در جهانی که نظم کنونی آن بر پایه ترس و تهدید شکل گرفته، سلاحهای هستهای بهعنوان نماد نهایی واقعگرایی سیاسی، بیشترین قدرت بازدارندگی را به نمایش میگذارند. با این حال، فراتر از مباحث دینی و فقهی پیرامون این تسلیحات، بهواقع پرسش اصلی این است که آیا تکیه بر این ابزار مخرب میتواند ایران را به اهداف بلندمدت خود برساند؟
تحولات شتابان غرب آسیا و تغییرات سیاسی جهان حالا نوید تغییرات بزرگ در ساختار جهانی میدهد. شاید این جمله «کمال خرازی» – رئیس شورای راهبردی سیاست خارجی – و بسیاری دیگر که در اظهاراتی مشابه عنوان کردهاند که ایران باید دکترین هستهای خود را اصلاح کرده و به سمت ساخت سلاح هستهای برود، این روزها بیش از هر زمانی در ذهنها برجسته باشد. برای بررسی این موضوع، نیاز است تا موضوع ساخت سلاح هستهای و اساساً هر گونه سلاح کشتارجمعی را فارغ از رویکرد دینی و فقهی مورد ارزیابی قرار دهیم تا بتوانیم گفتمان کشور را به سمت واقعگرایی بیشتر سوق دهیم. فهم این مسئله به ما کمک میکند تا بدانیم در نظم فردای جهان ما کجا خواهیم ایستاد.
تسلیحات هستهای، ابزاری برای نیل به نظم جهانی
تسلیحات کشتارجمعی، اساساً برای ایجاد رعب و وحشت در جبهه دشمن ساخته شدهاند و کاربردشان ایجاد تزلزل در خطوط پشتیبان دشمن است. در ضمن این هدف، امکان ایجاد ثبات در نظم و انقیاد کشورها را دارد.
در جهانی که نظم کنونی آن بر پایه ترس و تهدید شکل گرفته، سلاحهای هستهای بهعنوان نماد نهایی واقعگرایی سیاسی، بیشترین قدرت بازدارندگی را به نمایش میگذارند. با این حال، فراتر از مباحث دینی و فقهی پیرامون این تسلیحات، بهواقع پرسش اصلی این است که آیا تکیه بر این ابزار مخرب میتواند ایران را به اهداف بلندمدت خود برساند؟ این پرسش در حالی مطرح میشود که تجربه درگیری هستهای اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی با ایالات متحده آمریکا در قرن بیستم که در کشاکش جنگ سرد بود، یک تجربه تاریخی کامل را پیش روی ما قرار میدهد. باتوجهبه این درگیری، سؤال قبل را اینگونه نیز میتوان مطرح کرد: «آیا سلاح هستهای، میتواند به اهداف جمهوری اسلامی ایران خدمت کند؟» درحالیکه قدرتهای جهانی و به تبع آنها واقعگرایان در فضای سیاست خارجه، از سلاح هستهای برای افزایش بازدارندگی و ایجاد هژمونی استفاده میکنند، ایران به دنبال مسیری است که به جای ترس، بر پایه دیپلماسی و همکاری منطقهای استوار باشد. این یادداشت به بررسی امکانپذیری و کارآمدی این رویکرد متفاوت در مقابل نظم هستهای موجود میپردازد.
نظم پس از جنگ؛ از طرح مارشال تا بحران موشکی کوبا
ابتدا برشی تاریخی به این موضوع میزنیم. در جهان پر آشوب امروز، قدرتهای بزرگ به دنبال تثبیت هژمونی خود با استفاده از ابزارهای مختلف هستند. از زمان پایان جنگ جهانی دوم با ویرانی اروپا، آمریکا بهعنوان یک ابرقدرت جهانی ظهور کرد و توانست با استفاده از تسلیحات هستهای، نقش بیبدیلی در شکلدهی به نظم جهانی ایفا کند. پس از پایان جنگ جهانی دوم، ایالات متحده آمریکا با اجرای یک استراتژی جامع و چندوجهی، بهسرعت به یک ابرقدرت جهانی تبدیل شد. این استراتژی شامل دو بخش اصلی بود: ایجاد ساختارهای نظمبخشی بینالمللی و توسعه تسلیحات حافظ امنیت سازمانها.
