بازنمايی‌های ملی‌گرايانه از گذشته برای بشريت مضر است

ما کیستیم؟ به‌عنوان عضو یک خانواده، ساکن یک محله، یا شهروند یک کشور، ویژگی‌های خودمان را چطور توصیف می‌کنیم؟ معمولاً برای پاسخ دادن به این سوالات سراغ چیزی می‌رویم که پژوهشگران آن را «حافظۀ جمعی» می‌نامند. حافظۀ جمعی مجموعۀ گزینش‌شده‌ای از رویدادهای تاریخی است که طوری تنظیم شده‌اند که در نهایتاً تصویری قابل‌قبول از ما بسازند. حافظۀ جمعی عنصری ضروری در جوامع جدید است، اما مشکلات خاص خودش را هم دارد. دو روان‌شناسِ متخصص حافظه دربارۀ خطراتی می‌گویند که حافظۀ جمعی می‌تواند برای بشریت داشته باشد.

 

جرمی یاماشیرو و هنری رودیگر، سایکی— طی قرن هشتم تا قرن چهاردهم میلادی، در دوران خلافت عباسی، دوره‌ای از شکوفایی فکری با مرکزیت بغداد شکل گرفت. نهضت ترجمه گل سر‌سبد این دوران طلایی اسلام بود: تلاشی در مقیاس صنعتی برای جمع‌آوری و گردآوری و ترجمۀ ارزشمندترین گنجینه‌های فکری فرهنگ‌هایی که امپراتوری عباسی با آن‌ها در تماس بود. این هم شامل آثار کلاسیک یونان باستان بود و هم متون علمی و ریاضیاتیِ فارسی و سانسکریت و چینی و سریانی را در بر می‌گرفت. علمای عباسی توانستند فناوری‌هایی مانند کاغذسازی را از چین، علوم‌سیاسی و ستاره‌شناسی را از ایرانی‌ها، ریاضیات پیشرفته را از هندی‌ها (از‌جمله دستگاه اعداد دَه‌دَهی که هنوز هم رایج است) و منطق قیاسی را از یونانی‌ها گرد هم بیاورند.

 

 

بعضی از این فعالیت‌های پژوهشی منجر به دانشی نوین شدند. برای نمونه، ابن هیثم، ریاضی‌دان عرب، ثابت کرد دیدن زمانی رخ می‌دهد که نور وارد چشم می‌شود، برخلاف گفتۀ یونانی‌ها که باور داشتند دیدن با تابش اشعۀ نور از چشم به جسم خارجی روی می‌دهد. زکریای رازی، پزشک و فیلسوف ایرانی، احتمالاً نخستین کسی است که کارآزمایی تصادفی کنترل‌شده1 انجام داد و بدین‌وسیله کارایی فصد2 برای درمان مننژیت را زیر سؤال برد.

 

وسعت این جنبش چنان است که باید آن را یکی از ریشه‌های تاریخی علم و مهندسی و ریاضیات نوین بدانیم. بااین‌همه، چرا بسیاری از غربیان چنین آموخته‌اند که علم از میان یونانیان باستان آغازید و، پس از وقفه‌ای هزارساله، انگار که دوران طلایی اسلام اصلاً رخ نداده باشد، دوباره در ایتالیای عصر رنسانس جان گرفت؟ انگار با آیزاک نیوتون بر شانه‌های غول‌ها ایستادیم و گفتیم «چه غولی؟». دلیل این نقطۀ کور در حافظۀ جمعی ما چیست؟

 

 

حافظۀ جمعی، با تعریفی که من در اینجا ارائه داده‌ام، یعنی بازنماهایی از گذشته‌ای مشترک که جمعیتی به آن باور دارند. حافظۀ جمعی جدای از تاریخ است. تاریخ‌نگاران می‌کوشند با استفاده از استانداردهایی دقیق و سخت‌گیرانه دربارۀ اینکه چه چیزی سند و مدرک تاریخی است شرحی نسبتاً بی‌طرفانه از گذشته ارائه بدهند. ولی اعضای اجتماع گذشتۀ جمعی خود را از خلال فیلترِ دغدغه‌های فعلی خود به یاد می‌آورند. پس می‌توان گفت حافظۀ جمعی فقط بخش‌هایی از گذشته را بازنمایی می‌کند که در خدمت پروژه‌های هویتی جمعی باشند. این بازنمایی گزینشی، با خلق داستانی دربارۀ پیوستگی و خود‌همانیِ آن اجتماعات در خلال زمان، کمک می‌کند تا اجتماعاتی مفروض خلق کنیم، مفاهیمی مانند ملت‌ها و نژادها و مذاهب و «غرب».

