سرکوب دانشجویان در دانشگاه کلمبیا و سایر دانشگاههای آمریکا، نشاندهنده ادامه نقش تاریخی دانشگاهها بهعنوان ابزارهایی در خدمت تقویت امپریالیسم آمریکا است.
تیانا رید» [1] نویسنده و استاد دانشگاه «یورک» در «تورنتو» کانادا است. او در مطلبی که وبسایت «Middle East Eye» آن را منتشر کرده است، تأکید میکند که سرکوب دانشجویان در دانشگاه کلمبیا و سایر دانشگاههای آمریکا، نشاندهندة ادامة نقش تاریخی دانشگاهها بهعنوان ابزارهایی در خدمت تقویت امپریالیسم آمریکا است و اختصاصی به دولت ترامپ ندارد. پیش از وی نیز دانشگاههای آمریکا در خدمت تقویت هژمونی این کشور بودند. وی بر این باور است که سرکوب دانشجویان حامی فلسطین را در یک سطح کلان باید دید و این سرکوب بخشی از همان ساختاری است که از جنایتهای اسرائیل علیه فلسطینیان حمایت میکند. وی تأکید میکند: «با گسترش سرکوب سیستماتیک دانشجویان حامی فلسطین در دانشگاههای آمریکا، دیگر جایی برای مصالحه باقی نمانده است و باید دانشجویان و اساتید مکانیسمهای دفاعی خود را تقویت کرده و تسلیم نشوند. آنها باید همبستگی خود را در عمل نشان داده و جسورانه عمل کنند و بدانند که تنها انتشار بیانیه کافی نیست.»
سرکوب سیستماتیک
«گرانت مینر» [2] – رئیس اتحادیه کارگران دانشجویی کلمبیا – از دانشگاه کلمبیا اخراج شد. مجازات او بخشی از یک سرکوب سیستماتیک علیه فعالان همبستگی با فلسطین است که شامل دستگیریها، اخراجها، بازداشتها، تبعیدها و لغو مدارک تحصیلی میشود. اخراج «مینر» چند روز پس از آن اتفاق افتاد که «محمود خلیل» – فارغالتحصیل جدید دانشگاه کلمبیا، فعال فلسطینی و پدر در شرف تولد فرزندش – توسط مأموران مهاجرت ایالات متحده در آپارتمان متعلق به دانشگاه کلمبیا در نیویورکسیتی در ۸ مارس ۲۰۲۵ اتفاق افتاد. او که مقیم دائمی آمریکا است، اکنون با اخراج از کشور توسط وزارت امنیت میهن روبرو شده است؛ اگرچه یک قاضی منطقهای در دادگاه فدرال منهتن، به طور موقت از اخراج اجباری او جلوگیری کرده است.
بهعنوان یک دانشجوی سابق دانشگاه کلمبیا، از سرکوب دانشجویان حامی فلسطین توسط پلیس در محوطه دانشگاه منزجر شدهام، اما شگفتزده نیستم.
بههرحال دولت ترامپ دستورهای قضائی را نادیده میگیرد؛ همانطور که در مورد دکتر «رشا علویه» [3] – متخصص پیوند کلیه و استاد دانشگاه «براون» – همینطور عمل کرد. مقامات آمریکایی «دکتر رشا علویه» – پزشک لبنانی – را به دلیل داشتن تصاویر و ویدئوهایی همدلانه با مردم لبنان در تلفن همراهش از کشور آمریکا اخراج کردند. وزارت دادگستری آمریکا این اقدام را در چارچوب ملاحظات امنیت ملی توجیه کرده است.
۱۸ مارس بود که «محمود خلیل» اولین بیانیه عمومی خود را پس از بازداشت غیرقانونیاش صادر کرد و به کشتار ادامهدار در غزه و «بیعدالتیهای خاموش» که بسیاری از زندانیان در حال حاضر با آن مواجه هستند، اشاره کرد. وی در این بیانیه نوشته بود: «من یک زندانی سیاسی هستم و این بیانیه را از محل بازداشتگاهم در «لوئیزیانا» مینویسم؛ جایی که در هوای سرد صبحگاهی بیدار میشوم و روزهای طولانی شاهد بیعدالتیهای خاموش علیه مردم بزرگ زیادی که از حمایتهای قانونی محروم شدهاند، بودهام. بازداشت من نتیجه مستقیم این است که با استفاده از حقم برای آزادی بیان از آزادی فلسطین و پایانیافتن نسلکشی در غزه حمایت کردم. حالا که آتشبس ژانویه دوباره شکسته شده، والدین غزهای بار دیگر اجساد کوچک فرزندان کفن پیچ شده خود را در گهواره میگذارند و خانوادهها مجبور به تحمل گرسنگی و آوارگی در برابر بمبها میشوند. ما الزام اخلاقی داریم که به مبارزه برای آزادی کامل آنها ادامه دهیم.»
