شکاف در اتاق جنگ کاخ سفید بر سر حمله اسرائیل به ایران

سیاست خارجی آمریکا در قبال ایران شاهد نبردی پنهان میان دو جریان اصلی محافظه‌کاری است: مداخله‌جویانی که ضربه نظامی اسرائیل به تاسیسات هسته‌ای ایران را «فرصتی استراتژیک» می‌دانند، و عمل‌گرایانی که هشدار می‌دهند چنین اقدامی، آتش بی‌ثباتی را در خاورمیانه شعله‌ور خواهد کرد.

جناح‌بندی اخیر در بدنه امنیتی دولت ترامپ درباره حمایت از طرح احتمالی اسرائیل برای حمله به تاسیسات هسته‌ای ایران، بازتابی از تقابل دو مکتب فکری در سیاست خارجی آمریکاست:

۱. جناح‌بندی اخیر در کاخ سفید حول حمله اسرائیل به ایران، تقابل «محافظه‌کاران عمل‌گرا» و «نئومحافظه‌کاران مداخله‌جو» را آشکار ساخته است.

۲. تولسیگابارد (مدیر اطلاعات ملی) با استناد به گزارش‌های تاریخی، هشدار می‌دهد حمایت از اسرائیل، موازنه منطقه را به ضرر متحدان عربی تغییر خواهد داد.

۳. پیت هگست (وزیر دفاع) خاطرنشان می‌کند عملیات نظامی بدون خروجی دیپلماتیک، چرخه بی‌پایان تشدید تحریم‌ها را دامن می‌زند.

۴. جی‌دیونس (معاون رئیس‌جمهور) بر ریسک تضعیف ائتلاف ضدایرانی شامل عربستان و امارات تاکید دارد.

۵. در مقابل، مایکل کوریلا (فرمانده نیروهای منطقه‌ای) معتقد است ضربه پیشدستانه، برنامه هسته‌ای ایران را ۲-۳ سال به تاخیر می‌اندازد.

۶. مایکوالتز (مشاور امنیتی) تاکید دارد نمایش قدرت، اهرم فشار در مذاکرات آتی با تهران خواهد بود.

۷. اختلافات ریشه در دو مکتب دارد: سنتی‌گرایان (خاطره هزینه‌های عراق/افغانستان) و تکنوکرات‌های نظامی (اتکا به برتری فناوری).

۸. سناریوی محتمل: تلفیق دیپلماسی فشرده با تهدید نظامی کنترل‌شده برای حفظ اهرم فشار.

۹. تشدید تحریم‌ها همراه عملیات سایبری مشترک، گزینه واسط بین دو جناح است.

۱۰. حمله محدود اسرائیل بدون حمایت لجستیک کامل آمریکا (سوخت‌رسانی هوایی) محکوم به شکست است.

۱۱. عربستان و امارات نگران تشدید نفوذ ایران در یمن/سوریه پس از هر حمله خواهند بود.

۱۲. روسیه فروش سامانه‌های S-500 به ایران را تسریع می‌کند تا جایگاه خود به عنوان بازیگری کلیدی را تقویت کند.

۱۳. چین از بحران برای تحکیم نقش میانجیگری و تضمین جریان انرژی از ایران استفاده خواهد کرد.

۱۴. سناریوی بهینه واشنگتن: مهار برنامه هسته‌ای بدون درگیر شدن مستقیم در جنگی جدید.

۱۵. ترامپ ناچار است بین وعده‌های انتخاباتی (خروج از درگیری‌ها) و فشار متحدان اسرائیلی توازن ایجاد کند.

۱۶. هر تصمیمی آتی تابعی است از: پیشرفت مذاکرات پنهان، سطح همکاری روسیه/چین و واکنش بازارهای جهانی انرژی.

۱۷. تحلیل نهایی: شکاف موجود نه شخصی، که بازتاب تضاد «واقع‌گرایی تهاجمی» و «عملگرایی محتاطانه» در مدیریت بحران‌هاست.

۱۸. سناریوی حمله تنها در صورت بن‌بست کامل مذاکرات و تشدید فعالیت‌هایهسته‌ای ایران محتمل است.

