دونالد ترامپ در دور دوم ریاستجمهوریاش، با چرخشی غیرمنتظره از رقابت به همکاری با چین و روسیه روی آورده است. آیا این رویکرد، نظم جهانی را نجات میدهد یا آن را به سوی آشوب سوق خواهد داد؟
دونالد ترامپ، که در دور اول ریاستجمهوریاش (۲۰۱۷-۲۰۲۱) رقابت با قدرتهای بزرگی چون چین و روسیه را در قلب استراتژی سیاست خارجی آمریکا قرار داده بود، در دور دوم خود رویکردی کاملاً متفاوت در پیش گرفته است. برخلاف انتظارها، او به جای ادامه تنش با پکن و مسکو، به دنبال همکاری نزدیک با رهبران این کشورها، یعنی شی جینپینگ و ولادیمیر پوتین، است.
هدف او، ایجاد سیستمی جهانی است که در آن قدرتهای بزرگ با تقسیم منافع و مدیریت بحرانها، نظم جهانی را به نفع خود حفظ کنند.این رویکرد، یادآور «کنسرت قدرتها» در قرن نوزدهم است؛ زمانی که قدرتهای اروپایی پس از جنگهای ناپلئونی تلاش کردند با همکاری و توازن قوا، از بروز جنگهای گسترده جلوگیری کنند. اما تاریخ نشان داد که این سیستم شکننده بود و در نهایت به فجایع جنگهای جهانی منجر شد.
حالا، در سال ۲۰۲۵، ترامپ با ایدهای مشابه، در صدد پایان دادن به پروندههای پیچیدهای چون جنگ اوکراین، مذاکرات هستهای ایران، بحران غزه، و حتی مسائل جنجالیتر مانند ادعای مالکیت بر کانادا و گرینلند یا تغییر نام خلیج مکزیک به «خلیج آمریکا» است. او معتقد است که این اقدامات نهتنها جایگاه هژمونیک آمریکا را تقویت میکند، بلکه ارزش دلار را بهعنوان ارز مرجع جهانی حفظ خواهد کرد.
با این حال، این چرخش ناگهانی پرسشهای بزرگی به دنبال دارد: آیا همکاری قدرتهای بزرگ میتواند از فروپاشی نظم جهانی جلوگیری کند؟ یا این سیاست، آمریکا و جهان را به سوی یک هرجومرج جدید سوق خواهد داد؟
۱. زمینه تاریخی و مفهوم کنسرت قدرتها:
«کنسرت قدرتها» به سیستمی دیپلماتیک در قرن نوزدهم اشاره دارد که پس از کنگره وین (۱۸۱۵) شکل گرفت. قدرتهای بزرگ اروپا (بریتانیا، اتریش، پروس، روسیه و فرانسه) برای جلوگیری از جنگهای گسترده و حفظ توازن قوا، به همکاری و مذاکره روی آوردند. این سیستم تا حدی موفق بود، اما با ظهور ملیگرایی، رقابتهای استعماری و ناتوانی در مدیریت بحرانهای جدید (مانند جنگ کریمه در ۱۸۵۳)، به تدریج فروپاشید و زمینهساز جنگ جهانی اول شد.
ترامپ با الهام از این مدل، به نظر میرسد به دنبال بازسازی نظمی جهانی است که در آن آمریکا، چین و روسیه بهعنوان سه قدرت اصلی، مسئولیت مدیریت بحرانهای جهانی را بر عهده گیرند. اما این رویکرد با چالشهای متعددی مواجه است:
تفاوتهای ایدئولوژیک: برخلاف قرن نوزدهم که قدرتهای اروپایی اشتراکات فرهنگی و سیاسی داشتند، آمریکا، چین و روسیه امروز دیدگاههای متفاوتی درباره نظم جهانی دارند. چین به دنبال گسترش نفوذ اقتصادی خود از طریق ابتکار «کمربند و جاده» است، در حالی که روسیه بر بازسازی قدرت نظامی و سیاسی خود تمرکز دارد.
بیاعتمادی متقابل: دههها رقابت و تنش، از جنگ تجاری آمریکا و چین تا تحریمهای غرب علیه روسیه، اعتماد لازم برای همکاری پایدار را تضعیف کرده است.
۲. چرخش استراتژیک ترامپ:
دلایل و انگیزههاچرخش ناگهانی ترامپ از رقابت به همکاری را میتوان در چند عامل جستوجو کرد:
فشارهای داخلی: اقتصاد آمریکا در سال ۲۰۲۵ با چالشهایی مانند تورم و بدهی ملی مواجه است. بر اساس گزارش صندوق بینالمللی پول (IMF)، بدهی ملی آمریکا در سال ۲۰۲۴ به بیش از ۳۶ تریلیون دلار رسیده است. همکاری با چین و روسیه میتواند فشارهای اقتصادی را کاهش دهد، بهویژه از طریق توافقات تجاری و کاهش هزینههای نظامی.
پروندههای باز جهانی: جنگ اوکراین، که از فوریه ۲۰۲۲ ادامه دارد، به بنبست رسیده و هزینههای سنگینی برای غرب به همراه داشته است. بر اساس گزارش موسسه کیل (Kiel Institute)، آمریکا تا پایان ۲۰۲۴ بیش از ۷۵ میلیارد دلار کمک نظامی و مالی به اوکراین اختصاص داده است. پایان این جنگ میتواند منابع مالی را آزاد کند.
نگرانی از افول هژمونی: گزارش شورای ملی اطلاعات آمریکا (NIC) در سال ۲۰۲۴ هشدار داده که تداوم رقابت با چین و روسیه میتواند به تضعیف جایگاه جهانی آمریکا منجر شود. همکاری با این قدرتها میتواند زمان لازم برای بازسازی قدرت آمریکا را فراهم کند.
