نیروی سیاسی پشتیبان صهیونیسم برای جنایت

داستان پاپه از اواسط قرن نوزدهم آغاز می‌شود؛ زمانی که مسیحیان انجیلی غربی مفهوم «بازگشت یهودیان» را پذیرفتند و آن را به یک فرمان مذهبی آخرالزمانی تبدیل کردند. آن‌ها تصور می‌کردند که یک دولت یهودی در فلسطین، «باعث قیامت، رستاخیز مردگان و پایان تاریخ خواهد شد.»

تد استاینبرگ» [1] – استاد تاریخ دانشگاه «کیس وسترن رزرو» [2] در «اوهایو» – در مطلبی که وب‌سایت مجله «Jacobin» آن را منتشر کرده است، به موضوع کتاب جدید «ایلان پاپه» – مورخ مشهور ضد صهیونیسم – تحت عنوان «لابی‌گری برای صهیونیسم در دو سوی اقیانوس اطلس» [3] می‌پردازد. به گفته وی، «پاپه» در این کتاب با بررسی سیر تاریخی شکل‌گیری لابی صهیونیستی در اروپا و آمریکا، صهیونیسم را گرفتار یک چالش اخلاقی عظیم می‌داند که در نهایت این چالش آن را به سمت فروپاشی سوق می‌دهد.

چالش اخلاقی عمیق صهیونیسم

در ماه ژوئن سال گذشته (خرداد ۱۴۰۳) «ایلان پاپه» – تاریخ‌نگار اسرائیلی که به‌خاطر اثر مهم خود درباره پاک‌سازی قومی فلسطین، شخصیت شناخته شده‌ای به شمار می‌رود – کتابی مهم و ۶۰۰ صفحه‌ای درباره لابی اسرائیل با عنوان «لابی‌گری برای صهیونیسم در دو سوی اقیانوس اطلس» را منتشر کرد. این کتاب تقریباً نادیده گرفته شده است. خود پاپه نیز با برخوردهای نامناسبی مواجه شده است. در ماه می (اردیبهشت) گذشته، هنگام سفر به آمریکا، او توسط وزارت امنیت داخلی بازداشت شد و در ماه دسامبر (آذر) از برنامه پادکست بی‌بی‌سی درباره خاورمیانه، کنار گذاشته شد.

برای مردم فلسطین که با یک حمله نسل‌کشی بی‌رحمانه روبه‌رو بوده‌اند، حداقل کاری که می‌توانیم انجام دهیم، این است که به بینش‌های پاپه درباره تلاش‌های سازمان‌یافته و چندین دهه‌ای جنبش صهیونیسم برای پنهان‌کردن حقیقت آنچه بر فلسطینیان گذشته است، توجه کنیم. صهیونیست‌ها همان‌طور که پاپه معتقد است، با یک معضل اخلاقی عمیق روبه‌رو هستند. درحالی‌که آن‌ها موفق شده‌اند یک دولت استعماری شهرک‌نشین قدرتمند را در سرزمین تاریخی فلسطین بنا کنند، اما این پروژه همچنان تحت‌تأثیر ریشه‌ها و پیامدهای مداوم خود قرار دارد. مقاومت مردم فلسطین تضمین می‌کند که روایت سلب مالکیت از آنان هرگز کاملاً محو نشود. پاپه چنین می‌نویسد: «لابی‌گری بسیار شدید و گاهی اوقات خشن آن‌ها به این دلیل است که کسانی که آن را هدایت و اجرا می‌کنند، می‌دانند که کل پروژه‌ای که از آن محافظت می‌کنند، بر پایه‌ای از نظر اخلاقی بسیار پرسش‌برانگیز بنا شده است». اگر «زیگموند فروید» که خود نسبت به صهیونیسم احساسی دوگانه داشت، کتاب پاپه را خوانده بود، ممکن بود حملات لابی صهیونیستی به منتقدانش را به‌عنوان محصول احساس گناه ناخودآگاه تفسیر کند.

صهیونیسم، ناسیونالیسم و کنگره یهودیان آمریکا

داستان پاپه از اواسط قرن نوزدهم آغاز می‌شود؛ زمانی که مسیحیان انجیلی غربی مفهوم «بازگشت یهودیان» را پذیرفتند و آن را به یک فرمان مذهبی آخرالزمانی تبدیل کردند. آن‌ها تصور می‌کردند که یک دولت یهودی در فلسطین، «باعث قیامت، رستاخیز مردگان و پایان تاریخ خواهد شد.»