شگفتزده نیستم
بهعنوان یک دانشجوی سابق دانشگاه کلمبیا، من از عدم حفاظت دانشگاه از دانشجویانش درحالیکه پلیسها را به محوطه دانشگاه میآورد، منزجر شدهام، اما شگفتزده نیستم. مدتها پیش از دولت ترامپ، کلمبیا بهعنوان یک دانشگاه برجسته دولتی نشان داده بود که در رعایت حقوق دانشجویان و کارگران، آیندهنگریهای اخلاقی و یکپارچگی آکادمیک ناکام مانده است.
این مشکلات شامل «گنتریفیکاسیون» [4] ضد سیاهپوستان، توجیه خشونتهای جنسی، اخراج دانشجویان، سرکوب اتحادیهها، سرمایهگذاریهای مالی در نسلکشی، سوختهای فسیلی و زندانها، بیاهمیت کردن و تحقیر کار آکادمیک، سطحیسازی علوم انسانی و جرم انگاری فعالیتهای سیاسی است. تمام این موارد در حالی رخ میدهد که دانشگاه کلمبیا در حال جشن گرفتن سنتهای اعتراضی گذشته از جمله سال ۱۹۶۸ و میراثهای آن است که به یک ضدفرهنگ فکری تبدیل شده که خود را به عنوان یک فرهنگ فکری میپندارد.
شکستهای دانشگاه کلمبیا
درحالیکه صهیونیستها قصد دارند «محمود خلیل» را بهعنوان یک نمونه یا هشداری برای دیگران مطرح کنند، اما او بخشی از یک حرکت تاریخی گسترده در موقعیت کنونی است؛ یک مورد از زندانیان سیاسی فراوانی که در ایالات متحده زندانی هستند. دانشگاه و دولت از سوی جامعه مدنی و صهیونیستهای خودسر حمایت میشوند. این امر زمانی مشخص شد که اخیراً گروههای راستگرای طرفدار اسرائیل، فهرستهای «اخراج» افراد بهاصطلاح خارجی فعال در جنبش همبستگی با فلسطین را منتشر کردند.
فعالان دانشجویی مخالف نسلکشی به مدت بیش از دو سال بهخاطر شرکت در اعتراضات، با سرکوب بیوقفه و افشای اطلاعات شخصی روبهرو بودهاند.
مطالعه این همکاریها ارتباطات بین سرکوب در هسته امپریالیستی و نابودی مداوم فلسطینیها توسط اسرائیل را بیشتر آشکار میکند. این شامل کشتارجمعی مجدد پس از نقض آتشبس، جلوگیری از ورود نیازهای اساسی مانند غذا و آب به غزه، حملات هوایی مداوم و تخریب انبوه خانهها در کرانه باختری اشغالی است. چون فعالان دانشجویی در اعتراض به این نسلکشی و ساختارهایی که آن را حفظ میکنند بسیج شدهاند، به مدت بیش از دو سال بهخاطر شرکت در اعتراضات با سرکوب بیوقفه و افشای اطلاعات شخصی روبهرو بودهاند.
ما در مواجهه با سرکوب معترضان حامی فلسطین توسط دولت، باید مکانیسمهای دفاعی خود را تقویت کنیم و تسلیم نشویم. در روزهای پیش از ربوده شدن «خلیل»، اداره کالج «بارنارد» – که یک کالج وابسته به کلمبیا است – نیروهای پلیسها را به محوطه کالج فرستاد تا دانشجویان را مورد ضرب و شتم قرار دهند که منجر به دستگیری ۹ معترض شد. در ۵ مارس ۲۰۲۵ معترضان نشستی را در کتابخانه «میلستین بارنارد» برگزار کردند و آن را به «منطقه آزاد دکتر حسام ابوصفیه» تغییر نام دادند تا یاد و احترام به پزشک متخصص اطفال و مدیر سابق بیمارستان «کمال عدوان» غزه که در زندان و تحت شکنجه قرار دارد را گرامی بدارند. اندکی بعد، دولت ترامپ ۴۰۰ میلیون دلار از کمکها و قراردادهای فدرال به کلمبیا را لغو کرد و دلیل آن را «بیعملی دانشگاه در برابر آزارهای مداوم دانشجویان یهودی» دانست.
