چرا رژیم صهیونیستی نیاز به هرج و مرج در سوریه دارد؟

حسینی به جماران گفت: درباره تعامل درباره دولت سوریه ابتدا باید ببینیم دشمنان ما و صهیونیسم بین الملل دنبال چه هدفی در سوریه است. ما روی ضد اهداف آنها با این دولت تعامل کنیم؛ دیگر نباید با این نگاه که اینها عوامل صهیونیست هستند، به حاکمان جدید سوریه نگاه کرد. شاید واقعا عوامل اسرائیل هم در میان آن ها باشند، اما با این نگاه، تعاملی شکل نمی گیرد. من معتقدم باید این مهاجمان را افرادی نزدیک به ترکیه با تفکرات اخوانی تحلیل کنیم و روی مسائل استراتژیک با آنها به توافق برسیم. به عنوان مثال، اسراییل به دنبال تغییر جغرافیای سیاسی کشورها هست، پس باید حفظ تمامیت ارضی سوریه را یکی از محورهای تعامل با دولت جدید سوریه قرار دهیم. اسرائیل به دنبال جداسازی کردها و یا دروزی ها از سوریه است و باید با این نگاه مقابله کرد و در این جهت با ترکیه همگرایی ایجاد کرد؛ چرا که امنیت ملی ما هم به این شکل تأمین می شود.

 

یک کارشناس مسائل منطقه گفت: در این یک سال و دو ماه بعد از هفتم اکتبر که محور مقاومت سرگرم مقابله با اسراییل بود، نیروهای ضد بشار اسد سازماندهی مجدد شده و آموزش های متعددی دیدند. آموزش آنها صرفا نظامی نبود؛ همچنان که الان می بینیم آنها حتی در فعالیت رسانه ای هم خیلی حرفه ای هستند. اینها نشان می دهد که رقبای ما در این بازه زمانی بیکار نبودند و از غفلت ما بیشترین بهره را بردند. آنها حتی زمان عملیات را هم درست یک روز پس از آتش بس لبنان این حرکت را شروع کردند که متهم به خیانت نشوند. این موارد نشان می دهد که آنها از همه ظرفیت های خود به خوبی استفاده کردند و توانستند پروژه ده ساله را حل کنند.

مشروح گفت و گوی خبرنگار جماران با

 

ابتدا باید به این نکته توجه کنیم که حکومت حزب بعث در عراق و سوریه مبتنی بر حکومت اقلیت بر اکثریت بود همان طور که می دانید در عراق اقلیتی از منطقه تکریت عراق و قبائل آن منطقه بر کل عراق حکومت می کردند و در سوریه هم علویان با جمعیت 13 درصدی بر کل سوریه حکومت می کردند و این نشان می دهد که این حکومت ها مقبولیت لازم را نداشته اند و به همین جهت در دو کشور سرکوب و دیکتاتوری حاکم شده بود و جدایی ملت از دولت همواره وجود داشته است. معمولا این نوع حکومت ها با وجود آن که می توانند سالیان درازی بر مردم حکومت کند اما نهایتا سرنوشت شان همین است که در عراق و حالا در سوریه می بینیم.

 

حالا چرا اسد سقوط کرد؟ برای پاسخ به این سوال باید به حوادث بعد از عملیات هفت اکتبر بپردازیم. من بارها گفته ام که اسراییل را نباید حکومتی محدود به جغرافیای سیاسی فعلی دانست، بلکه توجه به عقبه صهیونیسم جهانی در تحلیل قدرت اسراییل ضروری است. در این یک سال و دو ماه که ایران و محور مقاومت روی جنگ اسراییل با غزه و لبنان و متمرکز بود در پشت صحنه این جنگ اتفاقات دیگری هم در جریان بود که از آنها غفلت کردیم. یکی از این اتفاقات، برنامه ریزی دیگران برای جغرافیای سیاسی منطقه در پساجنگ بود. منظورم از دیگران اتاق فکرهای فعال صهیونیستی در آمریکا، اروپا و رژیم صهیونیستی بود. سخنرانی معروف نتانیاهو در سازمان ملل که تصمیم گیران کشور آن را جدی نگرفتند، حاصل این اتاق فکرها و بر اساس یک برنامه ریزی دقیق بود. وقتی به اهمیت آن پی بردیم که دیگر دیر شده بود

