۱. فارن افرز، مجلهی سیاست خارجی آمریکا با رویکردی واقعگرایانه و مبتنی برحفط منافع ملی آمریکا و حفظ ژئوپلیتیکی این کشور است و در این تحلیل تأکید میکند، سیاست آمریکا در قبال اسرائیل در دوره ترامپ، در واقع تداوم رویکرد سنتی و ساختاری این کشور است که حمایت بیقید و شرط از اسرائیل، به ویژه در مواجهه با فلسطینیان، را حفظ کرده است. اگرچه ترامپ در دوره دوم ریاستجمهوری خود تا حدی از نتانیاهو فاصله گرفت، اما در عمل حمایت گسترده خود را حفظ کرد و همزمان همسویی بیسابقهای با منافع اسرائیل نشان داد. حمایت آمریکا از اسرائیل خط قرمزی ثابت و پایدار است که فارغ از تغییر دولتها، همواره اولویت اصلی واشنگتن در منطقه باقی مانده است. در ادامه توجه شما را به نکات مهم این تحلیل جلب مینماییم.
۲. ترامپ که پیشتر به حمایت بیقید از اسرائیل و نتانیاهو مشهور بود، در دوره دوم ریاستجمهوریاش تا حدی از او فاصله گرفته و دیگر همه خواستههایش را برآورده نمیکند؛ هرچند در عمل، همچنان از سیاستهای کلان اسرائیل در قبال فلسطین، بهویژه در غزه، حمایت میکند. سیاست ترامپ در منطقه بازگشتی به رویکرد سنتی آمریکا است، که همواره در عین پیگیری منافع ژئوپلیتیکی خود، از آزادی عمل اسرائیل در قبال فلسطینیها چشمپوشی کرده است.
۳. منطق تعامل آمریکا و اسرائیل بر حمایت پایدار و ساختاری استوار است، حتی زمانیکه منافع ژئوپلیتیکی واشنگتن با اقدامات اسرائیل در تضاد قرار گرفته است
۴. دوره اول ترامپ، سیاست آمریکا بهشکل بیسابقهای با منافع اسرائیل همسو شد؛ از انتقال سفارت به قدس تا حمایت از عادیسازی روابط با اعراب. اما دولت بایدن نهتنها این سیاستها را تغییر نداد، بلکه آنها را توسعه داد و حمایت نظامی و دیپلماتیک از اسرائیل را افزایش داد. انتقادهای نمادین بایدن تأثیر چندانی نداشت و اسرائیل بدون دادن امتیاز واقعی، از حمایت آمریکا بهرهمند ماند. در نتیجه، سیاست ترامپ ادامه منطقی روندی بود که بایدن نیز آن را پی گرفت.
۵. نتانیاهو بازگشت ترامپ به قدرت را فرصتی برای تثبیت موقعیت سیاسی خود تلقی کرد و از رابطه نزدیک و همسوی خود با او برای کسب امتیازات راهبردی استفاده کرد. رابطه ترامپ و نتانیاهو نه صرفاً بر پایه اتحاد استراتژیک، بلکه بر مبنای منافع سیاسی متقابل و نزدیکی شخصی شکل گرفته و تقویت شده است.
۶. دوران ترامپ در روابط با اسرائیل تغییر اساسی ایجاد نکرد و سیاست مستمر آمریکا در حمایت قاطع از اسرائیل، به ویژه در مسائل مرتبط با فلسطینیها، حفظ شد. اگرچه وی در پی تحقق آتشبس در غزه و بازگرداندن گروگانها بود، اما به نتانیاهو اجازه داد برنامههای خود را در غزه و کرانه باختری پیش ببرد. ترامپ با حفظ کانال ارتباطی محدود با حماس، ضمن حمایت بیوقفه از اسرائیل، در برابر درخواستهای نتانیاهو درباره ایران مقاومت نشان دادهاست. به طور کلی، سیاست آمریکا در دوره ترامپ بازگشتی به رویکردهای سنتی بود که آزادی عمل گستردهای به اسرائیل میدهد، در عین حال کنترل برخی مسائل کلیدی را نیز حفظ میکند.
