روایت مسلط غربی از جنگ اوکراین، روسیه را بهعنوان یک متجاوز معرفی میکند، اما تحلیل دقیقترِ زمینههای تاریخی، امنیتی و ژئوپلیتیکی این بحران، نشان میدهد که کرملین این جنگ را نه یک انتخاب تهاجمی، بلکه ضرورتی برای دفاع از بقای خود و جلوگیری از محاصره نظامی میبیند.
در جهانی که هژمونی لیبرال بهوسیله آمریکا تلاش دارد ساختارهای قدرت را به نفع خود بازآفرینی کند، جنگ اوکراین را نمیتوان صرفاً بهعنوان تجاوز روسیه تعبیر کرد. بلکه باید آن را بازتاب یک واکنش دفاعی عمیق به تهدیدی دانست که از منظر کرملین، امنیت ملی و حیات ژئوپلیتیکی این کشور را در معرض خطر قرار داده است.
در دهههای گذشته، گسترش ناتو به سوی شرق، بدون در نظر گرفتن حساسیتهای امنیتی روسیه، روندی بیوقفه داشته است. این گسترش، شامل کشورهایی میشد که زمانی عضو پیمان ورشو یا جمهوریهای شوروی سابق بودند. اما نقطه عطف این روند، هنگامی رقم خورد که بحث عضویت اوکراین در ناتو بهصورت جدی مطرح شد. از دید روسیه، چنین اقدامی معادل استقرار موشکهای دشمن در پشت دروازههایش تلقی میشود؛ دقیقاً مشابه آنچه ایالات متحده در بحران موشکی کوبا تجربه کرد.
تناقض در رفتار ایالات متحده
در سال ۱۹۶۲، وقتی اتحاد جماهیر شوروی تصمیم گرفت موشکهای هستهای خود را در کوبا مستقر کند، آمریکا با آنکه تهدید مستقیم انجام نشده بود، واکنش شدید نشان داد و جهان را تا آستانه جنگ هستهای پیش برد. حال، وقتی ناتو در آستانه ورود به اوکراین قرار میگیرد، روسیه نیز از منظر خود، در برابر تهدیدی مشابه ایستادگی میکند. سؤال مهم این است: آیا آمریکا در شرایط مشابه، واکنشی متفاوت از روسیه نشان میداد؟
پاسخ محتمل آن است که آمریکا نهتنها اقدام به اعتراض دیپلماتیک میکرد، بلکه احتمالاً دست به اقدام نظامی میزد. پس چگونه میتوان از کشوری که تجربه چندین حمله خارجی و تهدید مرزی را دارد، انتظار داشت که در برابر استقرار نظامی دشمن در کشور همسایهاش، بیتفاوت بماند؟
خوانش تاریخی از سیاست دفاعی روسیه
از حمله مغولها در قرون وسطی گرفته تا تهاجم نازیها در جنگ جهانی دوم، تاریخ روسیه آکنده از دفاع در برابر مهاجمان است. این حافظه تاریخی، بخشی از ناخودآگاه ژئوپلیتیکی روسیه را تشکیل میدهد. اوکراین، با پیوندهای تاریخی، فرهنگی و اقتصادی عمیق با روسیه، نهتنها یک همسایه است بلکه منطقهای کلیدی در راهبرد دفاعی روسیه محسوب میشود.
تصرف کریمه در سال ۲۰۱۴ و عملیات نظامی ۲۰۲۲، هرچند از منظر غرب یک تجاوز تلقی شدهاند، اما برای کرملین، این اقدامات نوعی بازدارندگی ژئوپلیتیکی بودهاند. جلوگیری از تبدیل اوکراین به سکویی برای حملات احتمالی ناتو، خط قرمزی است که مسکو آن را بهروشنی اعلام کرده بود.