این اولینبار نیست که دانشگاهی که در اخراج، تعلیق و تنبیه دانشجویان بهخاطر مشارکتشان در اعتراضات سریع عمل میکند، از پلیس نیویورک (NYPD) میخواهد که دانشجویان خود را به طور خشونتآمیزی دستگیر کند. از جمله در سال گذشته یک روز پس از اینکه «مینوش شفیق» – رئیس سابق کلمبیا – در مقابل کنگره حاضر شد و توسط سیاستمدارانی که دانشگاه را «کانون یهودستیزی و نفرت» توصیف کردند مورد سؤال قرار گرفت، وی گروه پاسخ استراتژیک بدنام پلیس نیویورک را درحالیکه کاملترین تجهیزات ضدشورش را به همراه داشتند، به محوطه دانشگاه دعوت کرد.
هدف قراردادن دانشجویان
دانشگاه کلمبیا بهعنوان یک دانشگاه از گروه «آیوی لیگ» [5] که در یک مرکز رسانهای لیبرال واقع شده، نمونه برجستهای است؛ اما هزاران دانشجوی دیگر در سراسر آمریکا دستگیر شده و تحت خشونتهای پلیسی قرار گرفتهاند. بااینحال این اتفاقات تنها به ایالات متحده محدود نمیشود. جایی که من بهعنوان استاد در دانشگاه یورک مشغول به کار هستم، اردوگاه دانشجویی در حمایت از غزه کمتر از ۲۴ ساعت پس از برپایی توسط پلیس تورنتو پاکسازی شد. دانشگاه بزرگترین نیروی پلیس شهری کانادا را به محوطه خود دعوت کرد؛ جایی که بخش قابلتوجهی از بدنه دانشجویی آن از گروههای نژادی مختلف است.
در مواجهه با سرکوب معترضان حامی فلسطین توسط دولت، باید مکانیسمهای دفاعی خود را تقویت کنیم و تسلیم نشویم.
اگرچه که صرفاً به نظر میرسد که در وضعیت جنگی قرار داریم، اما حقیقتاً ما در جنگ هستیم. به جای اینکه استدلال کنیم که این نوع مدیریت در آموزش عالی ریاکارانه است، باید تأکید کنیم که تولید دانش، مدتهاست که بخش مهمی از هژمونی آمریکا بوده است. آموزش «تفکر انتقادی» اغلب بهعنوان پوششی برای منافع دولتی و امپریالیستی عمل کرده است. درخواست از دانشگاه به طور مؤدبانه برای رعایت ارزشهای انسانگرایانه ادعایی، یک تلاش بیفایده است. بسیاری نیز برای مبارزه با دولت به شرایط دولت وابستهاند. افرادی که در حال مبارزه با دولت یا سیستم موجود هستند، برای مقابله با این دولت از همان ابزارها یا قوانینی که دولت در اختیار دارد استفاده میکنند. من فقط منظورم رئیس موقت دانشگاه کلمبیا یعنی «کاترینا آرمسترانگ» [6] نیست که در بیانیهای در ۱۰ مارس اعلام کرد «مدیریت دانشگاه قانون را رعایت خواهد کرد!» در همان نامه غیرصادقانه، آرمسترانگ به «ارزشهای آموزش عالی» همچون آزادی بیان، بهاشتراکگذاری ایدهها، دموکراسی جامعه و… بهعنوان درمانی برای مشکلات دانشگاه اشاره میکند؛ درحالیکه مشکلات واقعی دانشگاه به مسائل مالی و روابطعمومی مربوط میشود.