فارنافرز؛ ترامپ دست نتانیاهو را در قبال فلسطینیها باز گذاشته، اما جاهطلبیهای منطقهایاش را محدود میکند
در هفتههای اخیر، روابط ایالات متحده و اسرائیل، که نزدیکترین متحد و در عین حال دولتِ وابسته به واشنگتن در خاورمیانه به شمار میرود، فضایی بحرانی به خود گرفته است. زمانی که دونالد ترامپ، رئیسجمهور ایالات متحده، در ماه مه نخستین سفر خود به منطقه را آغاز کرد، بهطور معناداری اورشلیم (بیتالمقدس) را نادیده گرفت و مستقیماً راهی عربستان سعودی، قطر و امارات متحده عربی شد. این بیتوجهی به بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل، با تحولات چشمگیر در دیپلماسی منطقهای آمریکا همراه شد. برخلاف خواست اسرائیل، ترامپ تصمیم به مذاکره مستقیم با دشمنان اصلی این کشور یعنی؛ : ایران و حماس گرفته است. تیم او همچنین با حوثیهای یمن( گروهی که همچنان به پرتاب موشک به اعماق خاک اسرائیل ادامه میدهد و مسیرهای دریایی آن را مسدود میکند) تماس گرفت. ترامپ حتی با رهبر پیشین جهادیهای سوریه دیدار کرده و او را «سختگیر» و «جذاب» توصیف کرده است.
منتقدان داخلی و خارجی نتانیاهو، رفتار اخیر ترامپ را مانند نسیمی تازه و خوشایند توصیف میکنند. سالهاست که نخستوزیر اسرائیل به رابطه نزدیک خود با رئیسجمهور آمریکا میبالد و آن را دلیلی برای ماندنش در قدرت میداند. بهویژه در دوره اول ریاستجمهوری ترامپ، ایالات متحده تقریباً هر آنچه اسرائیل و نتانیاهو خواسته بودند را در اختیارشان گذاشت. اما اینبار ترامپ از نتانیاهو فاصله گرفته و خود او و حامیانش نیز برای توجیه ناکامیهای اخیرشان چیزی جز بهانههای ضعیف در اختیار ندارند.
با این حال، از منظر تاریخی، رویکرد ترامپ در تعامل با دشمنان اسرائیل چیز تازهای نیست. از زمان تأسیس اسرائیل در سال ۱۹۴۸، دولتهای مختلف آمریکا عمدتاً منافع ژئوپلیتیکی خود را در خاورمیانه دنبال کردهاند، حتی زمانی که این منافع با اهداف اسرائیل در تضاد بوده است. بر این اساس، حمایت بیقیدوشرط ترامپ از جاهطلبیهای منطقهای اسرائیل در دوره اول، یک استثنا بود. دوره دوم او، برعکس، بازگشتی است به مسیر معمول و سابق.
جایی که اسرائیل همواره از آزادی عمل کامل از سوی واشنگتن برخوردار بوده، موضوع فلسطینیهاست. هیچ رئیسجمهوری در ایالات متحده—حتی لیبرالترین آنها—اسرائیل را به توقف شهرکسازی یا پایان اشغال سرزمینهای فلسطینی وادار نکرده است. از این نظر، ترامپ در دوره دوم نیز همانند دوره اول، در راستای سیاستهای دیرینه آمریکا حرکت میکند. او جنگ نتانیاهو در غزه را با رضایت ضمنی آمریکا همراهی میکند، تنها گهگاهی خواستار اجازه ورود کمکهای بشردوستانه شده است. در ماه فوریه، ترامپ آشکارا از «مهاجرت داوطلبانه» فلسطینیان غزه به کشورهای عربی همسایه یا نقاط دیگر حمایت کرد این دقیقاً همان چیزی بود که جناح راست افراطی میخواست در ائتلاف حاکم اسرائیل بشنود.
تنها چند هفته بعد، اسرائیل آتشبس کوتاهمدت با حماس را نقض کرد، بمبارانهای خود را تشدید نمود و ارسال کمکهای انسانی به دو میلیون فلسطینی ساکن غزه را متوقف کرد. نتانیاهو اعلام کرد که قصد دارد کل نوار غزه را اشغال کند، حماس را خلع سلاح نماید و «طرح نابغهوار ترامپ» برای پاکسازی این منطقه از فلسطینیها را به اجرا بگذارد.
