آنچه در ادامه میآید ترجمه یک مقاله در قالب سند سیاستی است که در اندیشکده موسسه مطالعات امنیت ملی اسرائیل منتشر شدهاست.
رز زیمت – تمیر هایمن/پژوهشگران اندیشکده موسسه مطالعات امنیت ملی
آنچه در ادامه میآید ترجمه یک مقاله در قالب سند سیاستی است که در اندیشکده موسسه مطالعات امنیت ملی اسرائیل منتشر شدهاست. نویسندگان این مقاله تلاش کردهاند با بررسی مسیر بالقوه پیش روی برنامه هستهای ایران توصیههایی برای رژیم اسرائیل برای مقابله با ایران ارائه دهند.
این مقاله نشان میدهد که در هر شرایط، چه در صورت توافق هستهای و چه در صورت فقدان توافق، اسرائیل قصد دست برداشتن از اقدامهای خرابکارانه و ایذایی علیه ایران ندارد و از همه ابزارهای ممکن برای فشار و آسیب به ایران استفاده خواهد کرد. ترجمه و انتشار این مقاله توسط «هممیهن» به معنای تایید محتوای آن نیست بلکه با هدف آشنایی مخاطب ایرانی و سیاستگذاران کشور در خصوص ذهنیت اسرائیل در قبال ایران انجام میشود.
حمله به ایران، برنامه هستهای ایران را بهطور قابل توجهی به عقب راند. ایران دیگر مانند پیش از جنگ، یک کشور در آستانه تسلیحات هستهای تلقی نمیشود. هرچند در صورت تصمیم رهبر ایران برای دستیابی به بمب، تهران میتواند حداقل ظرف یک یا دو سال به وضعیت یک کشور در آستانه هستهای بازگردد.
با این حال، جنگ منجر به حذف کامل برنامه هستهای نشدهاست و قابلیتهای باقیماندهای را برای ایران باقی گذاشت که میتواند به تلاشهای آینده آن برای بازگرداندن برنامه و حتی دستیابی به سلاحهای هستهای کمک کند. میتوان تخمین زد که انگیزه ایران برای دستیابی به سلاحهای هستهای پس از جنگ افزایش یافته است، اما تصمیم ایران در مورد مسیرهای بالقوه اقدام برای رسیدن به سلاح هستهای، ناشی از ترکیبی از نیازها و قابلیتهایی است که هنوز در اختیار دارد و در عین حال ارزیابی مخاطرات مترتب بر آن خواهد بود.
ایران با ۴ گزینه روبهرو است: دست کشیدن از برنامه هستهای خود (که بسیار بعید است)، تمایل به امضای یک توافق هستهای جدید (چه برای کاهش تحریمها و خرید زمان، و چه به عنوان ترفندی برای پنهان کردن پیشرفت در مسیر مخفیانه به سوی سلاحهای هستهای)، احیای تدریجی جایگاه خود به عنوان یک کشور در آستانه هستهای شدن (بدون توافق و بدون دستیابی به سلاح)، یا دستیابی به سلاحهای هستهای از طریق مسیری مخفیانه.
از دیدگاه اسرائیل، جلوگیری از دستیابی ایران به سلاحهای هستهای، هدف اصلی حفظ امنیت چه پیش و چه پس از جنگ است. در پی جنگ، سیاست اسرائیل مستلزم ایجاد تعادل بین تلاش برای ایجاد یک چارچوب قراردادی محدودکننده، که شامل نظارت سرزده و دقیق آژانس بینالمللی انرژی اتمی باشد و حفظ توانایی عملیاتی و مداخله برای مختل کردن هرگونه تلاش برای دستیابی به سلاحهای هستهای است. در هر صورت، باید تهدیدی معتبر علیه بقای حکومت ایران ایجاد شود که ایران را از پیشرفت به سمت سلاحهای هستهای بازدارد.
برنامه هستهای و جایگاه آن در استراتژی ایران
تمایل به تضمین بقای حکومت در برابر تهدیدات داخلی و خارجی، هدف اصلی جمهوری اسلامی و شکلدهنده کلیدی مفهوم امنیتی آن است که به نوبه خود تحت تأثیر این مفهوم تهدید قرار دارد و میکوشد تا اطمینان حاصل کند که هیچ تهدید قابل توجهی مرزها، تمامیت ارضی، حاکمیت و امنیت ملی آن را تهدید نمیکند.
