• Responsible Statecraft یک رسانه امریکایی در حوزه سیاست خارجی است و زیرمجموعه اندیشکده معتبر کوئینسی محسوب میشود و در این گزارش تاکید میکند که استراتژی غرب در مقابل ایران از تغییر رژیم به تجزیه تغییر پیدا کرده و توضیح میدهد که چرا این پروژه در ایران امکان پیادهسازی ندارد؟ و اساسا ترویج این اندیشه نه تنها به ضرر ایران بلکه به ضرر نظام جهانی هم هست.
• این گزارش هشدار میدهد که دخالتهای غرب در امور ایران میتواند به درگیریهایی با ترکیه و پاکستان و همچنین افزایش تهدیدات تروریستی منجر شود. همچنین، این سیاستها میتواند بحران مهاجرت و آسیبهای اقتصادی گستردهای به همراه داشته باشد.
• این گزارش معتقد است که ملیگرایی ایرانی همبستگی داخلی را تقویت کرده و مخالفان تجزیه ایران بهویژه در مناطق آذرینشین، ایران را، نه بهعنوان یک کشور ناتوان، بلکه بهعنوان یک ملت واحد با تاریخ کهن، میبینند.
• کوئینسی معتقد است ایران یک کشور یکپارچه و دارای هویت ملی قوی است که تحریمها و فشارهای خارجی تنها باعث تقویت انسجام آن شدهاند. همچنین، این اندیشکده هشدار میدهد که تحریک احساسات جداییطلبانه در ایران یک اشتباه استراتژیک و مبتنی بر درک غلط از واقعیتهای داخلی ایران است
• پیشنهاد پژوهشگر کوئینسی به غربیها : به جای ترویج تجزیه ایران، غرب باید به دنبال مشارکت دیپلماتیک و سازنده با ایران باشد تا از ورود به یک جنگ دائمی که هیچیک از کشورهای غربی نمیتوانند آن را تحمل کنند، جلوگیری کند.
Responsible Statecraft ؛ نهادهای سیاست خارجی واشنگتن تمایل خطرناکی دارند که کشورهایی را که آنها را دشمن میدانند، از هم بپاشند. اکنون اندیشکدههای نئوکانسرواتیو مانند بنیاد دفاع از دموکراسیها (FDD) در واشنگتن و همراهانشان در پارلمان اروپا به طور علنی از بالکانیزه کردن ایران حمایت میکنند — استراتژی بیپروا و خطرناکی که باعث بیثباتی بیشتر خاورمیانه، ایجاد بحرانهای انسانی فاجعهبار و مقاومت شدید ایرانیها و شرکای آمریکا خواهد شد.
وقتی اسرائیل و ایران در اواسط ژوئن به تبادل حملات پرداختند، برندا شافر از FDD استدلال کرد که ترکیب چند قومی ایران نقطه ضعفی است که باید از آن بهرهبرداری شود. شافر از سالها پیش در رسانههای اصلی آمریکا حامی جمهوری آذربایجان بوده است، حتی زمانی که ارتباطات خود با شرکت نفت دولتی آذربایجان (SOCAR) را افشا نکرده است. او سالها است که به دنبال تجزیه ایران بر اساس خطوط قومی است، شبیه فروپاشی یوگسلاوی سابق. تمرکز زیادی از تلاشهایش را روی ترویج جدایی آذربایجان ایرانی گذاشته است، جایی که آذریها بزرگترین گروه غیر فارس ایران را تشکیل میدهند.
دیدگاههای شافر با یک مقاله سرمقاله اخیر در جروزالم پست همراستا است که در هیجان حملات اولیه اسرائیل به ایران، از رئیسجمهور ترامپ خواست تا آشکارا از تجزیه ایران حمایت کند. به طور مشخص، این مقاله خواستار «ائتلاف خاورمیانهای برای تقسیم ایران» و «تضمینهای امنیتی به مناطق اقلیت سنی، کردی و بلوچ که مایل به جدایی هستند» شده است. همین رسانه قبلاً از حمایت اسرائیل و آمریکا از جدایی مناطق «آذربایجان جنوبی» (منظور مناطق عمدتاً آذرینشین در شمال غربی ایران) سخن گفته است.