۱۹. گزینه بهینه برای آمریکا: استفاده همزمان از اهرم تحریم‌های هوشمند و دیپلماسی چندجانبه تحت حمایت شورای امنیت.

۲۰. نقش آتی سازمانهای بین‌المللی (آژانس انرژی اتمی) در کاهش تنش‌ها کلیدی خواهد بود.

۲۱. احتمال تشدید جنگ نیابتی در سوریه و یمن به عنوان بازتابی جانبی از این بحران وجود دارد.

۲۲. اسرائیل تحت فشار داخلی برای اثبات توان بازدارندگی خود، ممکن است دست به عملیات محدود بزند.

۲۳. واکنش ایران احتمالاً ترکیبی از افزایش غنی‌سازی و تقویت نیابتی‌ها در منطقه خواهد بود.

۲۴. اروپا نگران تاثیر بحران بر امنیت انرژی و موج جدید پناهندگان است.

۲۵. هند و پاکستان به عنوان واردکنندگان نفت ایران، تحت تاثیر تشدید تحریم‌ها قرار خواهند گرفت.

۲۶. ترکیه نقش میانجیگری خود را بین غرب و ایران تقویت می‌کند تا جایگاه منطقه‌ای خود را ارتقا دهد.

۲۷. اسرائیل-عربستان در سایه بحران، همکاری امنیتی پنهان خود را گسترش خواهند داد.

۲۸. بحران کنونی آزمونی برای تاب‌آوری نظام بین‌الملل در مدیریت اختلافات اتمی است.

۲۹. سناریوی محتمل: مذاکرات فشرده ۶ ماهه با ضرب‌الاجل مشخص، همراه با تهدید تحریم‌هایفلج‌کننده.

۳۰. نتیجه نهایی: توازن شکننده بین جنگ و صلح که مستلزم خردمندی بازیگران اصلی است.

جناح محافظه‌کارعمل‌گرا (تولسیگابارد، پیت هگست، جی‌دیونس) که با استناد به تجربه تاریخی شکست‌های نظامی آمریکا در خاورمیانه، معتقدند حمایت از اقدام یکجانبه اسرائیل میتواند:
موازنه منطقه‌ای را به نفع بازیگران ضدآمریکایی (چون روسیه و چین) تغییر دهد
چرخه بی‌پایان تشدید تحریم‌ها و تهدیدات متقابل را دامن بزند
ائتلاف بین‌المللیضدایران (شامل متحدان عربی) را تضعیف کند

جناح نئومحافظه‌کارمداخله‌جو (مایکل کوریلا، مایکوالتز) که با تکیه بر دکترین «صلح از طریق قدرت» ترامپ، استدلال می‌کنند:
ضربه پیشدستانه اسرائیل میتواند برنامه هسته‌ای ایران را حداقل ۲-۳ سال به تاخیر اندازد
نمایش قدرت نظامی، اهرم فشار موثری در مذاکرات آتی با تهران خواهد بود
شکاف میان سپاه پاسداران و دولت ایران را عمیق‌تر میکند.
ریشه‌های این شکاف به تعارض دو سنت سیاستگذاری بازمی‌گردد:

سنتی‌گرایان (نمایندگی شده توسط هگست) که خاطره هزینه‌های جنگ عراق و افغانستان را زنده نگه داشته‌اند.
تکنوکرات‌های نظامی (همچون کوریلا) که با اتکا به برتری فناوری نظامی اسرائیل، امکان اجرای «عملیات جراحی» را محتمل می‌دانند
سناریوهای محتمل:
▸در صورت تداوم مذاکرات پنهان تهران-واشنگتن، جناح میانه‌روی کاخ سفید احتمالاً غالب خواهد شد.
▸تشدید تحریم‌ها به همراه عملیات سایبری مشترک اسرائیل-آمریکا، گزینه واسط بین دو جناح است
▸هرگونه حمله محدود اسرائیل بدون حمایت لجستیک کامل آمریکا (مانند سوخت‌رسانی هوایی) محکوم به شکست است

پیامدهای منطقه‌ای:

عربستان سعودی و امارات، علیرغم رابطه پنهان با اسرائیل، نگران تشدید نفوذ ایران در یمن و سوریه خواهند بود
روسیه با استفاده از بحران، فروش سامانه‌های دفاعی S-500 به ایران را تسریع می‌کند.
چین نقش میانجیگری خود را به عنوان حامی انرژی ایران تقویت خواهد کرد

