«مدرسه رایگان» و ایده‌ای که شکست‌خورده!

آقای حداد در مورد مدارس غیرانتفاعی اسلامی گفته بود که منطقش، منطق مدارس اسلامی قبل از انقلاب است. خب پس جمهوری اسلامی را برای چه درست کردید؟ یعنی حوزه تعلیم تربیت ما محدود است. اگرچه ساختار سیاسی را عوض می‌کنم، ولی کل مدارس ایران را نمی‌توانیم اداره‌اش کنیم. به نظر من همان حرف خانم دکتر ماهروزاده در شبکه چهار درست است. مجری پرسید که خانم این حرف‌هایی که شما می‌زنید معنایش این است که جمهوری اسلامی در تعلیم‌وتربیت شکست‌خورده است؟ بله قطعاً این‌طور است. بلاتردید.
عدالت آموزشی از آن دست مفاهیم بنیادینی است که وجود یا فقدانش در هر کشور منجر به بروز پیامدهای مهمی در حوزه فرهنگ و جامعه می‌شود. پیامدهایی که نه تنها گریبان دانش‌آموزان و دانشجویان به عنوان سوژه‌های این مفهوم در بدنه، که گریبان آینده جامعه را هم خواهد گرفت. نوجوانان و جوانانی که در فقدان این مفهوم، امکان دسترسی عادلانه به منابع رشد تحصیلی، فرصت شغلی و… را از دست داده و ناگزیر در مرحله پیش از کشف و پرورش استعدادهایشان باقی می‌مانند، حتماً نقش‌آفرینی مؤثر و مطلوبی در آینده جامعه نیز نخواهند داشت. دکتر پرویز امینی، استاد و عضو هیئت‌علمی دانشگاه شاهد به‌عنوان پژوهشگر مسائل حوزه عدالت در بخش نخست این مصاحبه به بررسی اوضاع عدالت آموزشی در ایران پرداختند. ایشان در بخش دوم گفت‌وگو به تبیین راهکارهای اصلی و اولیه در این راستا می‌پردازند.

 

در مدرسه باید زندگی‌کردن را به بچه‌ها یاد بدهیم

این جمله معروف که اگر امروز در آموزش‌وپرورش هزینه نکنید، فردا باید در زندان و بیمارستان و کف خیابان هزینه آن را پرداخت کنید، زیاد گفته می‌شود. نظر شما در این باره چیست؟

امینی: بله این را می‌گویند، زیاد هم می‌گویند. شعار است دیگر! اما باور به آن نداریم. آموزش‌وپرورش همه چیز است. توسعه می‌خواهید؟ آموزش‌وپرورش. آزادی می‌خواهید؟ آموزش‌وپرورش. حق مشارکت و هر آنچه از زندگی‌کردن است را باید از آموزش‌وپرورش بخواهید. آموزش‌وپرورش در کنار خانواده باید به من چه چیزی یاد داده باشد که خروجی آن زندگی‌کردن باشد؟ مثلاً من باید یاد گرفته باشم که با مخالفم چگونه حرف بزنم.

دانشجوی مقطع ارشد من، پایان‌نامه‌ای دارد با این موضوع که دانش‌آموز پایه دوازدهم چه درکی از منافع ملی دارد. اینها مسائل اساسی است؛ ولی آموزش‌وپرورش جز یک سری اطلاعات و یک سری دانش حفظی کار دیگری نمی‌کند.

آدمی اگر بخواهد زندگی کند، اراده برایش یک فاکتور مهم است. آموزش‌وپرورش الان معطوف به آگاهی است و اطلاعاتی می‌دهد که چندان به کار نمی‌آید و چندان عمقی ندارد. یعنی حوزه‌های پایه‌ای ما را برای زندگی‌کردن پوشش نمی‌دهد. محتوای آموزش‌وپرورش باید معطوف به اراده باشد. آن وقت سبک و سیاق تنظیم و اولویت‌ها همه تغییر می‌کند و خروجی آن می‌شود آدمی که بتواند زیر فشار دوام بیاورد. آدمی که بتواند در سختی‌ها کم نیاورد، آدمی که بتواند روابطش را درست تنظیم کند. آموزش پرورش خیلی مهم و اساسی است، اما متأسفانه رهاست. در هر دو مدل مدارس – چه دولتی چه غیرانتفاعی – آن چه که به دانش‌آموزان درس داده می‌شود، معطوف به دانش و اطلاعات است و نه اراده، زندگی‌کردن، تنظیم زندگی جمعی، استفاده درست از آزادی و یا مثلاً حق تعیین سرنوشت.