در دوران ترامپ، ایالات متحده همچنان نقش تضمینکننده امنیت و سپر دیپلماتیک اسرائیل را ایفا میکند. در نتیجه، اسرائیل آزادی کامل دارد تا به اقداماتی دست بزند که واشنگتن بهندرت از دیگر کشورها تحمل میکند. برای نمونه، ایالات متحده مانع از هرگونه تلاش برای بررسی زرادخانه هستهای اعلامنشده اسرائیل میشود. قطعنامههای سازمان ملل را که تخلفات اسرائیل از قوانین بینالمللی را محکوم میکنند، وتو میکند. همچنین، آمریکا با ارائه کمکهای نظامی بیسابقه و دسترسی به فناوریهای پیشرفته دفاعی، از عملیات فرامرزی نیروهای دفاعی اسرائیل حمایت میکند. شاید ترامپ دیگر تمامی خواستههای نتانیاهو را اجرا نکند، اما رابطه ویژه آمریکا و اسرائیل همچنان پابرجاست، همانگونه که همیشه بوده است.
همان داستان همیشگی
برای نزدیک به ۸۰ سال، اتحاد ایالات متحده و اسرائیل از طوفانهای سیاسی در هر دو کشور و در سطح جهانی جان سالم بهدر برده است. از زمانی که هری ترومن، رئیسجمهور وقت آمریکا که بر خلاف توصیه وزیر خارجهاش، جورج مارشال تنها چند دقیقه پس از اعلام استقلال اسرائیل در سال ۱۹۴۸ آن را به رسمیت شناخت. دولتهای پیدرپی در واشنگتن، انتقادات مدافعان حقوق بشر و واقعگرایان سیاست خارجی را نسبت به حمایتشان از دولت یهودی نادیده گرفتهاند. در مقابل، اسرائیل بهمرور بیش از پیش به پوشش دیپلماتیک و کمکهای نظامی آمریکا وابسته شده است. با این حال، مقامهای آمریکایی هرگاه که اقدامات اسرائیل برای منافع ژئوپلیتیکی واشنگتن مشکلساز بوده، یا چشم خود را بستهاند یا آن کشور را زیر فشار قرار دادهاند.
در جریان جنگ ۱۹۴۸ اعراب و اسرائیل، هری ترومن بهرغم اعمال تحریم تسلیحاتی سازمان ملل علیه طرفهای درگیر، اسرائیل را بهطور دیپلماتیک به رسمیت شناخت. در آن زمان، ارتش نوپای اسرائیل سلاحهای خود را از استالین، رهبر شوروی، دریافت میکرد و بخشی از تجهیزات نظامی مازاد را نیز بهطور قاچاق از ایالات متحده تهیه کرده بود. پس از پایان جنگ، ترومن نتایج سرزمینی و جمعیتی آن را پذیرفت؛ یعنی نهتنها سرزمینهای فراتر از طرح تقسیم سازمان ملل در سال ۱۹۴۷ را به رسمیت شناخت، بلکه واقعیت «نکبت» (خروج صدها هزار عرب فلسطینی که هرگز اجازه بازگشت نیافتند) را هم پذیرفت. او تنها فشار نمادینی بر اسرائیل وارد کرد تا بخشی از این جمعیت را بازگرداند.
با این حال، در مراحل پایانی جنگ، هنگامی که نیروهای اسرائیلی ارتش مصر را تا صحرای سینا دنبال کرده و با نیروهای بریتانیایی مستقر در اطراف کانال سوئز درگیر شدند، ترومن نخستوزیر اسرائیل، دیوید بنگوریون را وادار به عقبنشینی کرد. او اجازه نداد اسرائیل از مرزهای پیش از جنگ در فلسطین فراتر برود و موجودیت قاهره، تحتالحمایهی غیررسمی بریتانیا که کنترل یکی از مهمترین آبراههای بینالمللی را در دست داشت، را تهدید کند. اسرائیل باید از این تجربه درس میگرفت: این کشور میتواند در قبال فلسطینیها تا حد زیادی آزادانه عمل کند، اما حق ندارد منافع شریک ابرقدرت خود را به خطر بیندازد.
