ترکیه و اسرائیل اکنون در سوریه خود را رو در روی یکدیگر یافتهاند، چه باید بکنند؟ چه سناریویی برای آینده تعامل دو طرف شانس بیشتری دارد؟ تقابل یا همکاری؟
چهار روز پیش همزمان با ورود اولین کاروان نظامی ارتش ترکیه برای استقرار سامانه دفاع هوایی در پایگاه هوایی T۴ در حمص، ارتش اسرائیل به این پایگاه حمله کرد. رسانههای اسرائیلی به نقل منابع نظامی این رژیم نوشتند که هدف از این حمله ارسال پیام تهدیدآمیز معتبری به آنکارا درباره حضور نظامی در سوریه بود.
۸ دسامبر ۲۰۲۴ (۱۸ آذر ۱۴۰۳) و سقوط دولت بشار اسد، فصل جدیدی در تاریخ روابط ترکیه و اسرائیل بود که دو دهه «همکاری و تنش» را بهویژه در دهه «بهار عربی» پشت سر گذاشت و به لحظهای از جدایی و کشمکش بین دو طرف تبدیل شد. این روابط حالا به موضوعی سیاسی و خبری تبدیل شده است که فراتر از پایتختهای منطقهای، توجه دیگر کشورهای جهان را جلب کرده است.
وبسایت الجزیره در مقالهای به قلم «عریب الرنتاوی» تحلیلگر اردنی نوشت که تحلیلگران و ناظران تلاش دارند تا به این موضوع بپردازند که این روابط در چه مسیری قرار دارد و آینده آن چه خواهد شد، نه فقط به این دلیل که دو طرف از نظر قدرت و توانمندی مهم هستند، یا اینکه هرکدام شبکههای امنیتی قوی در منطقه و سطح جهانی دارند، بلکه به این دلیل که سوریه، که کانون رقابت و تنش است، جایگاه «قلب تپنده» در جهان عربی را دارد و بر مناطق وسیعی از غرب آسیا و شمال آفریقا تأثیر میگذارد.
الرنتاوی نوشت: «دلایل زیادی، از جمله وضعیت سوریه، باعث شده که روابط ترکیه و اسرائیل از مسیر همکاری علنی که همیشه همراه با شک و تردیدهای پنهانی بود، به مسیر درگیری آشکار تغییر کند. هنوز نمیدانیم این درگیری چطور تمام خواهد شد و کدام طرف برنده خواهد بود.
او پیش از اینکه وارد بخش سناریونویسی شود، به بررسی مختصر منافع و اولویتهای دو طرف پرداخت.
منافع و مسیر برخورد
برای اسرائیل، یکی از اهداف اصلی این است که سوریه را ضعیف کند تا بتواند آن را به کشورهای کوچکتر و طایفهای تقسیم کند. این آرزوی «بنیانگذاران» اسرائیل بود که معتقد بودند برای بقای اسرائیل و تسلط بر منطقه، باید سوریه را به کشورهایی کوچک با هویتهای مختلف قومی و مذهبی تبدیل کنند. با این کار، یهودیان اسرائیل میتوانند بزرگترین یا یکی از بزرگترین اقلیتها در منطقه شوند و ایده «کشور یهودی» به شکل عملی تحقق یابد.
در مسیر رسیدن به این هدف، مهم نیست که چه کسی در دمشق حکومت میکند، فقط کافی است که دولت سوریه ضعیف باشد.
اسرائیل همچنین توانایی این را دارد که آشوبهایی در کشورهای همسایه ایجاد کند و از این وضعیت به نفع خود بهرهبرداری کند. به علاوه، اسرائیل با گسترش حملات به آسمان سوریه، که در دو دهه گذشته به طور گستردهای انجام شده مناطق جدیدی از سوریه را اشغال کرده است. این اشغالگری بهویژه در مناطق نزدیک به دمشق و مرزهای جنوبی سوریه گسترش یافته است.