آیا بعد از گذشت دوازده سال از عمر بچه‌های ما در یک مدرسه غیرانتفاعی قدرت تشخیص و تصمیم‌گیری آنها به شکلی هست که خانواده او را رها کند که برو و خودت زندگی کن؟ ما بعد از انقلاب در آموزش‌وپرورش کار انقلابی نکردیم، اصلاح هم نکردیم و گویی فقط سالاد غذا را عوض کردیم. غذای اصلی همان بود که پیش از انقلاب بود.

آیا بعد از گذشت دوازده سال از عمر بچه‌های ما در یک مدرسه غیرانتفاعی قدرت تشخیص و تصمیم‌گیری آنها به شکلی هست که خانواده او را رها کند که برو و خودت زندگی کن؟ ما بعد از انقلاب در آموزش‌وپرورش کار انقلابی نکردیم، اصلاح هم نکردیم و گویی فقط سالاد غذا را عوض کردیم. غذای اصلی همان بود که پیش از انقلاب بود. ساختار آموزش پرورش پیش از انقلاب ساختار «بیکنی» بود. بیکن یعنی چه؟ بیکن می‌گفت که علم مساوی است با قدرت و بیش از این دنبال حقیقت نباشید. ولی مجموع تغییرات این سیصد چهارصد سال فقط در قرن بیست می‌گوید علم باید به ما توانایی و قدرت بدهد که بتوانیم این طبیعت را تسخیر کنیم. علومی که به ما توانایی تسخیر طبیعت می‌دهد، کدام‌ها هستند؟ ریاضی، فیزیک، شیمی و زیست. پس ساختار بیکنی است؛ یعنی خروجی آموزش‌وپرورش ما نفع‌گرایی است.

ما متنی به نام قرآن داریم. در قرآن می‌گوید شما برو قرض بده و اگر قرض دادی به خدا دادی و ما چندبرابرش می‌کنیم. بچه‌ها چقدر این حرف را باور می‌کنند؟ کسی که نظام استدلالی و معرفتی‌اش در آموزش‌وپرورش شکل‌گرفته است، فرقی نمی‌کند رشته‌اش تجربی باشد یا ریاضی، قرض‌الحسنه را نمی‌پذیرد. دانش‌آموز می‌پرسد که چرا موجودی را به نام ابلیس طراحی کردید که این ۲۴ ساعته کار می‌کند و هم‌زمان به ۸ میلیارد انسان سرویس می‌دهد؟ این را می‌توانید با عقل تجربی توضیح بدهید؟ ساختار نظام معرفتی آموزش‌وپرورش ما بیکنی است.

