وطن‌پرستی که قربانی نفت شد

دکتر فاطمی سیاستمدار و روزنامه‌نگاری وطن‌پرست بود که در بیان آنچه اعتقاد داشت به مصلحت مردم و کشور است، جسورانه عمل می‌کرد و در پایان آنگونه که گفت «قربانی نفت» شد.

مرگ حق است و من از مرگ باکی ندارم، آن هم چنین مرگ پُرافتخاری. من قربانی نفت هستم. من می‌میرم که نسل جوان ایران از این مرگ درس عبرت گرفته و با خون خود از وطنش دفاع کرده و نگذارد جاسوسان اجنبی بر این کشور حکومت کنند»؛ اینها بخشی از سخنان «سیدحسین فاطمی» وزیر امور خارجه دولت دکتر مصدق در آخرین لحظات زندگی‌اش است که خطاب به «حسین آزموده» دادستان نظامی حکومت پهلوی بیان کرد و پس از آن بود که در سحرگاه نوزدهم آبان‌ماه ۱۳۳۳ در زندان لشکر ۲ زرهی، تن تب‌دار و بیمارش آماج گلوله‌هایی شد که نه تنها به سمت فاطمی بلکه به سوی صدای حق‌خواهی و مقابله با جولان اجنبی در کشور شلیک شد.

فاطمی را می‌توان به لحاظ شخصیتی دارای ویژگی‌هایی ممتاز دانست که چند مورد بیش از همه در او برجسته‌اند؛ شجاعت و جسارت در نوشتن و وطن‌پرستی و ضداجنبی بودن

 

حسین فاطمی عالم‌زاده‌ و سیدی اهل نائین بود که در ایران و اروپا تحصیل کرد. «باختر» و «باختر امروز» شاهد مقالات و یادداشت‌های بی‌پروای او بودند. با تشکیل جبهه ملی، وی با آن پیوست و خیلی زود توانست خود را به عنوان چهره‌ای جوان و در عین حال سیاستمداری وطن‌پرست مطرح کند. سیاستمداری که در جایگاه وزیر امور خارجه دولت دکتر مصدق، دستور قطع ارتباط با انگلستان را صادر کرد.

فاطمی را می‌توان به لحاظ شخصیتی دارای ویژگی‌هایی ممتاز دانست که چند مورد بیش از همه در او برجسته‌اند؛ شجاعت و جسارت در نوشتن و وطن‌پرستی و ضداجنبی بودن از مهمترین آنهاست.

نگاهی به مقالات او نشان می‌دهد که در نوشتن هیچ ترسی نداشت و آنچه را که فکر می‌کرد به صلاح مردم و مملکت است به قلم می‌آورد. به همین منظور هم بود که در مقاله‌ای با عنوان «یا مرگ یا آزادی» هدفش از انتشار باختر امروز را دفاع «از مصالح پا برهنه‌ها، گرسنه‌ها و بی‌کفن‌ها» بیان کرد و این روزنامه را متعلق به میلیون‌ها مردمی دانست که «در اثر ضعف و ناتوانی در شرایط زندگی عصر جدید یا قرون وسطی باقی مانده‌اند و از دنیای قرن بیستم خبری ندارند».

فاطمی از زمانی که دست به قلم شد و همکاری خود با روزنامه‌ها را آغاز کرد، همواره لبه تیز قلمش متوجه «مبارزه و افشای حاکمیت بیگانگان سلطه‌گر بر کشور و عوامل بومی آنان و عریان ساخت زشتی‌ها و پلشتی‌های اجتماعی و گسترش شعور اجتماعی، سیاسی اقشار و طبقاتی مردمی جامعه و همچنین اعتراض به عدم وجود آزادی‌های اجتماعی و سیاسی نموده» بود.