۳. پروندههای جنجالی: از ایران تا گرینلند ترامپ در دور دوم خود اهداف بلندپروازانهای را دنبال میکند. برخی از این اهداف، مانند مذاکرات هستهای با ایران یا پایان دادن به بحران غزه، ریشه در واقعیتهای ژئوپلیتیک دارند. برای مثال:
مذاکرات هستهای ایران: پس از خروج آمریکا از برجام در ۲۰۱۸، مذاکرات برای احیای توافق در دوره بایدن به بنبست رسید. گزارش آژانس بینالمللی انرژی اتمی (IAEA) در سپتامبر ۲۰۲۴ نشان داد که ایران ذخایر اورانیوم غنیشده خود را افزایش داده است.
همکاری با روسیه و چین، که روابط نزدیکی با ایران دارند، میتواند راه را برای یک توافق جدید هموار کند.
بحران غزه: جنگ ویرانگر غزه، که از اکتبر ۲۰۲۳ شدت گرفته، به یک بحران انسانی تبدیل شده است. سازمان ملل متحد گزارش داده که تا پایان ۲۰۲۴، بیش از ۵۰,۰۰۰ نفر در این درگیری کشته شدهاند. فشارهای بینالمللی برای پایان دادن به این بحران، ترامپ را به سمت میانجیگری سوق داده است.اما برخی دیگر از اهداف، مانند ادعای مالکیت بر کانادا و گرینلند یا تغییر نام خلیج مکزیک، بیشتر جنبه تبلیغاتی دارند و به نظر میرسد بخشی از استراتژی انتخاباتی و رسانهای ترامپ برای جلب توجه باشند.
این ایدهها، اگرچه غیرواقعی به نظر میرسند، اما نشاندهنده تمایل او به بازسازی تصویر آمریکا بهعنوان یک قدرت بلامنازع است.
۴. مخاطرات و پیامدها
رویکرد کنسرت قدرتها، اگرچه در کوتاهمدت ممکن است به کاهش تنشها منجر شود، در بلندمدت مخاطرات جدی به همراه دارد:
فروپاشی اتحادهای سنتی: همکاری نزدیک با روسیه و چین میتواند به تضعیف اتحادهای آمریکا با اروپا و ناتو منجر شود. گزارش موسسه بروکینگز (Brookings) در سال ۲۰۲۴ هشدار داده که کاهش اعتماد متحدان به آمریکا، نظم لیبرال جهانی را تهدید میکند.
تقویت اقتدارگرایی: همکاری با دولتهای مانند چین و روسیه میتواند به مشروعیتبخشی به مدلهای حکومتی آنها منجر شود و دموکراسیهای غربی را تضعیف کند.
شکست تاریخی: تجربه کنسرت قدرتها در قرن نوزدهم نشان داد که همکاری قدرتها بدون یک چارچوب نهادی قوی، پایدار نخواهد بود. رقابتهای ژئوپلیتیک و منافع متضاد، در نهایت این سیستم را از بین برد.
۵. حفظ هژمونی آمریکا و ارزش دلار
یکی از اهداف اصلی ترامپ، حفظ هژمونی آمریکا و ارزش دلار بهعنوان ارز مرجع جهانی است. دلار آمریکا در سال ۲۰۲۴ همچنان حدود ۵۸ درصد از ذخایر ارزی جهان را تشکیل میداد (بر اساس دادههای بانک تسویه بینالمللی – BIS). اما ظهور ارزهای دیجیتال و تلاش چین برای بینالمللی کردن یوان، این جایگاه را تهدید میکند. همکاری با چین و روسیه میتواند به کاهش این تهدیدات کمک کند، اما به قیمت وابستگی بیشتر به این قدرتها تمام خواهد شد.
نشریه پولیتیکو رویکرد جدید ترامپ را منوط به یکسری استراتژی دانسته و در گزارش خود نوشته:
رویکرد جدید ترامپ برای همکاری با چین و روسیه، تلاشی جسورانه برای بازسازی نظم جهانی است. اما این استراتژی، همانند کنسرت قدرتها در قرن نوزدهم، شکننده و پرمخاطره است. موفقیت آن به توانایی آمریکا در مدیریت رقابتها، حفظ اتحادها و تقویت نهادهای بینالمللی بستگی دارد. در غیر این صورت، جهان ممکن است بار دیگر در آستانه آشوب قرار گیرد.
نهادهای بینالمللی:
همکاری قدرتها باید در چارچوب سازمانهایی مانند سازمان ملل متحد انجام شود تا از خودسری قدرتها جلوگیری کند.
حفظ اتحادها: آمریکا باید روابط خود با اروپا و آسیای شرقی را تقویت کند تا از انزوای دیپلماتیک جلوگیری شود.
شفافیت در اهداف: ترامپ باید اهداف خود را بهصورت شفاف با مردم آمریکا و متحدانش در میان بگذارد تا از سوءتفاهم و بیاعتمادی جلوگیری شود.
رویکرد جدید ترامپ برای همکاری با چین و روسیه، تلاشی جسورانه برای بازسازی نظم جهانی است. اما این استراتژی، همانند کنسرت قدرتها در قرن نوزدهم، بسیار شکننده و پرمخاطره است. موفقیت آن به توانایی آمریکا در مدیریت رقابتها، حفظ اتحادها و تقویت نهادهای بینالمللی بستگی دارد. در غیر این صورت، جهان ممکن است بار دیگر در آستانه آشوب قرار گیرد.