با استفاده از روشهای زیر میتوانید این صفحه را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.
ابرچالش ها و کلان مسأله های جامعه ایرانی به ویژه توسعه نیافتگی ما، اساساً از جنس مسألههای انسانی و اجتماعی است ولی سالهاست از سوی نهاد سیاستگذاری و به دنبال آن نهاد خانواده و آموزش، نگاه فنی، تکنیکی و مهندسی مورد توجه قرار گرفته حتی تا مدتها متخصصان و مهندسان مسؤل اصلاح علوم انسانی شدند.
شاید گزاف نباشد اگر وضعیت و موقعیتی که ایران به لحاظ شاخصهای توسعه در آن نقطه ایستاده را محصول نادیده انگاری تفکر و نگرش انسانی و اجتماعی و سیطره و غلظت نگاه فنسالارانه و پزشکی و مهندسی بدانیم.
اما چرا علوم انسانی در مرتبه پایینی در تصویر ذهنی مردم قرار دارد؟
اولاً ما میراث دار جریان تاریخی هستیم که معتقد بود تا مجموعه عقبماندگیهای سخت افزاری و زیربنایی کشور علاج نشود، علوم انسانی ضرورت کمتری دارد.
دوم اینکه تصور کاربردی نبودن علوم انسانی و اینکه با تحصیل فرزندان در رشته علوم انسانی آینده شغلی روشنی در انتظارشان نخواهد بود.
و سوم اینکه علوم انسانی مثل علوم تجربی مسأله محور نیست و گرفتار انتزاعیات است و در کلیات مانده است.
چهارم اینکه نظریات علوم انسانی در پاسخ به شکافه ها و نیازهای جوامع عربی تولید شده و با اقلیم فرهنگی و بافت جامعه ما چندان سنخیتی ندارد.
چرا امروز نهاد مدرسه و خانواده به علوم انسانی باید توجه بیشتری داشته باشد؟
برخی پاسخها به این پرسش را میتوان اینگونه صورت بندی کرد:
۱. ما با مسألهها و نیازهای ملی و بومی مواجه هستم که اتفاقاً راه علاجش از مسیر علوم انسانی می گذرد. مسالههای مهمی نظیر؛ اصلاح الگوی بسیار نادرست مدیریت هوش و استعداد دانش آموزان، طراحی و حرکت هوشمندانه به سمت آموزش مهارتهای ارتباطی و اجتماعی مثل ارتباط موثر، درست گوش دادن، درست تصمیم گرفتن، جستوجو و تحلیل داده، مشورت کردن و زود نپذیرفتن، مهارت کار تیمی، مهارت نگارش، سخن گفتن در جمع، عزت نفس، مدیریت احساسات و هیجانات، خودمدیریتی، مهارت های کسب و کار، تقویت روحیه کارآفرینی، هوش اجتماعی و مانند اینها که سالهای سال به دلیل سیطره و غلظت رویکرد فنی، مهندسی و پزشکی از آنها غفلت کرده ایم و نسل های آموزش ندیده وقتی وارد دوره بزرگسالی و محیط کار و زندگی میشوند، ناچار به پرداخت هزینه های جبرانی بسیاری هستند.
۲. کار مهندسان، ساخت سازهها و کار فلاسفه، جامعه شناسان و متفکران علوم انسانی فهم و شناخت مسألهها و طراحی مسیر است. نگاه درجه دو به علوم انسانی و اجتماعی به این تعادل بین رشتهای آسیب زده و فارغ التحصیلانی با انواع کاستیهای بغرنج مهارتی بیرون داده است.
۳. نگاه متوازن و بین رشته ای به همه دروس و رشته های مدرسه، باعث معنادار شدن زندگی نوجوانان و جوانان و توانمندی آنها میشود.
ما در حال حاضر، دچار بحران معنا و هویت در میان فارغ التحصیلان مدارس و دانشگاهها هستیم چون بهطور سیستماتیک و بر مبنای فهمی نادرست در این توازن و تعادلی که باید در میان محصلان هر رشته باشد، دست برده و ساختار دانشاندوزی را تک بعدی کردیم.
ما با دست خودمان دانش آموزان ریاضی و تجربی را از نگرش و مهارتهای انسانی بی بهره کردیم و توازن و رشد هماهنگ حیطههای شناختی و مهارتی را به هم زدیم. ما باید گفتوگوی بین رشتهها را حفظ و تقویت کنیم.
۴. صنعت در موج سوم، امری مکانیکی بود ولی در موج چهارم، خدمات و نوآوری است که اهمیت پیدا کرده و مرکزیت آن، مفهوم پردازی است. در واقع محصولات و خدمات شرکت ها به سمت مفهومی شدن متمایل شده و جوانان ما بدون ذهن مجهز و غنی شده با مهارتهای انتقادی، حل مسألهای، خلاق و بدون فهم روابط انسانی و اجتماعی نمی توان در این شرایط موفق شوند.
پیشنهاد:
کمک کنیم تا تلقی و تصویر ذهنی خانوادهها از مفهوم موفقیت فرزندانشان ترمیم و اصلاح شود. ما به علوم انسانی به عنوان یک تعصب رشتهای نگاه نمی کنیم بلکه از سر یک ضرورت مهارتی برای افزایش امکان موفقیت فرزندان است که اتفاقاً معلمان رشتههای ریاضی و تجربی و فنی و حرفه ای باید به این موضوع کمک کنند. چون دانش و نگرش انسانی مانند مهارتهای ارتباطی و اجتماعی به افزایش موفقیت فارغالتحصیلان همه رشته ها در بازار کار و زندگی کمک می انجامد.
اشتراک گذاری
با استفاده از روشهای زیر میتوانید این صفحه را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.