آقای روستایی! اگر قرار باشد فقط سیاهی‌ها را بگوییم پس وظیفه هنرمند چیست؟

جشنواره کن امسال، بار دیگر به صحنه‌ای برای طرح مباحث داغ پیرامون سینمای ایران و رسالت آن بدل شد. سعید روستایی، کارگردان جوان و تحسین‌شده، در دفاع از تلخی جاری در آثارش، به‌ویژه فیلم «زن و بچه مردم»، جمله‌ای را به کار برد که پیش از این نیز از او شنیده بودیم: «ببینید اگر فیلم تلخه، یعنی فیلم‌های من تلخه، از کوزه همان تراود که در اوست..

جشنواره کن امسال، بار دیگر به صحنه‌ای برای طرح مباحث داغ پیرامون سینمای ایران و رسالت آن بدل شد. سعید روستایی، کارگردان جوان و تحسین‌شده، در دفاع از تلخی جاری در آثارش، به‌ویژه فیلم «زن و بچه مردم»، جمله‌ای را به کار برد که پیش از این نیز از او شنیده بودیم: «ببینید اگر فیلم تلخه، یعنی فیلم‌های من تلخه، از کوزه همان تراود که در اوست… جامعه شیرین باشه منم فیلم شیرین می‌سازم. وقتی توش شیرینی نمی‌بینم، نمی‌دونم چی بسازم.» این گزاره، که به نوعی مانیفست روستایی و برخی هم‌نسلانش در سینمای اجتماعی ایران است، با واکنش‌های متفاوتی روبرو شده و بحث قدیمی «هنر برای هنر» یا «هنر برای تعهد اجتماعی» را با رویکردی نوین به میان کشیده است. آیا وظیفه هنرمند تنها بازتاب بی‌کم‌وکاست تیرگی‌های جامعه است، یا می‌تواند و باید، نقشی فراتر از آینه‌داری صرف ایفا کند؟

آینه یا چراغ؟ رسالت هنرمند در بزنگاه‌های اجتماعی

به گزارش بولتن نیوز ،رویکرد روستایی، که بر بازنمایی عریان واقعیت‌های تلخ اجتماعی تأکید دارد، ریشه در رئالیسم اجتماعی دارد و معتقد است که با نمایش این تلخی‌ها، می‌توان به اصلاح جامعه امید داشت. او جامعه را به کوزه‌ای تشبیه می‌کند که محتوای آن، تلخ یا شیرین، به سینماگر منتقل می‌شود. این نگاه، اگرچه در به تصویر کشیدن معضلاتی چون فقر، فساد، و فروپاشی ارزش‌های انسانی در آثارش موفق بوده، اما از سوی دیگر، متهم به سیاه‌نمایی و ترویج یأس و ناامیدی شده است.

در نقطه مقابل این دیدگاه، ایرج طهماسب، خالق شخصیت‌های محبوب و امیدبخش «کلاه قرمزی» و «پسرخاله»، نظری کاملاً متفاوت دارد. او در گفتگویی، با اشاره به تلخی‌های موجود در جامعه، می‌گوید: «برای ما که هنوز ما تلخی‌هایی داریم در کنارمون، به نظرم بیاد ما سراغ تلخی‌ها نریم بهتره. یه چیزهایی بگیم مردم امیدوارتر بشن، جوون‌ها امیدوارتر بشن.» طهماسب معتقد است که «آدم تلخی که هی چیزای تلخ تعریف می‌کنی، فکر می‌کنی کشورشم تلخه. در صورتی که اینجوری نیست.» او به دستاوردهای علمی و زیبایی‌های کشور اشاره می‌کند و می‌گوید: «با ادبیات تلخ ممکنه تو رو هم تلخ بکنه.»

این نگاه طهماسب، نه از سر انکار واقعیت‌های تلخ، بلکه از منظر مسئولیت هنرمند در قبال روح جمعی و تزریق امید به جامعه است. او معتقد است که در شرایطی که مردم با مشکلات دست و پنجه نرم می‌کنند، هنر باید نقش مرهم را داشته باشد، نه نمک پاشیدن بر زخم‌ها.