مانند اکثر اجزای دیگر قدرت استراتژیک ایران، برنامه هستهای نیز در دوران سلطنت شاه آغاز شد. پس از انقلاب اسلامی، برنامه هستهای ابتدا به دستور رهبر انقلاب، آیتالله خمینی، متوقف شد. با این حال، جنگ ایران و عراق در اواسط دهه ۱۹۸۰ ایران را بر آن داشت تا با توجه به ضربه شدیدی که ایران در جنگ متحمل شد و استفاده رژیم عراق از سلاحهای شیمیایی و موشک، برنامه هستهای را از سر بگیرد.
مقامات ایرانی سالهاست که بارها اعلام کردهاند که ایران در حال توسعه سلاحهای هستهای نیست و هرگز برای توسعه آنها تلاش نخواهد کرد، زیرا به مفید بودن آنها اعتقادی ندارد و از نظر رهبر ایران، سلاحهای هستهای از دیدگاه مذهبی ممنوع هستند. با این حال، آیتالله علی خامنهای، رهبر ایران، هرگز دیدگاه خود را مبنی بر اینکه «توانایی آستانه هستهای نظامی»، عامل بازدارنده موثری در برابر دشمنان ایران و بنابراین یک بیمه ضروری برای ادامه بقای نظام سیاسی است، تغییر ندادهاست.
رهبر ایران همچنین از موضع خود مبنی بر اینکه برنامه هستهای صرفاً بهانهای از سوی غرب است که برای فشار، انزوا و تضعیف ایران به منظور آمادهسازی زمینه برای تحقق هدف استراتژیک اصلی: تغییر حکومت در ایران، طراحی شده است، عقبنشینی نکرده است. علاوه بر این، توافق معمر قذافی، رهبر سابق لیبی، برای برچیدن برنامه هستهای کشورش در سال ۲۰۰۳، که در نهایت مانع سرنگونی او با کمک کشورهای غربی نشد، توسط رهبر ایران به عنوان گواهی بر درستی مسیر ایران ارائه شد که از تسلیم شدن در برابر خواستههای غرب خودداری میکند.
شکاف بین مصونیت کره شمالی مجهز به سلاح هستهای و سرنوشت صدام حسین که چنین سلاحهایی نداشت، از نظر ایران نیز به عنوان مدرکی بر اهمیت حیاتی سلاحهای هستهای، در کنار سایر داراییهای استراتژیک، بهویژه موشکهای دوربرد آن، تلقی میشد. با این حال، رهبری ایران از تصمیمگیری برای پیشبرد سلاحهای هستهای بر اساس این ارزیابی که چنین تصمیمی میتواند ایران را به درگیری نظامی با اسرائیل و بدتر از آن، با ایالات متحده بکشاند، خودداری کرد. بنابراین، ترجیح داد در مسیر هستهای از ایمنترین راه حرکت کند و نه از سریعترین راه.
تحولات منطقهای که از زمان آغاز جنگ در نوار غزه رخ داده، جمهوری اسلامی را با چالشهای امنیتی فزایندهای روبهرو کرده و تردیدهایی را در مورد اعتبار مفهوم امنیتی آن، و به ویژه اثربخشی دو مؤلفه بازدارندگی آن، یعنی مفهوم نیروهای نیابتی و قابلیتهای نظامی استراتژیک آن (موشکهای بالستیک و پهپادها) ایجاد کرده است.
در نتیجه، صداهای زیادی در ایران شنیده میشد که استدلال میکنند بهبود بازدارندگی، از جمله با تغییر دکترین هستهای و بررسی امکان دستیابی به سلاحهای هستهای، که تضمین نهایی علیه اسرائیل و ایالات متحده را فراهم میکند، ضروری است. با توجه به تلاشهای مداوم ایران برای پیشرفت و تثبیت خود در آستانه هستهای، و احتمالاً حتی برای ترویج گامهایی که برای کوتاه کردن زمان دستیابی به سلاحهای هستهای طراحی شدهاست، مقامات ارشد ایرانی خواستار بررسی مجدد استراتژی هستهای و عدم رضایت از وضعیت خود به عنوان یک کشور در آستانه شدند.