 

 

حال این نوع حافظه تحریفاتی نظام‌مند در پی خواهد داشت، از‌جمله شوونیزم3. همان‌طور که پیتر نوویکِ تاریخ‌دان در کتاب هلوکاست در زندگی آمریکایی (۱۹۹۹) بیان کرده است، حافظۀ جمعی «ساده‌سازی می‌کند؛ فقط از یک زاویه و متعصبانه به وقایع نگاه می‌کند؛ تاب هیچ‌گونه ابهامی را ندارد؛ وقایع را به کهن‌الگوهای4 اساطیری فرومی‌کاهد» فقط لحظات شکوه مشترک را به یاد می‌آورد و بخش‌های شرم‌آور را تقلیل می‌دهد یا به‌کل حذف می‌کند. این شیوۀ یادآوریِ گذشته را که در خدمت منافع خود است در فیلم‌ها و کتاب‌های تاریخ مدارس و نطق‌های آتشین سیاسی و موزه‌ها و بناهای یادبود می‌بینیم. البته کار به اینجا محدود نمی‌شود و در بازنمایی‌های ذهنی ما دربارۀ گروه‌هایی که به آن‌ها تعلق داریم نیز این شیوۀ یادآوری خودش را نشان می‌دهد. بسیاری از آمریکایی‌هایی که سن‌وسالی از آن‌ها گذشته است بمباران اتمی هیروشیما و ناگاساکی را همچون شرِ لازم به یاد می‌آورند، حتی شر بر‌حق، شری که برای پایان‌بخشیدن به جنگی خونین و کِش‌دار علیه دشمنی شکست‌ناپذیر لازم بود. از آن‌سو، بسیاری از روس‌ها همین اقدامات را نمایش نالازم توان نظامی آمریکا می‌دانند، علیه دشمنی که در حال تسلیم بود.

 

 

اخیراً، ما با همراهی تعدادی روان‌شناس دیگر شروع به بررسی سوگیری نظام‌مند در حافظۀ جمعی‌مان کردیم. یکی از سوگیری‌هایی که به نظر می‌رسد بسیار شایع باشد سوگیری بیش‌ادعاییِ جمعی5 است، یعنی برداشتی متوهم و اغراقی از تأثیر تاریخیِ گروهی که بدان تعلق داریم و فروکاستن نقش گروه‌های دیگر. با پرسشی ساده از آدم‌ها می‌توانیم روان‌شناسی بیش‌ادعایی جمعی را بررسی کنیم: اعضای گروهی که بدان تعلق دارید مسئول چه مقداری از اتفاقات تاریخی هستند؟

 

البته که پاسخی صحیح و بی‌طرفانه برای این پرسش وجود ندارد و ما روان‌شناسان چنین پرسشی را آزمون فرافکن می‌گوییم. این نوع آزمون، بیش از آنکه مثلاً دربارۀ تاریخ چیزی به ما بیاموزد، دربارۀ دیدگاه و باورهای فرد اطلاعات به دست می‌دهد. در پژوهشی، شرکت‌کنندگان آمریکایی از هر پنجاه ایالت آمریکا به‌طور میانگین مدعی شدند که ایالت آن‌ها مسئول ۱۸ درصد از تاریخ آمریکاست، این یعنی پنجاه ایالت آمریکا روی‌هم مسئول ۹۰۷ درصد از تاریخ آمریکا هستند. در سطح جهانی نیز شرکت‌کنندگانی از ۳۵ کشور روی‌هم مدعی سهم ۱۱۵۶درصدی از تاریخ جهان شدند. شرکت‌کنندگانی از هشت کشور متفقین مدعی سهم ۳۰۹درصدی کشورهایشان در پیروزی علیه قوای متحدین در جنگ جهانی دوم شدند. شرکت‌کنندگان سه کشور متحدین نیز مدعی سهم ۱۴۰ درصدی کشورهایشان در اقدامات نظامی جنگ جهانی دوم شدند. همان‌طور که می‌بینید، بیش‌ادعایی در این پژوهش‌ها شدید و آشکار است.

