محور مقاومتِ در حال دگرگونی: ساز و کارهای ایران برای بقا زیر فشارهای خارجی

اندیشکده بریتانیایی چتم‌هوس در این گزارش با اشاره به چالش‌هایی که محور مقاومت در یک سال اخیر با آن مواجه شده، تصریح می‌کند که مدل اقتصادی و سسیتم گروه‌های مقاومت به مدیریت ایران چگونه توانسته از چالش‌ها عبور کرده و خود را بازیابی کند. چتم‌هوس ضمن اشاره به شکست آمریکا در مواجه با محور مقاومت پیشنهاد می‌کند که باید، یک استراتژی بلندمدت و متناسب با نظم جهانی جدیدِ چندجانبه طراحی کرد و برای این پیشنهاد سه راهبرد اساسی را برمی‌شمارد. در ادامه به رئوس این تحلیل و راهبردهای پیشنهادی اشاره شده‌است.
برخلاف برخی از ناظران و سیاست‌گذاران غربی که نتیجه گرفتند که ایران و متحدانش به شدت تضعیف شده‌اند، پژوهش ما نشان می‌دهد که شبکه‌هایی منعطف و سازگار، همواره ایران را قادر ساخته‌اند تا از بحران‌ها عبور کند و از طریق اتحادهای استراتژیک، بقا و نفوذ خود را حفظ کند.
در سال ۲۰۲۴، با تضعیف حزب‌الله و سقوط حکومت اسد، ایران بیش از پیش بر متحدان خود در عراق و یمن تکیه کرد. . هم‌زمان، روابط خود را فراتر از محور مقاومت گسترش داد و مناسبات تثبیت‌شده‌اش با چین و روسیه را تقویت کرد؛ همچنین به‌طور فعالانه‌تری با رقبای سابق منطقه‌ای مانند کشورهای عرب حوزه خلیج فارس وارد تعامل شد. این تحولات نشان دادند که محور مقاومت صرفاً مجموعه‌ای از گروه‌ها نیست، بلکه شبکه‌ای فراتر از اجزای‌ تشکیل‌دهنده‌ی خود است..
فرای نگاه نظامی، این محور با مدیریت ایران با تکیه بر یک ساختار شبکه‌ای، از تحریم‌ها و مداخلات بین‌المللی عبور می‌کند و در عین حال، روابط منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای خود را حفظ و تقویت می‌نماید.
این توانمند سازگاری، در جهانی در حال تحول که در آن هژمونی ایالات متحده رو به افول است، بیشتر معنا می‌یابد؛ نظمی که به‌جای قطب‌بندی‌های کلاسیک و بلوک‌های باثبات، با روابطی سیال، نامتعادل و چندجانبه تعریف می‌شود. چنین فضایی به ایران این امکان را می‌دهد که نه تنها درون محور مقاومت و با دولت‌ها و گروه‌های هم‌سو، بلکه با برخی متحدان سنتی غرب نیز پیوندهایی برقرار کند.
ایالات متحده، بریتانیا و دولت‌های همسو با آن‌ها، در مهار یا تضعیف محور مقاومت موفق نبوده‌اند، چرا که راهبردهای آن‌ها همچنان بر سیاست‌های ملی و برنامه‌هایی متمرکز است که در چارچوب سنتی دولت-محور تعریف می‌شوند..
این مقاله تأکید دارد که مواجهه مؤثر با ایران مستلزم راهبردی بلندمدت و چندجانبه است. سه محور اصلی آن عبارت‌اند از: شناسایی شبکه محور مقاومت و تعاملات آن؛ تعامل هدفمند با ایران و شرکای منطقه‌ای به‌جای حذف کامل؛ و ایجاد سازوکارهای پاسخ‌گویی در توافقات، با تأکید بر نقش جامعه مدنی به‌جای ابزارهای تنبیهی سنتی.