این شکاف در دستگاه سیاست خارجی آمریکا نه تنها بازتاب اختلافات شخصیتی، که نماد تقابل «واقع‌گرایی تهاجمی» و «عملگرایی محتاطانه» در مدیریت بحران هسته‌ای ایران است. سناریوی محتمل، تلفیق دیپلماسی فشرده با تهدید نظامی کنترل‌شده است که هم از تشدید بحران جلوگیری کند و هم اهرم فشار واشنگتن را حفظ نماید.

تحلیل پایانی جامع:
شکاف عمیق میان جناح‌های امنیتی آمریکا درباره حمایت از اقدام نظامی اسرائیل علیه ایران، نه تنها بازتابی از اختلافات استراتژیک در مدیریت بحران‌های خاورمیانه است، بلکه نشانگر تقابل دو پارادایم کلان در سیاست خارجی ایالات متحده می‌باشد: از یک سو، محافظه‌کاران عمل‌گرا با تکیه بر درس‌های تاریخیِ هزینه‌های سنگین مداخلات نظامی (مانند عراق و افغانستان)، بر ضرورت اجتناب از درگیری‌های جدید و تمرکز بر دیپلماسی فشرده تأکید می‌کنند؛ از سوی دیگر، نئومحافظه‌کاران با اتکا به دکترین «صلح از طریق قدرت»، عملیات محدود و کنترل‌شده را ابزاری برای حفظ برتری راهبردی و اعمال فشار حداکثری بر تهران می‌دانند.

این تنش درونی، در بستر پیچیدگی‌های ژئوپلیتیک منطقه (شامل رقابت روسیه و چین برای نفوذ، نگرانی متحدان عربی از تشدید بحران، و تلاش ایران برای حفظ دستاوردهای هسته‌ای) قرار گرفته و هرگونه تصمیم نهایی را تابعی از تعامل پویای سه عنصر «فشار داخلی اسرائیل»، «پویایی مذاکرات پنهان واشنگتن-تهران»، و «واکنش بازیگران فرامنطقه‌ای» می‌سازد.

در چنین شرایطی، سناریوی محتمل، تلفیقی از تهدید نظامی مشروط (به عنوان اهرم بازدارندگی) با چانه‌زنی دیپلماتیک چندجانبه (با محوریت قدرت‌های بین‌المللی و سازمان‌هایی مانند آژانس انرژی اتمی) خواهد بود که هم از تشدید بی‌ثباتی جلوگیری کند و هم فضایی برای خروج مذاکره‌ای از بن‌بست کنونی فراهم آورد. با این حال، ریسک اصلی، امکان اشتباه محاسبه یا اقدام خودسرانه اسرائیل (بدون هماهنگی کامل با واشنگتن) است که می‌تواند به سرعت به درگیری‌های زنجیره‌ای در سطح منطقه و تشدید بحران انرژی جهانی بینجامد؛ بنابراین، آینده این پرونده نه تنها آزمونی برای تاب‌آوری رهبران سیاسی، که محکی برای اثربخشی نظام بین‌الملل در مدیریت اختلافات اتمی در عصر چندقطبی نوین خواهد بود.

تضاد جناح‌های محافظه‌کار آمریکا بر سر ایران؛ از حمله نظامی تا دیپلماسی فشرده
سیاست خارجی آمریکا در قبال ایران شاهد نبردی پنهان میان دو جریان اصلی محافظه‌کاری است: مداخله‌جویانی که ضربه نظامی اسرائیل به تاسیسات هسته‌ای ایران را «فرصتی استراتژیک» می‌دانند، و عمل‌گرایانی که هشدار می‌دهند چنین اقدامی، آتش بی‌ثباتی را در خاورمیانه شعله‌ور خواهد کرد.