تأسیس ساختارهای بینالمللی
در بخش ایجاد ساختارهای نظمبخشی بینالمللی، دو اقدام کلیدی انجام شد. نخست، طرح «مارشال» بود که توسط «جورج مارشال» در دوران «هری ترومن» در سال ۱۹۴۸ در کشورهای اروپایی آغاز شد و بهعنوان یک برنامه بازسازی اقتصادی، نهتنها به احیای کشورهای ویرانشده اروپایی کمک کرد، بلکه بهعنوان ابزاری برای ایجاد وابستگی اقتصادی و سیاسی این کشورها به آمریکا عمل نمود. با تزریق میلیاردها دلار به اقتصادهای اروپایی، آمریکا توانست نفوذ خود را در این قاره گسترش دهد و بهعنوان حامی اصلی بازسازی اروپا شناخته شود. این اقدام به تقویت پیوندهای اقتصادی و سیاسی بین آمریکا و کشورهای اروپایی انجامید و پایههای نظم اقتصادی جدیدی را بنا نهاد.
دوم، تشکیل ناتو در سال ۱۹۴۹ بهعنوان یکی دیگر از ارکان کلیدی این استراتژی بود که نقش مهمی در تثبیت نظم امنیتی جهانی ایفا کرد. ناتو – بهعنوان یک پیمان نظامی – کشورهای غربی را در برابر تهدیدات شوروی متحد کرد و به آمریکا اجازه داد تا رهبری نظامی و سیاسی خود را در جهان غرب تحکیم بخشد. این اتحاد نظامی نهتنها بهعنوان یک ابزار دفاعی عمل کرد، بلکه به آمریکا امکان داد تا نقش خود را بهعنوان یک رهبر جهانی در زمینه امنیت و دفاع تقویت کند. البته ساختارهای دیگری نیز پس از جنگ جهانی دوم ایجاد شد که در اینجا فقط به ذکر همین دو نمونه بسنده میکنیم.
توسعه تسلیحات کشتارجمعی
تسلیحات کشتارجمعی، اساساً برای ایجاد رعب و وحشت در جبهه دشمن ساخته شدهاند و کاربردشان ایجاد تزلزل در خطوط پشتیبان دشمن است. در ضمن این هدف، امکان ایجاد ثبات در نظم و انقیاد کشورها را دارد. از جمله تسلیحات کشتارجمعی مهم میتوان به سلاحهای شیمیایی که در جنگ جهانی اول مورداستفاده قرار گرفتند و سلاحهای بیولوژیکی اشاره کرد. اما مهمترین و تأثیرگذارترین این تسلیحات، بمبهای هستهای بودند.
ایالات متحده آمریکا با تولید و استفاده از بمبهای هستهای در «هیروشیما» و «ناکازاکی» در سال ۱۹۴۵، توانست با ایجاد ترس و وحشت در میان کشورهای جهان، نبض درگیریهای جهان را به دست بگیرد. این تسلیحات بهعنوان ابزاری برای ایجاد توازن قوا و انقیاد کشورها به کار گرفته شد. پس از جنگ جهانی دوم، رفتهرفته سایه استفاده از سلاح هستهای، مانع از ضربهزدن به نظم آمریکایی جهان میشد. هیچ یک از کشورهای جهان نمیخواست کشورش مورد حمله هستهای قرار گیرد و به همین دلیل، پیوستن به بلوک مخالف آمریکا، با ترس حمله هستهای مواجه بود. با دستیافتن شوروی به سلاح هستهای، جهان در یک شوک بزرگ فرو رفت. در نهایت هر دولتی در جهان، باید در سیاستگذاری بینالمللی خود با این ترس دستوپنجه نرم میکرد.
بحران موشکی کوبا
یکی از مثالهای تاریخی برجسته در این زمینه، بحران موشکی کوبا در سال ۱۹۶۲ است. در این بحران، آمریکا با نمایش قدرت هستهای خود توانست شوروی را وادار به عقبنشینی کند. این بحران زمانی رخ داد که شوروی به رهبری «نیکیتا خروشچف»، اقدام به نصب موشکهای هستهای در کوبا کرد. این اقدام تهدیدی جدی برای امنیت آمریکا محسوب میشد. رئیسجمهور «جان اف. کندی» با اعلام محاصره دریایی کوبا و تهدید به استفاده از نیروی نظامی، شوروی را مجبور به عقبنشینی کرد. این بحران نشان داد که چگونه تسلیحات هستهای میتوانند بهعنوان ابزاری برای فشار و تهدید در سیاست خارجی آمریکا مورداستفاده قرار گیرند و به این ترتیب، هژمونی خود را در نیمکره غربی تقویت کند. این استراتژی چندوجهی و هماهنگ، به آمریکا اجازه داد تا نظم جهانی پس از جنگ جهانی دوم را به شکلی منحصربهفرد و قدرتمند شکل دهد. با ترکیب دیپلماسی اقتصادی، اتحادهای نظامی و قدرت هستهای، آمریکا توانست به یک ابرقدرت جهانی تبدیل شود و نقش بیبدیلی در سیاست جهانی ایفا کند.