ادبیات برای شما چه‌کار می‌کند؟ ادبیات معرفت ساز است. عواطف را بیشتر می‌کند و انسانیت را شکل می‌دهد. دانش‌آموز باید عالی‌ترین خوراک‌های فکری را داشته باشد. دانش‌آموز ایرانی باید بداند که از نظر جغرافیای سیاسی کشورش در چه حدود نظامی است. پیش از اسلام و در زمان اسکندر چگونه بوده؟ بچه‌های ما باید در این جغرافیای سیاسی با روحیه سلحشوری تربیت شوند. فردوسی را نباید حفظ کنند که در مشاعره شرکت کنند یا مثلاً اشعار حافظ که بیانگر عالی‌ترین سطح عشق‌اند و هویت‌ساز هستند. گلستان و بوستان سعدی را یاد بچه‌ها بدهید تا زبانشان و حرف‌زدنشان درست شود. آموزش پرورش ما خسارت خیلی زیادی دیده است. این یکی از مهم‌ترین نکاتی است که باید ما به بچه‌ها یاد بدهیم که اگر می‌خواهید جلوی بی‌اخلاقی را بگیرید، راه اصلی آن اصلاح است. به شما بگویم غیر از آموزش چه قوایی در انسان باید رشد کرده باشد که ظلم نکند؟ جوابش عاطفه است! آدم‌هایی که عاطفی هستند نه تنها ظلم نمی‌کنند، بلکه همیشه مواظب حقوق دیگران هستند. خب شما قوای عاطفی بچه‌ها را در آموزش‌وپرورش چه می‌کنید؟ چه برنامه‌ای دارید که دیگران را دوست داشته باشند؟ به آنها چه یاد می‌دهید؟ یاد می‌دهید که حق خودش را دوست داشته باشد نه دیگران را. حالا عقل در نسبت با عاطفه توانایی‌اش در احقاق حقوق بشر چه‌قدر و چگونه است؟ آدم عقلانی می‌تواند غیراخلاقی باشد. اگر دزد چراغ داشته باشد، گزیده‌تر می‌برد. در کل عقل به او یاد می‌دهد چه‌طور سر دیگران کلاه بگذارد. بچه ما در آموزش‌وپرورش بعد از ۱۲ سال سؤالش این است که من چه چیزی به جامعه خودم بدهکارم؟ پس اگر امکانات فراهم نکنید، مهاجرت می‌کنم. شما برای مهاجرت چطور می‌خواهید مشکل را حل کنید؟ هر چقدر اینجا امکانات بدهید، آن طرف از این جا جلوتر است. نمی‌توانید با امکانات کسی را اینجا نگه دارید. باید تعلق خاطری به این جامعه و سرزمین وجود داشته باشد. آیا چنین تعلقی وجود دارد؟

ما چه چیزی به دیگران بدهکاریم؟ چه کاری برای جامعه باید انجام بدهم؟ شما باید اینها را به دانش‌آموز یاد بدهید. بچه یاد بگیرد وقتی سر چهارراه‌هایی که دختران و پسرهای کوچک گل می‌فروشند، اسپند دود می‌کنند، از خودش بپرسد که چرا من می‌توانم مدرسه بروم و اینها نمی‌توانند؟ باید قوای عاطفی‌اش قوی بشود. اگر می‌خواهید دانش‌آموز ما درست تربیت شود، یعنی انسان باشد نه اینکه فقط ریاضی و جبر بلد باشد، لازمه‌اش این است که قوای عاطفی‌اش قوی باشد. اما شما قوای عاطفی‌اش را سرکوب می‌کنید و این چیزی است که محل ایراد پررنگی است. در بحث نابرابری وقتی شما رفتید و پا روی پله اول گذاشتید، باید بدانید که کار به همین‌جا ختم نمی‌شود.

 

امثال دانشگاه شریف، امتداد نابرابری‌های اجتماعی و اقتصادی قبلی هستند

درست است که ایران در گام اول عدالت آموزشی که همان دسترسی همگانی به امکانات اولیه آموزش هست، خوب عمل کرده، اما از دو منظر در این قضیه با چالش مواجهیم؛ یک اینکه این امکانات اولیه در همه جا از یک کیفیت برخوردار نیست و این خود دوباره باز تولید نابرابری و بی‌عدالتی است و از سوی دیگر مشکل بازماندگان از تحصیل هم وجود دارد که متأسفانه آمار نشان می‌دهد تعداد نفرات بازمانده کم نیستند و این خیلی تلخ است.