 

متاسفانه وقتی ما جرأت عقب نشینی به موقع و تاکتیکی نداریم، این انفعال منجر به فروپاشی و اضمحلال می شود. سقوط دولت اسد نشان می دهد که تنها دشمنانی مثل صهیونیست ها ، غرب و آمریکا و تا حدودی روسیه با محور مقاومت مقابله نمی کردند؛ بلکه علاوه بر اینها رقبایی مانند ترکیه و همسایگان جنوب و حتی جمهوری آذربایجان هم برای پسا جنگ برنامه ریزی کرده بودند و هر کدام با هدف بهره برداری از منافع ملی خود و منافع منطقه ای دست به اقداماتی زدند که نتیجه اش را امروز می بینیم. آنها ما را با برخی مواضع مقطعی ضداسراییلی سرگرم کردند و پازل های برنامه ریزی خود را یک به یک چیدند. مثلا ما سرگرم حفظ لبنان و عدم درگیری حزب الله با طوایف و گروه های لبنانی بودیم یا در داخل توان امنیتی و اطلاعاتی کشور به موضوعاتی مانند قانون حجاب و فیلترینگ و برخی بحران های مصنوعی صرف شد که گاهی برخی نمایندگان هم به آن دامن زدند. مثلا تندروها تمام همّ و غم شان بیرون کردن ظریف از دولت است. اینها برای سیستم اطلاعاتی و امنیتی کشور فرعی بود، اما ما را از مسائل اصلی غافل کرد.

 

ضمن این که آنها توانستند به ما اطلاعات نادرستی بدهند؛ همان طور که معاون سابق نیروی قدس اعلام کرد آنها به ما تضمین داده بودند که از بابت عدم بحران در سوریه خیالتان راحت باشد که ما فریب خوردیم. دشمن روی نقطه ضعف های ما برنامه ریزی کرده بود؛ از جمله نقطه ضعف های حفظ حکومت بشار اسد ، مشکلات معیشتی بود که یک به یک آنها تبدیل به بحران خواهد شد و همچنان که می بینیم سوریه و سرنوشتش الان برای ما یک مساله است.

 

در این یک سال و دو ماه بعد از هفتم اکتبر که محور مقاومت سرگرم مقابله با اسراییل بود، نیروهای ضد بشار اسد سازماندهی مجدد شده و آموزش های متعددی دیدند. آموزش آنها صرفا نظامی نبود؛ همچنان که الان می بینیم آنها حتی در فعالیت رسانه ای هم خیلی حرفه ای هستند. اینها نشان می دهد که رقبای ما در این بازه زمانی بیکار نبودند و از غفلت ما بیشترین بهره را بردند. آنها حتی زمان عملیات را هم درست یک روز پس از آتش بس لبنان این حرکت را شروع کردند که متهم به خیانت نشوند. این موارد نشان می دهد که آنها از همه ظرفیت های خود به خوبی استفاده کردند و توانستند پروژه ده ساله را حل کنند.

 

 

 

با این حساب سرنوشت سوریه چه می شود؟

 

این که در آینده موقعیت سوریه به عنوان مرکز ثقل مقاومت چه می شود، باید مسائل را عمیق تر ببینیم؛ این که در حال حاضر ما یک دوگانه ای درست کرده ایم به نام دیپلماسی و میدان و درگیری های داخلی را هم حول آن به وجود آوردیم، موضوعی است که باید در کشور حل شود. میدان و دیپلماسی باید در خدمت استراتژی سیاست خارجی باشند و طی چند دهه گذشته همیشه هدایت و تصمیم گیری کلی امور نهضت ها و به قولی میدان در دست کمیته ای متشکل از وزارت خارجه ، وزارت اطلاعات و سپاه به عنوان مجری سیاست های کلان کشور بود. اما امروز برعکس شده است و متأسفانه میدان، دیپلماسی را به خدمت گرفته، بلکه سیاست گذاری و استراتژی سیاست خارجی جمهوری اسلامی را هم به دست گرفته است و این از خطاهای اساسی است که بحران های منطقه ای در آن دخیل بود.