چتم‌هوس؛ پس از حمله‌ی حماس در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ به اسرائیل، دولت اسرائیل جنگی فرامرزی را آغاز کرد که هدف آن بازترسیم خاورمیانه از طریق تضعیف ایران و گروه‌های هم‌پیمانش بود؛ مجموعه‌ای که تحت عنوان «محور مقاومت» شناخته می‌شود و برخی از آن‌ها برای حمایت از فلسطینی‌ها، حملات موشکی علیه اسرائیل انجام داده بودند. این ائتلاف غیررسمی – که اکنون شامل ایران، حماس در غزه، حزب‌الله در لبنان، حوثی‌ها در یمن و بخش‌هایی از نیروهای بسیج مردمی الحشد الشعبی در عراق است – در سال ۲۰۲۴ با چالش‌هایی بی‌سابقه مواجه شد. حزب‌الله با شکست‌های سنگینی از جمله از دست دادن بخش بزرگی از رهبران ارشد خود روبه‌رو شد و رژیم بشار اسد در سوریه – که تا پیش از این، بخشی از این محور محسوب می‌شد – با یک خیزش مردمی سرنگون گردید..

برخی از ناظران و سیاست‌گذاران غربی با تکیه بر این تحولات، نتیجه گرفتند که ایران و متحدانش به شدت تضعیف شده‌اند. اما پژوهش ما نشان می‌دهد که شبکه‌هایی منعطف و سازگار، همواره ایران را قادر ساخته‌اند تا از بحران‌ها عبور کند و از طریق اتحادهای استراتژیک، بقا و نفوذ خود را حفظ کند..
در سال ۲۰۲۴، ایران با تضعیف حزب‌الله توسط حملات اسرائیل و سقوط حکومت اسد، بیش از پیش بر متحدان خود در عراق و یمن تکیه کرد. . هم‌زمان، روابط خود را فراتر از محور مقاومت گسترش داد و مناسبات تثبیت‌شده‌اش با چین و روسیه را تقویت کرد؛ همچنین به‌طور فعالانه‌تری با رقبای سابق منطقه‌ای مانند کشورهای عرب حوزه خلیج فارس وارد تعامل شد. این تحولات نشان دادند که محور مقاومت صرفاً مجموعه‌ای از گروه‌ها نیست، بلکه شبکه‌ای فراتر از اجزای تشکیل‌دهنده‌ی خود است.
اغلب روابط خارجی ایران تنها از منظر همکاری‌های نظامی تحلیل می‌شوند. اما برای درک دقیق‌تری از نقش ایران در خاورمیانه، این پژوهش به بررسی نحوه‌ی مدیریت جریان‌های مالی و تجارت انرژی توسط محور مقاومت می‌پردازد؛ روندهایی که فراتر از مرزهای جغرافیایی و نهادهای رسمی دولت‌ها جریان دارند. یافته‌ها نشان می‌دهند که این محور با تکیه بر یک ساختار شبکه‌ای، از تحریم‌ها و مداخلات بین‌المللی عبور می‌کند و در عین حال، روابط منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای خود را حفظ و تقویت می‌نماید..

این توانمند سازگاری، در جهانی در حال تحول که در آن هژمونی ایالات متحده رو به افول است، بیشتر معنا می‌یابد؛ نظمی که به‌جای قطب‌بندی‌های کلاسیک و بلوک‌های باثبات، با روابطی سیال، نامتعادل و چندجانبه تعریف می‌شود. چنین فضایی به ایران این امکان را می‌دهد که نه تنها درون محور مقاومت و با دولت‌ها و گروه‌های هم‌سو، بلکه با برخی متحدان سنتی غرب نیز پیوندهایی برقرار کند.
تاب‌آوری گروه‌های وابسته به محور مقاومت در توانایی آن‌ها برای حفظ قدرت در داخل کشورها و در سطح منطقه ریشه دارد. این گروه‌ها در شبکه‌هایی گسترده فعالیت می‌کنند که هم اقتصاد رسمی و هم غیررسمی را در بر می‌گیرد و به آن‌ها اجازه می‌دهد تا به زنجیره‌های تأمین و منابع کلیدی دست یابند. گروه‌هایی مانند الحشد الشعبی، حزب‌الله یا حوثی‌ها صرفاً بازیگران «غیر‌دولتی» نیستند، بلکه بخشی جدایی‌ناپذیر از ساختارهای حکومتی هستند و نفوذ سیاسی و اقتصادی گسترده‌ای دارند. ایران و این گروه‌ها با طیفی از نهادها و دولت‌ها، چه در منطقه و چه در سطح جهانی، روابط اقتصادی برقرار کرده‌اند که بر میزان نفوذ و قدرت مانور آن‌ها می‌افزاید. سقوط رژیم اسد در سال ۲۰۲۴ نشان داد که این تاب‌آوری زمانی از بین می‌رود که یک بازیگر هم اقتدار داخلی‌اش را از دست بدهد و هم ارتباطات فراملی‌اش را.