امینی: بله ما دست‌کم یک تا دو میلیون بازمانده از تحصیل داریم که این عدد بالایی است و ریشه‌هایش در فقر است. من عضوی از خانواده هستم که فقیرم و باید بروم کار کنم. حالا قانون می‌گوید آموزش رایگان! این یعنی آموزش عمومی رایگان باکیفیت! نه اینکه یک کتاب و یک مدرسه اسمش بشود آموزش رایگان. نزدیک نهصد هزار نفر بازمانده از تحصیل داریم و متأسفانه آمار نتایج کنکور هر ساله نشان می‌دهد که بین دانش‌آموز مدرسه دولتی و مدرسه غیرانتفاعی خیلی فاصله است. وقتی مدارس را غیرانتفاعی می‌کنیم، دو مشکل دیگر هم به وجود می‌آید: یک مشکل این است که به مدارس دولتی دیگر رسیدگی نمی‌شود، چون فرزندان مقامات و مسئولین در مدارس غیرانتفاعی هستند. پس مسئله آموزش‌وپرورش دیگر مسئله انضمامی برای دولت مردان نیست. در مدارس دولتی عجیب و تلخ است که بگوییم که دسترسی حتی به سرویس بهداشتی و مواد شوینده هم مناسب نیست. دوم اینکه وقتی مدارس غیرانتفاعی می‌شود و نخبگانی که تمکن اقتصادی‌شان بهتر است، به مدرسه دولتی نمی‌روند و این مهم برایشان مسئله انضمامی نیست، باز هم نتیجه‌اش می‌شود تضعیف مضاعف آموزش‌وپرورش ما. مسئله سومش چیست؟ مسئله سومش همین است که بخش‌های ضعیف و قوی هر دو هزینه ثروتمندان را در دانشگاه تأمین می‌کنند.

اگر می‌خواهید دانش‌آموز ما درست تربیت شود، یعنی انسان باشد نه اینکه فقط ریاضی و جبر بلد باشد، لازمه‌اش این است که قوای عاطفی‌اش قوی باشد. اما شما قوای عاطفی‌اش را سرکوب می‌کنید و این چیزی است که محل ایراد پررنگی است

کسی که در دانشگاه شریف قبول می‌شود، از دهک دهم است و از تحصیل رایگان استفاده می‌کند، اما هزینه‌اش را چه کسی می‌دهد؟ این برای قشر ضعیف یعنی علاوه بر اینکه در دوره تحصیل نابرابری را تجربه کردم، حالا از امکانات عمومی که باید بین همه تقسیم بشود، این دهک دهم است که با آن به بهترین دانشگاه‌ها می‌رود و با آن درس هم می‌خواند. آن چیزی که در دانشگاه شریف از فحاشی‌ها و… دیدید از کجا می‌آید؟ برای دانشجوی دانشگاه صنعتی شریف، ساختار و هنجار دانشگاه اهمیتی ندارد. او از موضع بالایی آمده است. چه می‌کنیم؟ به کجا می‌رویم؟ حکمرانی ما متوجه هست چه می‌کند؟ چگونه خودش علیه خودش اقدام می‌کند؟ چطور خودش زیر آب خودش را می‌زند؟ چطور خودش علیه خودش براندازی می‌کند؟

 

امروز و در شرایط کنونی جامعه ایرانی، وجود گروه‌هایی از نوجوانان یا جوانان که به‌خاطر شرایط غیرمنصفانه در تحصیل یا اشتغال از روند رقابت سالم بازمانده‌اند، یک حقیقت غیرقابل‌انکار است. به نظر شما مهم‌ترین بایسته مواجهه و اقدام برای این واقعیت اجتماعی چیست؟ به بیان روشن‌تر اینکه چطور می‌توان مسئله بازماندگی این اقشار از فرصت‌ها را به امکانی برای بروز استعدادهایشان تبدیل کرد؟

امینی: اولین توجه و اقدام جدی که حکمرانی باید داشته باشد، غیر از بحث‌های تئوری و نظری که باید بداند، مسئله آموزش‌وپرورش است. چرا که همه حوزه‌های زندگی ما از آن نشئت می‌گیرد. نابرابری در جامعه در همه حوزه‌ها منشأ صدورش نابرابری در آموزش‌وپرورش است. آموزش‌وپرورش باید در اولویت باشد و اگر نباشد منابع تخصیص پیدا نمی‌کند. تمرکز رسانه‌ای، فکری، نخبگانی و سیاستمداری نه‌تنها نقطه تمرکزش که باید اولویت اولش آموزش‌وپرورش باشد. آن‌قدر تعدد نهادهای فرهنگی در کشور هست که آموزش‌وپرورش و نیازهایش اصلاً در آن گم است. من یک بار در تلویزیون گفتم که اگر جمهوری اسلامی یک اپوزیسیون داشت که می‌گفت ساختار قدرت را به من واگذار کنید من حاضر بودم حکمرانی را به او بدم و در مقابل تنها اختیار سه حوزه را واگذار نمی‌کردم؛ دستگاه قضایی، رسانه و آموزش‌وپرورش.