این الهیات، بعدها به دلایل زیر به یک پروژه سیاسی تبدیل شد: نخست، این باور شکل گرفت که چنین اعتقادی می‌تواند در جهت منافع بریتانیا برای سرنگونی امپراتوری عثمانی مورد استفاده قرار گیرد. دوم، این ایده از حمایت یهودیان و مسیحیان در میان اشرافیت بریتانیا برخوردار شد؛ به‌ویژه پس از آنکه «تئودور هرتزل» – بنیان‌گذار صهیونیسم سیاسی – رساله معروف خود با عنوان «دولت یهود» را در سال ۱۸۹۶ منتشر کرد. او به دنبال یافتن راه‌حلی برای یهودستیزی شدیدی بود که در آن زمان در اروپا شدت گرفته بود. افزایش یهودستیزی باعث شد که موجی از مهاجرت یهودیان از اوایل دهه ۱۸۸۰ به فلسطین و همچنین به بریتانیا شکل بگیرد، هرچند که در بریتانیا با استقبال چندانی مواجه نشدند.

بیانیه «بالفور» یک نقطه عطف در سیاست بریتانیا بود که متعهد شد از ایجاد «میهن ملی برای مردم یهودی» در فلسطین حمایت کند.
دوره ۱۹۰۵ تا ۱۹۱۸ از نظر لابی‌گری برای صهیونیسم در بریتانیا و ایالات متحده اهمیت ویژه‌ای دارد. در این دوره، رهبران صهیونیست نه‌تنها بریتانیایی‌ها را متقاعد کردند که ایجاد یک پایگاه یهودی در فلسطین در راستای منافع ژئوپلیتیک بریتانیاست، بلکه این ایده را با «اعلامیه بالفور» در سال ۱۹۱۷ به واقعیت تبدیل کردند. این بیانیه یک نقطه عطف در سیاست بریتانیا بود که متعهد شد از ایجاد «میهن ملی برای مردم یهود» در فلسطین حمایت کند.

صهیونیست‌ها موفق شدند باوجود مخالفت‌های برخی سیاست‌مداران بریتانیایی که نگران واکنش فلسطینیان بودند و همچنین مخالفت یهودیان ضدصهیونیست در بریتانیا که خود را بریتانیایی می‌دانستند و نه عضوی از یک ملت مجزا، این طرح را پیش ببرند.

در آن سوی اقیانوس اطلس، تحولی مهم پس از اعلامیه بالفور رخ داد. در سال ۱۹۱۸ درحالی‌که صهیونیسم هنوز حمایت محدودی در میان یهودیان آمریکا داشت، آنها در کنگره یهودیان آمریکا که تازه تأسیس شده بود، در تالار استقلال «فیلادلفیا» گرد هم آمدند. یهودیان در این نشست، یک برداشت مدرن‌تر از یهودیت را بر اساس دموکراسی، پیشرفت و صهیونیسم شکل دادند. بنا بر تحلیل پاپه، این اولین باری بود که یهودیت بر اساس یک هویت ملی تعریف شد.

پس از آنکه بریتانیا راه را برای تسلط صهیونیست‌ها بر فلسطین هموار کرد، مردم بومی فلسطین مقاومت کردند. قیام‌هایی در دهه ۱۹۲۰ و دوباره در دهه ۱۹۳۰ رخ داد که در این میان، قیام سال ۱۹۳۶ با سرکوبی وحشیانه از سوی بریتانیا مواجه شد. این اعتراضات باعث شد که سیاست‌مداران بریتانیایی گهگاه پیشنهادهایی برای محدودکردن مهاجرت یهودیان و خرید زمین در فلسطین مطرح کنند. بااین‌حال لابی‌گری چهره‌هایی مانند «حییم وایزمن» [4]، همراه با هزینه‌های اقتصادی و سیاسی تغییر مسیر، این پیشنهادها را خنثی کرد. این وضعیت زمینه را برای یکی از مهم‌ترین دوره‌های تاریخ لابی صهیونیستی، یعنی ۱۹۴۲ تا ۱۹۵۴ آماده کرد.

تولد آیپک

در همین دوره و در سایه افزایش آگاهی جهانی از جنایات نازی‌ها، صهیونیسم به یک مسیر رادیکال‌تر گرایش پیدا کرد و به طور کامل از تلاش‌های دیپلماتیک پیشین برای جهت‌دهی به سیاست بریتانیا فاصله گرفت. همان‌طور که پاپه توضیح می‌دهد، رهبران کنفرانس صهیونیستی سال ۱۹۴۲ در نیویورک «از همکاری با سیاست‌های بریتانیا فاصله گرفتند، کل فلسطین را مطالبه کردند و دیپلمات‌های صهیونیست مانند حییم وایزمن را کنار گذاشتند. دیپلماسی دیگر منسوخ شده بود و اکنون، نیروی نظامی حرف اول را می‌زد.»