یکی از راههایی که اسرائیل برای رسیدن به این اهداف استفاده میکند، ایده «اتحاد اقلیتها» است که اخیراً در سوریه تقویت شده است. در این راستا، اسرائیل با استفاده از موضوع کردها و آرزوهای قومی آنها، تلاش دارد سوریه را تجزیه کند و از ترکیه باجخواهی کند. هرچند تأکید اسرائیل بر اینکه کردها «حق تعیین سرنوشت» خود را دارند، برای هیچ ناظر بیرونی باورپذیر نیست، چرا که این رژیم آشکارا هیچ حقی برای فلسطینیها برای تعیین سرنوشت خود قائل نیست.
نگرانی ترکیه از یک دومینوی خطرناک
در مقابل، آنکارا نگران پیامدهای «اصل دومینو» است، که نه تنها نقش و نفوذ منطقهایاش در سوریه و اطراف آن را تضعیف میکند، بلکه ممکن است به عمق ترکیه نیز کشیده شود. اگر غول بزرگ طوایف، مذاهب و اقوام در سوریه آزاد شود، این بحرانها میتوانند ترکیب جمعیتی و جغرافیای ترکیه را تحت تأثیر قرار دهند، اگرچه ممکن است این اتفاق بلافاصله نیفتد، اما در بلندمدت قطعا رخ خواهد داد.
این چالش میتواند بزرگترین و خطرناکترین تهدید برای آنکارا از زمان سقوط خلافت عثمانی و تأسیس جمهوری باشد.
ترکیه احساس میکند که از زمان پایان دوران بشار اسد، مسئولیت اخلاقی و معنوی دارد که انتقالی آرام و امن برای سوریه فراهم کند. زیرا سوریهای که در آشوب طوایف و درگیریهای داخلی غرق است، برای ترکیه به باری سنگین بدل خواهد شد، نه یک فرصت. سوریهای که خود را تقسیم کرده و در بحرانهای متعدد گرفتار است، دیگر نمیتواند پلی برای ترکیه باشد تا نقش رهبری خود را در محور عربی و اسلامی ایفا کند. ترکیه به دنبال ارتقای وضعیت اقتصادی خود است و امیدوار است که به باشگاه ده اقتصاد بزرگ جهان بپیوندد، در حالی که سوریه نمیتواند همراستا و پشتیبان این اهداف باشد.
تحلیلهای ترکیه درباره جایگاه سوریه در استراتژی منطقهای خود، همچنین در «نگرش امنیتی» اسرائیل نیز تاثیرگذار است. تلآویو از نگرانیهای خود از شکلگیری «قوس سنی» که جایگزین «هلال شیعی» میشود، صحبت میکند. این «هلال شیعی» تهدیدی استراتژیک برای اسرائیل به شمار میرفت و تلآویو در تلاش بوده است تا اجزای آن را تخریب کند.
این قوس ویژگیهای «اخوانی» دارد و ترکیب آن با دو لایه متضاد، پیشبینیپذیر نیست: یکی سلفیگری محافظهکار و دیگری «اسلام مدنی» که در تجربه حزب «عدالت و توسعه» نمایان است. این ترکیب، چهره و مسیر مشخصی ندارد و تحلیل آن دشوار است.
آخرین تحلیلها در اسرائیل نشان میدهد که این «قوس» ممکن است از ترکیه آغاز شود و از طریق سوریه، به «اخوان» اردن و سنیهای لبنان برسد و در نهایت به غزه و فلسطین نیز کشیده شود. به همین دلیل، مسئله روابط با ترکیه در اولویتهای امنیتی اسرائیل قرار دارد و در دستور کار جلسات کابینه امنیتی این رژیم است.
در نهایت، به نظر میرسد که روابط میان آنکارا و تلآویو در سوریه وارد مسیر تقابل خواهد شد.
عریب الرنتاوی در ادمه سه سناریو برای آینده روابط ترکیه و اسرائیل در سوریه متصور است.