مسائلی که ایران از نظر نابرابری‌ها مثلاً نابرابری در اقتصاد و معیشت دارد، هیچ‌کدام راه حل‌های یک شبه ندارد. هر کس این حرف را می‌زند بن‌مایه حرف‌هایش پوپولیستی است. یک میلیون شغل و یک میلیون مسکن و تورم یک‌رقمی کجا انجام شد؟ انجام نشد چون اصلاً شدنی نیست! ما باید به سمت راه‌حل‌های میان‌مدت و درازمدت برویم. راه‌حل‌های درازمدت تمرکزش کجاست؟ آموزش‌وپرورش. باید به دنبال اصلاح آموزش‌وپرورش برویم. یکی از مهم‌ترین سازوکارهای اصلاح در آموزش‌وپرورش محدودکردن توسعه مدارس غیردولتی و غیرانتفاعی است. حالا شاید این بخش‌هایی که هستند اصلاحش با تغییر قوانین و مقررات ممکن باشد. در واقع اداره آموزش‌وپرورش باید به نفع زندگی ما تحول پیدا کند.

باید در ساختار ابتدایی و دبیرستان فرزند ما در طول زمان، زندگی‌کردن را یاد بگیرد. مثلاً یکی از چیزهایی که نیاز دارند در مدارس یاد بگیرند، مهارت شغلی است. دانش آموز وقتی رسید به ۱۸ سال بتواند کار پیدا کند و بداند در آینده چه می‌خواهد بکند. یکی از بحث‌های مهم در باب عدالت، نظریات جان رالز هست. او از ایده‌ای دفاع می‌کند تحت عنوان دموکراسی با مالکیت خصوصی گسترده ابزار تولید. می‌گوید من حرفم با مارکس یکی نیست، حرف مارکس را قبول دارم که منشأ نابرابری در جامعه نابرابری در ابزار تولید است و این جامعه را تبدیل به صاحبان سرمایه و نیروی کار می‌کند و باید مالکیت خصوصی را لغو کنیم تا دوگانگی از بین برود. اما من توجهم روی گسترده‌کردن تولید خصوصی است و از نظر من این راهی است که اولاً  کارایی اقتصادی را تضمین کند. در درجه دوم هم عزت نفس افراد تأمین می‌شود. چون از درآمد خودشان خرج می‌کنند و در آخر هم گستره زیاد مالکیت خصوصی، شتاب طبقاتی را از بین می‌برد. راه این چیست؟ آموزش و پرورش. افراد بعد از ۱۲ سال باید یک حرفه یاد بگیرند تا بتوانند کسب و کار داشته باشند. یا مسئله مهم دیگر قوای زیبایی شناسی افراد است که باید قوی بشود. الان زیبایی‌شناسی در آموزش پرورش ما اصلاً جایگاهی ندارد. موسیقی خوب و بد، فیلم خوب و بد، شعر خوب و بد، ترانه خوب ترانه بد، ما چه می‌فهمیم؟ قوای معرفتی بچه‌های ما به معنای عام باید در آموزش و پرورش بالا برود و رشد پیدا کند.

یا فلسفه که از کودکی، دانش‌آموز ما یاد بگیرد. فلسفه یعنی چه؟ یعنی قوای فکرکردن، استدلال‌کردن، استدلال خطا را از درست شناختن و… اینها را باید به او یاد بدهیم.

 

ما تغییرات زیست جهانی را درک نکرده‌ایم

جدای از این برنامه‌های میان‌مدت یا بلندمدت که پشتوانه قوی نظری می‌خواهند، زمانی هست که حوادثی مثل مرگ مهسا امینی اتفاق می‌افتد و ما با جامعه‌ای مواجهیم که با ارزش‌های ما همدل و همراه نیستند و این هم به همان جامعه‌پذیری ضعیفی که در مدارس شکل می‌گیرد تا حد زیادی باز می‌گردد. از نظر شما و در تحلیل این گونه موقعیت‌های اجتماعی و سیاسی، چه اقدامات فوری پاسخ‌گو خواهد بود؟

امینی: امروز این نسل جدید از مرجعیت فکری شما خارج شده است. گفتگو می‌خواهد، به‌رسمیت‌شناختن می‌خواهد. البته که در تربیت نباید دنبال استاندارد صد بود ولی هر چقدر که می‌توانیم باید همراهی کنیم. متأسفانه الان به سمت تقابل با او می‌روید. به جنگش می‌روید؛ گشت ارشاد جنگ است و کار بسیار پیچیده است.

