چرا جامعه ایران همچنان به رادیکالیسم «نه» می‌گوید؟

رادیکالیسم وقتی است که کارها سهل انگاشته شود و راه‌حلی یک‌خطی مفر و پناهگاه و البته در دسترس و آسان فرض شود و چون چنین شد، با زعم عمومی تناسب پیدا می‌کند و می‌توان به‌آسانی اخذ یا طردش کرد و به‌این‌ترتیب رادیکالیسم به پوپولیسم می‌رسد.

می‌گویند بهتر است آدمیزاد حرف آخر را همان اول بزند لذا حرف آخر این نوشتار این است: رادیکالیسم همان پوپولیسم نیست لکن هردو از بن واحدی برآمده‌اند و یکدیگر را اقتضا می‌کنند و این ملازمه، بحران‌ها را تشدید می‌کند. شاید اینکه «حرف آخر» مهم است و مسیر رسیدن به آن چندان اهمیتی ندارد هم با رادیکالیسم بی‌ارتباط نباشد. در رادیکالیسم تصمیم پیشاپیش گرفته شده و دلایل آن تصمیم و سیر فکر و نظر برای نیل به آن، اصالتی ندارد و اگر توضیح و دلیلی هم عرضه می‌شود، آن دلیل و توضیح، نتیجه را پیشاپیش فرض کرده است یعنی نتایج مقدمه‌اند و مقدمات تابع نتایج مطلوب و از اینجاست که رادیکالیسم سیاست و امر سیاسی را منتفی می‌کند.

امر سیاسی و آسان‌پنداشتن واقعیت پیچیده

شاید بپرسید اصلاً امر سیاسی مگر چیست و چه اهمیتی دارد که منتفی‌شدنش موضوعیتی داشته باشد؟ می‌دانیم که علوم و دانش‌ها هریک از حیثی به اشیا و امور می‌پردازند و نمی‌توان مثلاً کلیت عالم انسانی را به اقتصاد یا حقوق یا آبخیزداری سپرد و در عین‌حال نمی‌توان هیچ یک را به‌کلی منتفی کرد و از همین‌جاست که سروکله دانش‌هایی مثل مدیریت یا سیاست پیدا می‌شود که مدعی‌اند می‌توانند میان مصالح، سعی کنند توافق و تلفیق ایجاد کرده و بالنسبه مصالح برتر را تشخیص دهند یا بتراشند و از میان تزاحمات، راهی برای ادامۀ حیات جمعی -یا خوش‌بینانه، برای بهبود اوضاع- باز کنند. نه مدیریت و نه سیاست ادعای آن را ندارند که دانشی برین‌اند و حرفشان مطلقاً صحیح و عدول از آن کفر ابلیس بلکه اهمیت «ترجیح نسبی» است که جا را برای مدیریت و سیاست باز می‌کند. امر سیاسی چنین چیزی است و منتفی‌شدنش به‌معنی ساده‌شدن صورت مسائل است.

دفع دخل مقدر و نزاهت دین از رادیکالیسم به‌معنای رایج

هیچ مجتهدی خود را معصوم فرض نکند لکن چون تفسیر به رای و عمل به رای کفر و بدعت است و قطع امید از دسترس عمومی و ظاهری به مشکات علم امام(ع) با غیبت کبری پیش آمده است، مسلمین محتاج اجتهاد شده و قواعد و ملاک‌هایی در دستور کار آن قرار گرفت. البته می‌دانیم که یقینیات و ضروریات دین هرگز مورد اجتهاد قرار نمی‌گیرند و از اینجاست که اصول دین از بحث مجتهد خارج است و خلاف در آن جایز نیست لکن نیل به کنه آن اصول نیز آسان نیست و آن اصول را به لقلقۀ زبان و حفظ عبارات نباید فروکاست و از پیامبر اسلام(ص) منقول است که «ما عرفناک حق معرفتک» یا «لا احصی ثناء علیک» که به‌قول جامی در لوایح «جایی است که زبان‌آور أنا افصح علم فصاحت انداخته» پس اعتقاد به آن اصول نیز امری آسان نیست و چنان نیست که ابروی دوست دستکش خیال امثال جناب حافظ کلام ا… شود لذا چطور راه به رادیکالیسم -که ملازم مطلق‌انگاشتن علم من‌عندی است- تواند برد؟

همچنین تزاحم در ادله و احکام هم منتفی نبوده و غالباً احکام شریعت به وقت عمل بی‌تزاحم یا بدون ارتباط با سایر احکام موضوعیت نمی‌یابند و تشخیص تکلیف برای مکلف، خودش آزمون و ابتلائی است. خلاصه همان خوف و خشیتی که از تفسیر به رای و عمل به رای برحذر می‌دارد و عمل به قول مجتهد جامع شرایط را لازم می‌آورد، همان خوف و خشیت هم خداوند را بدهکار کسی نمی‌کند و ترس و لرز درویشانه و فقیرانه را هم -ولو در اجتهاد جدی تمام و در عمل جهدی مدام داشته باشیم- منتفی نمی‌کند و شیران روز البته از حق خائفند و راهبان شب‌هایند و شجاعتشان از همین خوف است -که البته با ترس از مخلوق یکسان نیست- و به عبارتی خوف از حق مانع از ادای تکلیف نیست و چون حجت تمام باشد، از خوف حق، عمل برای آنان ناگزیر است. این‌طور نیست که چون حکم شرعی بعضاً صریح قرآن نیست پس با جهل نسبت به حکم یکسان باشد. خیر.