 

 

نسخه‌ای کمی پیچیده‌تر از این آزمون سادۀ تخمین‌زدن می‌تواند شرحی برای این واقعیت ارائه دهد که برخی ایالات یا کشورها واقعاً هم سهم بیشتری در اتفاقات تاریخی داشته‌اند. با مطالعۀ تخمین‌های شرکت‌کنندگان دربارۀ سهم گروه خودشان (اهالی ایالت خودشان) و سهم سایر گروه‌ها (اهالی سایر ایالت‌ها)، می‌توانیم میانگین تخمین «خودی» و تخمین «غیرخودی» دربارۀ سهم و تأثیر گروه‌ها را محاسبه کنیم. تفاوت میان تخمین خودی و غیرخودی را می‌توانیم شاخص توهم شوونیستی6 بدانیم. مشخصاً خودی‌ها سهم و نفوذ تاریخی بیشتری را به خودشان نسبت می‌دهند. برای نمونه، آمریکایی‌ها ۶.۷ درصد سهم بیشتری از اجماع غیرخودی‌ها برای نقش ایالت خودشان قائل هستند، این میزان در ایالت‌های ویرجینیا و دلاور بیش از ۱۷ درصد است.

 

 

وقتی شروع به اندازه‌گیری بیش‌ادعایی جمعی می‌کنیم، در‌می‌یابیم که این مسئله در هر جایی یافت می‌شود.

 

گویا شوونیزم تاریخی شاخصۀ عمومی حافظۀ جمعی ماست. ولی این سوگیری چرا روی می‌دهد؟ حداقل دو نوع عامل روان‌شناختی در این موضوع مؤثر است. نوع نخست مربوط به موضوع انگیزه است. تعلق به گروهی موفق و تأثیرگذار برای عزت‌نفس ما خوب است. بزرگ‌کردن نقش گروهمان در تاریخ می‌تواند به ارضای این حس دفاعی و حفاظتی کمک کند. درواقع افرادی که بیشتر حامی ارزش‌های اخلاقی گروه‌محور، همچون وفاداری و احترام به اقتدار، هستند معمولاً بیش‌ادعایی جمعی بیشتری انجام می‌دهند. این‌ها دقیقاً همان افرادی هستند که بازنمایی شوونیستی تاریخ گروهشان برای آن‌ها ارضای عاطفی بیشتری به همراه می‌آورد.

 

 

سوگیری‌های شناختی نیز نقش مهمی دارند. تعیین کمیتِ تأثیر تاریخی یک گروه امری بسیار دشوار و احتمالاً ناممکن است. آدم‌ها وقتی با یک کار شناختی دشوار مواجه می‌شوند، معمولاً ناخودآگاه آن را به کار ساده‌تری تبدیل می‌کنند. در این مورد، کار دشوار قضاوت تاریخی را با کار ساده‌ترِ یادآوری ذهنی رویدادهای مهم تاریخی جایگزین می‌کنند. برای نمونه، شاید اگر کمی آمریکایی‌ها را تحت فشار بگذاریم، به یاد بیاورند که شوروی نخستین ماهواره (۱۹۵۷) و نخستین انسان (۱۹۶۱) را به فضا فرستاد. بااین‌حال، اگر از آن‌ها دربارۀ پیشرفت‌های مهم در اکتشافات فضایی بپرسیم، دستاوردهای آمریکا، مثلاً فرود نیل آرمسترانگ بر سطح ماه (۱۹۶۹)، احتمالاً نخستین چیزی باشد که به یاد می‌آورند. چنین می‌شود که دریافت ذهنی از سهولت و آشنایی شناختی بر قضاوت دربارۀ سهم و نقش تاریخی تأثیر می‌گذارد. این جایگزینی نمونۀ اعلای میان‌بُری شناختی با نام اکتشاف دسترس‌پذیری7 است که مطالعات بسیاری دربارۀ آن انجام شده است.

 

 

کنجکاو بودیم بدانیم آیا اِعمال اکتشاف دسترس‌پذیری بر حافظۀ جمعی سوگیرانه دلیل بیش‌ادعایی افراد است یا نه. در آزمایشی دیگر، از شرکت‌کنندگان آمریکایی خواستیم، هر‌چه سریع‌تر، مهم‌ترین رویدادهای تاریخی مربوط به ایالت خودشان و رویدادهای مربوط به دو ایالت دیگر را بنویسند. (شرکت‌کنندگان از اهالی ایالت‌های کالیفرنیا و ماساچوست و ویرجینیا بودند). ذکر یک رویداد ساده برای هر ایالت می‌توانست نشان دهد افراد دربارۀ ایالت خودشان چقدر سریع‌تر می‌توانند فکر کنند. علاوه بر این تکلیفِ مربوط به روانی و سهولت بازیابی، از شرکت‌کنندگان خواستیم نظرشان دربارۀ سهم اهالی هر ایالت از کل تاریخ آمریکا را بنویسند.