به عنوان مثال، در اکتبر 2024، دهها نماینده مجلس ایران نامهای رسمی به شورای عالی امنیت ملی ارسال کردند و خواستار تغییر در دکترین دفاعی جمهوری اسلامی در مورد برنامه هستهای شدند. در 26 اکتبر، کمال خرازی، رئیس شورای راهبردی سیاست خارجی، اظهار داشت که تهران میتواند برد موشکهای بالستیک خود را افزایش دهد و اگر ایران در معرض تهدید وجودی قرار گیرد، تغییر دکترین هستهای آن همچنان در دستور کار است. او تأکید کرد که ایران تواناییهای فنی لازم را برای تولید سلاحهای هستهای دارد و تنها نظر رهبر مانع از این امر میشود.
تا زمان شروع جنگ با اسرائیل، هیچ نشانهای از تصمیم رهبری ایران برای تغییر استراتژی هستهای و حرکت به سمت سلاحهای هستهای وجود نداشت. با این حال، صداهای عمومی که در ایران شنیده میشود (و پس از جنگ تشدید شده است) در حمایت از بازنگری در استراتژی هستهای نشان میدهد که بحثی در مورد این موضوع در راهروهای قدرت در تهران نیز در جریان است و صداهای موافق حرکت به سمت سلاحهای هستهای در حال افزایش است.
گزینههای موجود برای ایران
میتوان فرض کرد که در این مرحله، ایران هنوز فرآیند ارزیابی خسارت را تکمیل نکرده و در تلاش است تا بفهمد چه چیزی را از دست داده و چه چیزی از قابلیتهای خود باقی مانده است، و بنابراین در تصمیمگیری در مورد مسیرهای احتمالی اقدام برای آن عجله نخواهد کرد. علاوه بر این، تصمیمگیری در ایران یک فرآیند منظم است و ممکن است مدت زیادی طول بکشد. در هر صورت، میتوان ارزیابی کرد که انگیزه ایران برای دستیابی به سلاحهای هستهای با توجه به درسهای جنگ، که شکست مفهوم بازدارندگی آن را در مقابل اسرائیل و ایالات متحده بیشتر نشان داد، افزایش یافته است. رهبری ایران با چندین گزینه کلیدی روبهرو است:
کنار گذاشتن برنامه هستهای (با تأکید بر زیرساختهای غنیسازی): چنین تصمیمی ممکن است بر اساس این ارزیابی که برنامه هستهای از یک دارایی به یک بار اضافه تبدیل شدهاست، گرفتهشود. احتمال تحقق این سناریو بسیار کم است، زیرا با برداشت رهبری ایران که برنامه هستهای را نهتنها یک حق طبیعی، بلکه یک بیمه برای بقای نظام میداند، در تضاد است. این برداشت حتی قبل از جنگ نیز وجود داشت و ظاهراً پس از آن حتی قویتر هم شدهاست. صداهای فزایندهای در ایران شنیده میشود که معتقدند اگر ایران مانند کره شمالی سلاح هستهای داشته باشد، در برابر حملات نظامی اسرائیل و ایالات متحده آسیبپذیر نخواهد بود.
تمایل به یک توافق هستهای جدید: باید توجه داشت که هیچ قطعیتی وجود ندارد که ایران در این مرحله به بازگشت به چارچوب مذاکرهشده علاقهمند باشد؛ بهخصوص نه توافقی که مستلزم امتیازهایی از جانب آن باشد که تهران آن را تسلیم شدن در برابر دیکتههای آمریکا، در درجه اول – انکار قابلیت غنیسازی در خاک خود – بداند.
علاوه بر این، جای تردید است که آیا ایران با مکانیسم بازرسی سرزده توسط آژانس بینالمللی انرژی اتمی، که مقامات ایرانی آن را به همکاری با اسرائیل و ایالات متحده و زمینهسازی برای حمله به ایران متهم میکنند، موافقت خواهد کرد یا خیر. جای تردید است که آیا رهبر ایران، میخواهد به مذاکره با دولت آمریکا بازگردد؛ دولتی که از نظر او، او را فریب داده و بار دیگر ثابت کرده است که نمیتوان به آن اعتماد کرد.
با این حال، رهبر ایران ممکن است با تجدید مذاکرات و حتی یک توافق سیاسی تحت شرایط خاص موافقت کند تا تهدیدات نظامی فوری را از ایران دور کند، از طریق کاهش قابل توجه تحریمها و آزادسازی داراییهای مسدودشده ایران در خارج از کشور، تغییرات اقتصادی گستردهای را برای آن فراهم کند و شاید احتمالاً تا پایان دوره ریاستجمهوری ترامپ زمان بخرد. یک سناریوی بهویژه خطرناک این است که ایران یک گزینه سیاسی دیپلماتیک را به عنوان یک فریب انتخاب کند، که هدف آن پنهان کردن پیشرفت موازی در یک مسیر مخفی به سمت بمب (مدل کره شمالی) است.