در همین حال، سخنگوی امور خارجه یک گروه میانهرو لیبرال در پارلمان اروپا نشستی درباره «آینده ایران» برگزار کرد که ظاهراً به بررسی چشماندازهای «موفقیت» یک قیام علیه جمهوری اسلامی میپرداخت. واقعیت این است که تنها دو سخنران ایرانی حاضر در این نشست، جداییطلبان قومی از مناطق آذربایجان و اهواز بودند که هدف جلسه را آشکار ساخت. از زمان قطع یکجانبه تمامی روابط پارلمان اروپا با نهادهای رسمی ایران در سال ۲۰۲۲، این نهاد تبدیل به محلی برای گروههای مخالف رادیکال از جمله؛ سلطنتطلبان، فرقهای مثل مجاهدین خلق (منافقین) و جداییطلبان قومی تبعیدی شده است.
با این وجود، ایران کشوری شکننده و پارهپاره در آستانه فروپاشی نیست. ایران کشوری با جمعیت ۹۰ میلیون نفری است که حس عمیقی از هویت تاریخی و فرهنگی دارد. طرفداران بالکانیزه کردن ایران بر تنوع قومی آن تمرکز میکنند (آذریها، کردها، بلوچها، عربها) اما همیشه نیروی پیونددهنده ملیگرایی ایرانی را دستکم میگیرند. همانطور که پژوهشگر شروین ملکزاده اخیراً در روزنامه لسآنجلس تایمز اشاره کرد، «میان دانشمندان توافق قوی وجود دارد که سیاست در ایران با ایده ایران به عنوان مردمی با تاریخ پیوسته و بیوقفه شروع میشود، ملتی که از گذشتهای بسیار دور سر برآورده است.» ملیگرایی عرصه سیاسی گستردهای است که در آن گروهها و ایدئولوژیهای مختلف در ایران از جمله؛ چه سلطنتطلب، اسلامگرا یا چپگرا برای قدرت و اختیار رقابت میکنند.
دههها فشار خارجی، از تحریمها گرفته تا عملیات سری و جنگ، تنها این همبستگی را تقویت کرده است. این ایده که تحریک احساسات جداییطلبانه میتواند ایران را تجزیه کند، خیالی خطرناک است ،خیالی که عمداً نادیده میگیرد چگونه طرحهای به ظاهر مشابه که عمدتاً توسط نئوکانسرواتیوهای طرفدار اسرائیل طراحی شده بودند، در عراق و سوریه به فاجعه انجامیدهاند و هرج و مرج به بار آوردهاند.
این استراتژی همچنین نشاندهنده ناآگاهی عمیق طرفدارانش از واقعیتهای میدانی است. شافر، حامی جداییطلبی آذربایجانی، حتی از حملات هوایی اسرائیل به تبریز، قلب فرهنگی و اقتصادی آذربایجان ایرانی، استقبال کرده است.
این رویکرد نه تنها از نظر اخلاقی زننده است؛ بلکه بر پایه فهم نادرستی از دینامیکهای داخلی ایران استوار است. شافر و همقطارانش انتظار دارند که فشار خارجی بر تهران منجر به شورش آذریها (و دیگر اقلیتها) علیه مرکز شود. در عوض، مانند بقیه ایران، حمله اخیر اسرائیل واکنش وحدتبخش «گردهم آمدن پای پرچم» را ایجاد کرد، چون آذربایجانیهای ایرانی عمیقاً در بافت ملی کشور ادغام شدهاند: بالاترین مقامهای کشور — رهبر عالی آیتالله علی خامنهای و رئیسجمهور مسعود پزشکیان — هر دو از قومیت آذری هستند.
یک ماه پیش، من در خیابانهای تبریز، شهری آکنده از تاریخ و هویت ایرانی، قدم زدم. دور از اینکه مرکز جداییطلبی باشد، تبریز گواه زنده بر وحدت پایدار ایران است. موزه آذربایجان به افتخار آثار تمدن ایرانی کهن میپردازد، در حالی که خانه قانون اساسی نقش کلیدی تبریز در انقلاب مشروطه ایران در سال ۱۹۰۶ را به یاد میآورد — حرکتی که هویت ملی مدرن ایران را شکل داد و هنوز الهامبخش نیروهای دموکراتیک و جامعه مدنی در سراسر کشور است.
