1. شورای آتلانتیک اندیشکده تاثیر گذار آمریکایی، در این تحلیل این متن با نگاهی راهبردی و قاطع به بحران اخیر میان ایران، اسرائیل و ایالات متحده میپردازد این اندیشکده نکات خود را خطاب به سیاستگذار آمریکایی تنظیم کرده است.
2. تحلیلگر دو مسیر پیشروی ایران را ترسیم میکند: نخست، تن دادن به مذاکره مستقیم با ترامپ در ازای توقف غنیسازی و دریافت تضمین امنیتی، و دوم، ادامه مسیر تقابل که آن را منتهی به حملات گسترده، فروپاشی ساختار قدرت و شاید سقوط رژیم میداند. لحن متن هشداردهنده و صریح است و با بهرهگیری از مفاهیمی چون «جام زهر» و «ویرانی گسترده» تلاش دارد همزمان فشار بر جمهوری اسلامی را افزایش دهد و برای مداخله قاطع آمریکا مشروعیتسازی کند.
3. تحلیلگر شورای آتلانتیک با اینکه از تصمیم ترامپ برای ورود مستقیم به بحران حمایت میکند، نسبت به توانمندی فعلی رهبری سیاسی در آمریکا و اسرائیل ابراز تردید دارد و ناپایداری ساختار تصمیمگیری در دولت دوم ترامپ و چهره تفرقهبرانگیز نتانیاهو را عامل ضعف در مدیریت بحرانهای آینده میداند. در عین حال، از منظر او، بازدارندگی تنها از طریق اقدام نظامی و فشار حداکثری ممکن است و مذاکره تنها در سایه تهدید واقعی معنا دارد.
آتلانتیک؛ فقط کمی بیش از یک هفته پیش، زمانی که اسرائیل کارزار حملات خود به ایران را آغاز کرد، من تأکید کردم که «نباید اجازه داد ایران به سلاح هستهای دست یابد یا همچنان جهان را با توانایی خود برای دستیابی به چنین سلاحهایی تهدید و باجگیری کند.» سپس اضافه کردم که «از نظر نظامی و دیپلماتیک، اگر ، ایالات متحده به جای اسرائیل برنامه هستهای ایران را هدف قرار دهد به مراتب مؤثرتر خواهد.» و در پایان گفتم: «در چنین شرایطی هیچ جایگزینی برای رهبری قاطع واشینگتن وجود ندارد و نباید منتظر ماند تا در برابر تصمیمهای دیگران بیدفاع باشیم.»
اکنون ترامپ این تصمیم را به وضوح اتخاذ کرده است.
از نظر تاکتیکی، هیچ دلیلی وجود ندارد که در صحت گفته ترامپ در شنبه شب شک کنیم او این حملات را «موفقیتی خیرهکننده» خواند. از منظر راهبردی نیز، اگرچه ریسکها بسیار بالاست و نتایج نهایی هنوز نامشخص است، اما من معتقدم ترامپ تصمیم درستی گرفته است.
رژیم در موقعیتی بنیادین و شکننده قرار دارد و باید از این آخرین فرصت برای نجات خود بهره بگیرد. ماهیت دقیق خطرات و نتایج احتمالی پیشرو اکنون وابسته به تصمیماتی است که در تهران اتخاذ خواهدشد. گزینههای راهبردی پیشروی رهبر جمهوری اسلامی، آیتالله علی خامنهای، روشن است. یک گزینه آن است که، همچون سلفش در پایان جنگ ایران و عراق، «جام زهر را بنوشد» و بهصورت مستقیم و فوری با ترامپ وارد مذاکره شود تا به درگیری پایان دهد.
چنین اقدامی مستلزم آن خواهد بود که ایران دستکم بهطور دائمی از هرگونه غنیسازی داخلی صرفنظر کند، چه رسد به پیگیری دستیابی به سلاح هستهای. این توافق ممکن است شامل تعهداتی برای محدودسازی سایر رفتارهای مخرب منطقهای ایران نیز باشد، هرچند اجرای مؤثر چنین تعهداتی احتمالاً تا سالها دشوار خواهد بود. در مقابل، ایران خواهان تضمینی علنی و قاطع از سوی ترامپ خواهد شد مبنی بر اینکه اسرائیل از انجام حملات بیشتر به ایران منع خواهد شد.
این گزینه یک شکست راهبردی آشکار برای جمهوری اسلامی خواهد بود، اما نتیجهای طبیعی برای رشتهای از تصمیمات ناپخته و خطرناک این رژیم طی یک سال و نیم گذشته است. با این حال، این عاقلانهترین تصمیمی است که رهبر جمهوری اسلامی میتواند اتخاذ کند—حتی اگر برای این کار ناچار باشد در برابر جریانهای تندرو درون حاکمیت، بهویژه نیروهای مسلح، ایستادگی کند.