در اوایل دهه ۱۹۵۰، ایالات متحده در حالی که به دنبال برقراری ائتلافهایی با رژیمهای عربی دوست و تمرکز بر جبهههای اصلی جنگ سرد در آسیا و اروپا بود، اسرائیل را در حاشیه نگه داشت. در این دوره، آمریکا به متحدان بریتانیایی و فرانسوی خود اجازه داد تا تانکها و هواپیماهایی به ارتش اسرائیل بدهند. اما در سال ۱۹۵۶، زمانی که اسرائیل با فرانسه و بریتانیا در تلاشی ناکام برای سرنگونی جمال عبدالناصر، رئیسجمهور کاریزماتیک مصر، همراه شد، واشنگتن عقبنشینی کرد. ایالات متحده برای پیروزی در رقابت بر سر دلها و ذهنهای کشورهای پسااستعماری، تصمیم گرفت که نمیتواند در کنار امپریالیستهای کهنهکار قرار گیرد. ارتش اسرائیل طی چند روز صحرای سینا را اشغال کرد، اما دوایت آیزنهاور، رئیسجمهور آمریکا، که از اقدام مستقل متحدانش بهشدت خشمگین شده بود، بنگوریون را مجبور به عقبنشینی کرد. اسرائیل یکبار دیگر با مرزهای نفوذ خود مواجه شد.
وقتی اسرائیل از روند صلح فاصله گرفت، ایالات متحده نیز راه خود را تغییر داد
با شدت گرفتن جنگ سرد در دهه ۱۹۶۰، روابط ایالات متحده و اسرائیل نزدیکتر شد و واشنگتن جای فرانسه، به رهبری شارل دوگل، را بهعنوان تأمینکننده اصلی تسلیحات اسرائیل گرفت. در جنگ ۱۹۶۷، که به اشغال نوار غزه، بلندیهای جولان، صحرای سینا و کرانه باختری از سوی اسرائیل انجامید، لیندون جانسون، رئیسجمهور آمریکا، به اسرائیل اجازه داد تا این سرزمینها را بهعنوان اهرم فشار در مذاکرات با کشورهای عربی حفظ کند. اما پس از جنگ دیگری در سال ۱۹۷۳ میان اسرائیل و همسایگانش، ایالات متحده اسرائیل را وادار کرد تا در ازای برقراری روابط عادی با مصر، از صحرای سینا عقبنشینی کند توافقی که از زمان امضایش در سال ۱۹۷۹، بهعنوان سنگبنای نظم منطقهای باقی مانده است. پیش از این جنگ، اسرائیل امیدوار بود که بتواند این سرزمین را برای خود نگه دارد، اما واشنگتن اولویت را به خارج کردن مصر از حوزه نفوذ شوروی داد و در نهایت، اسرائیل را به عقبنشینی وادار کرد.
این کشوقوس در روابط ایالات متحده و اسرائیل پس از پایان جنگ سرد نیز ادامه یافت. آمریکا همواره از اسرائیل در نهادهای بینالمللی دفاع کرده و بارها از حق وتوی خود در شورای امنیت سازمان ملل برای جلوگیری از تصویب قطعنامههای انتقادی علیه اسرائیل استفاده کرده است. با این حال، در جریان جنگ خلیجفارس در سال ۱۹۹۱، آمریکا مانع از آن شد که اسرائیل به حملات موشکی عراق پاسخ دهد؛ زیرا نگران بود که ورود اسرائیل به جنگ، ائتلاف تحت رهبری آمریکا علیه بغداد، که شامل چند کشور عربی نیز میشد را از هم بپاشد. واشنگتن سیل بیپایانی از سلاحها را به اسرائیل فروخت، اما در عین حال، این کشور را از صدور سلاح به چین منع کرد. مقامات آمریکایی در برابر برنامه تسلیحات هستهای اسرائیل سکوت اختیار کردند و حتی بمباران مخفیانه راکتور در حال ساخت سوریه در سال ۲۰۰۷ را تأیید کردهاند، اما جلوی حمله اسرائیل به تأسیسات هستهای ایران را گرفتهاند. حتی در دوران ریاستجمهوری باراک اوباما، واشنگتن با وجود مخالفتهای آشکار نتانیاهو، توافق هستهای با ایران را امضا کرد.