بحث دیگری که خوب است در مواجهه با این نسل در نظر بگیریم این هست که ما درگیر تغییرات زیست‌جهان هستیم و جامعه ما با قدرت و سرعت و شدت به سمت مدرن‌شدن تغییر پیدا می‌کند. سازماندهی جمعی ما دارد تغییر می‌کند و مثلاً شما می‌بینید که سریال‌های ساخته شده دهه ۸۰ که شبکه آی‌فیلم می‌گذارد را دیگر نمی‌توانید با آن ارتباط برقرار کنید. چرا که نظام شهرنشینی و ارتباطی تغییر کرده است. قدیم‌ترها محله بود و هویت‌های محله‌ای و پیوندهای محله‌ای. اما الان این گونه نیست. مثلاً شما سه، چهار دهه قبل گرم‌خانه داشتید. برای افرادی که هیچ جایی ندارند. هیچ پیوند خانوادگی، محله‌ای و قومی ندارند. فردی که تنهای تنهاست و حتی هیچ جایی برای خواب ندارد. این زندگی مدرن است که زیست‌جهان را تغییر می‌دهد، عالم را تغییر می‌دهد. این نسل جدید که به او سرکش و نافرمان می‌گوییم، در این پیچیدگی تغییر زیست‌جهان دچار بحران عاطفه است. شما خوب می‌دانید که مثلاً در روابط اجتماعی در دهه شصت، خانواده‌ها، عمه و خاله جایگزین نقش مادر بودند. دایی و عمو جایگزین نقش پدر می‌شدند. الان عمه و خاله و دایی و عمو در زندگی شما چه نقشی دارند؟ با چنین وضعیتی روبرو هستیم و ساختارهای هنجاری تغییر کرده است. یا مثلاً تنظیم قوانین و ظرایف مسئله حجاب به‌عنوان یک امر اجتماعی، در دو جا ریشه دارد. هنجار اجتماعی و اقتدار که در هر دوی اینها ما شکسته خورده‌ایم. ساختار حکمرانی اقتدارش را از دست داده است، اما نمی‌پذیرد.

ما دست‌کم یک تا دو میلیون بازمانده از تحصیل داریم که این عدد بالایی است و ریشه‌هایش در فقر است. من عضوی از خانواده هستم که فقیرم و باید بروم کار کنم. حالا قانون می‌گوید آموزش رایگان! این یعنی آموزش عمومی رایگان باکیفیت! نه اینکه یک کتاب و یک مدرسه اسمش بشود آموزش رایگان. ما نزدیک نهصد هزار نفر بازمانده از تحصیل داریم و متأسفانه آمار نتایج کنکور هر ساله نشان می‌دهد که بین دانش‌آموز مدرسه دولتی و مدرسه غیرانتفاعی خیلی فاصله است

تغییرات را باید فهمید. تصمیمات گذشته دیگر کار نمی‌کند. اوضاع خیلی پیچیده است ولی ما همچنان ساده‌ایم و به‌روز نشده‌ایم. هیچ خبری در رسانه‌های ما نیست. شما برای کودکان امروزی که دسترسی به اینترنت دارند، چه چیزهایی در شبکه پویا پخش می‌کنید؟ سرود! آموزش‌وپرورش و رسانه ما درکی از تغییر زیست‌بوم جهان ندارد و شما بگویید که این دو چه تأثیری در پرورش نسل جدید دارند؟ وقتی که قوه زیبایی‌شناسی در بچه‌ها شکل نگیرد و از طرف دیگر آموزش‌وپرورش ما درکی از تغییرات زیست‌بومی جهان نداشته باشد، ما حتماً با بحران عاطفی در خانواده و در سه سطح پیدا می‌کنیم. سطح اول که شکل‌گیری این بحران است. به طور مثال ما در دو دهه و سه دهه قبل هیچ مشکلی به نام تشکیل خانواده نداشتیم و یک امر متداولی بود. افراد سربازی می‌رفتند که ازدواج کنند. اوج زندگی افراد ازدواج بود. الان تغییرات در زیست‌جهان رو به اصالت فردگرایی دارد و چون ازدواج یعنی تعهد به دیگری، در اصل این که باید ازدواج کرد یا نکرد، از لحاظ هنجاری در زیر سؤال می‌رود.

