یک کارشناس مسائل منطقه درباره رویکرد گروه تحریرالشام گفت: آنها خیلی زیرکانه اشتباهاتی که طالبان سه سال پیش مرتکب شد را مورد مطالعه قرار دادند و سعی کردند آنها را تکرار نکنند.
به گزارش صراط به نقل از خبرآنلاین اینروزها سوالات و ابهامات در مورد گروهی که زعامت سوریه را در دست گرفته بسیار زیاد است. آیا تحریر الشام طالبان جدید است؟ قرابتی به القاعده که پیشتر به آن نزدیک بوده دارد یا نه؟ این سوالات و ابهامات را با علی موجانی، نویسنده و پژوهشگر در میان گذاشتیم. او معتقد است که تحریرالشام نمونه طالبان را مطالعه کرده و اشتباهات آنها را تکرار نمیکند تا به راحتی در جامعه جهانی پذیرفته شود.
این گفتوگو را در ادامه بخوانید:
هیئت تحریر الشام و جبهه النصره سابق از کجا ارتزاق میشود؟ اخوانی که پشت تحریر الشام است با اخوان مصر و ترکیه و قطر چقدر نزدیک است؟
فکر میکنم اول از همه نیاز داریم که بدانیم هیئت مدیره این جریان تحریرالشام و دولت معارضه چه کسانی هستند و معارضات درونی اینها چیست و چه توافقات قبلی با خودشان داشتهاند که اگر روزی شرایط فراهم شد و خواستید مذاکره ای با حکومت سوریه کنید یا اینکه حکومت سوریه با شرایطی مانند کودتا یا فروپاشی یا مرگ ناگهانی روبهرو شد چگونه وارد صحنه سیاست داخلی شویم، اول باید به این ادراک برسیم. درک ما خیلی ناقص است. مسئله را از درون احرار الشام و ارتش مردمی سوریه که الان شکل گرفته و با حمایت ترکیه و در ادلب است از آن جا نگاه میکنم. میگویم اینها در ۱۳ سالی که در ادلب باهم کار کرده اند و شرکت سهامی که شکل گرفته بود، سهامدارانش چه کسانی هستند؟
اول از همه باید ببینیم در درون این کابینه و ترکیب این مجموعه که عناصر متفاوت و متضادی دارند، چگونه آرا و اندیشهها و سهام تقسیم شده است. الان یک شخصیت به نام جولانی بیرون آمدهاست. در رابطه با جولانی میدانیم که با القاعده شروع کرده، بعد به داعش پیوسته است و از آن جدا شده و وارد روند دیگری شده است و امروز هم به لحاظ چهره و هم به لحاظ سلوک، رفتاری نشان میدهد که با آن دو ساختار قبلی انطباقی ندارد. آیا این تحولی که پیدا کرده اگر شخصی نیست و سازمانی و سیستمی است چطور رخ داده است؟ چطور ظرف کمتر از ۱۳ سال یک جریان عملیاتی که متصل به القاعده بوده توانسته این مسیر دگردیسی را طی کند؟ اگر شخصی است، آیا این شخص قدرت اینرا دارد، نیروهایی که با همان تفکرات هستند را در زمین سیاست مهار کند؟ چون تا قبل از این وی قوه سیاسی نداشته و رهبر یک جریان و شبکه بوده است. الان باید دوره انتقال حاکمیت را مدیریت کند. آیا قدرت اینرا دارد که آنها را مهار کند یا مانع از این شود که اتفاقاتی رخ میدهد که یک رفتار غیر مسئولانه باشد؟
سومین مسئله این است که آقای جولانی میگوید یک دوره ۱۸ ماهه زمان برای انتقال نیاز است، اگر فرضمان این باشد آنها با مردم سوریه و همسایگان سوریه و جامعه جهانی زندگی کنند، اگر این جا این شخصیت و تحولی که پیدا کرده حاصل فروریزی شخصیت نبوده و حاصل یک بلوغ بوده است، آیا در این پلههایی که به سمت بالا میرود هم بلوغ نشان میدهد یا دچار چالش خواهد شد؟ از این جهت این ابهامات و امور مجهول به ما این قدرت را نمیدهد که تصویر پردازی کنیم.
