توافق و صلح بین ارمنستان وآذربایجان که در روز جمعه درواشنگتن رخ داد، نقشه وماهیت قفقاز جنوبی را بشدت تغییر داد. اتفاق رخ داده فقط یک جابهجایی تاکتیکی یا پروژه محدود ژئوپلیتیکی نیست؛ این یک تغییر راهبردی در توازن قدرت منطقهای است که میتواند تبعاتی به مراتب سنگینتر از آنچه امروز دیده میشود، بر امنیت و اقتصاد ایران تحمیل کند: بازشدن دست آمریکا در دالان یا تونل زنگزور و نفوذ عملی آن به کریدورهای حیاتی قفقاز، چند پیام روشن دارد.
لذا باید گفت زنگزور یک تونل ساده نیست؛ این یک شکاف ژئوپلیتیک است که اگر امروز ترمیم نشود، فردا به یک زخم باز در امنیت ملی ایران تبدیل خواهد شد.ایران باید با ترکیبی از دیپلماسی فعال، حضور میدانی و اتحادهای جدید منطقهای، مانع از تثبیت کامل این وضعیت شود؛ در غیر این صورت، قفقاز از یک فرصت استراتژیک، به یک منبع تهدید دائمی بدل خواهد شد.
در روزهایی که قفقاز جنوبی در حال تجربه یکی از حساسترین تحولات ژئوپلیتیکی چند دهه اخیر است، تهران همچنان در سکوت و رخوتی عجیب به سر میبرد. در سایه بیخیالی رئیسجمهور و خوشخیالی اطرافیانش، و در حالی که وزارت خارجه آمریکا با وسواس تمام نقشه انزوای ایران در قفقاز را ترسیم کرده، دستگاه سیاست خارجی کشور در خوابی سنگین به نظاره نشسته است. طرح «کریدور زنگزور» که با هماهنگی مستقیم واشنگتن، ایروان و باکو آغاز شده، نه یک مسیر ساده ترانزیتی، بلکه یک زلزله ژئوپلیتیکی است که موقعیت ایران را در قفقاز جنوبی، آسیای مرکزی و حتی بازار انرژی جهان تهدید میکند. بر اساس توافق اعلامشده، جغرافیای این کریدور به بهانه ایجاد زیرساخت، به مدت ۹۹ سال در اختیار کنسرسیومی تحت حمایت ایالات متحده قرار خواهد گرفت. معنای این تصمیم روشن است: حضور دائمی و سازمانیافته اقتصادی، امنیتی و اطلاعاتی آمریکا در جنوب ارمنستان، درست در چند کیلومتری مرزهای شمالغرب ایران، و تثبیت یک پایگاه نفوذ غربی در نقطهای که تا دیروز، حاشیه امن ژئوپلیتیک ما به حساب میآمد.
پیامدهای این کریدور فراتر از یک تغییر مسیر جادهای است. نخست، ایران نقش سنتی و استراتژیک خود بهعنوان حلقه اتصال آسیای مرکزی به قفقاز و ترکیه را از دست خواهد داد. تا امروز، مسیر زمینی اتصال آذربایجان به نخجوان ناگزیر از عبور از خاک ایران بود، اما با فعال شدن زنگزور، باکو دیگر نیازی به این مسیر ندارد و اهمیت ترانزیتی ایران برای آذربایجان، ترکیه و حتی بسیاری از کشورهای آسیای مرکزی به شکل بیسابقهای کاهش خواهد یافت. دوم، محور ترکیه،آذربایجان با پشتیبانی ناتو، به شکل خطرناکی تقویت میشود؛ یک کمربند زمینی ترک محور از استانبول تا آسیای مرکزی شکل میگیرد که ایران را دور میزند، جایگزین مسیرهای ما میشود و قدرت ترکیه و ناتو را در قلب قفقاز جنوبی تثبیت میکند. سوم، این کریدور مسیر انتقال نفت و گاز خزر به اروپا را بدون عبور از خاک ایران یا روسیه فراهم میآورد. این یعنی کاهش سهم و توان رقابتی ایران در بازار انرژی، فعال شدن سریع مسیرهای جایگزین غربی، و حذف ایران از یک بازی اقتصادی و ژئوپلیتیکی چند ده میلیارد دلاری. چهارم، نزدیکی بیشتر باکو به آنکارا و واشنگتن، زمینهساز تقویت گفتمان پانترکیسم در شمالغرب ایران خواهد شد؛ گفتمانی که با حمایت خارجی میتواند از حوزه فرهنگی فراتر رفته و به چالش امنیت ملی بدل شود. پنجم، ارتباط زمینی ایران با اروپا از طریق ارمنستان به شدت تضعیف و حتی احتمالاً قطع میشود، که این خود ضربهای مستقیم به راهبردهای ترانزیتی و اقتصادی کشور است.
در این میان، غفلت و تعلل تصمیمگیران ایرانی به اندازه خود تهدیدها خطرناک است. فرصتهایی که سالها میتوانست موقعیت ژئوپلیتیکی ایران را تثبیت کند، یکییکی از دست میرود و رقبای منطقهای با حمایت قدرتهای فرامنطقهای، زمین بازی را به سود خود بازطراحی میکنند. آنچه امروز در زنگزور جریان دارد، نه یک پروژه عمرانی بیضرر، بلکه یک جراحی ژئوپلیتیکی حسابشده علیه ایران است؛ جراحیای که تیغش در دست آمریکا، ترکیه و باکو است و بیمار بیهوش آن، جمهوری اسلامی ایران. ادامه این وضعیت به معنای آن است که فردا نهتنها قفقاز از دست رفته، بلکه شمالغرب کشور نیز به صحنه بازی دیگران بدل خواهد شد و آن زمان، بازگرداندن موقعیت از دسترفته، بسیار پرهزینهتر و شاید ناممکن باشد.