آرش رضایی در یادداشتی برای دیپلماسی ایرانی می نویسد: مجاهدین خلق با استفاده از منابع مالی (که منشأ آن مشخص نیست)، توانستهاند چهرههایی مثل رودی جولیانی یا جان بولتون ، مایک پمپئو، کیت کلاگ و… را به نشستهای خود بکشانند. این نشاندهنده ضعفی در سیستم سیاسی آمریکاست که فراتر از موضوع مجاهدین، باید مورد توجه قرار گیرد.
مقالهای که توسط دکتر آیدین پناهی در جرازلم پست منتشر شده است، هشداری جدی و صریح درباره نفوذ سازمان مجاهدین خلق (منافقین) در سیاست ایالات متحده و پیامدهای خطرناک آن ارائه میدهد. نویسنده، دکتر آیدین پناهی، با استناد به سابقه تروریستی و فریبکاریهای این گروه، هشدار میدهد که ادامه ارتباط برخی سیاستمداران آمریکایی با مجاهدین خلق (منافقین) نه تنها ارزشهای آمریکایی را زیر پا میگذارد، بلکه امنیت ملی این کشور را نیز تهدید میکند. این نوشته با لحنی قاطع و استدلالی، از سیاستمداران آمریکایی، بهویژه جمهوریخواهان، میخواهد که هرگونه ارتباط با این گروه را قطع کنند و اقدامات قانونی برای محدود کردن فعالیتهای آن در واشینگتن اتخاذ کنند.
مجاهدین خلق، که با نام «شورای ملی مقاومت ایران» NCRI نیز فعالیت میکند، سابقهای طولانی در اقدامات تروریستی و خرابکارانه دارد. این گروه در دهه ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ با انجام حملات تروریستی علیه پرسنل نظامی و غیرنظامی آمریکایی در ایران، خود را به عنوان یک سازمان خشونتطلب معرفی کرد. گزارشهای FBI در سال ۲۰۰۴ نیز تأیید میکند که این گروه همچنان درگیر فعالیتهای تروریستی است.
با این حال، مجاهدین خلق با استفاده از تاکتیکهای لابیگری تهاجمی و کمپینهای اطلاعات نادرست، موفق شده است خود را به عنوان یک گروه حامی حقوق بشر و دموکراسی معرفی کند. این فریبکاری باعث شده است که برخی سیاستمداران آمریکایی، به ویژه در میان جمهوریخواهان، با این گروه ارتباط برقرار کنند. این در حالی است که سازمانهای اطلاعاتی غربی، از جمله وزارت امور خارجه آمریکا، همچنان نسبت به فعالیتهای این گروه محتاط هستند.
دکتر آیدین پناهی در این مقاله استدلال میکند که مجاهدین خلق، که تحت عنوان شورای ملی مقاومت ایران فعالیت میکند، یک فرقه تروریستی با سابقهای طولانی از اقدامات خشونتآمیز علیه منافع آمریکا و اسرائیل است. او با اشاره به حضور این گروه در کنفرانس اقدام سیاسی محافظهکاران CPAC در سال 2025، نگرانی خود را از تلاشهای آنها برای نفوذ در محافل سیاسی آمریکا ابراز میکند. به گفته وی، این سازمان با استفاده از لابیگری تهاجمی، کمپینهای اطلاعات نادرست، و منابع مالی هنگفت، در خرید مشروعیت سیاسی سعی دارد، در حالی که در ایران به دلیل همکاری با صدام حسین در جنگ ایران و عراق منفور است و حمایت مردمی ناچیزی دارد. نویسنده همچنین پیشنهاد میدهد که کنگره آمریکا قوانین سختگیرانهتری برای جلوگیری از فعالیت لابیگری گروههای مرتبط با تروریسم وضع کند تا از تکرار چنین اشتباهاتی جلوگیری شود.