 

در هیچ کجای دنیا هدایت و تصمیم گیری میدان را نظامی ها در دست ندارند؛ همیشه دستگاه های اطلاعاتی با مصوبات استراتژیک کشورشان میدان را اداره کرده اند. در همین قضیه سوریه توجه کنید که کل هدایت نیروهای معارض ضد بشار اسد در دست سازمان اطلاعاتی میت (سازمان امنیتی و اطلاعاتی ترکیه) بود، حتی اگر می بینید که ترکها در ادلب آکادمی نظامی برای معارضین ایجاد کرده اند و آموزش های نظامی را به معارضین تعلیم می دهند، فقط این بخش در دست افسران نظامی بود؛ ولی هدایت کلی این جریان و معارضه به دست میت بود، ولی اینجابخش های نظامی یکه تاز میدان و سیاست و اطلاعات و همه امور شده اند.

 

از چند سال قبل یکی از بحث هایی که ما همیشه مطرح می کردیم، این بود که بیایید در حد یک اتاق فکر مطالعه کنیم که اگر بشار اسد نباشد، چه می شود و برای آن هم سناریو داشته باشیم؛ اما هیچ وقت اجازه فکر کردن به آن را هم ندادند و همان تفکر نظامی محور حاکم بود. به هر حال امروز با سقوط حکومت بشار اسد مواجه شدیم و چون از قبل خودمان را به لحاظ فکری آماده این روز نکرده بودیم، به بحران هایی بر می خوریم و دچار انفعال می شویم. همانطور که می بینید سیاست های اعلامی کشور که متبلور در صدا و سیمای ماست، متأسفانه غم انگیز است. دو روز است که به گروه هایی که به دمشق وارد شده اند «مخالفان مسلح» می گوییم، در حالی که آنها را قبلا «تروریست» نامگذاری کرده بودیم و حالا هم یکی می گوید تروریست، یکی می گوید «مخالفین مشروع»، یکی هم مخالف مسلح. صداوسیما حتی به خودش اجازه نمی دهد از کارشناسان و تحلیلگران خبره استفاده کند و سراغ افرادی با تفکرات پوسیده و یا جوانان بی تجربه به عنوان تحلیل گر می رود. خب معلوم است از دل این تحلیل ها چه چیزی بیرون می آید!

 

 

 

به نظر شما با دولت جدید سوریه چگونه باید تعامل کرد؟

 

درباره تعامل درباره دولت سوریه ابتدا باید ببینیم دشمنان ما و صهیونیسم بین الملل دنبال چه هدفی در سوریه است. ما روی ضد اهداف آنها با این دولت تعامل کنیم؛ دیگر نباید با این نگاه که اینها عوامل صهیونیست هستند، به حاکمان جدید سوریه نگاه کرد. شاید واقعا عوامل اسرائیل هم در میان آن ها باشند، اما با این نگاه، تعاملی شکل نمی گیرد. من معتقدم باید این مهاجمان را افرادی نزدیک به ترکیه با تفکرات اخوانی تحلیل کنیم و روی مسائل استراتژیک با آنها به توافق برسیم. به عنوان مثال، اسراییل به دنبال تغییر جغرافیای سیاسی کشورها هست، پس باید حفظ تمامیت ارضی سوریه را یکی از محورهای تعامل با دولت جدید سوریه قرار دهیم. اسرائیل به دنبال جداسازی کردها و یا دروزی ها از سوریه است و باید با این نگاه مقابله کرد و در این جهت با ترکیه همگرایی ایجاد کرد؛ چرا که امنیت ملی ما هم به این شکل تأمین می شود.

