با استفاده از روشهای زیر میتوانید این صفحه را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.
مقدمه
بر مبنای بررسی تحلیل های مربوط به حوزه سیاست خارجی کشورهای مختلف در ایران، به نظر می رسد فضای غالب تحلیلگران این حوزه صرفا بر اساس منطق ساختاری روابط بین الملل شکل گرفته است. به عبارت دیگر عموم افرادی که مسائل پیرامون مناسبات خارجی را مورد تحلیل و بررسی قرار می دهند، توجه چندانی به مسائل داخلی کشورها ندارند. این کاستی می تواند نتیجه تفوق نظریه های ساختارگرایانه در محیط آکادمیک ایران و یا عدم اگاهی تحلیل گران از افکار عمومی، رقابت های سیاسی و جناحی، رسانه ها، شکاف های اجتماعی و سایر مولفه های داخلی یک کشور باشد که بر سیاست خارجی آن اثر گذار است. از سوی دیگر، معمولا کارشناسان مسائل کشورها صرفا بر مباحث پیرامون حوزه داخلی تمرکز می کنند و توجه کمتری به تاثیر آن بر سیاست خارجی این کشور دارند که همین مسئله منجر به تحلیل های تک بعدی نسبت به اقدامات و سیاستگذاری این کشورها شده است.
به صورت موردی و مشخص، بررسی تحلیل های کارشناسان حوزه مذاکرات هسته ای ایران و 5 +1 و به ویژه آمریکا در سال های اخیر شاهد این مدعی است. تحلیل هایی که غالبا نه درکی از تغییر و تحولات عمیق جامعه آمریکایی در دو دهه اخیر دارند و نه رقابت های جناحی و خواستگاه رسانه های این کشور را در استفاده از داده ها لحاظ می کنند. در این نوشتار تلاش خواهد ضمن اشاره به فضای اجتماعی-سیاسی ایالات متحده آمریکا، نقش رقابت های جناحی در مواضع اعلامی مقامات و رسانه های این کشور در حوزه مذاکرات هسته ای با ایران مورد بررسی قرار گیرد.
جامعه امروز آمریکا
مهمترین کلید واژه امروز جامعه آمریکا بی شک مفهوم «دو قطبی شدن» است. دست کم در دو دهه اخیر، همگرایی سه مولفه مذهب، نژاد و ایدئولوژی سیاسی منجر به قطبی شدن فضای سیاسی-اجتماعی این کشور شده است. شواهد، افکارسنجیها و مقالات بسیاری در این خصوص موجود است و در رسانه های آمریکا امروزه امری بدیهی تلقی میگردد.
به عبارت ساده، امروزه در جامعه آمریکا، سفید پوستانِ مذهبیِ محافظه کار در یک سو از حزب جمهوریخواه حمایت میکنند و در سوی دیگر اقلیتها و رنگین پوستان، افراد غیر مذهبی و لیبرال به دموکراتها گرایش دارند. این شکاف حالا آنقدر عمیق شده که به نظر میرسد رای سلبی جایگزین رای ایجابی شده است. یعنی بسیاری از دموکراتها در سال 2020 اعتقادی به بایدن نداشتند، اما برای اینکه از پیروزی مجدد ترامپ جلوگیری کنند به بایدن رای دادند.
یکی از شواهد این قطبی شدن درصد رضایتمندی طرفداران حزب مقابل از رییس جمهور مستقر است. به نحوی که تا اواسط قرن بیستم روسای جمهور ایالات متحده آمریکا به صورت میانگین حائز 45 درصد رضایتمندی در طرفداران حزب مقابل بودند. آماری که امروزه و البته به مرور تحول شگرفی یافته است. در همین رابطه جالب توجه است که بیل کلینتون توانست 23 درصد، اوباما 18 درصد، دونالد ترامپ 7 درصد و بایدن تنها 6 درصد از رضایتمندی را در میان هواداران حزب مقابل کسب کنند. البته جرج دبلیو بوش تنها استثنا این روند نزولی است که توانست 77 درصد در میان دموکراتها محبوبیت کسب کند که به عقیده کارشناسان این آمار ناشی از حادثه 11 سپتامبر و اتحاد جامعه آمریکایی در برابر تهدید خارجی بوده است.[1]
از سوی دیگر، محبوبیت بایدن در میان دموکرات ها در نظرسنجیها به حدود 90 درصد رسیده است. این آمار 6 درصد بالاتر از میانگین 84 درصدی برای روسای جمهور آمریکا در میان هوادارن حزبی خود است. همچنین این دومین رتبه محبوبیت یک رئیس جمهور در این مرحله در میان طرفداران حزب خود است؛ فقط جورج دبلیو بوش با 98 درصد عملکرد بهتری داشته است که دلیل ان همانطور که گفته شد به حادثه 11 سپتامبر بازمیگردد. در واقع فاصله بین محبوبیت بایدن در میان حزب دموکرات و حزب جمهوری خواه 84 درصد است. آماری که تا کنون رکورد شکاف حزبی در رضایتمندی نسبت به عملکرد رییس جمهور مستقر را زده است. پیش از این کلینتون (فاصله 55 درصدی)، اوباما (64 درصدی) و ترامپ (فاصله 74 درصدی) را ثبت کرده بودند.