سناریوی اول: جنگهای نیابتی
در این سناریو، دو طرف وارد درگیریهای غیرمستقیم از طریق نیروهای نیابتی میشوند. اسرائیل ممکن است به حمایت از گروههای مخالف دمشق ادامه دهد و شبکههای ایمنی برای آنها ایجاد کند، مانند مناطق امن یا مناطق ممنوعه برای ارتش سوریه. در مقابل، آنکارا از گروههای مخالف دیگری حمایت میکند، همانطور که در شمال غرب سوریه درگیریهایی میان «قسد» و گروه موسوم به «ارتش ملی» که از ترکیه حمایت میشوند، شاهد بودهایم.
این سناریو میتواند در مناطق دیگر از جمله در جنوب سوریه، تحت شعار «مقاومت در برابر اشغال» تکرار شود. ترکیه ممکن است اولویت را به ساخت یک ارتش جدید سوری با آموزش، تسلیح و حمایت از آن بدهد و در این مسیر از نیروهای غیر دولتی به عنوان «نیروهای کمکی» استفاده کند. این رویکرد به آنکارا و دمشق این امکان را میدهد که به طور مستقیم مسئولیت اقدامات خود را بر عهده نگیرند.
این سناریو احتمالاً ترکیه و دمشق را به گسترش حضور نیروهای نظامی ترکیه در سوریه وادار خواهد کرد. تفاهمهای اولیه در این زمینه وجود دارد و تلاشهایی در حال انجام است، به ویژه در مناطق مرکزی سوریه و اسرائیل از طریق حملات هوایی به دمشق و آنکارا پیام داده که چنین اقدامی برای اسرائیل قابل قبول نخواهد بود و آن را به واشنگتن نیز منتقل خواهد کرد.
سناریو دوم: «تقسیم نفوذ»
در این سناریو، دو طرف ممکن است به سمت مذاکره و دیپلماسی حرکت کنند تا کنترل و نفوذ خود را تقسیم کنند و خطوط قرمز، سبز و زرد را در نقشه سوریه مشخص کنند. این روش جایگزین تقسیم خاک سوریه و جلوگیری از جنگ مستقیم خواهد بود که هیچکدام از طرفین تمایلی به آن ندارند.
این سناریو به آنچه در لبنان بین اسرائیل و حکومت حافظ اسد در دهه 1970 اتفاق افتاد، شباهت دارد. در آن زمان، با شروع جنگ داخلی لبنان و ورود ارتش سوریه به لبنان برای حمایت از نیروهای لبنانی، دمشق خطوط قرمز اسرائیل در جنوب لبنان را محترم شمرد و در همان محدوده توقف کرد.
در چنین سناریویی، به احتمال زیاد یک واسطه سنگین مانند ایالات متحده که هم دوست ترکیه و هم متحد اسرائیل است، وارد عمل خواهد شد. این به این معنا نیست که «تقسیم نفوذ» لزوماً به شکل توافقات رسمی و مکتوب باشد. بلکه کافی است که تفاهمات تحت نظارت آمریکا به وجود آید تا این تقسیم امکانپذیر شود.
چنین تفاهماتی در گذشته در بسیاری از جاها بیشتر از توافقات رسمی دوام آوردهاند.
این سناریو میتواند شامل خروج اسرائیل از برخی مناطق اشغالی سوریه باشد (به ویژه مناطق اخیر) و حتی ممکن است توافقنامه جداسازی 1974 را با شرایط جدید احیا کند.
این شرایط به نفع اسرائیل خواهد بود، بهویژه در زمینه حفظ نقاط کلیدی مانند قلههای کوهها و منابع آبی و همچنین افزایش نقش امنیتی اسرائیل در نظارت و «دخالت سریع» در صورت بروز تهدیدات امنیتی.
اگر احتمال پیشرفت در روابط آنکارا-واشنگتن-تلآویو بیشتر شود، ممکن است ترکیه به نقش «واسطه» میان سوریه و اسرائیل وارد شود. این نقش معمولاً از سوی دیپلماسی ترکیه ترجیح داده میشود و آنکارا علاقه دارد در بسیاری از بحرانهای منطقهای این نقش را ایفا کند. ترکیه قبلاً نیز چنین نقشی را در دوران بشار اسد، پیش از آغاز بحران سوریه، تجربه کرده است.