وقتی «تختی» هم از ماندن می‌گوید

این دوگانگی در نگاه هنرمندان به جامعه، تنها به روستایی و طهماسب محدود نمی‌شود. در برشی از فیلم «غلامرضا تختی»، ساخته بهرام توکلی، شاهد دیالوگی تأمل‌برانگیز هستیم. در پاسخ به فردی که از وضعیت مملکت گله‌مند است و راه چاره را در رفتن می‌بیند (شخصیتی که شاید نمادی از تفکر امیر تتلو باشد که می‌گوید: «به خدا مملکت ما مملکت خیانت و حسادته… منم دارم کارامو همینجا می‌کنم تو آمریکا پناهنده شم… هرجا غیر ایران زندگی کنم می‌دونم حالم بهتره.»)، شخصیت تختی می‌گوید: «مملکت آدمم مثه ننه بابای آدم می‌مونه، نمی‌شه ولش کرد… آدم زندگیشو از ننه باباش داره، حالا بد یا خوب. هر قدر هم وضعیت مملکتمون بد باشه، باید بمونیم درستش کنیم، حالا هر کی به وسع خودش.» و در ادامه، خطاب به همان فرد می‌گوید: «تو هم اگه حالت از مملکتت خرابه، در رفتن؛ هر کاری بکنی نمی‌تونه حالتو خوب کنه… اگه دنبال حال خوبی…»

این دیالوگ، پژواکی از تفکری است که وطن را با تمام کاستی‌هایش می‌پذیرد و راه حل را نه در گریز، بلکه در تلاش برای بهبود می‌بیند. این نگاه، در تضاد با رویکردی است که تنها بر تلخی‌ها تمرکز می‌کند و به‌طور ضمنی، راهی جز تسلیم یا فرار پیش روی مخاطب نمی‌گذارد. هنرمندانی چون جعفر پناهی یا گلشیفته فراهانی که سال‌هاست در جشنواره‌های خارجی حضور پررنگی دارند و اغلب با آثاری که تصویری چالش‌برانگیز از ایران ارائه می‌دهند، نماینده‌ای از این نگاه انتقادی هستند که گاه تا مرز تقابل با ساختارهای داخلی پیش می‌رود.

فراتر از بازتاب: هنر و مسئولیت امیدآفرینی

نقد اصلی به رویکرد «از کوزه همان برون تراود» این است که هنرمند را به یک ضبط صوت یا دوربین عکاسی تقلیل می‌دهد که صرفاً وقایع را ثبت می‌کند. در حالی که هنر، به ویژه سینما، قدرتی فراتر از بازتاب صرف دارد. سینما می‌تواند الهام‌بخش باشد، می‌تواند افق‌های جدیدی بگشاید، می‌تواند به مخاطب قدرت و انگیزه تغییر بدهد.

وقتی جامعه درگیر بحران‌های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی است، آیا اصرار بر نمایش مداوم این بحران‌ها بدون ارائه هیچ روزنه‌ امیدی، به یأس عمومی دامن نمی‌زند؟ آیا این نوع سینما، ناخواسته، به ابزاری برای عادی‌سازی و پذیرش تلخی‌ها تبدیل نمی‌شود؟

البته که چشم بستن بر واقعیت‌ها و ساختن آثاری سراسر شیرین و بی‌دغدغه نیز هنر را از رسالت اجتماعی‌اش دور می‌کند. اما میان سیاه‌نمایی مطلق و سفیدنمایی مطلق، طیف وسیعی از امکانات وجود دارد. می‌توان تلخی‌ها را نشان داد، اما در کنارش، مقاومت، انسانیت، و امید را نیز به تصویر کشید. می‌توان به جای تمرکز بر بن‌بست‌ها، به جستجوی راه‌حل‌ها پرداخت یا حداقل، پرسش‌هایی را مطرح کرد که مخاطب را به تفکر وادارد.

ایرج طهماسب با اشاره به دستاوردهای کشور در عرصه‌های مختلف مانند فناوری فضایی، هسته‌ای، سلول‌های بنیادی، نانوفناوری و زیست‌فناوری، به نوعی می‌خواهد بگوید که «کوزه» جامعه ایران، تنها حاوی تلخی نیست. شیرینی‌هایی هم وجود دارد که شاید کمتر دیده می‌شوند یا کمتر به آن‌ها پرداخته می‌شود. وظیفه هنرمند شاید این باشد که در کنار نمایش تلخی‌ها، این شیرینی‌ها را نیز کشف و به تصویر بکشد تا تصویری متوازن‌تر و واقعی‌تر از جامعه ارائه دهد.

در نهایت، انتخاب با هنرمند است. اما این انتخاب، پیامدهایی برای جامعه دارد. آیا هنرمند می‌خواهد تنها آینه‌ای در برابر زشتی‌ها باشد و بگوید «این است آنچه هست»، یا می‌خواهد چراغی فرا راه آینده بگیرد و بگوید «این است آنچه می‌تواند باشد»؟ شاید پاسخ در ترکیبی هوشمندانه از هر دو نهفته باشد؛ بازتاب صادقانه واقعیت‌ها، همراه با حفظ مسئولیت در قبال امید و آینده یک ملت. کوزه جامعه ایران، هرچقدر هم که گاهی تلخ به نظر برسد، همچنان ظرفیت‌های شیرینی در خود دارد که نیازمند دیده شدن و پرورده شدن هستند

دیدگاهتان را بنویسید