نکته بعدی اینکه فرض را بر این میگذارم که توافقات قطعی و روشن و سهام خیلی تعیین شده در میان جریان معارض سوریه مشخص شده باشد. ولی باید واقعیت دیگری را در نظر گرفت. این سهام و ترکیبات آن وقتی شکل گرفته که در ادلب بودهاند. بر قلمرو سر تا سری سوریه مستولی نبودهاند. مجموعه ای از فاکتورهای انسانی و سیاسی و الزامات از ناحیه محیط همسایگی و یا نظام بینالملل الان بر اینها عارض شدهاست. آیا این ترکیببندی و تخصیص سهام دچار اختلاف نمیشود و کسی نمیخواهد حد خود را بیشتر کند باتوجه به اینکه دسترسیهای جمعیتی بیشتری دارد؟ فرض کنید در جریان معارضهای که در ۱۳ سال پیش شکلگرفتهاست، یک بدنه سکولاری بودهاند. امروز در ادلب اینها ضعیف شده اند. چون جریانهای اسلام گرا و تندرویی که جولانی و امثالهم بودهاند آنها را تضعیف کردهاند. اما الان در جغرافیای سوریه، یک بستر اجتماعی جامعه سکولار میتواند از آنها حمایت کند. بنابراین تغییر در سهام قدرت و ترتیبی که وجود داشته ایجاد خواهد شد. آیا به زد و خورد میرسند یا به تفاهم خواهند رسید؟ یا هیچ کدام حاضر نیست سهم خود را از دست دهد. به ویژه کسی که برای رسیدن به این سهم جنگیده است. اگر به تفاهم برسند یک حکومت سرپرست مانند طالبان خواهیم داشت که حاکم میشود و به دلیل انگ تروریستی که خورده، مورد شناسایی همه جامعه جهانی قرار نمیگیرد و در حد چند کشور خواهد بود. ولی همه کشورهای منطقه و جامعه جهانی با آن در حال تبادل هستند.
شما روی داعش کار پژوهشی جدی کردهاید. آیا این نگاه ساختارمندی که دوست دارید ما را تشویق کنید اینطور به تحریر الشام نگاه کنیم از آن تجربه میآید؟ داعش آنقدر سهام مند و ساختارمند بود؟ نکته بعدی اینکه آیا با تحریر الشامی مواجه نخواهیم بود که ترکیبی از همه اینها است از القاعده و داعش و طالبان و اسلام گراها و سکولارها؟ یعنی یک ترکیب و ملغمه ای از همه اینها؟
۵۰ و چند سال است که در سوریه انتخاباتی که بتواند جمهور مردم در یک مبارزه انتخاباتی گزینهای داشته باشند، تجربه نشده است. پس تمرین سیاست ورزی در بستر اجتماعی سوریه اصلا وجود نداشته است. کنفدراسیونی که به آن اشاره میکنید و با آن موافق هستم که عدهای در مخالفت با اسد جمع شدهاند و اشراکات مواضع داشتهاند این کنفدراسیون هم تجربهای از جنگ ندارد. یعنی هیئت مدیرهاش هیئت مدیره ای نیست که ترکیب بندی اش بر اساس انتخابات آزاد و تقسیم لیاقتها و مهارتها باشد. بر اساس بسته قدرتی است که در اختیار داشتهاند. این بسته قدرت تا وقتی در این بلوک از این فضا است هر کدام از این مربعها مشخص است که برای چه کسی است. وقتی در بستر یک جغرافیای وسیعتر که جامعه است چون ترکیب خیلی موزاییکی است و تنوع حاصل است، میتواند مخاطبهای بیشتر یا کمتری را پیدا کند. نسبتها به هم میخورد.
کدام را پررنگ تر میبینید؟
فقط پررنگ بودن اینها نیست. عوامل دیگری هم میبینم که متاسفانه با کمال نگرانی به آن فکر میکنم که آن عوامل، بازی خود را شروع خواهند کرد. در افغانستان توافق نامه دوحه را داشتیم. قدرت جهانی با طالب و دولت، یک مکانیسم انتقال را تعریف کردند و هماهنگی هم شد و تخلیه کابل صورت گرفت و این وارد شد و آن شبانه از کاخ و ارگ رفت. تقریبا همه چیز تعریف شده و منطقی پیش میرفت و قرار بود یک ترکیب سیاسی شکل بگیرد. ولی نگرفت. به این دلیل که در آخرین لحظه طالبان دید فرصت بیشتری دارد. نباید معطل شود که در یک کابینه ائتلافی ۱۵ وزارتخانه بگیرد. کل کابل را میتواند بگیرد. این خلا را حس کرد و وارد شد. آن تجانس و ترتیبها را به هم زد. حکومت را دست گرفت و سوار هم شد و کابل و کل افغانستان هم توانست یکپارچگی حفظ کند. ناگهان جرقه زده شد. انفجار فرودگاه کابل. پس اینجا شاهد یک نیرو هستیم که نقش مخرب دارد که در کابل هم توانست اثر خود را بگذارد.