مقاومت در برابر هژمونی آمریکا
ایران در دوران نظم تکقطبی جهان، داعیه آن را دارد تا بتواند از این نظم تکقطبی و یکجانبه آمریکایی راه خلاصی را بجوید. ادعای ایران برای ایجاد نظم جهانی جدید در قالب طرح ایده «مقاومت» مطرح میشود.
همانطور که گفته شد، پس از جنگ جهانی دوم، ایالات متحده با بهرهگیری از ابزارهای اقتصادی، نظامی و هستهای به تثبیت هژمونی خود پرداخت. این روند با سقوط شوروی در سال ۱۹۹۱ و تکقطبی شدن جهان به اوج خود رسید. شاید به یک بیان بتوان ادعا کرد که شوروی نتوانست در برابر نظم آمریکایی جهان مقاومت کند و در نهایت با فرارسیدن زمستان سال ۱۹۹۱ میلادی، زمستان بلوک شرق نیز فرارسید. پس از این بود که آمریکا با ایجاد یک نظام تکقطبی در تلاش بود تا جهان را به انقیاد خود درآورد. آمریکا با ورود به افغانستان در سال ۲۰۰۱ و عراق در سال ۲۰۰۳، تلاش کرد تا نظم جهانی خود را به مناطق مختلف گسترش دهد. در این میان، ایران با مشاهده این تحولات، به دنبال هدایت نظم جهانی به سمت جدیدی است که بر مبنای چندجانبهگرایی و همکاریهای منطقهای بنا شده است.
ایران در دوران نظم تکقطبی جهان، داعیه آن را دارد تا بتواند از این نظم تکقطبی و یکجانبه آمریکایی راه خلاصی را بجوید. ادعای ایران برای ایجاد نظم جهانی جدید در قالب طرح ایده «مقاومت» مطرح میشود. این ایده در تلاش است تا یکجانبهگرایی را حداقل در منطقه خود از بین ببرد. ایران باتکیهبر مفهوم مقاومت، سعی دارد دولتهای منطقه شامات و خلیجفارس را مطمئن کند که نپذیرفتن نظم یکجانبهگرای آمریکا، کمهزینهتر از پذیرفتن آن است. این استراتژی به کشورهای منطقه این امکان را میدهد که بدون اتکا به قدرتهای خارجی، امنیت و ثبات خود را تأمین کنند و درعینحال، به حاکمیت و استقلال خود احترام بگذارند.
از درسهای شوروی تا الگوی همکاری منطقهای
در این راه ایران تجربه مقاومت شوروی علیه آمریکا را نیز در توشه خود دارد. باتوجهبه این نکته ایران باید از نقاط ضعف اتحاد جماهیر شوروی درس بگیرد و نقطه مزیت خود را با دقت و وسواس فراوان تعریف کند. مزیتهای ایران در این مسیر، عدم استفاده از سلاحهای کشتارجمعی – یعنی اصل قرارندادن عنصر ایجاد ترس – و تأکید بر دیپلماسی و همکاری منطقهای است. ایران میتواند با ارائه تضمینهای امنیتی به کشورهای همسایه، به عنوان یک نیروی ثباتبخش در منطقه شناخته شود. این رویکرد نه تنها میتواند به کاهش تنشها در منطقه کمک کند، بلکه میتواند کشورها را به سمت همکاریهای اقتصادی و سیاسی بیشتر سوق دهد. ایران با تقویت روابط خود با گروههای مقاومت در منطقه، توانسته است نقش موثری در تأمین امنیت و ثبات ایفا کند. این گروهها با نزدیک شدن به دولتهای خود، به جای ایجاد بیثباتی، به تأمین امنیت و تقویت ساختارهای دولتی کمک کردهاند.
درحالیکه آمریکا با ایجاد گروههای مسلح و دخالت نظامی، بیثباتی و ناامنی را گسترش داده است، ایران با استفاده از دیپلماسی و همکاری منطقهای، به دنبال تقویت امنیت و ثبات است.