این مسیر بهترین شانس باقیمانده برای حفظ ساختار حاکم دینی و کنترل آن بر جامعهای است که بیشک در هفتههای آینده هرچه بیشتر و بهدرستی دچار نارضایتی و خروش خواهد شد. رژیم اکنون در موضعی بهغایت ضعیف قرار گرفته و باید از این واپسین فرصت برای حفظ بقای خود استفاده کند؛ چراکه این دقیقاً همان نتیجهای است که ترامپ آن را مطلوب میداند.
در کنار آن، چنین سناریویی میتواند بهعنوان یک پیامد جانبی مثبت، موجب تسریع تصمیم حماس برای پذیرش آتشبس موقت و توافق تبادل گروگانها شود، توافقی که مدتیست بر روی میز باقی مانده است.
گزینهی دیگر برای تهران آن است که به کارنامهی بینقص خود در خطاهای راهبردی ادامه دهد و درگیری را بیش از پیش تشدید کند. این مسیر ممکن است شامل حمله مستقیم یا از طریق گروههای نیابتی باقیمانده، به نیروهای آمریکایی در منطقه، حمله به منابع انرژی در خلیج فارس یا کشتیرانی در تنگه هرمز، و حتی انجام عملیات تروریستی علیه شهروندان آمریکایی در سراسر جهان باشد.
فکر کردن به چنین سناریویی دهشتناک است، بهویژه با توجه به اینکه ایران همچنان هزاران موشک کوتاهبرد در اختیار دارد، موشکهایی که هرچند به اسرائیل نمیرسند، اما میتوانند نیروهای آمریکا را در منطقه هدف قرار دهند و ویرانی گستردهای در خلیج فارس به بار آورند.
نتیجهی قابل پیشبینی این انتخاب، گسترش حملات هوایی ایالات متحده و اسرائیل خواهد بود؛ حملاتی که این بار زیرساختهای نظامی گستردهتر ایران، رهبری سیاسی، شبکه برق، و نمادهای قدرت رژیم را هدف خواهند گرفت. اگر درگیری ادامه یابد، حمله به تأسیسات انرژی و اهداف اقتصادی ایران نیز محتمل خواهد بود. «اگر رهبر جمهوری اسلامی چنین مسیری را انتخاب کند، بیتردید سزاوار پیامدهای آن خواهد بود، هرچند مردم ایران بههیچوجه سزاوار چنین سرنوشتی نیستند.»
در نهایت، تصور حجم ویرانیای که در چنین سناریویی بر سر ایران فرود خواهد آمد، متأسفانه کار دشواری نیست؛ اما تصور بقای رژیم در چنین شرایطی تقریباً ناممکن است و آنچه پس از آن جایگزین رژیم شود، در حال حاضر بهطرزی عمیق غیرقابل پیشبینی است.
این سناریو نگرانی مهم دیگری را نیز پیش میکشد، نگرانیای که شاید به مهمترین عامل در بررسی آینده تحولات خاورمیانه بدل شود. اگر در هفتههای پیشرو جنگی گستردهتر آغاز شود و اگر در ماهها و سالهای آینده نقشه راهبردی خاورمیانه از نو ترسیم گردد، آنگاه باید گفت که نه دونالد ترامپ و نه نخستوزیر اسرائیل، بنیامین نتانیاهو، الهامبخش اعتماد عمیق نخواهند بود.
نتانیاهو که همواره بیشتر یک تاکتیکدان بوده تا استراتژیست، اکنون بیش از هر زمان دیگری متمایل به پذیرش خطرهای بزرگ است. با وجود برخی موفقیتهای نظامی، او همچنان چهرهای بهشدت تفرقهبرانگیز در داخل اسرائیل باقی مانده است. از سوی دیگر، تقریباً تمام مقامهای کلیدی دولت اول ترامپ که در حوزه ایران فعال بودند، یا نتوانستهاند در دولت دوم جایگاهی به دست آورند، یا بهکلی از دایره قدرت طرد شدهاند. علاوه بر این، مقامهای ارشد باقیمانده در دولت دوم ترامپ که میتوانستند مشاوران مؤثری درباره ایران باشند، تنها یک ماه پیش همگی از کار برکنار شدند.
بیست سال پیش، دونالد رامسفلد، وزیر دفاع وقت ایالات متحده، بهطرزی معروف گفت: «شما با ارتشی به جنگ میروید که در اختیار دارید، نه با ارتشی که آرزو میکنید داشته باشید.» امروز نیز ناچاریم واقعبینانه بپذیریم که ما با دولتهایی وارد جنگ میشویم که اکنون در واشینگتن و اورشلیم (قدس) بر سر کارند نه با دولتهایی که آرزو داشتیم بر سر کار باشند.