ولی اینجا تفاوتی مشاهده میشود؛ نخست وزیر پابرجا مانده است و قرار است دوره انتقالی را انجام دهد. آیا این تفاوت تاثیرگذار نیست؟
خیر، فکر نمیکنم که نخست وزیر هم پایدار بماند. مثالهای روشنی میبینیم. یک مثال بارزش وضعیتی است که در اطراف حرم زینبیه رخ داد. اول غارت شد و بعد آتش سوزی شد و بعد عدهای حلقه امنیتی دورش زدند. الان وضعیت به این ترتیب است برای چه باید اینجا حفظ شود؟ چرا باید حفظ شود؟ در خود این ترکیبی که امروز به قدرت رسیده است این سوال مطرح است که این افراد بعثی که دولت سابق و تمام بدبختیهای ما از ناحیه آنها بود چرا باید پروسه انتقال را بر عهده بگیرند. مگر اینکه هیئت سیاسی ندارد این جنبش و این حرکت … چون هیئت سیاسی ندارد و کابینه ای ندارد و ترکیب بندی از قبل نبوده است و آمادگی لازم را نداشته اند، هر کسی میتواند جهتش را عوض کند.
تحریرالشام با طالبان چقدر نزدیک هستند؟
فکر میکنم این جریانی که در سوریه شکل گرفته، تجربه طالبان را مورد مطالعه قرار داده است.
در بینشان هستند افرادی که نیروی فکری آنها بهحساب بیاید؟
از اتصالهایی که وجود دارد و استقبالی که در افغانستان صورت میگیرد نسبت به ظهور این اتفاق، بله حتما باید گفتوگویی بینشان باشد. حسم این است که اینها خیلی زیرکانه اشتباهاتی که طالبان سه سال پیش مرتکب شد را مورد مطالعه قرار دادند و سعی کردند آنها را تکرار نکنند. در درجه اول، به مرداد ۱۴۰۰ برگردیم. طالبان قرار بود وارد کابل شود و انتقال قدرت صورت بگیرد و دولت ترکیبی تشکیل شود. یعنی یک نوع همزیستی شکل بگیرد. اما طالبان از این عبور کرد و نایستاد. رد کرد. لذا امریکاییها میگویند طالبان توافقنامه را اجرا نکرد. آنها هم میگویند این اجرا نکرد. وقتی عبور کرد، قدرت یکپارچه متصور شد و آن مکانیسم انتقال قدرت مشروع را زیر پا گذاشت. اینها این کار را نکردند. دوما طالبان به خاطر همین مشکل ارتباط با سازمانهای تروریستی و شبکههای تروریستی که آنجا بودند مورد شناسایی قرار نگرفتند. بسیاری تردید داشتند، رفتاری که طالبان نشان میدهد با طالبان اول، آیا حاصل تغییر ماهوی است یا هدف همان هدف است؟ فکر همان هدف است، ولی روش و تاکتیک عوض شده است؟ فکر میکنم جولانی و احرار الشام دریافتند که سهسال و نیم است که طالبان پشت دروازه مشروعیت بینالمللی است، کوشش دارند که این تصور را کلا زایل کنند و بگویند کامل تحول پیدا کردهایم و دچار تغییر ماهیتی شدهایم و همه قواعد بین المللی را هم میپذیریم. چقدر میشود اینرا تحمل کرد و به آن اعتماد داشت؟ داریم از ۱۳ سال صحبت میکنیم. از یک قرن صحبت نمیکنیم که گفتمانی در اثر مجموعهای از مجادلات فکری و مکاتب اندیشهای دچار تحول شود. داریم از سازمانی صحبت میکنیم که ۱۳ سال پیش یک شرایط ویژه داشته است در نزدیکی با القاعده و داعش و الان بعد از ۱۳ سال یک بیان و رفتار دیگر را دارد. آیا به این میزان تحول سریع و پر شتاب میشود، انجام شود؟ اگر میشود، چرا در این پنجره ای که وجود دارد نشانههای دیگری را نمیبینیم؟ چرا الان در جمع شخصیتهایی که این روزها حرف زدهاند زن نمیبینیم؟ چرا یک قرائتی نمیبینیم که بخواهد بخشی از جامعه لیبرال یا جامعه اقتصادی یا جامعه غیرعرب سوریه را نمایندگی کند؟ چرا یک شخصیت کرد یا آسوری یا ترکمن از بین اینها در نیامده است. ما فقط داریم روی یک فرد صحبت میکنیم که دارند آن را تبدیل به شخصیت مرکزی و رهبری تبدیل میکنند.