ایالات متحده، بریتانیا و دولت‌های همسو با آن‌ها، در مهار یا تضعیف محور مقاومت موفق نبوده‌اند، چرا که راهبردهای آن‌ها همچنان بر سیاست‌های ملی و برنامه‌هایی متمرکز است که در چارچوب سنتی دولت-محور تعریف می‌شوند. کشورهای غربی اغلب تلاش کرده‌اند تا اجزای منفرد این محور را به صورت جداگانه و بدون در نظر گرفتن پیوندهای پیچیده‌ی بین این عناصر و شبکه‌های منطقه‌ای و جهانی آن‌ها. هدف بگیرند. بسیاری از ابزارهای سیاست‌گذاری غرب از دوران سلطه‌ی تک‌قطبی آمریکا به جا مانده‌اند؛ دورانی که در آن الگوی «ما در برابر آن‌ها» پاسخ‌گو به نظر می‌رسید. اما در جهانی چندمحوره و چندجانبه، این مدل دیگر کارایی ندارد.
ابزارهایی مانند حملات نظامی، مرزهای امنیتی، تحریم‌های اقتصادی و تلاش برای ایجاد نهادهای جایگزین، نتوانسته‌اند ساختار این شبکه‌ها را به‌طور اساسی تغییر دهند. در مقابل، تحریم‌ها اغلب بیش از آنکه بر نخبگان تأثیر بگذارند، زندگی مردم عادی را مختل کرده‌اند. حتی توافق‌های سیاسی که به درگیری‌های مسلحانه پایان داده‌اند، در بسیاری موارد موجب تثبیت فساد و تقویت حلقه‌های قدرت موجود شده‌اند، در حالی که شهروندان همچنان با گرانی، کمبود کالا و نابرابری مواجه هستند.
این مقاله استدلال می‌کند که مقابله‌ی مؤثر با ایران و متحدانش، نیازمند یک استراتژی بلندمدت و متناسب با نظم جهانی جدیدِ چندجانبه است. چنین راهبردی بر سه محور اصلی استوار است:

نخست، شناسایی و نقشه‌برداری از محور مقاومت، با هدف آشکارسازی تعامل پیچیده‌ی میان بازیگران دولتی و غیردولتی، متحدان و رقبایی که در اقتصاد رسمی و غیررسمی نقش دارند. شایان ذکر است که برخی متحدان آمریکا و بریتانیا نیز، گاه ناخواسته، در بخشی از این زنجیره‌ها مشارکت دارند.

دوم، تعامل با ایران و شرکای محوری‌اش به جای حذف کامل آن‌ها از معادلات. باید پذیرفت که این گروه‌ها در ساختار اقتصاد سیاسی کشورهای خود و منطقه ریشه‌دار شده‌اند. استراتژی‌های مؤثرتر، بر ارتباط با «واسطه‌های شبکه‌ای» تمرکز دارند؛ افرادی که می‌توانند بر تصمیم‌گیران درون محور مقاومت تأثیر بگذارند. در شرایطی که تهران و متحدانش در حال تضعیف هستند، سیاست‌گذاران غربی می‌توانند از این موقعیت برای ایجاد توافق‌هایی بر مبنای منافع مشترک، ثبات منطقه‌ای و محدود کردن فعالیت‌های اقتصادی مخرب بهره‌برداری کنند.
و در نهایت، اجرای سازوکارهای پاسخ‌گویی در قبال ایران و شرکایش.. هرگونه توافق با ایران باید شامل روندی مرحله‌ای برای کاهش تحریم‌ها، در ازای نظارت‌پذیری در حوزه‌ی غنی‌سازی هسته‌ای و فعالیت‌های منطقه‌ای و اقتصادی باشد. توافق‌های سیاسی باید مکانیزم‌های محکمی برای پاسخ‌گویی داشته باشند تا از آسیب‌دیدن مردم جلوگیری شود. در این میان، جامعه‌ی مدنی و اصلاح‌طلبان داخلی نقش مهم‌تری در کنترل قدرت گروه‌های وابسته به ایران دارند تا ابزارهای تنبیهی سنتی مانند تحریم‌ها.

دیدگاهتان را بنویسید