دمشق را رسانه فتح کرد نه جولانی. این جملهای است که به نقل از یک فرمانده مشهور نظامی در گروههای مختلف در شبکههای اجتماعی دستبهدست میشود، فارغ از صحتوسقم انتساب این تحلیل به فرمانده مشهور، خود این گزاره بهتنهایی محل تأمل و قابلبحث است.
محمد زعیمزاده در سرمقاله فرهیختگان نوشت: دمشق را رسانه فتح کرد نه جولانی. این جملهای است که به نقل از یک فرمانده مشهور نظامی در گروههای مختلف در شبکههای اجتماعی دستبهدست میشود، فارغ از صحتوسقم انتساب این تحلیل به فرمانده مشهور، خود این گزاره بهتنهایی محل تأمل و قابلبحث است.
اگر معنای عبارت بالا این باشد که حکومت اسد دچار هیچ خطا و ایرادی نبوده و کارآمد بوده، اما رسانه بخش مهمی از مردم سوریه را به این نقطه رسانده است که یک آینده رعبآور و نامعلوم را به آن حکومت ترجیح دهند، حتماً گزاره بالا غلط است. این باور که رسانه میتواند از هیچ همهچیز بسازد و یک فراواقعیت تخیّلی خلق کند؛ انگاره دقیقی نیست. این گزاره نه در دمشق که در هیچ نقطهای از دنیا کار نمیکند.
اما اگر معنای این عبارت این باشد که پایان دادن به حکومت اسد معلول یک مثلث سهضلعی از ناکارآمدی داخلی، طراحی امنیتی و سیاسی خارجی و آتش تهیه رسانهای بوده که اگر هرکدام از اینها نبود سقوط ۱۱ روزه رخ نمیداد، حرف دقیقی است. درباره دوضلع نخست این مثلث کموبیش حرف زده شده، اما آنچه کمتر گفته شده این است که میتوان در ماجرای دمشق ردپای یک جبهه رسانهای هماهنگ را قبل، حین و پس از سقوط بهوضوح مشاهده کرد؛ جبههای که در رأس آن الجزیره قطر حتی جلوتر از سیانان قرار داشت.
تحلیل محتوای رسانه قطری که در واقعه ۷ اکتبر و حوادث پس از آن معمولاً طرف جریان ضداسرائیلی ایستاده بود، در این ماجرا نشان میدهد آنها آنچه را در سالهای متمادی در منطقه کاشته بودند، بهخوبی برداشت کردند. فقط به یک فقره حوادث پس از سقوط اسد دقت کنید.
پس از تغییر رژیم دمشق دو موضوع در افکار عمومی منطقه درباره سوریه پررنگ شد؛ یکی ماجراهای زندان صیدیانا و دیگری اشغال بخش مهمی از خاک سوریه توسط صهیونیستها و تسلط نتانیاهو به منافعی استراتژیک بدون هیچگونه مقاومتی از سوی نیروهای جولانی.
از میان دو موضوع بالا دوگانه سیانان و الجزیره تمام ظرفیت خود را بهکار بردند تا مسئله اول-ولو با کلیپهای دروغین-اصطلاحاً وایرال و تبدیل به جریان غالب رسانهای شود تا در جهان عرب و حامیان آرمان فلسطین کسی سؤال نکند چرا رسانهای مثل الجزیره که در وقایع ۱۴ ماه اخیر خط مقدم و اصلی جریان رسانهای ضدصهیونیستی است، این تبانی آشکار در منطقه جولان را که به دستاورد بزرگ برای صهیونیستها منجر شد، بایکوت میکند و چیزی درباره آن نمیگوید یا خیلی کماثر پوشش میدهد.