در مقابل، گروههایی که توسط آمریکا و متحدانش خلق شدهاند، غالباً به تروریسم و ناامنی در کشورهایشان منجر شدهاند. این تفاوت نشان میدهد که چگونه رویکرد ایران میتواند بهعنوان یک راهحل مؤثر و پایدار برای تأمین امنیت و ثبات در منطقه عمل کند. درحالیکه آمریکا با ایجاد گروههای مسلح و دخالت نظامی، بیثباتی و ناامنی را گسترش داده است، ایران با استفاده از دیپلماسی و همکاری منطقهای، به دنبال تقویت امنیت و ثبات است.
در مقایسه با مسیر تاریخی آمریکا، ایران باید از اشتباهات احتمالی پرهیز کند. یکی از این اشتباهات، اتکای بیش از حد به قدرت نظامی – به خصوص سلاحهای هستهای – بهعنوان ابزارهای فشار و تهدید است. همانطور که تاریخ نشان داده است، این رویکرد میتواند منجر به افزایش تنشها و بیثباتی شود. ایران با تمرکز بر دیپلماسی و همکاری، میتواند نقش خود را بهعنوان یک نیروی مثبت در نظم جهانی جدید ایفا کند؛ بنابراین، درحالیکه مسیر تاریخی آمریکا بر پایه قدرت و هژمونی بنا شده، ایران با ارائه یک رویکرد جایگزین و تأکید بر همکاری و امنیت، میتواند بهعنوان یک الگوی جدید در نظم جهانی مطرح شود. این مسیر میتواند نهتنها به نفع ایران، بلکه به نفع کل منطقه و حتی جهان باشد.
بحران موشکی کوبا، نقطه عطف سقوط شوروی
اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی، علیرغم برخورداری از قدرت هستهای عظیم، نتوانست نظم پیشنهادی خود را به جهان بقبولاند و با کشورهای جهان به نحوی پایدار همراه شود. در دوران جنگ سرد، این کشور با هزینههای سنگین نظامی و رقابت تسلیحاتی با آمریکا، بهتدریج تضعیف شد و نهایتاً در سال ۱۹۹۱ فروپاشید. البته مهمترین دلیل سقوط این نظام، سقوط مقبولیت آن در بین همپیمانانش در داخل و خارج از مرزهای سرزمینیاش بود.
یکی از نقاط عطف این دوران، بحران موشکی کوبا در سال ۱۹۶۲ بود. این بحران که در آن شوروی تلاش کرد موشکهای هستهای خود را در خاک کوبا مستقر کند، نشان داد که چگونه درگیریهای هستهای میتواند نهتنها به تهدید امنیت جهانی منجر شود، بلکه میتواند کشورهایی مانند کوبا را به عرصه نبرد قدرتهای بزرگ تبدیل کند که اغلب با بیثباتی و فروپاشی داخلی همراه است. این بحران بهوضوح نشان داد که اتکا به سلاحهای هستهای و تهدیدات نظامی نمیتواند بهتنهایی تضمینکننده نظم و امنیت پایدار باشد. حال باید این سؤال را از خود بپرسیم که چرا اتحاد جماهیر شوروی با داشتن سلاح هستهای نتوانست نظم جهانی مورد قبولی را برای همپیمانان خود به وجود بیاورد و رفتهرفته از اقبال کشورها به این نظم کاسته شد؟
مقاومت؛ راهبرد ایران برای امنیت پایدار در خلیجفارس و غرب آسیا
ایران با پیشنهاد همکاریهای امنیتی و ارائه تضمینهای امنیتی، تلاش میکند تا به عربستان و دیگر کشورهای خلیجفارس نشان دهد که نپذیرفتن نظم یکجانبهگرای آمریکا، میتواند کمهزینهتر و پایدارتر باشد.
در منطقه ما، کشورهای خلیجفارس مانند عربستان سعودی، امارات متحده عربی و قطر با چالشهای امنیتی خاص خود مواجه هستند. عربستان سعودی بهویژه با بحرانهای امنیتی از جمله حملات موشکی و پهپادی از سوی گروههای مخالف روبروست. همچنین این کشور با تهدیدات امنیتی و فشارهایی که از سوی آمریکا به سیاستمدارانش القا میشود مواجه است.
این بحرانها باعث شدهاند که ایده مقاومت بهعنوان یک رویکرد جایگزین برای تأمین امنیت و ثبات در این کشورها مطرح شود و تا حدی مورد پذیرش این کشورها قرار گیرد. ایران با پیشنهاد همکاریهای امنیتی و ارائه تضمینهای امنیتی، تلاش میکند تا به عربستان و دیگر کشورهای خلیجفارس نشان دهد که نپذیرفتن نظم یکجانبهگرای آمریکا، میتواند کمهزینهتر و پایدارتر باشد.