در مورد بلندیهای جولان سوریه، به احتمال زیاد این موضوع در مذاکرات بین دمشق و تلآویو گنجانده نخواهد شد. اسرائیل پس از آن که رئیسجمهور آمریکا در دوره اول خود الحاق جولان به اسرائیل را به رسمیت شناخت، دیگر این گزینه را مدنظر قرار نخواهد داد.
با این حال، این امر مانع از رسیدن به تفاهمات جدید یا احیای توافقات قدیمی، حداقل برای کاهش تنشها در مرز سوریه و اسرائیل و جلوگیری از تعرضات آشکار به سوریه در زمینههای مختلف، نخواهد بود.
این ممکن است بالاترین حد ممکن برای مذاکرات در آینده نزدیک باشد. البته باید توجه داشت که [از دیدگاه حاکمان جدید سوریه] نفس مذاکره با اسرائیل برای دمشق ممکن است ضروری باشد تا بتواند محاصره سیاسی و تحریمهای بینالمللی را بشکند و سوریه را دوباره به سیستم اقتصادی و مالی جهانی بازگرداند و به رسمیت شناخته شدن انتقال و مدیریت جدید را به دست آورد.
سناریوی سوم: برخورد مستقیم
این سناریو احتمالاً کمترین احتمال وقوع را دارد و در نتیجه شکست سناریوی دوم رخ خواهد داد.
چنین سناریویی، کشوری چون ترکیه را ـ که عضو ناتو است ـ در برابر مهمترین متحد غرب و آمریکا، یعنی اسرائیل قرار میدهد. این دو کشور، بازیگران قدرتمندی هستند و جنگ مستقیم میان آنها با هیچیک از درگیریهایی که خاورمیانه در دهههای گذشته شاهد آن بوده، قابل مقایسه نخواهد بود.
با این حال، در چشمانداز قابل پیشبینی، احتمال لغزیدن به چنین وضعیتی بعید است، چراکه اولویتهای دیگری وجود دارد که باید پیش از آن رسیدگی شوند. از نگاه اسرائیل، مهار فوری ایران اولویتی بسیار بالاتر از «خطر خزنده»ترکیه دارد. در مقابل، آنچه آنکارا به هیچوجه به آن نیاز ندارد، ورود به جنگ با اسرائیل است که متحدان غربی بزرگی دارد.
«عریب الرنتاوی» در بخش پایانی مقاله خود نوشت که اما در روزگاری زندگی میکنیم که پر از شگفتیهایی است فراتر از مرزهای تصور و خیال، رخدادهایی که اگر تنها چند روز پیش از وقوعشان دربارهشان سخن گفته میشد، کسی آنها را باور نمیکرد. امروز رهبر غرب، فرمانده ناتو و ابرقدرت جهانی، دیگر ابایی ندارد از تهدید به استفاده از زور برای اشغال سرزمینهایی که به کشورهای عضو ناتو تعلق دارد؛ مانند گرینلند (وابسته به دانمارک)، یا تلاش برای الحاق کشور بزرگی همچون کانادا، یا دستدرازی به خلیج مکزیک و کانال پاناما.
واقعیت زندگی در سوریه و پیرامون آن، همیشه آکنده از رویدادهای تازه و شگفتانگیز است. سناریویی که آینده سوریه را شکل دهد، ممکن است ترکیبی باشد از دو سناریوی اول و دوم؛ به این صورت که جنگهای نیابتی پیاپی، زمینه را برای شکلگیری توافقات و معاملهها فراهم کند؛ چراکه کشورهایی که معمولاً دیگران را تا لبه پرتگاه میرانند، در لحظات پایانی، با احتیاط یک یا دو گام از آن عقبنشینی میکنند تا از سقوط در ژرفای تاریکش بگریزند.
در مورد ترکیه و اسرائیل نیز بهنظر میرسد همین رویکرد محتملتر باشد. اما با این حال، احتمال لغزش به سوی جنگ همچنان پابرجاست؛ چه بسیار ملتها و کشورهایی که به درون جنگهایی لغزیدند که نه خواستار آن بودند و نه برایش برنامهای داشتند.