در تاریخ سیاسی و فرهنگی ایران، مفاهیم “یگانگی”، “ایمان”، و “تمامیت ارضی” نهفقط گزارههایی در ساحت اندیشه سیاسی، بلکه عناصر عمیق و رسوبکردهای در ناخودآگاه جمعی ایرانیاناند؛ عناصری که ریشه در اسطورهها، متون دینی و متون بنیادگذار دولتسازی در ایران دارند.
یکی از منابع مهم تاریخی که میتوان از خلال آن به عمق این عناصر پی برد، نامه اردشیر بابکان(نامهی وحدت)، بنیانگذار سلسله ساسانی است. اردشیر، که به روایت منابعی چون طبری و بلعمی، در هنگام قیام علیه اشکانیان “پوستین فره ایزدی و فرهورتی” بر دوش داشت(مردم گفتند پوشتین یا پشمینهی فرّه را بر دوش او دیدهاند)، چهار اصل را اساس نظام مطلوب خود و مایه مشروعیت قیامش معرفی کرد: خدای واحد، دین واحد، سرزمین واحد و شاه(حاکم) واحد.
این چهار اصل، هر یک نشانهای از یگانگی در ساحتهای مختلف وجود جمعیاند: در ساحت الاهیاتی، خدای واحد؛ در ساحت فرهنگی، دین واحد؛ در ساحت سرزمینی، خاک یکپارچه و در ساحت سیاسی، شاه واحد یا حکومت مرکزی مقتدر. این مفاهیم بهمثابه ستونهای اصلی بنای ایران تاریخی مطرح بودهاند و هنوز هم در لایههای ناخودآگاه ملت ایران حضور دارند.
تنسر، موبد بزرگ زرتشتی و نگارنده «نامه تنسر»، تأکید میکند که ایران در زمان حمله اسکندر و پس از آن، دچار فروپاشی و ملوکالطوایفی شد؛ بهزعم او، این وضعیت نتیجه توصیههای فیلسوفان یونانی از جمله ارسطو به اسکندر بود، تا ایران بزرگ را برای همیشه از درون تضعیف کند. این نگاه، اگرچه ممکن است از منظر تاریخی دچار ابهام باشد، اما اهمیت آن در ارائه یک روایت جمعی از خطر پراکندگی برای هویت ایرانی است.
قیام اردشیر بابکان در این راستا نهفقط قیامی سیاسی بلکه احیای یک روایت اسطورهای-سیاسی-دینی از وحدت و اقتدار ایران بهمثابه کلیتی مقدس بود؛ کلیتی که مشروعیتش را نه از قهر صِرف، بلکه از اتصال به فرّه ایزدی و نظام کیهانی میگرفت. در این منظومه، هرگونه تکهتکهشدن سرزمین، نشانهای از خروج از نظم کیهانی و نزول به آشوب تلقی میشد.
بر این اساس، هرگونه سیاستورزی در ایران که حتی شائبهی فدرالیسم، تکهتکهشدن یا خودمختاری قومی و منطقهای را داشته باشد، با این ناخودآگاه جمعی و اسطوره بنیادین در تضاد قرار میگیرد. چنین گرایشی حتی اگر در سطح نظر و تئوری مطرح شود، بیدرنگ از سوی ملت ایران بهعنوان تهدیدی علیه کیان ملی تلقی میشود.
این نکتهای است که دشمنان خارجی ایران نیز باید بهخوبی دریابند. اسرائیل، که با پروژههایی چون حمایت از قومگرایی یا تحریک اقلیتها بهدنبال فروپاشی ایران است، باید بداند که این خواب هرگز تعبیر نخواهد شد. خواب تجزیه ایران، نهتنها در سطح نظامی و امنیتی که در لایههای فرهنگی و تاریخی نیز ناممکن است. ایران کشوری است که بیش از ۲۵۰۰ سال سابقه حکمرانی مرکزی دارد و ناخودآگاه تاریخیاش نسبت به هرگونه تفرقه، حساس و واکنشپذیر است.
در همین چارچوب و با توجه به توطئه دشمن برای تحریک قومی و تجزیه قومی، در داخل کشور نیز، شخصیتهایی که محبوباند یا سابقه و سیاق درخشان خدمت دارند، نباید سخنانی بگویند که حتی بوی از تفرقه بدهد. رییسجمهور محبوب و زلال یا سردار با تجربه و مورد احترام چون محسن رضایی، باید بدانند که مردم ایران از هر سخنی که امکان تفسیر بهپراکندهسازی یا تضعیف مرکزیت ملی داشته باشد، بهشدت برمیآشوبند. سخن گفتن از نظامات جایگزین یا الگوهای غیرمتمرکز، در جغرافیای ایران نه فقط ناکارآمد بلکه مایه بیثباتی روانی و تاریخی مردم است.
چنین سخنانی، حتی اگر از سر دلسوزی یا ارائه راهحل باشد، ممکن است در بستری ملتهب، بهانهای به دست دشمنان ایران بدهد.