیت دکترین مونرو خواهد بود، همانطور که این حملات هوایی به نشان دادن جدیت ترامپ در مبارزه با مواد مخدر و منحرف کردن توجه رسانههای آمریکا از مسائل مربوط به افزایش قیمت کالاها و خدمات و پروندههای جفری اپستین کمک خواهد کرد.
به نظر میرسد که روزهای آینده آبستن بسیاری از شگفتیها در بحران ونزوئلا است و شاید ترامپ این بار موفق شود نیکولاس مادورو را برای همیشه سرنگون کند، با وجود پیامدهای خطرناک چنین مداخلات نظامی، مانند وقوع جنگ داخلی احتمالی در ونزوئلا که رنج انسانی در قاره آمریکای جنوبی را افزایش میدهد.
همچنین ترامپ با چالش دیگری روبرو خواهد بود و آن، توجیه این مداخله نظامی برای پایگاه انتخاباتی خود از جناح راست آمریکایی است