 

توجه داشته باشید که در حال حاضر ۳۷ گروه با عقاید و مرام های سیاسی متفاوت با هم متحد شده بودند که بشار را سرنگون کنند و همه گونه هم وابسته به پشتیبانی ترکیه بوده اند، اما بعید است در ایجاد دولت جدید این اتحاد حفظ شود و قطعا تضاد ها و درگیری ها شعله ور خواهد شد و از سوی دیگر اسرائیل اقدام به بمباران های زیر ساخت های نظامی و علمی و آنچه که در آینده احتمال بدهد سوریه قوی ای را شکل می دهد، خواهد کرد و در کنار آن اقدام به ترور خلبان ها، نظامیان حرفه ای، افسران اطلاعاتی، اساتید دانشگاه ها و دانشمندان سوری خواهد کرد و برای رسیدن به این هدف نیاز به هرج مرج در سوریه دارد که آتش بیار معرکه های قومی مذهبی و سیاسی خواهد بود.

 

بیش از آن که دیر شود باید به دنبال تقویت عراق باشیم. مهمترین مسأله پیوندهای ما و عراق است که باید آنها را تقویت کنیم. گشودن تعاملات اقتصادی گسترده با عراق بستر تعامل و پیوند دو ملت را گسترده می دهد و کمتر اتقافی می تواند بین ایران و عراق را از هم جدا کند.

 

مسأله بعدی، پیوندهای امنیتی و نظامی با عراق است که با تمرکز در شکل گیری گروه ها و اتاق فکرهایی بتوانند پیوند های کهن و فرهنگی را روز به روز قوی تر کند و یک خط پدافندی محکم در برابر هجوم صهیونیست ها داشته باشد، امکان پذیر است؛ خط پدافندی لزوما نظامی نیست بلکه کلیت امور مد نظر است.

 

 

 

شما در گفت و گوی قبلی خود(اینجا) گفته بودید پیروزی های مخالفان اسد در حلب مقطعی است و ارتش سوریه به زودی حلب را پس می گیرد اما چنین نشد؟ چه اتفاقی افتاد؟

 

من در آن گفت و گو تحلیل خود را در سه بخش ارائه دادم و مطرح کردم که اگر مخالفان اسد صرفا همین گروهی باشند که با شورش دست به چنین اقدامی زده اند و هیچ دولتی از آنها حمایت نکند، ارتش سوریه آنها را سرکوب خواهد کرد، اما در همان مصاحبه مطرح شد که اگر توافق و حمایت پنهانی بین بازیگران منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای باشد، باید نگران بود. بر اساس همین نگرانی هم از سال ها قبل در محافل تصمیم گیر سناریوی «پسا بشاراسد» را برای سوریه طرح و خواستار برنامه ریزی برای آن شده بودم. سقوط بشار اسد یکی از اتفاقات مرموز عصر ماست که احتمالا حاصل توافقات پنهان بین آمریکا، اسرائیل غاصب، ترکیه آمریکا، اروپا و روسیه بوده است. باید صبر کنیم تا معلوم شود که چه توافقاتی در پشت پرده بوده است.

 

اتفاقا سرعت تحولات در سوریه و سقوط دولت بشار اسد به این سرعت که اتفاق افتاد، در تحلیل هیچ کسی نمی گنجید، اما نشانگر توافقات پنهان بین قدرت های بزرگ است. سرعت سقوط چنان زیاد بود که پیش از رسیدن معارضین مسلح در برخی شهرها، خود مردم سوریه حاکمیت شهر را به دست گرفته و تصاویر بشار را پایین کشیدند.