این تغییر راهبردی، تأثیرات ویرانگری برای مردم بومی فلسطین در پی داشت. اما این تنها نتیجه این کنفرانس نبود. برگزاری این نشست در نیویورک نشان‌دهنده افزایش قدرت لابی صهیونیستی در ایالات متحده بود. با افزایش حمایت یهودیان آمریکایی از صهیونیسم، رهبران این نشست ایالات متحده را به‌عنوان «پایتخت جدید فعالیت‌های سیاسی صهیونیستی» معرفی کردند؛ تعبیری که کنگره یهودیان آمریکا به کار برد.

بررسی‌های نشان می‌دهد که استفاده از واژه «نکبت» در زبان انگلیسی پس از اواسط دهه ۱۹۹۰ به طور چشمگیری افزایش یافته است.
در سال ۱۹۴۳ سازمانی جدید به نام «شورای اضطراری صهیونیسم آمریکا» [5] تأسیس شد تا حمایت افکار عمومی آمریکا را برای صهیونیسم جلب کند. این شورا با نامه‌نگاری، ارسال دادخواست‌ها و حتی جلب حمایت رؤسای دانشگاه‌ها، سیاست‌مداران و روزنامه‌نگاران، تلاش کرد تا حمایت از ایجاد یک دولت یهودی در فلسطین را در سراسر آمریکا گسترش دهد. در آستانه تأسیس اسرائیل، این شورا به چیزی تبدیل شد که پاپه از آن به‌عنوان «یکی از قوی‌ترین گروه‌های فشار در تاریخ آمریکا تا آن زمان» یاد می‌کند. این سازمان آن‌قدر نفوذ داشت که تقریباً هیچ فضای عمومی برای زندگی یهودیان آمریکا خارج از چارچوب صهیونیسم باقی نمانده بود.

در دهه ۱۹۵۰، این شورا تکامل یافت و به «کمیته ارتباطات عمومی آمریکا و اسرائیل» (AIPAC) تبدیل شد. اما حتی پیش از آن نیز نفوذ خود را نشان داده بود. این لابی توانست بر مخالفت‌های موجود در وزارت خارجه آمریکا غلبه کند و تصویب قطعنامه ۱۸۱ مجمع عمومی سازمان ملل را تسهیل کند. این قطعنامه، فلسطین را تقسیم کرد و در حالی که موجودیت یک دولت یهودی را به رسمیت شناخت، فلسطینیان را از حق تعیین سرنوشت و ایجاد یک دولت دموکراتیک در سراسر سرزمین تاریخی فلسطین محروم کرد.

در سال ۱۹۴۸، پاک‌سازی قومی فلسطین که منجر به اخراج بیش از ۷۵۰ هزار فلسطینی شد، با تحمل و چشم‌پوشی رهبران بریتانیا و آمریکا روبه‌رو شد. با این حال، وزارت خارجه آمریکا همچنان نسبت به پروژه صهیونیستی مشکوک بود. در سال ۱۹۵۳، پس از آنکه اسرائیل در پاسخ به حمله چریکی فلسطینیان که منجر به کشته‌شدن یک زن اسرائیلی و فرزندانش شده بود، به کشتار ۶۹ غیرنظامی در روستای «قبیه» [6] دست زد. ایالات متحده در تهیه قطعنامه‌ای در شورای امنیت سازمان ملل برای محکومیت اسرائیل نقش داشت. همچنین، همان‌طور که تاریخ‌نگاری به نام «داگ روسینا» [7] اشاره کرده است، واشنگتن موقتاً کمک‌های اقتصادی خود به اسرائیل را متوقف کرد.

در سایه نکبت

اولین تلاش بزرگ آیپک (AIPAC) برای تأثیرگذاری بر سیاست آمریکا در انتخابات میان‌دوره‌ای سال ۱۹۵۴ صورت گرفت. این سازمان از همان روش‌هایی استفاده کرد که امروزه نیز بخش اصلی استراتژی آن را تشکیل می‌دهند؛ روش‌هایی که در جنجال‌های اخیر مربوط به هزینه چندمیلیون‌دلاری لابی آیپک برای عدم انتخاب «جمال بومن» [8] و «کوری بوش» [9] در انتخابات کنگره نیز مشاهده شده‌اند.