سرکوب و مقاومت
طی روزهای گذشته دستگیری خلیل آشکارا ناراحتی زیادی در میان اعضای جامعه از جمله جامعه دانشگاهی آمریکا ایجاد کرده است. درحالیکه بسیاری از اقدامات دولتی و فرادولتی که در دستگیری خلیل دخیل بودهاند از جمله دستورات قضائی، اقامت دائمی قانونی، تابعیت، روند دادرسی عادلانه و دیگر ویژگیهای دموکراتیک، بیرحمانه هستند. من همچنین نسبت به زمان و مکانی که در آن از تقدس قانون حمایت میکنیم، محتاط هستم؛ زیرا خود قانون نیز آغشته به بسیاری از خشونتهایی است که ما در تلاش برای مبارزه با آنها هستیم. بهعنوانمثال، درخواست برای قانونیبودن، موقعیت پناهندگان و مهاجران بیمدرک را که برای فلسطین آزاد مبارزه میکنند، در چه وضعیتی قرار میدهد؟
نظام حقوقی نه جایی برای عدالت واقعی است و نه جایی برای تعیین شیوههای صحیح اعتراض و مخالفت. استناد به روایتهایی از دانشجوی کامل یا شهروند شایسته و قانونمند – که افسانههای سفیدپوستان هستند – تنها منطقهای مجازات، جرمانگاری، نژادپرستی، خشونت دولتی و سرکوب علیه آسیبپذیرترین افراد را تقویت میکند. چارچوب مشابهی در حمله چندجانبه به تنوع، برابری و شمولیت (DEI) در حال اجرا است. در مؤسسه من، اخیراً مدیریت دانشگاه ثبتنام در ۱۸ برنامه را به حالت تعلیق درآورد؛ از جمله مطالعات بومی، مطالعات زنان و مطالعات جنسیت.
این الگوها به گذشتهای مقدس یا بیعیبونقص اشاره دارند که گویی ازدسترفته است. این تلاشها معمولاً بر مبنای یک افسانه یا اسطوره از «پاکی» یا «بیگناهی» شکلگرفتهاند که به طور غیرواقعی فرض میکنند همه چیز در گذشته درست و بدون نقص بوده است و آنچه از دست رفته، همان وضعیت ایدهآل و بدون اشتباه است. پژوهشگر فقید «سدریک رابینسون» [7] در مقدمه کتاب خود در سال ۱۹۸۰ با عنوان «شرایط نظم: علوم سیاسی و افسانه رهبری» [8] روشنفکران را بهخاطر چسبیدن به توهمی که «حتی در شرایط آشوب و بینظمی، سیستمها و ساختارهای منظم و باثباتی وجود دارند که توسط نهادهای سیاسی و پیوندهای فرهنگی و اقتصادی اداره میشوند»، مورد انتقاد قرار میدهد. رابینسون این دیدگاه را نقد میکند و میگوید که این باور، یک توهم است و در واقع نظم واقعی در بسیاری از مواقع ناشی از نابرابریها، فشارهای اجتماعی و تغییرات اقتصادی است، نه از طریق سیستمهای منظم و پایدار که تصور میشود.
اما هیچ جامعه باثباتی، هیچ چارچوب قانونی عادلانه، هیچ نظم سیاسی – اجتماعی منسجم و هیچ رهبر شایستهای وجود ندارد که اوضاع را به حالتی که ظاهراً بوده بازگرداند. خود ایده بازگشت به نظم یک توهم است. برای مثال، نمایش سیاسی دولت ترامپ نباید مانع از این شود که بفهمیم چگونه خود لیبرالها، امپریالیسم مرزی، نظامیسازی، بازداشتهای جمعی، برتری سفیدپوستی و امنیتیسازی را عادیسازی کردهاند؛ همانطور که «هارشا والییا» [9] در کتاب «مرز و قانون: مهاجرت جهانی، سرمایهداری و ظهور ملیگرایی نژادپرستانه» [10] (۲۰۲۱) توضیح میدهد.
خواستههای رادیکال
ما میتوانیم همچنان شرایط بحث را تعیین کنیم. در واقع باید در خواستههایمان جسورتر و وسیعتر باشیم: فلسطین باید آزاد شود. «محمود خلیل» باید آزاد شود. هیچ پلیسی در دانشگاه نباید باشد. تحصیل در دانشگاه باید رایگان باشد. دانشجویان بازداشتی یا تعلیق شده باید به دانشگاه بازگردند. بدهی دانشجویان باید لغو شود. سرمایهگذاری در اسرائیل باید قطع شود. باید به نکبت پایان داده شود. باید زمینهای فلسطینیها به آنها بازگردانده شود.
این فهرست همچنان در حال گسترش است و بر پیوندهای بین سرکوب در هسته امپریالیستی و مبارزات آزادیبخش در فلسطین تأکید میکند و خود را به شعارهای شورشی برای آیندهای رادیکال تبدیل میکند. از میان خواستهها، به نظر میرسد که «حمایت از دانشجویان» بیضررترین، قابل قبولترین و سادهترین باشد؛ وظیفهای ساده برای یک معلم که تنها بخشی از کار اوست و یک الزام آموزشی است. بااینحال، در عمل این خواسته مبهمترین و دشوارترین بوده است. این فقط یک شغل نیست و فراتر از حدود حرفهای شدن است. این همبستگی از ما میخواهد که فراتر از موقعیتهای خود حرکت کرده و خود را با مبارزه هماهنگ کنیم.