احیای آهسته و مجدد ایران به عنوان یک کشور در آستانه هستهای (بدون توافق و بدون خروج از مسابقهی تسلیحاتی): احتمالاً چنین تلاشی در قالب ابهام هستهای از طریق محدودیتهای قابل توجه بر بازرسیهای آژانس بینالمللی انرژی اتمی یا حتی خروج از NPT خواهد بود. از پایان جنگ، بحث عمومی در ایران در مورد احتمال اتخاذ سیاست ابهام هستهای در عین خودداری از ارائه اطلاعات رسمی در مورد قابلیتهای هستهای آن در جریان بوده است. مشابه سایر مسائل بحثبرانگیز، این موضوع نیز اختلافنظر داخلی بین محافل محافظهکار و عملگراتر را برانگیخته است.
محافل محافظهکار و رادیکال معتقدند که ابهام میتواند به عنوان یک ابزار چانهزنی و وسیلهای برای فشار در مذاکرات استفاده شود و در میان دشمنان ایران در مورد قابلیتهای هستهای آن به گونهای تردید ایجاد کند که بازدارندگی ایران را تقویت کند. از سوی دیگر، صداهایی در میان محافل میانهروتر شنیده میشود که هشدار میدهند سیاست ابهام هستهای میتواند منجر به تشدید تحریمهای اقتصادی و حتی تجدید جنگ شود. آنها همچنین معتقدند که ایران ظرفیت پنهان کردن قابلیتهای خود را ندارد، چراکه اطلاعات دشمنانش، به آنها اجازه میدهد پیشرفت هستهای ایران را زیر نظر داشته باشند.
توسعه سلاحهای هستهای از طریق روشهای مخفیانه: به نظر میرسد انگیزه برای دستیابی به سلاحهای هستهای پس از جنگ افزایش یافته است. با توجه به احتمال واکنش نظامی بیشتر از سوی اسرائیل یا ایالات متحده، نفوذ اطلاعاتی اثباتشده غرب در برنامه هستهای، و عزم اسرائیل (و احتمالاً ایالات متحده) برای استفاده مجدد از زور (احتمالاً تا حدی که بقای نظام سیاسی ایران را تهدید کند) برای جلوگیری از بازسازی زیرساختهای هستهای ایران، چه رسد به توسعه سلاح، تصمیم به توسعه سلاح همچنان پرخطر است. با این حال، حکومت ایران پیش از این دست کم گرفتن نیات و قابلیتهای اسرائیل و ایالات متحده را نشان داده است (با حمله به اسرائیل در آوریل و اکتبر 2024 و با به تعویق انداختن مذاکرات با ایالات متحده) و ممکن است در آینده سوءمحاسباتی مرتکب شود.
احتمالاً ایران تلاشی برای بازسازی تأسیسات غنیسازی آسیبدیده در حمله نخواهد کرد. با این حال، ممکن است اورانیوم را در یک سایت مخفی تا سطح نظامی ۹۰درصد غنیسازی کند. چنین غنیسازیای به بیش از یک آبشار یا حداکثر دو آبشار سانتریفیوژ پیشرفته (بین ۱۰۰ تا ۲۰۰) نیاز ندارد. این کار میتواند ظرف چند هفته انجام شود، بهویژه اگر ایران یک برنامه اضطراری شتابیافته (برنامه ضربتی) را انتخاب کند و اگر از قبل یک تأسیسات مخفی یا چندین تأسیسات کوچک پراکنده در سراسر ایران را آماده کرده باشد.
ایران همچنین میتواند فلز اورانیوم را در مکانهای جایگزین (مثلاً آزمایشگاههای شیمی دانشگاه یا کارخانههای شیمیایی) دوباره تبدیل کند و زیرساختهای چنین مکانهایی ممکن است از قبل وجود داشته باشد. اگر این فرآیند به سرعت، مخفیانه و بدون محدودیتهای ایمنی انجام شود، حداکثر میتواند چند ماه طول بکشد. یک چالش کلیدی، انتقال مواد شکافتپذیر باقیمانده به تأسیساتی است که امکان تبدیل مجدد را فراهم میکنند.