 

در روزهای قبل اخباری مبنی بر کودتا در ارتش سوریه مطرح بود، بی عملی ارتش در این حوادث نشانگر صحت اخبار مربوط به کودتا بوده است؟

 

اخبار مربوط به کودتا همزمان با حمله مسلحین، جزو جنگ روانی و ارکان عملیاتی آنها بود و با دامن زدن به این موضوع در فروپاشی ارتش کمک کردند، اما همان سرنوشتی که برای ارتش عراق با هجمه بیرونی به وجود آمد، در سوریه با هجمه داخلی اتفاق افتاد؛ مشکل اصلی این دو کشور تحریم های اقتصادی بود. تحریم ها در عراق کاری کرد که مثل کشتن سلول به سلول بدن یک انسان یا نفوذ سلول های سرطانی بود. وقتی فقر زیاد می شود و همراهش جنگ روانی و تبلیغات می آید، قدرت اگر از فولاد هم که باشد، می پوسد و مضمحل می شود. همین بلا هم بر سر ارتش سوریه و علویان حامی بشار آمد؛ شما تصور کنید بیش از 13 سال جنگ داخلی و ناامنی امنیتی به همراه سختی معیشت و در معرض جنگ تبلیغاتی و روانی. حقوق یک افسر در ارتش سوریه تا همین اواخر 20 دلار بود که ابدا کفاف زندگی آنها را نمی داد. بشار اسد چند روز پیش دستور داد حقوق ارتشی ها دو برابر شود که دیگر خیلی دیر شده بود.

 

 

 

درباره عدم حمایت روسیه از بشار اسد به دلیل نقش طولانی حمایتی اش چه تحلیلی دارید؟

 

درباره عدم پشتیبانی روس ها، اگر آن دیدگاه توافقات پشت پرده را هم کنار بگذاریم و بگوییم چنین توافقی هم نبوده است، باید بگویم که ارتش روسیه هیچ زمینه ای برای مداخله نداشت. ارتش روسیه چه کمکی می توانست به ارتش سوریه کند؟! وقتی خود ارتش از هم پاشیده بود و فروپاشی در آن نظام صورت گرفته بود، نیروهای نظامی روسیه مستقر در سوریه چه می توانستند، انجام دهند؟! آن هم در شرایط سخت جنگی که در اوکراین دارند.

 

 

 

با سقوط اسد چه اتفاقی برای حزب الله لبنان می افتد؟

 

هیچ نیروی چریکی و مقاومتی بدون پشتوانه و عقبه یک کشور حامی نمی تواند چندان پویایی و فعالیت عمیقی داشته باشد. زمانی که کردهای عراقی علیه رژیم بعث می جنگیدند، با پشتوانه ایران و ساواک این کار را انجام می شد و وقتی سیاست ایران در زمان شاه با دولت عراق عوض شد و دست از حمایت کردها برداشت، آنها هم شکست خوردند یا اگر مجاهدین افغان بر شوروی پیروز شدند با کمک های لجستیکی، اطلاعاتی و تسلیحاتی آمریکا، پول و نیروی انسانی سعودی و حمایت های پاکستان بود یا فعالیت ویت کنگ ها در ویتنام هم با پشتیبانی چین روسیه بود. الان هم حزب الله از این قاعده مستثنی نیست؛ حزب الله به لحاظ نظامی تضعیف می شود و نقش سیاسی اش بیشتر می شود و در حوزه نظامی و پشتیبانی نظامی در کوتاه مدت به مشکلاتی بر می خورد، ولی در میان مدت و دراز مدت راهکارهایی برای پشتیبانی از بخش نظامی به وجود خواهد آمد.

 

سوریه را در ماه های آینده چگونه ارزیابی می کنید ؟

 

هرج مرج توسط تبهکاران غیر سیاسی، انتقام های قبایلی و طوایفی و مذهبی، درگیری بین گروه های سیاسی و تکفیری و ترور های هدفمند توسط اسرائیل را شاهد خواهیم بود. اما بزرگترین مشکل مردم سوریه اقتصاد خواهد بود. با زیر ساخت های منهدم شده، بیکاری بخصوص با ورود چند میلیون آواره جنگی شاهد اوضاعی به شدت آشفته و رقت بار برای مردم سوریه خواهیم بود. فکر نمی کنم کشورهای عربی و غربی و حتی ترک ها حمایت جدیی از مردم و اقتصاد سوریه داشته باشند.

دیدگاهتان را بنویسید