با این حال، حتی با وجود آنکه واشنگتن در برخی مسائل منطقهای از اسرائیل فاصله گرفته، هیچ رئیسجمهوری در ایالات متحده؛ حتی باراک اوباما جلوی سرکوب فلسطینیان توسط اسرائیل را نگرفته است. در عوض، دولتهای پیدرپی عملاً دست اسرائیل را برای گسترش شهرکسازیها در کرانه باختری باز گذاشتهاند؛ شهرکهایی که با هدف جلوگیری از شکلگیری کشور مستقل فلسطینی ساخته میشوند و از سال ۱۹۶۷ به این سو، به پروژهای ملی برای اسرائیل تبدیل شدهاند. رؤسایجمهور آمریکا گاهوبیگاه به دلایل حقوقی یا راهبردی از این شهرکسازیها انتقاد کردهاند، اما این موضعگیریها بیشتر در حد حرف باقی مانده است. واشنگتن هرگز اقدام ملموسی برای متوقف کردن روند بیوقفه ساختوسازها انجام نداده و تنها در برخی مناطق کلیدی فلسطینی، دخالتهایی محدود داشته است.
به همین ترتیب، ایالات متحده هرگز اسرائیل را وادار به مذاکره برای پایاندادن به مناقشه اسرائیلی-فلسطینی نکرده است. واشنگتن طرحهای صلح گوناگونی ارائه داده و بارها و بارها میزبان مذاکرات میان رهبران اسرائیلی و فلسطینی بوده، اما تنها پس از آنکه اسرائیل خود حاضر به گفتگو با سازمان آزادیبخش فلسطین شد، ایالات متحده نیز وارد گفتوگوهای معنادار با این نهاد شد. هرگاه اسرائیل از روند صلح عقبنشینی کرده، آمریکا نیز از آن پیروی کرده است. با وجود آنکه واشنگتن بهصورت رسمی از راهحل تشکیل دو کشور حمایت میکند، عملاً روند صلح را رها کرده است. نه ترامپ و نه بایدن هیچیک تلاشی واقعی برای احیای امید رو به زوال صلح اسرائیلی-فلسطینی انجام ندادهاند.
رویای بزرگ
دوران نخست ریاستجمهوری ترامپ تغییر چشمگیری نسبت به سنتهای پیشین ایجاد کرد. او همچنان بیتوجهی واشنگتن به فلسطینیها را حفظ کرد و حتی بر آن تأکید بیشتری گذاشت، اما به طور قطع ایالات متحده را در مسائل سیاست خارجی کاملاً با اسرائیل همسو کرد. بر خلاف همه روسای جمهور پیش از خود از زمان ترومن، ترامپ سفارت آمریکا را به قدس منتقل کرد (اگرچه دفتر اصلی سفارت هنوز در تلآویو باقی ماند) وکنسولگری آمریکا در قدس که نقطه تماس دیپلماتیک با فلسطینیها بود را بست. الحاق جولان سوریه به اسرائیل در سال ۱۹۸۱ را به رسمیت شناخت و با تشویق نتانیاهو، برجام هستهای با ایران را کنار گذاشت؛ که در پی آن ایران به غنیسازی اورانیوم با غلظت و مقدار بیشتر روی آورد.
سپس در سال ۲۰۲۰، بزرگترین هدیه خود را به نتانیاهو داد: توافقنامه ابراهیم که روابط اسرائیل را با بحرین، مراکش و امارات متحده عربی عادیسازی کرد. این توافق در تئوری معاملهای دو طرفه بود که در آن نتانیاهو باید طرح خود برای الحاق یک سوم کرانه باختری را کنار میگذاشت تا عادیسازی روابط حاصل شود، اما این امتیاز ناچیز بود و فلسطینیها هیچ دستاورد واقعی نداشتند؛ حتی تشکیلات خودگردان فلسطینی در میز مذاکره حاضر نبود. در آخرین هفتههای ریاستجمهوری خود، ترامپ مسئولیت منطقهای اسرائیل را به حوزه مأموریت فرماندهی مرکزی آمریکا افزود و از آن زمان، نیروهای دفاعی اسرائیل با نیروهای خلیج فارس، مصر و اردن آموزشهای مشترک داشتهاند.