 

در زمانه‌ای که بریتانیا در صحنه سیاست به خصوص در ایران و مساله نفت در حال یکه‌تازی بود، فاطمی بدون هیچ ترس و واهمه‌ای با انگلیسی‌ها و عمالشان سرشاخ می‌شد؛ یعنی هنگامی که دولت دکتر مصدق تصمیم به قطع همکاری با این کشور می‌گیرد، حسین نواب وزیر امور خارجه از این تصمیم خودداری می‌کند و با استعفا کنار می‌رود اما با انتصاب فاطمی به این سمت، او بلافاصله دستور قطع رابطه و بستن سفارت و کنسولگری‌های انگلیس را صادر می‌کند. البته این اقدام دکتر فاطمی را باید در ظرف زمان و مکان آن دوره مورد بررسی قرار داد که چنین حرکتی تا چه اندازه می‌توانست مفید باشد و تابوی ترس از بریتانیا نزد مردم و سیاستمداران را بشکند.

هنگامی که دولت دکتر مصدق تصمیم به قطع روابط با بریتانیا می‌گیرد، حسین نواب وزیر امور خارجه از این تصمیم خودداری می‌کند و با استعفا کنار می‌رود اما با انتصاب فاطمی به این سمت، او بلافاصله دستور قطع روابط و بستن سفارت و کنسولگری‌های انگلیس را صادر می‌کند

فاطمی در آن شرایط بر این باور بود که پریشانی، فقر و درد این کشور علاج نخواهد شد «مگر آنکه ریشه کمپانی (نفت ایران و انگلیس) از بیخ و بن کنده شده و ایرانی پس از ۵۰ سال تحمل آنکه ذخایر و هستی‌اش را سهامداران لندن‌نشین برده‌اند، سرنوشت خویش را در کف فرزندان وطن خویش بسپارد». او هدفش از مبارزه را قطع دست انگلستان از «سرنوشت کشور و نسل‌های آینده» می‌دانست. همین جملات هم بسنده می‌کند تا به این نتیجه برسیم که حسین فاطمی چگونه نگاهی به سلطه بیگانه داشت و در مقابل چگونه به وطن و مردم می‌اندیشید. همین موضع‌گیری‌ها هم باعث می‌شود تا «سام فال» دبیر شرقی سفارت انگلیس در تهران معتقد باشد که «اعدام بی‌رحمانه … شاید برای فاطمی اگر دستگیر شود، بهترین راه حل باشد. تا زمانی که اینگونه افراد زنده هستند و در ایران به سر می‌برند، همیشه خطر ضدکودتا وجود دارد، شدت عمل ضروری است».

دکتر فاطمی با بیان این که «بالاخره باید برویم به نزد پدران، می‌شود با روی سیاه رفت؟ مائیم و آیندگان با خفت و خواری می‌توان در گور خفت؟» نشان ‌داد که تا چه اندازه برایش مهم بود که چگونه زندگی کند و چگونه بمیرد؟ چگونه بنویسد و چطور از او یاد می‌شود؟ چنین ویژگی‌ها و اعتقاداتی باعث می‌شود تا فاطمی هرگز ترسی از جان دادن در راه عقیده نداشته باشد و آنجا که پای مرگ و زندگی برایش پیش می‌آید؛ یعنی وقتی به علت ترور ناموفق در ظهیرالدوله توسط نوجوانی پانزده ساله از اعضای فدائیان اسلام، روی تخت بیمارستان دراز کشیده، می‌گوید: «برای جامعه و ملتی که می‌خواهد زنجیرهای گران بندگی و غلامی را پاره کند، این طور رنج‌ها و جان سپردن‌ها و قربانی دادن‌ها باید امری عادی و بسیار ساده تلقی شود».

دکتر حسین فاطمی معتقد بود «تنها آتش مقدسی که باید در کانون سینه هر جوان ایرانی برای همیشه زبانه بکشد، این آرزو و آرمان بزرگ و پاک است که جان خود را در راه رهایی جامعه و نجات ملت خود از چنگال استعمار و فقر و بدبختی و ظلم و جور بگذارد». فاطمی با چنین اندیشه‌ای زیست؛ زیستنی کوتاه اما ماندگار.

دیدگاهتان را بنویسید