سطح دوم بحران در دوام خانواده است و الآن سرعت فروپاشی ازدواج‌ها بالاست. چیزی که قبلاً مسئله جامعه ایران نبوده است. سطح سوم هم این است که آنهایی که دوام می‌آورند، بحرانِ نقش دارند. یعنی مادر، پدر و فرزند چه نقشی دارند و رابطه‌شان با هم چطور است؟

خب خانواده دچار مشکل بحران جنسی شد. برای اینکه راه تأمین نیاز جنسی به شکل هنجاری، ازدواج در بستر خانواده است. حال که خانواده شکل نمی‌گیرد، نیاز جنسی که منتفی نمی‌شود؛ پس چه کار می‌کند؟ راه‌های دیگر باز می‌شود. بعد این قدر کثرت پیدا می‌کند که از حالت نابهنجار به هنجار تبدیل می‌شود. همجنس‌بازی نسبت به ده سال قبل قباحتش چقدر است. زیست‌جهان این‌طور است. وای به حال جامعه‌ای که راه تأمین نیاز جامعه‌اش به شکل بهنجار ازدست‌رفته باشد. تمام ساحت‌های زندگی، یعنی جایی که باید زیست‌جهان را کنترل کنید، آموزش پرورش، رسانه و خانواده است. شما همه اینها را ول کردید و به اقتصاد چسبیدید. در اقتصاد هم ناموفق بودید.

من بحثی تحت عنوان نگاه تک ساحتی و غفلت از منطق دارم. شما در زندگی جمعی وقتی چیزی را انتخاب می‌کنید، هم‌زمان باید چیزی را طرد کنید. این منطق، گفتمان می‌شود. شما وقتی اقتصاد را گرفتید، باید یک چیزی را هم کنار بگذارید.

وقتی به نخبگان اولویت دادید و مدرسه تیز هوشان درست کردید، یعنی جامعه را طبقاتی کردید؛ یک بااستعداد و یکی بی‌استعداد! درحالی‌که هر دو باید در کنار هم زندگی کنند و به هم خدمات بدهند. من استعداد ریاضی ندارم، اما استعداد هنری دارم. استعداد ریاضی ندارم، استعداد هنری هم ندارم، اما آدم باعاطفه‌ای هستم. چرا من باید از جامعه با استعدادها طرد شوم؟ سمپادها چه دستاوردی برای جامعه ما داشتند؟ چرا این‌قدر جامعه را تقسیم کردید؟ حالا نخبه را پرتوقع کردید و امروز می‌گوید که کل این حکومت باید در خدمت من باشد. هر چه من می‌گویم باید بشود؛ اگر نشود مهاجرت می‌کنم.

وقتی شما اقتصاد را اساس کردید، چه چیزی از دست می‌رود؟ اخلاق. چه چیزی از دست می‌رود؟ فرهنگ. در اینجا هرچقدر هزینه کنید سرمایه است. وقتی علم و فناوری را قوی کردید، چه چیزی از دست می‌رود؟ اخلاق.

این منطق گفتمانی است. وقتی نگاه تک ساحتی پیامدهای معارضات را به صحنه اجتماعی می‌کشد، حالا بیاید حلش کنید. ما در دانشگاه شریف متخصص داریم ولی اگر این متخصص چهارچوب هنجاری نداشته باشد، فرصت می‌شود یا تهدید؟ کار ما خیلی پیچیده‌تر از آن چیزهایی است که ما گرفتیم.