دولت جو بایدن نیز به طور ویژهای پذیرای اسرائیل بود. بایدن که از دهه ۱۹۷۰ و زمان ورود به سنای آمریکا حامی آشکار اسرائیل بوده، هیچیک از سیاستهای ترامپ در قبال اسرائیل را تغییر نداد، بلکه کوشید آنها را توسعه دهد. او تلاش کرد عربستان سعودی را به توافقنامه ابراهیم بکشاند و در این راه تضمینهای دفاعی و فناوری هستهای به ریاض پیشنهاد داد. دارندگان گذرنامه اسرائیلی را از نیاز به ویزای آمریکا معاف کرد. وقتی در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ حماس حمله کرد و حزبالله و حوثیها نیز وارد شدند، بایدن اسرائیل را با سلاح و ناوهای هواپیمابر از چین تا خاورمیانه حمایت کرد. او از عملیات تلافیجویانه اسرائیل در غزه و بعد لبنان و سوریه حمایت کرد، هرچند تلفات فلسطینیان افزایش یافت و جناح چپ آمریکا به مخالفت برخاست.
بایدن گهگاه اسرائیل را به خاطر جلوگیری از کمکهای بشردوستانه به غزه سرزنش کرد، ساخت اسکلهای توسط نیروهای آمریکایی در غزه برای دریافت محمولههای کمک را مجاز کرد که به سرعت فرو ریخت، برخی محمولههای تسلیحاتی را ممنوع کرد و برخی از شهرکنشینان خشونتطلب کرانه باختری را که دولت اسرائیل به حمله به فلسطینیان تشویق میکرد، تحریم کرد. اما این اقدامات نمادین و کوتاهمدت بودند. نتانیاهو گهگاه کمی کمک وارد کرد تا واشنگتن را راضی کند، اما به جنگ تمامعیار خود ادامه داد. این الگو احتمالاً در دوران ترامپ نیز ادامه خواهد یافت.
بایدن به طور قاطع از اسرائیل حمایت کرد، حتی زمانی که وابستگی اسرائیل به حمایت آمریکا به اوج خود رسید. وقتی ایران در سال گذشته دو بار اسرائیل را با صدها موشک بالستیک و کروز و پهپاد هدف قرار داد، اسرائیل به ائتلافی به رهبری آمریکا برای دفاع از فضای هوایی خود نیاز داشت. برای تقویت هماهنگی نظامی و برنامهریزی مشترک، مایکل کوریا، فرمانده فرماندهی مرکزی آمریکا، مرتباً به تلآویو فرستاده میشود تا نقش ناظر رسمی را ایفا کند. سال گذشته، بعد از صدور احکام بازداشت نتانیاهو و یوآو گالانت، وزیر دفاع پیشین اسرائیل، از سوی دادگاه کیفری بینالمللی به اتهام جنایات جنگی و علیه بشریت، بایدن این تصمیم را نقد کرد و وعده داد که آنها در خاک آمریکا دستگیر نخواهند شد (ایالات متحده عضو این دادگاه نیست). با این حال اسرائیل هیچگونه امتیاز ملموسی به واشنگتن برای این کمکها نداده و همهچیز رایگان بوده است.
خیلی چیزها تغییر کرده!
برای نتانیاهو، بازگشت ترامپ به کاخ سفید ابتدا به نظر هدیهای از آسمان میآمد، چرا که او عملاً برای پیروزی جمهوریخواهان دعا کرده بود. محبوبیت نتانیاهو پس از حملات ۷ اکتبر سقوط کرد، اما همچنان به عنوان «نقشهخوان» ترامپ شهرت داشت و انتخابات ترامپ دلیلی شد برای شکاکان اسرائیلی تا نخستوزیر خود را نگه دارند.
