با استفاده از روشهای زیر میتوانید این صفحه را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.
نظریه پردازان و سیاستمداران زیادی معتقدند که نظم جدیدی در حال شکل گیری است که مختص به هژمون های انگشت شمار گذشته نیست و چه بسا بسیاری اعلام کرده اند که جنگ سردی میان هژمون¬های کوچک و بزرگ جهان و منطقه شکل گرفته است.
با شروع جنگ سرد جدید میان قدرت های منطقه ای و جهانی آرایش و پیمان های منطقه ای پررنگ تر شده اند در این میان شاید بتوان از جانبداری کشورهای مختلف در هر منطقه برای تسلط بیشتر بر اوضاع مناطق خویش و خروج نیروهای بیگانه تاکید کرد.
اکنون هژمون های قدیمی به تلاش برای یارکشی در نظم جدید اقدام کرده اند تا جایی که به ظن برخی ها یارکشی های مختلف به خصوص چند ابر قدرت در سطح مناسبات بین المللی بسیار پررنگ شده است. امریکا و اروپا در یک محور و سپس چین و روسیه در محور همگرایی بیشتر قرار گرفته اند و روز به روز این همگرایی بارزتر می شود. در این بین هژمون های منطقه ای نیز روال گذشته را از بین برده اند و به میان آمده اند تا در گذار به نظم جدید تاثیرگذار باشند.
اگر بخواهیم ابتدا به هژمون های جهانی و قدیمی بپردازیم باید ذکر کنیم امریکا نمی خواهد جای خویش را به عنوان سرکرده قدرت جهانی به هیچ کشور دیگری واگذار کند و قدرت های دیگر به ایجاد دگردیسی در نظم تک قطبی منجر شوند. در یک آرایش امریکا با قدرت نظامی و اقتصادی خود ضمن خروج از برخی جنگ های نیابتی در منطقه برخی از آنان را به متحدان خویش واگذار کرده تا بتواند با تمرکز بیشتر بر رقابت با چین پیش روی کند در این بین نیز از تمرکز بر بحران های کوچک منطقه ای و جهانی کاسته است تا هژمون های منطقه ای را در کنار خود داشته باشد. به عباراتی اولویت سیاسی واشنگتن به چرخش استراتژیک در شرق برای حفظ برتری خود، سبقت از پکن و ایجاد ترمز در قدرت اقتصادی چین حرکت کرده و در اولویت سیاست واشنگتن واقع شده است و در سطح منطقه ای؛ تلاش برای جذب بیشتر قدرت های منطقه ای را بیش از گذشته در پیش دارد.
اروپا از آغاز روابط بین المللی خویش در عصر جدید هم پای امریکا در تحولات بین المللی، منافع خویش را تامین کرده و سعی داشته در تمامی تحولات در کنار امریکا باشد اخیرا نیز مقامات اروپایی از همکاری با امریکا، حمایت و حرکت در مسیر سیاست های امریکا در منطقه و همچنین برای مقابله با چین نیز سخن گفته اند. اگرچه برخی حرکت های مستقلانه را نیز از متحد خویش یعنی امریکا در مسائل بین المللی داشته اما اگر توجه کنیم به ندرت و بیشتر در عرصه تئوریک بوده و در عرصه عملی همچنان در کنار سیاست و استراتژی های امریکا قرار داشته و با آن در یک مدار بوده است. این در حالی است که میان کشورهای اروپایی نیز تنش¬هایی وجود دارد و این تنش فرصتی مناسب برای بهره گیری چین قلمداد می شود تا تجارت خود را با سرمایه گذاری تجاری و اقتصادی در بین کشورهای مختلف با اروپا افزایش دهد و طرح 1+17 را به مراحل بعدی برساند.
در مقابل این طیف، مسکو و پکن قرار دارند، اگرچه در گذشته با هم همکاری های داشته اند اما اکنون نیاز به همگرایی برای قدرتِ بیشتر در جهت اتحاد در مقابل رقیبان نام برده است. بر هیچ کس پوشیده نیست که چین اکنون قدرت اقتصادی جهان محسوب می¬شود و پیشتاز و دارای رتبه اول در ترقی و توسعه در بُعد اقتصادی را دارد. این قدرت اقتصادی در حال حاضر در برخی از موارد با روسیه همسو است. آنها به صورت ناخواسته در یک وضعیت مشابه قرار گرفته اند که برای رقابت با رقیبانِ نام برده، نیاز به افزایش همکاری با یکدیگر دارند. مواردی مانند بحران های منطقه ای کنونی از سوریه تا یمن، طالبان و …، گسترش حضور ناتو در نزدیکی مرزهای دو کشور، تهدید افراط گرایی اسلامی و نفوذ به داخل خاک آنها و … از مسائل مهم سیاسی هستند که پکن و مسکو را در مسیری مشابه قرار داده است. از همه مهمتر سفت تر کردن حلقه اتحاد کشورهای متحد و هژمون های منطقه ای در مقابل امریکا در منطقه خاورمیانه و آسیا مد نظر هر دو کشور قرار دارد.