این لابی، نفوذ قابل‌توجهی بر نخبگان سیاسی دو سوی آتلانتیک داشت. اما پس از سال ۱۹۶۷، زمانی که اسرائیل کرانه باختری و نوار غزه را اشغال کرد، لابی‌گران صهیونیسم حمایت بخش‌های بزرگی از جامعه مدنی آمریکا و بریتانیا را از دست دادند. اسرائیل که پیش‌تر به‌عنوان «داوود» در برابر «جالوت» عربی تصور می‌شد، اکنون به چشم متجاوزی قدرتمند دیده می‌شد. پاپه اشاره می‌کند که پس از ۱۹۶۷، «اتحادیه ضد افترا» [10] (ADL) «تعریف یهودستیزی را گسترش داد تا شامل هرگونه انتقاد از اسرائیل نیز بشود.»

ظهور گروهی از مورخان نوین در درون اسرائیل از جمله پاپه که پژوهش‌هایشان بر نکبت متمرکز است، روایت رسمی صهیونیسم را بیش‌ازپیش به چالش کشیده است.
بحث درباره «نکبت» (یک اصطلاح عربی برای پاک‌سازی قومی فلسطین در سال ۱۹۴۸) تا اواسط دهه ۱۹۷۰ همچنان تابو محسوب می‌شد. اما از ۱۹۷۶ به بعد، این وضعیت به آرامی تغییر کرد. پاپه می‌نویسد که در آن سال، «بی‌بی‌سی» برای نخستین‌بار گزارشی افشاگرانه درباره قربانیان نکبت منتشر کرد. در سال ۱۹۷۹، «ادوارد سعید» در کتاب مشهور خود به نام «مسئله فلسطین»، نکبت را در بافتار استعمارگرایی تحلیل کرد. چهار سال بعد، «نوآم چامسکی» نیز در کتاب «مثلث سرنوشت‌ساز» به این مسئله پرداخت. بررسی‌های ابزار «Ngram Viewer» گوگل نشان می‌دهد که استفاده از واژه «نکبت» در زبان انگلیسی پس از اواسط دهه ۱۹۹۰ به طور چشمگیری افزایش یافته است.

با افزایش آگاهی جامعه مدنی نسبت به نکبت، لابی صهیونیستی نیز استراتژی خود را تغییر داد. درحالی‌که بی‌بی‌سی مشغول افشاگری درباره پاک‌سازی قومی فلسطینیان بود، ایالات متحده جیمی کارتر را به‌عنوان رئیس‌جمهور انتخاب کرد. کارتر که فلسطینیان را مانند سیاه‌پوستان آمریکا به‌عنوان مردمی محروم از حقوق اساسی می‌دید، موضوع آوارگان فلسطینی را مطرح کرد و به همین دلیل، باوجود حمایت نظامی مداوم از اسرائیل، رابطه‌ای متشنج با لابی صهیونیستی پیدا کرد. در واکنش به این وضعیت، لابی صهیونیستی تاکتیک جدیدی را به کار گرفت؛ همان‌طور که پاپه توضیح می‌دهد، «این لابی از آن پس به طور فعال با هرگونه تلاش برای مشروعیت‌بخشی به روایت فلسطینی مقابله کرد.»

بااین‌حال، هرچند لابی موفق شد کارتر را از مسئله فلسطین دور کند، اما از اواخر دهه ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ برای کنترل روایت تاریخی با چالش‌هایی جدی مواجه شد. ظهور گروهی از مورخان نوین اسرائیل – از جمله پاپه – که پژوهش‌هایشان بر نکبت متمرکز بود، روایت رسمی صهیونیسم را بیش‌ازپیش به چالش کشید.

جنبش بایکوت اسرائیل

مشکلات لابی صهیونیستی زمانی شدت یافت که اعتراضاتی درون جامعه یهودیان آمریکا پدیدار شد. نمونه مهم این اعتراضات، تأسیس «صدای یهودیان برای صلح» [11]در سال ۱۹۹۶ بود؛ گروهی که نکبت را در مرکز فعالیت‌های خود قرار داد. در سال ۲۰۰۵، این گروه در جلسه سهام‌داران شرکت «کاترپیلار» [12] پیشنهادی ارائه داد و خواستار تحقیق درباره این شد که آیا بولدوزرهای این شرکت توسط اسرائیل برای تخریب خانه‌های فلسطینیان استفاده می‌شود یا خیر؟ چهار سال بعد، «باراک اوباما» اولین رئیس‌جمهور آمریکا شد که به فاجعه ۱۹۴۸ اشاره کرد. پاپه این را یک تحول مهم در تغییر گفتمان درباره نکبت می‌داند.