درست کردن یک سلاح هستهای نهایی ممکن است پیچیدهتر باشد. مشخص نیست که ایران در آستانه جنگ در مونتاژ دستگاه انفجاری به چه وضعیتی رسیده بود، اما واضح است که پیشرفت قابل توجهی در تلاشهای تسلیحاتی حاصل شده و ایران دانش لازم برای این منظور را دارد. میتوان تخمین زد که قادر به مونتاژ یک دستگاه انفجاری نسبتاً ساده از نوع تفنگی است، اگرچه چنین دستگاهی به مقدار بیشتری از مواد شکافتپذیر نسبت به یک دستگاه هستهای از نوع انفجار داخلی نیاز دارد و مشخص نیست که ایران چقدر از توانایی تولید آن فاصله دارد. علاوه بر این، چنین دستگاهی برای پرتاب توسط موشک بالستیک مناسب نیست و به یک بمبافکن استراتژیک بزرگ نیاز دارد.
اگرچه در اصل امکان انتقال یک سیستم تسلیحات هستهای آماده از کره شمالی (یا پاکستان) به ایران وجود دارد، اما در ارزیابی ما، احتمال چنین سناریویی که مغایر با مفهوم خوداتکایی ایران، به ویژه در رابطه با قابلیتهای استراتژیک است، بسیار کم است. ایران همچنین ممکن است سیستمهای تسلیحات هستهای را به منظور حمله الکترومغناطیسی توسعه دهد. از آنجایی که چنین ابزاری یک سلاح غیرکشنده است، با فتوای دینی رهبر ایران نیز که ظاهراً تولید سلاحهای هستهای را ممنوع میکند، در تضاد نیست.
هدف استراتژیک
جلوگیری از دستیابی ایران به سلاحهای هستهای، هدف اصلی حفظ و تقویت امنیت اسرائیل حتی پس از جنگ بوده و هست. با توجه به موفقیتهای جنگ، یک هدف استراتژیک مورد نیاز است که اساساً مستلزم جلوگیری از توانایی ایران برای توسعه سلاحهای هستهای باشد، چه از طریق وضع مقررات که توانایی توسعه سلاحهای هستهای را از آن سلب میکند، و چه از طریق اعمال زور (از طریق نظامی یا عملیات مخفی)، که مانع از هرگونه تلاش مجدد ایران برای بازگرداندن برنامه هستهای و حتی بیشتر از آن برای دستیابی به سلاحهای هستهای میشود. این، در عین حال حفظ توانایی ادامه یک کمپین جامع علیه ایران برای تضعیف جمهوری اسلامی، محدود کردن فعالیتهای مضر منطقهای آن و محدود کردن قابلیتهای موشکی آن است.
آماده شدن برای طیف وسیعی از سناریوها، همانطور که در بالا توضیح داده شد، نیازمند ابزارها و قابلیتهای متنوعی است.
در مواجهه با برنامه هستهای ایران به ابزارهای عملیاتی نیاز است:
۱- قابلیتهای جمعآوری و اطلاعاتی که امکان شناسایی پیشرفت ایران در مسیر مخفیانه هستهای را فراهم میکند.
۲- تنوعبخشی و گسترش توانایی عملیات مخفی به منظور نفوذ به ایران، که امکان خرابکاری و تخریب قابلیتهای صنعتی در پروژه هستهای را فراهم میکند.
۳- قابلیت حمله مستقل اسرائیل با سلاحهایی که امکان نفوذ عمیق به فضای عمیق زیرزمینی را برای تخریب تأسیسات زیرزمینی فراهم میکنند.
۴- افزایش توانایی سلاحهای اسرائیلی برای نفوذ به سیستم دفاع هوایی ایران با توجه به پیشرفتهای مورد انتظار در آن پس از درسهایی که ایران آموخته است. این کار بدون از دست دادن همکاری با ایالات متحده و توانایی عملیات با کمک آمریکا انجام میشود.
۵- شناسایی کمکهای خارجی برای بازیابی قابلیتهای هستهای ایران و جلوگیری از آن از طریق ابزارهای اسرائیلی، ضمن همکاری با جامعه بینالمللی.
۶- بهبود قابلیتهای اسرائیل برای هشدار دادن و خنثی کردن تلاشهای تروریستی با این فرض که احتمال تهدید تروریستی غیرمتعارف به عنوان بخشی از واکنش ایران افزایش یافته است.