این تصور که تبریز — یا هر شهر عمدتاً آذرینشین ایران — تحت فرمان واشنگتن یا اورشلیم قیام کند، خیالی محال است. آذربایجانیهای ایرانی اقلیتی سرکوبشده نیستند که در انتظار آزادی باشند؛ آنها در ایران رشد و شکوفایی یافتهاند. اکثر فعالان آذری مهم در ایران خواستههای خود را در قالب حقوق فرهنگی مطرح میکنند، نه استقلال.
بهرغم این، ممکن است نارضایتیهای محلی در مناطق کردی و بلوچی بیشتر باشد، بهویژه در بلوچستان — منطقهای دورافتاده، فقیر و سنیمذهب. اما حتی در اینجا هم هیچ شواهدی از حمایت گسترده مردمی برای جدایی وجود ندارد. از سوی دیگر، تلاش برای بهرهبرداری از این نارضایتیها، آمریکا را در مسیر رویارویی با متحدان و شرکای منطقهایاش قرار خواهد داد.
ترکیه، یکی از متحدان کلیدی ناتو، هرگز حمایت آمریکا از جداییطلبی کردی در ایران را تحمل نخواهد کرد، با توجه به مبارزه چندین دههایاش با حزب کارگران کردستان (PKK). شاخه ایرانی PKK یعنی حزب حیات آزاد کردستان (PJAK) از حملات اسرائیل به ایران استقبال کرده است.
به همین ترتیب، پاکستان که خود با شورش بلوچی مواجه است، دخالت غرب در بلوچستان ایران را تهدید مستقیمی برای تمامیت ارضی خود میداند. دشمن کردن این متحدان برای اجرای یک قمار تغییر رژیم غیرقابل انجام، نوعی سوءمدیریت سیاست خارجی خواهد بود.
روسیه و چین مدتها است استدلال میکنند که واشنگتن به دنبال از هم پاشاندن دشمنان خود است — از یوگسلاوی تا عراق. هرگونه تلاش برای بالکانیزه کردن ایران، بدترین فرضهای آنها را تأیید خواهد کرد، سرکوبهای داخلی آنها علیه اقلیتها را تشدید خواهد نمود و تلاشهایشان برای ساخت ائتلاف ضدغرب را سرعت خواهد بخشید.
هند، کشوری که به شدت از سوی واشنگتن به عنوان متحد مورد توجه است، نیز چنین سیاستهایی را رد خواهد کرد چرا که پروژههای راهبردی تجاری و لجستیکیاش مانند توسعه بندر چابهار در ایران را که راه ورود هند به افغانستان و آسیای مرکزی است و پاکستان را دور میزند، تضعیف میکند.
اگر واشنگتن و همراهان اروپاییاش به دنبال تجزیه ایران باشند، پیامدهای آن به شدت در اروپا احساس خواهد شد. ایران بیثبات، بحران مهاجرتی را ایجاد خواهد کرد که از موج پناهجویان سوریه در ۲۰۱۵ فراتر خواهد رفت. همچنین زمینه مناسبی برای گروههای تروریستی — از جمله داعش — فراهم خواهد شد. یکی از شاخههای داعش، داعش خراسان، پیشتر در ایران فعال بوده و سال گذشته بمبگذاریهای انتحاری در کرمان انجام داده است. به اینها باید شوکهای ناگزیر انرژی را هم افزود، اگر ایران تنگه هرمز را مسدود کند و اروپا را با فاجعهای خودساخته مواجه کند.
معماران این رویکرد — جنگطلبان FDD و همراهان اروپایی و اسرائیلیشان — با آتش بازی میکنند. تلاش برای تجزیه ایران به شکل فاجعهباری شکست خواهد خورد و هرج و مرجی را به بار خواهد آورد که از مرزهای ایران فراتر خواهد رفت.
به جای دنبال کردن خیالهای تجزیه، غرب باید به دنبال تعامل واقعبینانه باشد زیرا جایگزین آن احتمالاً جنگی بیپایان است، جنگی که نه آمریکا و نه اروپا از پس آن برنخواهند آمد.