دکتر پناهی با اشاره به سوابق تروریستی مجاهدین خلق، از جمله ترور پرسنل آمریکایی در دهه 1970 و همکاری با صدام حسین، استدلال خود را بر پایه شواهد تاریخی بنا میکند. این ارجاعات به خواننده کمک میکند تا درک روشنی از گذشته این سازمان و تناقض آن با ادعاهایش داشته باشد. تأکید بر تهدیدات امنیتی ناشی از نفوذ مجاهدین در واشینگتن، بحث را از سطح سیاسی به یک موضوع حیاتی برای ایالات متحده و متحدانش ارتقا میدهد. این دیدگاه با توجه به حساسیتهای کنونی در روابط بینالمللی، بهویژه در خاورمیانه، قابلتوجه است.
مقاله بهدرستی به مشکل سیستم لابیگری در آمریکا اشاره میکند که به گروههایی با سابقه مشکوک اجازه میدهد با پول، نفوذ سیاسی بخرند. این نقد، فراتر از مجاهدین خلق، به یک چالش ساختاری در دموکراسی آمریکایی اشاره دارد.
عدم ارائه راهکارهای عملی:
اگرچه پیشنهاد وضع قوانین برای محدود کردن لابیگری گروههای تروریستی منطقی است، جزئیات چگونگی اجرای آن یا نحوه تفکیک گروههای مشروع از نامشروع مشخص نیست. این موضوع میتواند پیشنهاد را بیشتر به یک آرمان تبدیل کند تا یک راهحل عملی.
ساختار فرقه ای و فاشیستی مجاهدین خلق مقاله دکتر پناهی در طرح مسئله موفق است، اما در عمقبخشی به تحلیل، کمی کوتاه میآید.
مجاهدین خلق بدون شک سابقهای بحثبرانگیز دارند و فعالیتهایشان در دهههای گذشته، از جمله اقدامات تروریستی کور و افسارگسیخته و همکاری با رژیم دیکتاتوری صدام، غیرقابلانکار است. این گروه هیچ پایگاه مردمی در ایران ندارد، و حمایت گستردهای از آنها در داخل ایران دیده نمیشود. همچنین باید به ساختار فرقهمانند مجاهدین خلق، نقض حقوق اعضای خودشان، و گزارشهای متعدد از جداشدگان نیز پرداخته میشد که در این مقاله کمرنگ است.
نفوذ مالی از سوی دیگر، انتقاد از نفوذ مالی در سیاست آمریکا نکتهای کلیدی و قابلتأمل است. مجاهدین خلق با استفاده از منابع مالی (که منشأ آن مشخص نیست)، توانستهاند چهرههایی مثل رودی جولیانی یا جان بولتون ، مایک پمپئو، کیت کلاگ و… را به نشستهای خود بکشانند. این نشاندهنده ضعفی در سیستم سیاسی آمریکاست که فراتر از موضوع مجاهدین، باید مورد توجه قرار گیرد.
تناقض ها و ابهام ها در رفتار سیاستمداران امریکایی مقاله دکتر پناهی هشداری بهموقع درباره خطرات نفوذ گروههایی مانند مجاهدین خلق در سیاست آمریکاست. او بهدرستی تأکید میکند که ارتباط با چنین سازمانی نهتنها با ارزشهای ادعایی محافظهکاران در تضاد است، بلکه میتواند به فریب سیاستگذاران و تضعیف امنیت ملی منجر شود.
با این حال، برای تأثیرگذاری بیشتر، مقاله میتوانست با شواهد مشخصتر و تحلیل چندجانبهتر همراه شود.
پرواضح است که ایالات متحده باید در تعامل با گروههای اپوزیسیون خارجی، بهویژه آنهایی که سابقه تروریستی دارند، محتاطتر عمل کند. راهحل نه در حمایت از مجاهدین خلق است و نه در بیعملی، بلکه در تقویت عقلانیت سیاسی و شفافیت بیشتر در سیاست خارجی آمریکا نهفته است.
در نهایت، این مقاله تلنگری است برای بازنگری در نحوه تعامل سیاستمداران آمریکایی با گروههایی که ممکن است در ظاهر متحد به نظر برسند، اما در باطن تهدیدی برای منافع بلندمدت باشند.