اما هیچ تحول دیگری به اندازه شکل‌گیری جنبش بایکوت، تحریم و سلب سرمایه‌گذاری [13] (BDS) در سال ۲۰۰۵ در افزایش آگاهی جهانی نسبت به نکبت مؤثر نبوده است. بیش از ۱۷۰ سازمان فلسطینی از مردم آزادی‌خواه سراسر جهان درخواست کردند که به این جنبش بپیوندند. مدل این جنبش بر اساس مبارزه ضد آپارتاید آفریقای جنوبی طراحی شد تا اسرائیل را مجبور به پایان اشغالگری و تبعیت از قوانین بین‌المللی کند. بریتانیا از اولین کشورهایی بود که جنبش بایکوت اسرائیل را پذیرفت. بسیاری در این کشور از دولت خود خواستند که مسئولیت تاریخی بریتانیا در ستم بر فلسطینیان را بپذیرد. جنبش بایکوت صراحتاً درباره استعمارگری صهیونیستی و آپارتاید اسرائیلی صحبت کرد و مردم را متقاعد کرد که حل مسئله فلسطین فقط از طریق استعمارزدایی ممکن است، نه از طریق مذاکرات بی‌ثمر صلح.

لابی صهیونیستی نه‌تنها برای کنترل روایت تاریخی تلاش کرد، بلکه مستقیماً به سرکوب مخالفان نیز روی آورد. همان‌طور که پاپه توضیح می‌دهد، در سال ۲۰۱۳، اسرائیل تلاش «اتحادیه بین‌المللی یادبود هولوکاست» [14] (IHRA) برای بازتعریف یهودستیزی را «مصادره» کرد و آن را به‌گونه‌ای تغییر داد که هرگونه مخالفت با صهیونیسم و حتی مواضع ملایم ضد اسرائیلی را در بر بگیرد. دو سال بعد، لابی صهیونیستی کارزار موفقی علیه «جرمی کوربین» – رهبر جدید حزب کارگر بریتانیا – آغاز کرد. او را به ترویج و کمک مستقیم به گسترش یهودستیزی متهم کردند. تا سال ۲۰۱۹، این کمپین موفق شد او را از قدرت کنار بزند. پاپه استدلال می‌کند که این «پیروزی» یک ارتباط ظاهراً ناگسستنی بین «احساسات ضد اسرائیلی» و «یهودستیزی» در ذهنیت عمومی ایجاد کرد.

شکاف در بنیان‌های صهیونیسم

در نهایت، اسرائیل و لابی آن همچنان درگیر نبردی بر سر مشروعیت اخلاقی پروژه صهیونیستی هستند. همان‌طور که پاپه می‌گوید: «مهم‌ترین گروه‌هایی که لابی صهیونیستی قصد دارد آن‌ها را جذب کند، یهودیان و صهیونیست‌هایی هستند که همچنان قانع نشده‌اند که یهودیت فقط یک دین نیست، بلکه یک هویت ملی است. مهم‌تر از آن، هنوز نتوانسته‌اند بپذیرند که این بازتعریف هویت یهودی می‌تواند پروژه استعمارگری برای ایجاد اسرائیل در فلسطین تاریخی را توجیه کند.»

پاپه معتقد است که ما شاهد آغاز یک فرآیند تاریخی هستیم که می‌تواند به فروپاشی پروژه صهیونیستی منجر شود.
این چالش، به‌ویژه پس از قتل‌عام‌های گسترده در غزه در سال ۲۰۲۳، پیچیده‌تر شده است. با وجود اینکه لابی صهیونیستی در نبرد برای تسخیر افکار عمومی در سطح جامعه مدنی در حال شکست‌خوردن است، اما همچنان نفوذ عظیمی بر ساختار سیاسی ایالات متحده دارد. واشنگتن کماکان رابطه خود با اسرائیل را «تخریب‌ناپذیر» می‌داند؛ حتی در شرایطی که اسرائیل مرتکب نسل‌کشی می‌شود. اگر هیچ چیز دیگری هم نباشد، این گواهی بر قدرت پایدار لابی صهیونیستی است.

بااین‌حال، پاپه معتقد است که ما شاهد آغاز یک فرآیند تاریخی هستیم که می‌تواند به فروپاشی پروژه صهیونیسم منجر شود. او با وجود رنج‌های غیرقابل‌تصور فلسطینیان در کوتاه‌مدت، به شکاف‌های درونی جامعه اسرائیل، بحران اقتصادی و انزوای جهانی این رژیم اشاره می‌کند. اینکه پیش‌بینی پاپه درست خواهد بود یا نه، مشخص نیست؛ اما اگر من به‌عنوان یک مورخ، تنها یک چیز قطعی را بدانم، این است که هرگونه ستمگری در تاریخ، یک آغاز، یک میانه و یک پایان دارد.

دیدگاهتان را بنویسید