جناح نئومحافظه‌کار؛ موتور محرکه جنگ
طرفداران این جریان، از مایکل کوریلا (فرمانده نظامی منطقه) تا مایک والتز (مشاور امنیت ملی)، معتقدند آمریکا باید از هرگونه عملیات پیشدستانه اسرائیل علیه ایران حمایت لجستیکی و اطلاعاتی کند. استدلال آنان بر سه پایه استوار است:
۱. خرید زمان: به تعویق انداختن برنامه هسته‌ای ایران حداقل برای ۲-۳ سال، تا فرصت برای تحریم‌های بیشتر فراهم شود.
۲. اعمال فشار حداکثری: ایجاد اهرمی برای وادار کردن تهران به امتیازدهی در مذاکرات آتی.

۳. تضعیف سپاه: تشدید اختلافات درون حکومت ایران بین جناح‌های نظامی و اصلاح‌طلب.
این گروه که خاستگاه فکریشان به پروژه قرن آمریکایی جدید (بنیان‌گذاران جنگ عراق) بازمی‌گردد، همچنان بر این باورند که «قدرت نظامی، زبان واحد دیپلماسی است».

محافظه‌کاران عمل‌گرا؛ صدای مخالفان جنگ
تولسی گابارد (مدیر اطلاعات ملی)، پیت هگست (وزیر دفاع) و جی‌دی ونس (معاون رئیس‌جمهور) نمایندگان شاخص این جریان هستند که هرگونه حمایت از عملیات اسرائیل را «بازی با آتش» می‌دانند. استدلال‌های آنان شامل این موارد است:

درس‌های تاریخی: شکست‌های نظامی در عراق و افغانستان نشان داده مداخله مستقیم، تنها به بی‌ثباتی بیشتر می‌انجامد.
تضعیف متحدان عربی: اقدام یکجانبه اسرائیل، ائتلاف ضدایرانی عربستان و امارات را تحت الشعاع قرار می‌دهد.
بازگشت شبح بن‌لادن: هر حمله به ایران، موج جدیدی از گروه‌های مقاومت را در منطقه فعال خواهد کرد.
این جناح که از ترکیب سنتی‌گرایان و طرفداران «آمریکا اول» ترامپ تشکیل شده، خواهان تمرکز بر تحریم‌های هوشمند و مذاکرات پنهان با تهران است.
ریشه‌های فکری؛ از جنگ سرد تا ترامپیسم
اختلاف این دو جناح به دهه ۱۹۷۰ بازمی‌گردد؛ زمانی که نئومحافظه‌کاران با شعار «صلح از طریق قدرت» به میدان آمدند، درحالی که محافظه‌کاران سنتی بر «موازنه قوا» تأکید داشتند. امروز، این نزاع در قالب جدیدی ادامه دارد:

نئومحافظه‌کاران تحت تأثیر موفقیت‌های نظامی اسرائیل (مانند حمله به اوسیراک ۱۹۸۱) خواهان تکرار چنین سناریویی علیه ایران هستند.
عمل‌گرایان اما با یادآوری فاجعه حمله به عراق (۲۰۰۳)، هرگونه اقدام مشابه را محکوم به شکست می‌دانند.
سناریوهای پیش‌رو؛ از دیپلماسی تا آتش
رقابت این دو جناح، آینده بحران هسته‌ای را به یکی از این مسیرها هدایت می‌کند:
۱. گزینه نظامی: حمله محدود اسرائیل با حمایت اطلاعاتی آمریکا، که احتمالاً به جنگ نیابتی در سوریه و یمن دامن می‌زند.
۲. تحریم‌های فلج‌کننده: تشدید فشار اقتصادی همراه با عملیات سایبری مشترک، بدون درگیری مستقیم.
۳. مذاکرات پنهان: چانه‌زنی فشرده زیرزمینی با تضمین‌های امنیتی برای تهران، مشابه مدل کره شمالی.

بنابراین رقابت نئومحافظه‌کاران و عمل‌گرایان، نه یک اختلاف شخصی، که نبرد دو ایدئولوژی است:

ایدئولوژی جنگ: باور به تغییر رژیم‌ها از طریق زور و نمایش قدرت.
ایدئولوژی مصالحه: تمرکز بر منافع ملموس ملی و اجتناب از درگیری‌های پرهزینه.
نتیجه این نبرد، سرنوشت نه تنها ایران، که ثبات کل خاورمیانه را برای دهه آینده رقم خواهد زد.

دیدگاهتان را بنویسید