بریکس و آینده‌ی عدم تعهد راهبردی

بسیاری از اقتصادهای نوظهور در ابتدا رویکرد معامله‌محور ترامپ به سیاست خارجی را با آغوش باز پذیرفتند؛ چرا که آن را گسستی از «موعظه‌های اخلاقی» غرب درباره دموکراسی تلقی می‌کردند. اما بی‌اعتنایی ترامپ به هنجارهای چندجانبه، تخریب دستاوردهای مربوط به تجارت و اقلیم، استفاده سیاسی از تعرفه‌ها – که برزیل اخیراً آن را تجربه کرده – و فشارهای فزاینده برای همراهی جهان با آمریکا علیه چین، همه باعث شد که آن خوش‌بینی اولیه فروکش کند. اکنون بیشتر کشورهای جنوب جهانی با معضلی جدی برای حفظ توازن میان پیوندهای اقتصادی با چین و هم‌راستایی سیاسی/امنیتی با آمریکا روبرو هستند.

فرصت‌هایی نیز در دل این وضعیت دشوار پدیدار شده‌اند. نخست آنکه پیامدهای رویکرد تهاجمی و غیرقابل پیش‌بینی ترامپ تنها محدود به جنوب جهانی نیست و به متحدان غربی آمریکا نیز رسیده است. این موضوع، ضرورت روزافزون برای کشورها جهت کاهش ریسک راهبردی در حوزه تجارت، همکاری‌های اقتصادی و ائتلاف‌های سیاسی را تقویت کرده است. این پویش ممکن است فرصت‌هایی برای همگرایی گزینشی میان اقتصادهای نوظهور و کشورهای غربی – به جز ایالات متحده – فراهم آورد؛ از جمله در حوزه‌هایی چون کاهش و سازگاری با تغییر اقلیم، قوانین تجاری و اصلاحات نظام چندجانبه (مانند ساختار مالی برتون وودز و سازمان تجارت جهانی) برای متناسب‌سازی آنها با نیازهای جدید.

بازارهای گسترده و غنی بودن بسیاری از اقتصادهای نوظهور از نظر مواد معدنی حیاتی و کالاهای کلیدی، و همچنین تمایل آنها به ورود به زنجیره‌های تأمین جهانی، انگیزه‌ای قوی برای غرب خواهد بود تا به دنبال روابط نزدیک‌تری با جنوب جهانی باشد؛ به‌ویژه در دورانی که تنش‌های تجاری با آمریکا افزایش یافته و گذار سبز به عنصری حیاتی در امنیت اقتصادی بلندمدت بدل شده است.

سیاست عدم تعهد – یا بهتر بگوییم چندجانبه‌گرایی عمل‌گرایانه – می‌تواند همچنان راهبردی کارآمد برای کشورهای جنوب جهانی باشد تا به استقلال بیشتر و کاهش ریسک‌های سیاسی و ژئوپلیتیکی دست یابند. این رویکرد مستلزم آن است که شبکه‌ای متنوع از مشارکت‌ها بر مبنای موضوعات خاص ایجاد شود: همکاری با اروپا و دیگر کشورهای همسو در غرب برای اقدام اقلیمی، و تعامل با چین برای توسعه اقتصادی. البته تعامل با چین، به‌ویژه در پروژه‌های حساس زیربنایی، در کنار حفظ رابطه با آمریکا، یکی از پیچیده‌ترین مناسبات خواهد بود.

رویکرد مشابهی می‌تواند در همکاری‌های جنوب-جنوب از طریق پلتفرم‌هایی مانند بریکس دنبال شود. به جای تلاش برای دستیابی به اجماع ژئوپلیتیکی و سیاسی – که به دلیل ناهمگونی و تضاد منافع کشورها احتمالاً شکست خواهد خورد – بهتر است ائتلاف‌های موضوع‌محور در حوزه‌های مشترک شکل گیرد: از جمله سرمایه‌گذاری مشترک در انرژی سبز و زیرساخت‌ها (که بانک توسعه جدید بریکس هم‌اکنون در آن فعال است)، ترویج تجارت جنوب-جنوب، لابی مشترک برای اصلاح حکمرانی جهانی، و تبادل تجربه و فناوری در زمینه سازگاری با تغییر اقلیم.

اقتصادهای کوچک‌تر نیز می‌توانند با تقویت نهادهای منطقه‌ای – نظیر آسه‌آن، منطقه آزاد تجاری آفریقا و بلوک تجاری مرکوسور در آمریکای جنوبی – و سرمایه‌گذاری در اتصال منطقه‌ای سود ببرند. این کار می‌تواند ضعف مزمن تجارت درون‌منطقه‌ای در بسیاری از مناطق جنوب جهانی را برطرف کرده و در نتیجه قدرت چانه‌زنی این کشورها در مذاکرات بین‌المللی و دوجانبه را افزایش دهد و جذابیت آن‌ها برای شرکای خارجی را بالا ببرد.

البته، جذابیت هم‌سویی کامل با چین نیز ممکن است افزایش یابد؛ به‌ویژه برای اقتصادهایی که به شدت وابسته به تجارت و سرمایه‌گذاری چینی‌اند – و آن هم بسته به شدت و غیرقابل پیش‌بینی بودن سیاست‌های تجاری ترامپ. واکنش برزیل – یکی از مهم‌ترین کشورهای «بی‌طرف» جنوب جهانی – به وضع تعرفه ۵۰ درصدی آمریکا بر صادراتش، می‌تواند نشان‌دهنده مسیر آینده باشد.

دیدگاهتان را بنویسید