ایده مقاومت که توسط ایران بهعنوان یک راهبرد منطقهای معرفی شده است، بر این مبناست که کشورها میتوانند با تقویت همکاریهای منطقهای و اتکا به ظرفیتهای داخلی خود، به جای وابستگی به قدرتهای خارجی، امنیت و ثبات خود را تأمین کنند. این رویکرد بهویژه در شرایطی که بسیاری از کشورهای منطقه با تهدیدات امنیتی ناشی از گروههای تروریستی و درگیریهای داخلی مواجهاند، میتواند بهعنوان یک راهحل پایدار و مؤثر عمل کند.
در این میان، گروههای مقاومت مانند «حزبالله» در لبنان و «حشدالشعبی» در عراق، به جای ایجاد بیثباتی، با نزدیکشدن به دولتهای خود، به تأمین امنیت و تقویت ساختارهای دولتی کمک کردهاند. این در حالی است که گروههایی که با حمایت خارجی و بهویژه آمریکا شکل گرفتهاند، غالباً به تروریسم و ناامنی در کشورهایشان منجر شدهاند. این تفاوت نشان میدهد که چگونه رویکرد ایران میتواند بهعنوان یک راهحل مؤثر و پایدار برای تأمین امنیت و ثبات در منطقه عمل کند.
باتوجهبه این تجربیات تاریخی و منطقهای، ایران میتواند با انتخاب مسیر دیپلماسی و همکاری، نهتنها از هزینههای سنگین تسلیحات هستهای دوری کند، بلکه بهعنوان الگویی برای دیگر کشورها در استفاده از راهحلهای صلحآمیز برای تأمین امنیت و ثبات منطقهای مطرح شود. این رویکرد میتواند به ایران کمک کند تا بهعنوان یک قدرت منطقهای و حتی جهانی شناخته شود که قادر است بدون اتکا به سلاحهای هستهای، به اهداف خود دست یابد.
ایران میتواند با انتخاب مسیری متفاوت، نهتنها از هزینههای سنگین تسلیحات هستهای دوری کند، بلکه بهعنوان الگویی برای دیگر کشورها در استفاده از راهحلهای صلحآمیز برای تأمین امنیت و ثبات منطقهای مطرح شود.
در این نوشتار، با بررسی مسیر تاریخی قدرتگیری آمریکا پس از جنگ جهانی دوم و مقایسه آن با ادعای ایران برای ایجاد یک نظم جهانی جدید، به این نتیجه رسیدیم که رویکردهای این دو کشور در شکلدهی به نظم بینالمللی، تفاوتهای بنیادینی دارند. آمریکا باتکیهبر قدرت نظامی و اقتصادی – از جمله تسلیحات هستهای – توانست هژمونی خود را تثبیت کند و نظم جهانی پس از جنگ را به نفع خود تغییر دهد. اما این مسیر با هزینههای سنگین اقتصادی و اجتماعی همراه بود و در نهایت در برخی موارد، به بیثباتی و درگیریهای طولانیمدت منجر شد. در مقابل، ایران با ارائه ایده مقاومت و تأکید بر عدم استفاده از سلاحهای کشتارجمعی، در تلاش است تا نظمی جدید بر پایه همکاریهای منطقهای و امنیت پایدار ایجاد کند. این رویکرد میتواند بهعنوان یک مزیت رقابتی برای ایران عمل کند و به کشورهای منطقه نشان دهد که همکاری و دیپلماسی میتواند به جای ترس و تهدید، امنیت و ثبات را به ارمغان آورد.
در نتیجه ایران میتواند با انتخاب مسیری متفاوت، نهتنها از هزینههای سنگین تسلیحات هستهای دوری کند، بلکه بهعنوان الگویی برای دیگر کشورها در استفاده از راهحلهای صلحآمیز برای تأمین امنیت و ثبات منطقهای مطرح شود. این استراتژی میتواند به ایران کمک کند تا بهعنوان یک قدرت منطقهای و حتی جهانی شناخته شود که قادر است بدون اتکا به سلاحهای هستهای، به اهداف خود دست یابد. در نهایت، آینده نظم جهانی بستگی به انتخابهای استراتژیک کشورها دارد. ایران باتکیهبر دیپلماسی و همکاری، میتواند نقش کلیدی در شکلدهی به نظم بینالمللی ایفا کند و به الگویی برای دیگر کشورها تبدیل شود که به دنبال راهحلهای پایدار و صلحآمیز هستند. این رویکرد نهتنها به نفع ایران، بلکه به نفع کل منطقه و حتی جهان خواهد بود.