بنابراین شکی نیست که رقابتهای سیاسی امروز آمریکا بیش از هر زمانی متاثر از قطبی شدگیِ اجتماعی در این کشور است. امری که باید در تحلیل مواضع اعلامی رسمی از سوی مقامات و رسانه های این کشور در حوزه سیاست خارجی مورد توجه قرار بگیرد.
ایران در افکار عمومی ایالات متحده آمریکا
یکی دیگر از زمینه های فهم چرایی اظهارات مقامات آمریکایی در موافقت یا مخالفت مذاکره با ایران، بیان وجود گزینههای زیر میز، اعلام مکرر نزدیک بودن ایران به آستانه هستهای، خطرات نزدیک شدن ایران به قدرتهای شرقی، شکست راهبرد فشار حداکثری و موارد مشابه، به فضای افکار عمومی این کشور نسبت به ایران باز میگردد. حقیقت این است که ایران سالهاست بر اساس نظرسنجیهای معتبر آمریکا، همواره با کره شمالی در حال رقابت برای کسب جایگاه نامحبوبترین کشور در میان افکار عمومی است. همچنین ایران از منظر مردم و اسناد بالادستی این کشور جزو چهار دشمن اصلی آمریکا محسوب میشود؛ بر اساس نظرسنجی عمومی گالوپ درباره نگرش های آمریکا در مورد سیاست خارجی، ایران سومین تهدید مهم برای ایالات متحده به دلیل برنامه هسته ای است.[2] مهمتر از همه اینکه بر اساس نظرسنجی سی ان ان در سال 2010 تقریبا 71 درصد از مردم آمریکا بر این باور هستند که ایران دارای سلاح هستهای است و از هر چهار نفر تنها یک نفر نظر متفاوت داشته است. [3]
درک این فضا در افکار عمومی ایالات متحده از آن رو اهمیت دارد که تحلیلگران روابط بینالملل باید بدانند صحبت از توافق از سوی مقامات آمریکایی با ایران دارای هزینه سیاسی است. به عبارت دیگر مذاکره و ارائه امتیاز از سوی دولتمردان آمریکایی به کشوری که سالها مسبب ناامنی و کشته شدن سربازان آمریکایی در منطقه عنوان شده، به قول رسانههای آمریکایی از تروریسم حمایت کرده و تصور میشود دارای سلاح هستهای است اولا محبوبیت بالایی نیاز دارد و ثانیا شهامت زیادی میطلبد. به خصوص در فضای قطبی شده سیاسی این کشور که دستاورد سیاسی حزب رقیب حتی اگر منبطق با منافع ملی این کشور باشد، مورد هجمه قرار میگیرد، چرا که حکایت رقابتهای امروز سیاسی در آمریکا حکایت رقابت حاصل جمع صفر است؛ یعنی اگر دموکراتها موفقیتی برای این کشور کسب کنند به معنی شکست برای جمهوری خواهان است و بالعکس!
چین و روسیه؛ اولویتهای آمریکا
شاید چیزی در حوزه سیاست خارجی آمریکا به این اطمینان خاطر نتوان بیان کرد که دست کم از سال 2016 به طور قطع، چه در افکار عمومی، چه در میان نخبگان هر دو حزب و حتی در افکار عمومی، چین و روسیه به عنوان دو رقیب استراتژیک و اخلال گر آمریکا در سطح بینالملل عنوان شدهاند. فهم این اولویت بندی به این دلیل اهمیت دارد که در درک ذهن مقامات فعلی کاخ سفید برای ترجیح مصالحه با ایران کمک میکند. یعنی سیاست گرایش به شرق با امکانات و دارایی محدود ایالات متحده ایجاب میکند ایالات متحده تنش در سایر نقاط و از جمله غرب آسیا را طوری کاهش دهد که نیازی به حضور گسترده نظامی نداشته باشد.