جایگزینهای استراتژیک
۱- یک توافق هستهای خوب.
۲- یک حمله پیشگیرانه در مقیاس بزرگ: یک کمپین مشترک اسرائیلی-آمریکایی برای نابودی داراییهای باقیمانده که هنوز در ایران نابود نشدهاند و تضعیف پایههای حکومت در ایران، از جمله ترکیبی احتمالی از عملیات زمینی.
۳- واقعیت عدم توافق و افزایش فشارهای بینالمللی بر جمهوری اسلامی، آن را تضعیف و منزوی میکند.
توصیههایی برای اسرائیل
پیش از جنگ، اسرائیل با دو گزینه روبهرو بود: حمایت از تلاشها برای حل و فصل دیپلماتیک بین ایران و ایالات متحده و استفاده از گزینه نظامی. پس از تصمیمگیری در مورد این موضوع به نفع حمله نظامی، سیاستی از سوی اسرائیل لازم است که بین تلاش برای ایجاد یک چارچوب قراردادی محدودکننده، از جمله نظارت دقیق آژانس بینالمللی انرژی اتمی، و حفظ توانایی اجرا و مداخله برای مختل کردن هرگونه تلاش برای دستیابی به سلاحهای هستهای، تعادل برقرار کند.
از آنجایی که فرآیند یادگیری و عبرتآموزی در ایران در مراحل اولیه خود است، باید در مورد تصمیماتی که توسط رهبران ایران (به رهبری عناصر محافظهکار و رادیکال) در هفتهها و ماههای آینده گرفته خواهد شد، فرضیات دقیقی اتخاذ شود. علاوه بر این، انتظار میرود ایران از تواناییهای اسرائیل که در طول جنگ نشان داده شده است، درسهایی بیاموزد و سیستمهای تسلیحاتی خود را، احتمالاً با کمک خارجی، با تأکید بر چین، بهبود بخشد.
انتظار میرود ایران استراتژی جدیدی را براساس قدرتنمایی به منظور بازدارندگی، از جمله در حوزه هستهای، تدوین کند. در پرتو این امر، اسرائیل باید یک قابلیت عملیاتی انعطافپذیر را تدوین کند و در عین حال ابزارهای متنوعی را با توجه به شرایط متغیر، تصمیماتی که در تهران گرفته خواهد شد و تغییرات احتمالی در استراتژی ایران به کار گیرد.
گزینه یک: توافق سیاسی
توافقی که عمدتاً به تصمیمات اتخاذ شده در هفتههای آینده در واشنگتن و تهران بستگی دارد، احتمالاً تنها راه برای تمدید بازرسیهای آژانس بینالمللی انرژی اتمی و حتی بهبود آنها در مقایسه با توافق هستهای سال ۲۰۱۵ است. بازرسان آژانس بینالمللی انرژی اتمی تجربه، تخصص و توانایی (حتی اگر غیرقابل نفوذ نباشند) را دارند تا سعی کنند بفهمند چه اتفاقی برای مواد شکافتپذیر ایران قبل از جنگ افتاده است و به مواد باقیمانده دست یابند. در غیاب توافق، لازم است منحصراً به عملیات اطلاعاتی تکیه شود.
علاوه بر این، مکانیسم بازرسی آژانس بینالمللی انرژی اتمی، در صورت امتناع ایران از ارائه دسترسی به بازرسان به سایتهای مشکوک، مهر تأیید سیاسی و مشروعیتی برای حمله دیگری فراهم میکند. علاوه بر این، یک توافق هستهای (با فرض اینکه برای فریب ایران به منظور پیشرفت در مسیر نظامی پنهانی استفاده نشود) تعهد جامعه بینالمللی (به رهبری ایالات متحده) را برای جلوگیری از دستیابی ایران به سلاحهای هستهای در درازمدت تثبیت میکند و ممکن است تا زمانی که فرآیندهای تغییر سیاسی داخلی در ایران بالغ شوند، یا حداقل زمان بخرد.
حملات به ایران ممکن است راه را برای تنظیم برنامه هستهای این کشور تحت شرایط بهبودیافته برای اسرائیل و ایالات متحده هموار کند. بسیار بعید است که ایران حتی تحت شرایط جدید از حق غنیسازی اورانیوم (تا سطح پایین 3/67درصد) در خاک خود صرف نظر کند. با این حال، برچیدن تأسیسات غنیسازی آن ممکن است تهران را به موافقت با یک راهحل خلاقانه (به عنوان مثال، ایده یک کنسرسیوم هستهای منطقهای) تشویق کند.