لکن حکم شرعی منجر به رادیکالیسم در معنایی که به آن اشاره شد هم نمی‌شود و خوف و خشیت چنانکه آمد از دیانت حقیقی جدا نتواند شد. ضمناً می‌دانیم که اخذ و ترک فعل هم هر دو محتاج دلیل است. پس دیانت حقیقی را ربطی به رادیکالیسم به‌معنای امروزی آن نیست گرچه دینداری را عشق و تعهد است و پایمردی و نه اصرار.

بدیهیاتی در باب رادیکالیسم رایج

عرض شد که رادیکالیسم امر سیاسی را منتفی می‌کند و این یعنی پیچیدگی‌های امور را یا نادیده می‌گیرد و غافل است و یا آن پیچیدگی‌ها را بلاموضوع می‌کند. اگر کسی تاحدی با علوم و دانش‌ها آشنا باشد می‌داند که هرچه در دانش پیش‌تر می‌رویم، نادانسته‌ها بیشتر رخ می‌نماید و اصلاً از همین‌روست که فرضیات در علوم معنی پیدا می‌کنند. البته سهل و ساده پنداشتن امور یا تغافل، چیز تازه‌ای نیست لکن سهل‌انگاری با مزاعم همگانی سازگارتر است.

همۀ ما کمابیش در روزمرگی با سهل‌انگاری و ساده‌پنداری سروکار داریم و اگر بنا بود برای برداشتن هر قدم، شتاب جاذبه را محاسبه و سپس با رعایت میزان سوخت‌وساز سلولی لازم در برداشتن بهترین قدم اقدام به حرکت کنیم، طبیعتاً ابله محسوب می‌شدیم و در حق همین صنف است که گفته‌اند «عاقل به کنار جو پی پل می‌گشت/ دیوانه پابرهنه از جوی گذشت». خلاصه مقصود از ملاحظۀ پیچیدگی امور این نیست که اولویت‌ناشناس باشیم و وزن همۀ عوامل را مساوی در نظر بگیریم بلکه مقصود اینجاست که ساده‌انگاری هم حدی دارد و مطالب وقتی بسیار ساده می‌شوند، با فهم روزمره مناسبت بیشتری پیدا می‌کنند و برای فهمشان یا رد و قبولشان به جد و جهدی نیاز نخواهد بود.

پیش به‌سوی پوپولیسم

عرض شد که رادیکالیسم وقتی است که کارها سهل انگاشته شود و راه‌حلی یک‌خطی مفر و پناهگاه و البته در دسترس و آسان فرض شود و چون چنین شد، با زعم عمومی تناسب پیدا می‌کند و می‌توان به‌آسانی اخذ یا طردش کرد و به‌این‌ترتیب رادیکالیسم به پوپولیسم می‌رسد. همچنین عرض شد که گرچه ساده‌انگاری همیشه و همه‌جا عیب نیست و ما در روزمرگی از این ساده‌انگاری برای مچاله‌نشدن و نپژمردن در پیچیدگی‌ها فایده می‌جوییم و بلکه لازمش هم داریم لکن نباید سهل‌انگاری از استعمال ناچار و موضعی نباید به اصل بدل شود. کار ملک است آنچه تدبیر و تأمل بایدش و در این قبیل کارها و در ارائۀ راه‌حل برای امور عمومی و سیاسی و اقتصادی و مذهبی و الخ، نمی‌توان ابله بود و در اینجا تدبیر و تأمل‌هایی لازم می‌آید لکن رادیکالیسم و سهل‌انگاری ملازم با آن، متوجه این مطلب نیستند.

از پوپولیسم به رادیکالیسم دائم‌التزاید

پوپولیسم هم رادیکالیسم را تقویت می‌کند. چطور؟ طبیعتاً زعم عمومی که با مواضع رادیکال برمی‌خورد، نیل به نتیجۀ آسان و در دسترسی که در رادیکالیسم بوده را می‌طلبد و وقتی نتیجه چنین در دسترس است، صبر و طاقت و قرار منتفی است. قرار بود به طرفه‌العینی مشکلات بشری یا کشوری منحل شود و اگرنه بهشت عدن، لااقل بهشت شداد برپا شود لکن واقعیت از این خیال پیروی نمی‌کند. در چنین وضعی آیا رادیکال‌ها به این قائل می‌شوند که رادیکالیسم عیبی دارد؟ حاشا و کلا. آیا زعم عمومی با مشاهده این وضع، به فکر می‌افتد و سراغ علوم و فلسفه و فقه و اصول و کلام و عرفان می‌رود؟ ممکن است بعضی افراد با شکست زعم عمومی توجهشان به علیل‌بودن ساده‌انگاری جلب شود و فرد شوند لکن تا در زعم عمومی باشیم، پیچیدگی و جهد علمی، منتفی است.