از هژمونی لیبرال تا تحمیل نظم تکقطبی
ایالات متحده، بهویژه پس از پایان جنگ سرد، تلاش کرده است با ترویج دموکراسی لیبرال و بازار آزاد، نظم جهانی را مطابق منافع خود بازتعریف کند. اما این سیاست اغلب با نقض اصل حاکمیت ملی کشورها همراه بوده است. حمایت آمریکا از کودتای سال ۲۰۱۴ در اوکراین که به برکناری رئیسجمهور منتخب این کشور انجامید، یکی از نمونههای بارز این نوع مداخلهگرایی بود.
از نگاه روسیه، این تلاشها نه برای توسعه دموکراسی بلکه برای محاصره استراتژیک آن کشور انجام شدهاند. سیاست لیبرالیسم تحمیلی آمریکا، که با زبان دموکراسی ولی در خدمت منافع ژئوپلیتیکی واشینگتن اعمال میشود، بیش از آنکه نظم جهانی را تثبیت کند، موجب بیثباتی و جنگ شده است.
پوتین؛ امپریالیست یا محافظ ملیگرا؟
مقایسه ولادیمیر پوتین با آدولف هیتلر، بیش از آنکه مبتنی بر شواهد تاریخی باشد، بازتابی از تبلیغات رسانهای غرب است. اگر روسیه واقعاً در پی فتح اوکراین بهعنوان یک پروژه امپریالیستی بود، قطعاً با ارتشی بهمراتب بزرگتر از ۱۹۰ هزار نیرو وارد میدان میشد.
همچنین، شواهد اقتصادی نیز علیه این تصور عمل میکنند. روسیه با تولید ناخالص داخلی کمتر از کشورهای متوسط اروپایی، فاقد منابع لازم برای اشغال بلندمدت کشور بزرگی چون اوکراین است. اقدامات نظامی کرملین، بیشتر ناظر به تهدیدات امنیتی است تا فتوحات نظامی.
بریکس و نظم چندقطبی در برابر جهان تکقطبی
یکی از پیامدهای مهم جنگ اوکراین، تشدید شکاف در نظم جهانی تحت رهبری غرب و تقویت بلوکهای جایگزین مانند بریکس است. همکاری روسیه با چین، هند، ایران و سایر کشورها در جهت کنار گذاشتن دلار و ایجاد نظامهای مالی مستقل، نشان از خیزش جهانی علیه سلطه آمریکا دارد.
این تحول، نهتنها بهمعنای پایان جهان تکقطبی است، بلکه بیانگر جهانی جدید با قطبهای متوازنتر است. در چنین جهانی، دیگر نمیتوان به سادگی امنیت ملی یک کشور را نادیده گرفت و انتظار داشت که واکنشی صورت نگیرد.
بحران اوکراین؛ تکرار «به خاطر میخی نعلی افتاد…»
ضربالمثل قدیمی «به خاطر میخی نعلی افتاد…» بهخوبی بحران اوکراین را توصیف میکند. اقدامات کوچک اما راهبردی، نظیر وعده عضویت در ناتو یا تغییر رژیم در اوکراین، موجب واکنش زنجیرهای و ورود جهان به یکی از خطرناکترین بحرانهای دهههای اخیر شد. اگر غرب در زمان مناسب به خواستههای امنیتی روسیه توجه میکرد، شاید این بحران قابل اجتناب بود.
نتیجهگیری: بقاء یا تجاوز؟
از منظر غرب، روسیه متجاوزی است که باید مهار شود. اما از نگاه روسیه، این جنگ یک اقدام اضطراری برای حفظ امنیت و بقای ملی است. در جهانی که قدرتهای بزرگ خود را مجاز میدانند تا در نزدیکی مرزهای دیگران پایگاه ایجاد کنند، مگر کشوری مانند روسیه حق ندارد خطوط قرمز خود را ترسیم کند؟
اگر آمریکا، با وجود دکترین مونرو، حضور دشمن را در آمریکای لاتین برنمیتابد، پس چرا روسیه باید حضور نظامی ناتو در اوکراین را تحمل کند؟ پاسخ به این سؤال، کلید درک واقعی بحران اوکراین است؛ بحرانی که نهفقط درباره اوکراین، بلکه درباره نظم جهانی آینده است.