نادیده گرفتن رقابتهای داخلی مساوی با خطا در تحلیل
حال اگر فضای دو قطبی در جامعه ایالات متحده آمریکا و ادراک عمومی بدبینانه جامعه این کشور نسبت به ایران بدیهی انگاشته شود، اینک میتوان اظهارات مقامات و خروجی رسانهها و اندیشکدهها را با دید واقعبینانه تری نگریست و در دام تحلیلهای ساده انگارانه نیافتاد. در این چارچوب میتوان اظهارات را از دید فضای داخلی آمریکا یا اصطلاحا مصرف داخلی تحلیل کرد. یعنی وقتی یک مقام دولت دموکرات دولت جو بایدن اعلام میکند که سیاست فشار حداکثری دونالد ترامپ شکست خورده و موجب بدتر شدن شرایط (یعنی افزایش ظرفیت هستهایی ایران و تشدید نفوذ منطقهای) شده است به این دلیل این حرف را زده که افکار عمومی آمریکا را برای ضرورت مذاکره و در پیش گرفتن رویکرد دیپلماتیک اقناع کند. حال اینکه اکثر تحلیل گران حوزه روابط بینالملل و اقتصاد سیاسی در ایران که احتمالا درک درستی از فضای ساری و جاری در آمریکا ندارند، از این اظهارات این طور برداشت میکنند که آمریکاییها به شکست اذعان کردهاند، پس نیازی به مذاکره نیست چراکه میخواهند تحریمهای بی اثر شده را به قیمت انرژی هستهای ایران بفروشند و اصطلاحا روغن ریخته را نذر امام زاده کنند!
برای تقریب به ذهن، همین مسئله در جریان انتخبات و تعویض دولت در سال 1392 قابل مشاهده است، جایی که رییس جمهور منتخب از خزانه خالی گفت تا افکار عمومی را برای لزوم مذاکره با غرب بسیج کند و منتقدان را تحت فشار قرار دهد. حال آنکه خزانه خالی نبود، البته وضع مطلوب هم نبود اما رییس جمهور وقت اغراق کرد و رسانه ها هم اغراق وی را ضریب دادند. الغرض اینکه خاصیت رقابتهای داخلی و عملکرد رسانه ها اغراق است، اما تحلیلگر نباید در این دام بیافتد. یک مثال دیگر به گزارش گروه بین المللی بحران برمیگردد که در 17 ژانویه 2022 منتشر شد و در آن نویسنده از ضرورت دستیابی به توافق، تبعات فروپاشی توافق و نزدیک شدن ایران به آستانه هستهای سخن رانده بود. بسیاری از کارشناسان سیاست خارجی و اقتصاد سیاسی در ایران، این گزارش را به معنای شکست آمریکا و یا تحت فشار قرار دادن ایران برای بازپخت تحریمهای بی اثر شده مطرح تحلیل کردند. حال آنکه اگر پیش فرضهای این نوشتار مبنا قرار گیرد، گزارش این گروه بیشتر با هدف مصرف داخلی در آمریکا و برای القا ضرورت توافق با ایران در جامعه آمریکا منتشر شده است.
از سوی دیگر رسانه های دست راستی که مخالف احیای توافق با ایران هستند با ارائه گزارشهایی مبنی بر ضعف تیم مذاکره کننده آمریکایی و یا بیان اغراق گونه اینکه امتیازات زیادی در حال تقدیم شدن به جمهوری اسلامی است سعی میکنند هزینه توافق با ایران در افکار عمومی را بالا ببرند. برای مثال در روزهای گذشته وال استریت ژورنال در گزارشی اعلام کرد دو نفر از دیپلمات های تیم مذاکره کننده آمریکا به دلیل اختلاف نظر با راب مالی بر سر اینکه بیش از حد کوتاه آمده کناره گیری کردند. تحلیل گران و رسانههای ایرانی بعضا از این گزارش برداشتهای خوشبینانه داشتند، بدون اینکه خواستگاه دست راستی رسانه وال استریت ژورنال و نیت این رسانه از این گزارش را بدانند. درست مثل اینکه رسانه های محافظ کار آمریکا در سال 1394 تیتر روزنامه های اصلاح طلب که بیانگر رفع و فروپاشی ساختار تحریمهای این کشور علیه ایران بود را مبنایی برای حقیقت قرار داده و به انتقاد از دولت اوباما پرداخته باشند! در صورتی که آن تیترها نهایتا اغراق بود نه واقعیت.