در هفتههای نخست دوره دوم ترامپ، نتانیاهو بارها پیروزی به دست آورد. تحریمهای بایدن علیه برخی شهرکنشینان کرانه باختری لغو شد. ترامپ به جای آن تحریمهایی علیه دادگاه کیفری بینالمللی و کارکنان آن وضع کرد. نتانیاهو نخستین رهبر جهان بود که به کاخ سفید دعوت شد و وقتی رسید، ترامپ نقشهاش برای خالی کردن غزه و تبدیل آن به یک تفریحگاه ساحلی را ارائه داد. نتانیاهو توانست به منتقدان داخلیاش پاسخ دهد و بگوید که صبر در برابر بایدن و ادامه جنگ نتیجه داده است. حتی به نظر میرسید که آرزوی دیرینه اسرائیل برای حمله به تأسیسات هستهای ایران در دسترس قرار گرفته باشد.
اما دوران ماهعسل کوتاه بود. در آوریل، ترامپ نتانیاهو را به کاخ سفید فراخواند تا به او اعلام کند مذاکرات برای یک توافق هستهای جدید با ایران آغاز شده است. این دیدار با گزارشهایی همراه بود که ترامپ اسرائیل را از بمباران تأسیسات هستهای ایران منع کرده است. سپس خبر آتشبس میان آمریکا و حوثیها منتشر شد که اسرائیل را مستثنی کرده بود، و تماسهای آمریکا با حماس و سوریه نیز شروع شد. ترامپ حتی توافقهای دفاعی و هستهای پیشنهادی میان آمریکا و عربستان را از توافق میان اسرائیل و عربستان جدا کرد. کانادا و اروپا این تغییر موضع واشنگتن را به عنوان چراغ سبزی برای تهدید اسرائیل به تحریم در صورت ادامه جنگ و بحران انسانی در غزه تفسیر کردند.
ترامپ علاقهمند به آتشبس سریع در غزه و بازگرداندن گروگانهای اسرائیلی شده است. اما استراتژی او در غزه تفاوت قابل توجهی با سیاست منطقهایاش دارد. واشنگتن در پی یافتن نقطه مشترک با تهران است، هرچند که رهبران ایران را به خاطر ادامه برنامه غنیسازی اورانیوم تهدید به پیامدهای منفی میکند. اما در غزه، ترامپ نشان داده که با ادامه نبرد اسرائیل و حفظ مناطق تازه تصرفشده در این منطقه مشکلی ندارد. ایالات متحده کانالی باز برای گفتگو با حماس حفظ کرده است. اگرچه این ارتباطات محدود به معامله مبهم گروگانگیری در برابر آتشبس است، اما به حماس، که واشنگتن آن را گروه تروریستی میداند، شناخت بیسابقهای به عنوان یک طرف مذاکرهکننده میدهد.
رفتار ترامپ، به عبارت دیگر، نشاندهنده تغییر بنیادی در روابط آمریکا و اسرائیل نیست. بلکه با کنار رفتن نگرانیهای انتخاباتی و کنترل کامل کنگره، ترامپ سیاست خاورمیانهای واشنگتن را به پایه و اساس دیرینهاش بازگردانده است. ایالات متحده در مسائل منطقهای و فراتر از آن مسیر خود را خواهد رفت، اما در موضوع فلسطینیها کنار اسرائیل خواهد ایستاد و به طور مستمر از این کشور حمایت میکند. نتانیاهو، هرچند با نارضایتی، باید قبول کند که ترامپ دیگر به خواستههای او درباره ایران گردن نخواهد گذاشت. اما مانند همه پیشینیان خود، نتانیاهو دست باز در غزه و کرانه باختری دارد. او میتواند طرحهای خود برای نابودی و خالی کردن غزه و الحاق بخشی از کرانه باختری را پیش ببرد. ممکن است به دلیل فشارهای بینالمللی، تغییر افکار عمومی داخلی، یا توافق برای عادیسازی روابط با عربستان این اقدامات را انجام ندهد، اما با رضایت آمریکا غزه را ویران کرده است.