از اینجاست که رادیکالیسم زیادت و نقصان پیدا می‌کند. چطور؟ زیادت پیدا می‌کند چون گمان می‌برد به قدر کافی رادیکالیته نداشته و چون در واقع به‌جایی نمی‌رسد، نقصان پیدا می‌کند و به عبارتی در سیکل محو و اثبات تمنیات می‌افتد و نیروی جامعه را تحلیل می‌برد و ناراضیانی تحویل می‌دهد که امید و افق و عزم ایشان را مصرف و فرسوده کرده و نفعی نرسانده است.

خودآگاهی تاریخی در میانه نیست‌انگاری و جویایی افقی دیگر

می‌دانیم که رادیکال در استعمال عادی، به‌معنای متداول امروزی و ملازم با ناسنجیدگی و اصرار شدید به‌کار می‌رود. لکن این را هم می‌دانیم که معنای لغوی رادیکال غیر از این معنای اصطلاحی است. رادیکال را مشتق از radix به‌معنی ریشه و رسوخ دانسته‌اند و به این معنی، رادیکال‌بودن یعنی اهل «رسوخ» شدن و می‌دانیم که رسوخ به کنه و حاق امور، حتی رسوخ به حاق آرزوها هیچ آسان نیست و با عادت و روزمرگی مناسبت ندارد بلکه برهم‌زننده عادات و مزاعم و مستلزم عشق و تعهد است. آری، ممکن است برخی اصناف دینداران هم به عادات دل ببندند و آرزوی وصل را فراموش کنند و از یاد ببرند که «هر که امروز نبیند اثر صحبت دوست/ غالب آنست که فرداش نباشد دیدار» لکن حقیقت دیانت و انقلاب دینی، امری است که می‌توانیمش جست گرچه در حجاب دینداری عادی گاهی از نظرهامان دور مانده باشد.

رادیکالیسم وقتی با «نیست‌انگاری فعال» همراه باشد، نزاع نفوس و «من»هاست. این نزاع راهی به تعالی ندارد و آنکه رو به تعالی ندارد حتی آن‌گاه که دم از محرومیت و استضعاف اقتصادی می‌زند، غایت‌الامر، خود را مدار امور می‌بیند. البته این نزاع اگر با تعالی‌جویی و گذشت از نفس همراه باشد، مقدس است اما وقتی نیست‌انگاری فعال دائرمدار است، نزاعی بی‌پایان و در جهت اتلاف فرصت‌ها و امکان‌هاست. در یک کلام اقتضائات امور و اقتضائات تاریخ، به دلخواه نیست‌انگاری فعال و میل افراد قائل به آن، تغییر نمی‌کند و بدون خودآگاهی تاریخی، نخواهیم دانست که امکانات ما چیست و به کدام سو روانیم. نخواهیم دانست که چه می‌توانیم کرد و چه باید بکنیم. حتی اگر هرساعت جهت حرکت را نشانمان دهند، باز از آنجا که در مقام تفصیل، کارمان تکرار بی‌فکر و به عادت‌کشاندن است، باز راهی به دهی باز نمی‌شود.

خودآگاهی تاریخی مستلزم کنار گذاشتن عادات و برهم‌زدن ساده‌انگاری هرروزی است. خودآگاهی، طلب کام است از «خلاف‌آمد عادت». پندار عادی ماست که ما را از انقلاب حقیقی برکنار داشته است و باشد که با اصل نپنداشتن عالم عادات و آرزوهای آن عالم، افق اجمالی و به‌حقیقت فداکارانه انقلاب، آشکارتر شود گرچه برای اهلش، هرگز پنهان نبوده است.

دیگر مطالب فرهیختگان در این زمینه را در پیوندهای زیر بخوانید:

– محمدجواد بادین‌فکر، پژوهشگر: تلاش برای توده‌ای کردن امر سیاسی

– سیدجواد نقوی، خبرنگار گروه اندیشه: رادیکالیسم میدان و تخیل تحجرگونه

-محمدرضا قائمی‌نیک، عضو هیئت علمی دانشگاه علوم اسلامی رضوی: در میانه میدان ‌ایستادن انقلاب اسلامی

– حمید ملک‌زاده، پژوهشگر: در تکاپوی تُرکستان؛ در مذمت ذهن بی‌بنیان سیاست‌اندیش

– محمد نیازی، عضو پژوهشکده فرهنگ و هنر اسلامی: رادیکالیسم دم‌دستیِ ساده‌سازان

– آزار بارسقیان، خبرنگار: شتر سواری دولا دولا: مورد مصطفی مهرآیین

– میثم مهدیار، پژوهشگر: ظهور نوپهلوی‌چی‌ها در علوم انسانی

– حسین مهدیزاده، پژوهشگر: بلیه علوم انسانی ناقص ایرانی!

– مرتضی نقره‌ای، عضو هیئت‌علمی‌ دانشگاه فردوسی: از تحجر تا رادیکالیسم ارتجاع

دیدگاهتان را بنویسید