مدیران الجزیره احتمالاً اینجا از هزینه رسانهای بالای چنین سیاستی در درازمدت مطلع بودند، اما در محاسبه هزینه و فایده تصمیم گرفتند این هزینه را بپذیرند و اصطلاحاً از جیب بخورند. آنها در این فقره از اعتمادی که سالها ذرهذره به دست آورده بودند، خرج کردند تا بتوانند یک امر استراتژیک دولت متبوعشان یعنی قطر را پیشببرند و البته اتخاذ این تصمیم نیاز به داشتن یک ذخیره پروپیمان از سرمایه مخاطب است که یک شبه بهدست نیامده است.
دیگر از اینجا به بعدش تکرار مکرّرات است و روضهخوانی. روضه مکشوف این است که چرا کشور کوچک قطر رسانه استراتژیکی چون الجزیره دارد و ما با این همه نقش مهم در منطقه و فرامنطقه ثلثی از چنین ظرفیتی را نداریم تا در شرایط اینچنینی در آفساید نمانیم؟
الجزیره حاصل اعتماد حاکمیتی تمامقد است که در سالهای متمادی از دَم و دِرَم و قلم و قدم برای تولید یک ظرفیت بزرگ دریغ نکرده است و یک تجربه چند دههای پیچیدهٔ انگلیسی از رسانهداری که ریبرند شده است و الجزیره را شکل داده. البته برای آه و افسوس بیشتر خیلی نیاز نیست الجزیره را ببینیم، بلکه بهتر است خودمان را تماشا کنیم.
الجزیره غیر از پول و امکانات- که حتماً مهم است- نمادی از نگاه حرفهای حکمرانی به امر رسانه است؛ حکمرانی رسانهای که میفهمد رسانه جمع جبری بردارهای مثبت و منفی است و نه مسابقه فوتبال یکطرفه که قرار است ما همیشه بدون گلخورده پیروز شویم. برای نمره دادن به رسانه باید برآیند گرفت نه که نقطهها را شمرد. حکمرانیای که موضوع تولید سرمایه و اعتماد مخاطب را میفهمد و به مدیرش جرئت میدهد تا اعتماد لازم را جذب کند و بهنگام آن را خرج کند و…
در اوایل ۷ اکتبر الجزیره سخنرانیهای همه اطراف جنگ از حماس و حزبالله تا ایران و آمریکا و… و حتی گالانت و نتانیاهو را مستقیم و کامل پوشش میداد. چرا؟ چون میخواست مخاطب حس کند هر نیاز خبریای که دارد همینجا تأمین میشود و نیاز نیست جای دیگری برود. آنوقت در سوپرمارکت رسانهای که ساخته بود، ابوعبیده را بهمثابه یک سوپرمن برساخت میکرد و وقایع غزه را آنگونه که لازم بود روایت؛ که درنهایت باعث عصبانیت صهیونیستها هم شده بود. حال فرض کنیم یک رسانه بخواهد چنین کاری در ایران انجام بدهد چه بر سرش میآید؟
الجزیره با نیروی انسانی پرتعداد و حرفهای در فلسطین و لبنان و… تقریباً مرجع اول همه اخبار دستاول شده بود. این روش در نظام رسانهای دنیا تقریباً یک امر بدیهی است. در بسیاری از موضوعات مهم به فراخور نیاز از چند خبرنگار مورد اعتماد مرجع خبری میسازند و حتی ذهن رقیب را هم با اطلاعاتی که آنها نشر میدهند و ممکن است حتی بخشی از آنها فیکنیوز هم باشد، سامان میدهند. باراک راوید، لارس نورمن، منابع نزدیک به آکسسیوس و… اینها اسامی است که ماههای اخیر و در جریان ردوبدل شدن آتش بین ایران و صهیونیستها بارها نامشان را شنیدهایم، اما از این طرف ماجرا تقریباً نامی ساخته نشده است، چون به خبر و خبرنگار حتی در حد ابزاری برای سوءاستفاده هم ارزش قائل نیستیم. و این گونه میشود که الجزیره دمشق را فتح میکند و ما تماشا.