مسکو سعی می کند به عنوان قدرت نظامی بزرگی، نقش بیشتری را در عرصه اتفاقات بین المللی و بخصوص منطقه ای ایفا کند تا قدرت مد نظر خویش را بدست آورد. تنش های میان امریکا و روسیه نیز به خصوص در زمان دولت بایدن بسیار تاثیرگذار است که خود به همراه تحریم های اعمالی علیه روسیه پرونده عظیمی را دارد. در خصوص روابط روسیه و اروپا علیرغم بی اعتمادی کامل از 2014 به بعد اما در خصوص تبادلات منابع نفتی و گازی این دو کشور ارتباطاتی را با هم دارند. لذا همین امر، به عنوان سرعت گیری هرچند با شیب کم در روابط متقابلانه برای اروپا و روسیه تلقی می شود چرا که از نظر اقتصادی دو قدرت به هم نیاز دارند. در مقابل نیز روسیه و چین در عرصه فعالیت های اقتصادی مواردی مانند: تلاش برای کاهش حذف دلار، افزایش مبادلات دو جانبه با ارزهای ملی و غیر دلار و اقداماتی مانند افزایش تجارت میان طرفین تا سال 2024 به 200میلیارد دلار را در پیش گرفته اند. از دیگر تلاش های مسکو باید به نقش این کشور در مسائل مهم منطقه ای در یکی دو سال اخیر مانند قره باغ و در روزهای گذشته مساله قزاقستان نام برد هرچند در عرصه خارجی نباید از کج دار و مریزهای قدرت ها با یکدیگر غافل شد.
اما در سطح ریزتر منطقه ای هژمون های مختلف همواره در پی حرکت در مسیری هستند که منافع خود را بیشتر تامین کرده و جایگاه قدرتمدن تری را به دست آورند به همین دلیل در میان استراتژی های برخی از کشورهای منطقه گاهی شاهد همگرایی یا یک کشور و گاهی تقابل با همان کشور هستیم که این امر ناشی از تحت تاثیر گرفتن منافع آنهاست. در عرصه منطقه¬ای هژمون¬هایی ظهور کرده¬اند که در تمامی ابعاد سعی در ایجاد چهره هژمونیک و قوی¬تر از خود دارند. برای مثال ترکیه در تلاش برای رواج نوعثمانی گریی یا پان ترکیسم است که نمونه بارز یک هژمون منطقه ای است. جمهوری اسلامی ایران نیز با قدرت منطقه ای و جهانی خویش با تکیه بر ملت عظیم خود در پی افزایش قدرت مشروع جهانی و منطقه ای خویش است. کشورهایی مانند عربستان و امارات و امثالهم نیز در تلاش برای معرفی خود به عنوان یک هژمون جدید منطقه ای و تاثیر گذار هستند که در شرایط کنونی بتوانند خود را به هژمون جهانی تبدیل کنند. کشورهای دیگری مانند عراق در تقلای خروج از بحران های داخلی و خارجی برآمده و بعد از تثبیت نظم داخلی در فکر تاثیرگذاری منطقه ای و جهانی هستند. نمونه دیگر نیز می تواند افغانستان باشد که قدرت نوپای طالبان با داعیه امارات اسلامی پرچمدار نوعی قدرت مد نظر خویش است. اگر بخواهیم ازگروه های نابه هنجار نیز سخن بگوییم گروه های تروریستی مانند داعش نیز پرچمدار داعیه های جهانی خود و حکومت های مد نظر خود هستند. در این بین اسرائیل نیز سال های زیادی است که در تنش های منطقه ای و جهانی حضور داشته است و بی تردید رویای قدرت برتر شدن نیز در چشم اندازهای اینده آن قرار دارد.
آرایش جدید هژمون های ریز و درشت به شدت قابل درک و مشاهده است. اکنون بیش از هر زمان دیگری قدرت های جهانی منافعشان در حول منطقه خاورمیانه می چرخد و گاهی به صورت دو به دو در مقابل هم قرار می گیرند و گاهی این چینش به هم می¬خورد. در این بین قدرت های منطقه ای مهمی نیز رشد و نمو پیدا کرده اند که می تواند تاثیرگذار باشد و تمایلی ندارند که ارایش قدرت های جهانی به مانند گذشته باشد. این آرایش نه به صورت استراتژیک و راهبرد بلکه به صورت تاکتیکی برای قد علم کردن هر بازیگر در این مسیر است. باید دید که تا چه حد شرایط برای عمل ورزی آنها در عرصه قدرت های منطقه ای و جهانی فراهم خواهد شد که این نیز تحت تاثیر عوامل مختلف بین المللی (مانند اتحاد ابر قدرت ها)، منطقه ای (مانند همگرایی قدرت های منطقه و پیمان های منطقه ای) و داخلی ( توسعه همه جانبه کشورها) است.
اما نباید فراموش کرد که در عرصه جهانی چین هیچ گاه در پی فروپاشی و تزلزل امریکا بر نیامده و در گذشته همین دلار و ارزاق بهادار و یا نظم لیبرال در غرب کمک به گسترش قدرت اقتتصادی چین کرده است. مسیر سیاست خارجی امریکا نیز در هر دوره تحت تاثیر روی کار آمدن حزب دمکرات یا جمهوری خواه است که تفاوت در استراتژی آنها بسیار زیاد است در مقابل اروپا نیز به صورت نرم در حال افزایش قدرت خود است. سرانجام روسیه نیز با تجربه تلخ فروپاشی شوروی از آن درس عبرت های زیادی را گرفته است و هیچگاه به طور کامل وارد جبهه بندی های مشابهی در گذشته نخواهد شد و همیشه راهی را برای تغییر استراتژیک خود خواهد گذاشت. در مقابل نیز به برخی قدرت های منطقه ای مانند عربستان و امارات نیز اعتماد کاملی وجود ندارد که بر یک مدار استراتژیکی ثابت قرار داشته باشند و هرکسی داعیه دار منافع خویش است.
دکتر مریم خالقی نژاد
اشتراک گذاری
با استفاده از روشهای زیر میتوانید این صفحه را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.