از سوی دیگر، یک توافق به خودی خود الزاماً به معنای اجرای آن توسط ایران در بلندمدت نیست و حتی ممکن است به پوششی برای تلاشهای پنهانی ایران بدل شود. علاوه بر این، توافقی که انتظار میرود منجر به حذف (یا کاهش قابل توجه) تحریمهای اقتصادی شود، برای ایران راه تنفس باز میکند و توانایی آن را برای ادامه فعالیتهای منفی خود در زمینههای مختلف بهبود میبخشد.
همچنین ممکن است آزادی عمل اسرائیل در قبال ایران را محدود کند، مگر اینکه این امر در چارچوب تفاهمات غیررسمی بین اسرائیل و ایالات متحده حفظ شود. علاوه بر این، انتظار میرود حملات نظامی، تهیه یک «فهرست مواد» مؤثر برای آژانس بینالمللی انرژی اتمی جهت یافتن مواد شکافتپذیر باقیمانده در ایران را دشوار کند. در عین حال تردید وجود دارد آیا ایران حتی در سناریوی یک توافق سیاسی مکانیسم بازرسی سرزده آژانس را بپذیرد. بنابراین، حتی در هر توافقی که سازوکارهای نظارتی آژانس را حفظ کند به شرط محدود نشدن توانمندیهای عملیاتی اسرائیل، مزایایی برای اسرائیل وجود دارد. از دیدگاه اسرائیل، یک توافق هستهای جدید حداقل به یک سال زمان نیاز دارد.
گزینه دوم: یک ابتکار تهاجمی علیه ایران
حمله به ایران تحت منطق حمله پیشگیرانه امکانپذیر است. یعنی در سناریویی که اسرائیل یک تهدید فوری را شناسایی کند یا فرصتی برای بهرهبرداری از آن داشته باشد، باید بر اساس درسهایی که هر دو طرف از جنگ آموختهاند، یک کمپین دیگر برنامهریزی شود. در این مرحله، بحث در مورد روش اجرای چنین کمپینی زود است. با این حال، میتوان فرض کرد که این کمپین بر اساس تعدادی از اصول اساسی خواهد بود:
۱- هماهنگی عمیق با ایالات متحده.
۲- شگفتیهای تکنولوژیکی و اطلاعاتی.
۳- یک افتتاحیه غافلگیرکننده.
۴- نابودی قابلیتهای نظامی به منظور جلوگیری از توانایی ایران برای عملیات علیه جبهه داخلی اسرائیل و قابلیتهای دفاع هوایی ایران.
۵- حمله به اهدافی برای تضعیف پایههای حکومت در ایران (بر اساس تحقیقات عمیق در مورد اقدامات اسرائیل در این زمینه در مبارزات انتخاباتی قبلی).
گزینه ۳: بدون حمله و بدون توافق، در حالی که ایران به آستانه هستهای شدن، پایینتر از آستانه واکنش اسرائیل، بازمیگردد
چه توافقی حاصل شود و چه نشود، اسرائیل باید قابلیت اجرا و مداخله را برای مختل کردن یک پیشرفت هستهای نظامی توسعه و حفظ کند. چنین قابلیتی (حملات ناگهانی در کنار اقدامات متقابل پنهانی، با اولویت اجرا در سطحی که واکنش ایران را برنیانگیزد) مستلزم اطلاعات باکیفیت بالا، قابلیتهای عملیاتی پایدار و هماهنگی و همکاری مداوم با ایالات متحده است.
یک بررسی اطلاعاتی کامل در مورد ۴۰۸ کیلوگرم اورانیوم غنیشده ۶۰ درصدی که ایران پیش از جنگ در اختیار داشت، همراه با جمعآوری اطلاعات از طریق روشهای مختلف برای شناسایی هرگونه فعالیتی که با هدف غنیسازی اورانیوم تا ۹۰درصد، تبدیل آن به اورانیوم فلزی و تسلیحاتی کردن آن انجام میشود، مورد نیاز است. انتظار میرود برخی از این عملیاتها «نشانههای آشکار» از خود به جا بگذارند، اما باید فرض کرد که توانایی شناسایی آنها از طریق ابزارهای اطلاعاتی،