همانطور که «ناصر ابورحمه» [11] – استاد دانشگاه – در ماه می سال گذشته نوشت: «حمایت واقعی به معنای ایستادن در کنار دانشجویان، نه بهعنوان معلم یا نویسنده، بلکه شانهبهشانه بهعنوان رفیق و همیار است.» او ادامه میدهد: «جای افتخار است که شاهد این شجاعت و این وضوح باشیم که تنها بخشی کوچک از زمان زندگیبخشی باشیم که شما در این زمانه خفقانآور و نسلکشی در غزه ایجاد کردهاید».
همبستگی در عمل
هزاران دانشجوی حامی فلسطین طی دو سال گذشته در سراسر آمریکا دستگیر شده و تحت خشونتهای پلیسی قرار گرفتهاند.
درست است که دانشگاههایی که ثروت را انباشت میکنند، قدرت و منابع عظیمی دارند، اما ما نیز یک قدرت جمعی داریم تا همه چیز را متوقف کنیم. دانشجویان راه را نشان میدهند و راه را دوباره میسازند. درحالیکه آنها مورد سرزنش قرار میگیرند و به آنها گفته میشود که «رؤیاهایشان» غیرممکن است، در واقع آنها در حال تمرین شیوههای آزادی هستند. آنها به ما هشدار میدهند که اگر به مصالحه ادامه دهیم، آینده نهتنها برای آموزش بلکه برای همه چیز، به طور فزایندهای به سمت راست فاشیستی میرود.
در حقیقت چنین تلاشهایی برای خاموشکردن خلاقیت و اعتراض تنها بهمنظور محافظت از وضع موجود است. این سرکوب فقط به معنای خردکردن مخالفتها نیست؛ بلکه به معنای این است که خودِ عمل همبستگی را غیرقابلدستیابی نشان دهند. اما همبستگی خلاف این را تأکید میکند. این یک وعده است؛ تعهد غیرممکن اما فوری بهاشتراکگذاری منافع، مسئولیتها و خطرات که هیچکدام از اینها هرگز به طور مساوی توزیع نخواهند شد. من همبستگی خود را نهتنها با اعتقاد به قدرت رادیکال عرصه گفتمانی، بلکه با اعتراف به این که بیانیهها بهتنهایی برای متوقف کردن بمبها کافی نیست، ابراز میکنم. همبستگی تنها با بیان کلمات و اعلامها کافی نیست. این اعلامها باید با اقدامات واقعی و مستمر همراه شوند. همبستگی باید از طریق اقداماتی مانند تحریم و امتناع از مشارکت در فعالیتهایی که مغایر با ارزشهای انسانی است، نشان داده شود. این نوع اقدامات نمیتواند تنها توسط یک فرد انجام شود، بلکه باید به صورت جمعی و در همکاری با دیگران انجام شود تا تأثیر واقعی داشته باشد.
https://www.middleeasteye.net/opinion/columbia-crackdown-student-protesters-exposes-universities-tools-imperial-power
[1] . Tiana Reid
[2] . Grant Miner
[3] . Dr Rasha Alawieh
[4] . گنتریفیکاسیون (Gentrification) به فرایندی گفته میشود که در آن یک محله یا منطقه فقیرتر با ورود افراد مرفهتر یا طبقات متوسط روبهبالا، دچار تغییرات اقتصادی و اجتماعی میشود. این تغییرات معمولاً شامل بالارفتن اجارهبها، بهبود زیرساختها و خدمات عمومی و تغییر در ساختار اجتماعی محله است. اما این روند میتواند باعث جابهجایی افراد فقیرتر هم بشود؛ زیرا هزینه زندگی در منطقه برای آنها افزایش مییابد. بهعبارتدیگر، گنتریفیکاسیون ممکن است موجب شود کسانی که مدتها در این مناطق زندگی کردهاند، مجبور به ترک خانههای خود شوند. در این متن، گنتریفیکاسیون به معنای فرآیندی است که در آن دانشجویان و اعضای جامعه دانشگاهی که بهویژه از اقلیتهای نژادی یا اجتماعی هستند، تحتفشار قرار میگیرند تا دانشگاه را ترک کنند یا از محیطهای آموزشی خود کنار گذاشته شوند.