 

نتایج در تأیید فرضیۀ اکتشاف دسترس‌پذیری بود: افرادی که رویدادهای مربوط به ایالت خودشان را راحت‌تر و سریع‌تر از رویدادهای دو ایالت دیگر به یاد آورده بودند در تخمین میزان تأثیر ایالت خودشان در تاریخ آمریکا بیش‌ادعایی بیشتری نشان دادند. در آزمایش‌های بعدی نشان دادیم اگر فقط رویدادهای مربوط به گروه‌های غیرخودی (سایر ایالت‌ها) را یادآوری گزینشی بکنیم، میزان بیش‌ادعایی جمعی نیز کاهش می‌یابد. وقتی افراد دسترسی شناختی به سهم اعضای سایر گروه‌ها در رویدادهای مهم تاریخی داشتند، در قضاوت‌هایی که دربارۀ تأثیر تاریخی گروه خودشان داشتند اغراق و توهم شوونیستیِ کمتری نشان دادند.

 

 

حال، برای کاهش نخوت شوونیستی جمعی چگونه از این آزمایش‌ها استفاده کنیم؟ یک راه برای رفع سوگیریِ حافظۀ جمعی می‌تواند این باشد که، در محتوای درس تاریخ مدارس، از منظری فراملیتی به رویدادهای تاریخی بپردازیم و از کشور و ملت خودمان در روایت تاریخی مرکززدایی کنیم و قهرمانِ داستان بودن را رها کنیم. همچنین در آموزش علوم و فناوری و مهندسی و ریاضیات نیز می‌توان پیشرفت‌های مربوطه را در منظری تاریخی ارائه داد. برای نمونه، نظام دَه‌دَهی از کجا آمده است و چرا در پیشرفت اندیشۀ ریاضیاتی مهم است؟ استفاده از نگارش عربی اعداد به‌جای نگارش زمخت و دشوارِ رومی چگونه به پیشرفت ریاضیات کمک کرده است؟ آموزگاران، به‌جای ارائۀ دانش علمی همچون محصولی نهایی و غیر‌زمانمند، می‌توانند سهم و تأثیر افراد و فرهنگ‌های مختلف از سراسر دنیا را آموزش دهند.

 

 

بهتر است نقش کاربردی حافظۀ جمعی را فراموش نکنیم. ما انسان‌ها موجوداتی اجتماعی هستیم که به اجتماعاتی تعلق داریم، اجتماعاتی که فراتر از شبکۀ تماس‌های رودررو هستند و برای همین نیز به بینشی مشترک دربارۀ گذشته (و آینده) نیاز داریم. بینشی که به علایق و نگرانی‌های امروزمان مرتبط باشد و بتواند اجتماعات را در مسیر رسیدن به اهداف مشترک همراه یکدیگر نگه دارد. با لحاظ‌کردن جمیع جوانب، پیشنهاد می‌دهیم که بازنمایی‌های منحصراً ملی‌گرایانه و شوونیستی از گذشته برای بشریت مضر است. بااین‌حال، آیا یک حافظۀ بازنگری‌شده دربارۀ «شکوه مشترک ما»، به‌شرطی که آن «ما» فراگیرتر باشد، مفید خواهد بود؟ این پرسشی است که تأمل بیشتری می‌طلبد.

 

به بغداد قرن نهم بازگردیم که شاید درس‌هایی برای امروزمان داشته باشد. یکی از دلایل شکوفایی در عصر طلایی این بود که علمایی که به عربی می‌نوشتند دانش‌هایی از حوزه‌های فرهنگی بسیار متفاوت را جمع‌آوری و ترجمه کرده بودند. جیم الخلیلی، فیزیک‌دان نظری، درکتاب پیشروان(۲۰۱۰) 8به این نکته اشاره می‌کند که نهضت ترجمه در کسب عالی‌ترین دانش روزگارش از گروه‌های فرهنگی و زبانی مختلف، احتمالاً برای بار نخست در تاریخ، آشکارا نشان داد که علم و فناوری و مهندسی و ریاضیات میراث جهانی و مشترک بشریت هستند. دانش میان اجتماعات گوناگون بشری طی اعصار مختلف انباشته می‌شود و، طی دوره‌های خلاقانۀ ترکیب و تلفیق جهانی، در سراسر دنیا یکپارچه می‌شود. این دانشِ انباشته داراییِ هیچ گروه فرهنگی‌ای نیست. حافظۀ جمعی سوگیرانه که می‌گوید «ما جنگ را بردیم (و کس دیگری کار خاصی نکرد)» یا می‌گوید «علم را ما ساختیم (و کس دیگری کار خاصی نکرد)» شاید به مذاق هویت جمعی ما خوش بیاید، ولی درنهایت جایگزین خوبی برای داستان واقعی نیست.

دیدگاهتان را بنویسید