آقای حداد در مورد مدارس غیرانتفاعی اسلامی گفته بود که منطقش، منطق مدارس اسلامی قبل از انقلاب است. خب پس جمهوری اسلامی را برای چه درست کردید؟ یعنی حوزه تعلیم تربیت ما محدود است. اگرچه ساختار سیاسی را عوض می‌کنم، ولی کل مدارس ایران را نمی‌توانیم اداره‌اش کنیم. به نظر من همان حرف خانم دکتر ماهروزاده در شبکه چهار درست است. مجری پرسید که خانم این حرف‌هایی که شما می‌زنید معنایش این است که جمهوری اسلامی در تعلیم‌وتربیت شکست‌خورده است؟ بله قطعاً این‌طور است. بلاتردید.

مدارس غیرانتفاعی اسلامی به‌مرور مشکل پیدا می‌کنند. تعارضات بین واقعیت‌های اجتماعی با چیزی که شما می‌خواهید یاد بدهید، خیلی زیاد می‌شود. حالا که جامعه تغییرات زیادی کرده است، مدارس اسلامی هم شکست می‌خورند. چون قادر نیستند آموزه‌ها را در این فاصله که در جامعه هست، انتقال دهند و نمی‌توانستند این سطح از تغییرات اجتماعی را در مدرسه توجیه کنند؛ بنابراین مدارس شکست‌خورده است. یعنی هر کاری کردیم، نشد. هر چه‌قدر این مسیر را ادامه بدهید، موفقیت و تغییری در آن شکل نمی‌گیرد. باید مسیر دیگری یافت که فعلاً اراده و آگاهی آن وجود ندارد.

مسائلی که ایران از نظر نابرابری‌ها مثلاً نابرابری در اقتصاد و معیشت دارد، هیچ‌کدام راه حل‌های یک شبه ندارد. هر کس این حرف را می‌زند بن‌مایه حرف‌هایش پوپولیستی است

آموزش پرورش جایی است که رها شده و حادثه‌ای مثل ۱۴۰۱ یک تکانی به شما می‌دهد. کتب درسی ضعیف، وزرای نالایق و بعد کنکور!

طوری به علوم‌انسانی ضربه زدید که پایین‌ترین معدل‌ها مربوط به آن جا است. مافیای کنکور که فقط کتاب کنکور چاپ می‌کند و جیبش پرتر می‌شود. نابرابری آموزشی همین است. کنکور در دهه شصت مگر نبود؟ بود و آن زمان به حل‌وفصل نابرابری کمک می‌کرد. چون کنکور سؤالاتش برابر است. این برابری چه برابری است؟ برابری صوری. ظاهراً ما برابریم ولی وقتی من از مدرسه غیرانتفاعی آمدم، فرصت برابرم نقض شده است. پس این برابری به درد من نمی‌خورد.

 

آموزش‌وپرورش رایگان دیگر نداریم

بحث شما خیلی سلبی است. نمی‌شود که همه چیز را پس زد و تعطیل کرد. پس چه کار ایجابی باید انجام داد؟

امینی: مدارس باید مثل دهه شصت اداره بشود و برای همه رایگان باشد. تنها راهی که بشود از این راه بیرون بیایم، همین اصلاح نظام آموزش‌وپرورش است. مدارس غیردولتی مگر بودجه‌اش چقدر می‌شود که من نخواهم اهمیت بدهم. آن وقت فرزند نماینده مجلس هم در مدارس دولتی می‌رود و در جریان امور مدارس قرار می‌گیرند.

 

من فکر می‌کنم بیشتر از اینکه مشکل بودجه باشد مسئله چرخه بازتولید طبقات اقتصادی و اجتماعی خاصی است که از درون حاکمیت آمده‌اند.

امینی: حتماً! ولی این ها دیگر حواشی است. الآن هیچ توجهی به مدارس دولتی نمی‌شود. در جمهوری اسلامی مدرسه رایگان دیگر نداریم. در اسم رایگان است و الا تا پول ندهید، ثبت نامی انجام نمی‌شود. همین نشان می‌دهد که ما بر جریان کار سوار نیستیم. نه‌تنها ما، که سیاست‌گذار و حکمران مرتبط با این موضوعات هم سوار بر کار نیست و میلی به این سواری ندارد. او به دنبال آن است که کار خودش را با کمترین دردسر انجام دهد.

دیدگاهتان را بنویسید