این نوشته درصدد است که به تحلیل و بررسی یکی از تحلیلهای آقای عبدی درباره انتخابات چهاردهمین دوره ریاستجمهوری
عبدالله عبداللهی: آقای عباس عبدی اگر مهمترین تحلیلگر جریان اصلاحطلب نباشد، حتماً جزو سه نفر اصلی است و تحلیلهای ایشان از موضوعات مختلف –حتی اگر منتقد آنها باشیم – امّا غالباً قابل استفاده و مفید است. و البته نگارنده میداند که ایشان نقد تحلیلها و یا تحلیل تحلیلها را هم امر پیشبرندهای در بهبود فضای رسانهای و سیاسی کشور میداند.
با این مقدمه کوتاه، این نوشته درصدد است که به یکی از تحلیلهای ایشان درباره انتخابات چهاردهمین دوره ریاستجمهوری بپردازد؛ تحلیلی که خود آقای عبدی بر اهمیت آن تاکید کرده است. جناب عبدی در یادداشتی با عنوان «وجهی دیگر از تحلیل انتخاباتی» نوشته است که «تصمیم گرفتم که بخشی از تحلیل خودم در باره انتخابات اخیر را بیشتر توضیح دهم. این تحلیل میتواند نگاه ما به صحنه سیاسی ایران را بهبود بخشد، البته اگر تحلیل درستی باشد».
در ادامه این یادداشت، آقای عبدی تحلیلها و برداشتهایی از فرآیند حدوداً 50 روزه حدفاصل میان سقوط بالگرد شهید رئیسی و روز برگزاری دور دوم انتخابات(15 تیر 1403) مطرح میکند که به نظر میرسد بخشهای مهمی از آن حداقل یکی از این سه ضعف بسیار مهم را در خود دارد: 1- بخشی از تحلیل ایشان اساساً واقعی نیست و این غیرواقعی بودن را میتوان توضیح داد؛ 2- قسمتهایی از متن ابطالپذیر و بنابراین قابل ارزیابی نیست و 3- برخی مدعاهای مندرج در متن هم بیش از آنکه «تحلیل» باشد، «تعبیر» و تاویلهایی است که نمیتوان آنها را به لحاظ استدلالی محک زد و تایید کرد.
مثلاً آقای عبدی گفته است که بعد از سقوط بالگرد آقای رئیسی بلافاصله این برداشت را داشتهاند که بطور قطع تغییر ریل سیاست در ایران آغاز خواهد شد؛ سپس ایشان با کمی توضیح اضافه میکند که یک احتمال قابل اعتنا برای ایشان این بوده که انتخابات بنا بر مصلحت با یک سال تاخیر در 1404 برگزار شود و در این فاصله آقای مخبر عهدهدار امور شوند.
اینکه از چنین احتمالهایی به صورت کلی و تئوریک صحبت کنیم اشکالی ندارد؛ به هرحال از هر احتمالی روی کاغذ میتوان سخن گفت؛ حتی احتمالهای بسیار بسیار بعید و خیالپردازانه؛ امّا وقتی در مقدمه متن میگوییم توجه به “این تحلیل میتواند نگاه ما به صحنه سیاسی ایران را بهبود بخشد، البته اگر تحلیل درستی باشد”، بلافاصله این انتظار در مخاطب برانگیخته میشود که ادامهی تحلیل ابتنای بسیار قابل توجهی به واقعیتها داشته باشد و نه صرفاً گمانهزنیهای روی کاغذ.
مهمترین دلیل بر رد این مدعای اول آقای عبدی این است که اساساً چنین احتمالی به لحاظ قانون اساسی غیرممکن است! چرا که اصل 131 قانون اساسی صراحت دارد که باید “حداکثر ظرف مدت پنجاه روز رئیس جمهور جدید انتخاب شود”. بنابراین نمیتوان از چنین فرضیهای به عنوان یک احتمال جدی سخن گفت و در یادداشتی که مدعای مهمی دارد به آن اشاره کرد.
آقای عبدی مدعای مهم دوم خود درباره پیشبینیهایش از حالتهای ممکن پس از سانحه بالگرد شهید رئیسی را اینطور مینویسد: “راه کنترل شده برای تغییر سیاست از طریق انتخابات، اجماع کلیت جناح حاکم بر فردی معین و در نهایت انجام انتخاباتی مشابه انتخابات 1400 و پیروزی فرد مورد نظر با فاصله مناسب از نفر دوم بود. هیچ کس جز آقای مخبر واجد این جایگاه نبود”.
این ادعا هم نشانهای روشن از نشناختن دقیق مناسبات حاکمیت و مناسبات جریان دولت سیزدهم در خود دارد. آقای مخبر شخصیت محترمی است و در فرآیند انتخاب رئیسجمهور جدید هم معقول و مطلوب عمل کرد، اما اینکه فکر کنیم آقای مخبر تنها کسی است که میتوانست واجد جایگاهی اینچنینی، آنهم در فرآیندی آنچنان عجیب و غریب باشد، غیرواقعی است.
خط بعدی متن آقای عبدی کمی عجیبتر است؛ ایشان میگوید که اگر آقای مخبر نامزد میشد نه آقای قالیباف میآمد و نه پزشکیان تایید میشد و حتی جلیلی هم انصرافش را تقدیم میکرد.
جناب عبدی در این خط نشان میدهد که نه آقای قالیباف را خوب میشناسد و نه آقای جلیلی را؛ آقای جلیلی نشان داد که اهل انصراف نیست و آمدن آقای قالیباف هم مشخصاً هیچ ارتباطی با آمدن یا نیامدن آقای مخبر نداشت؛ امّا اینکه آقای پزشکیان تایید میشد یا نمیشد، از همان مدعاهای دسته دوم مورد اشاره در ابتدای متن است؛ یعنی ادعایی که قابلیت ابطالپذیری ندارد؛ الان که آقای عبدی این نکته را گفته، چطور میتوانیم اثبات کنیم که با آمدن آقای مخبر، آقای پزشکیان تایید میشد یا نه؟ البته آقای عبدی میتواند بگوید مخاطبم بر مبنای اعتماد یا عدم اعتمادی که به من دارد میتواند اینجا قضاوت کند؛ حرف غلطی نیست؛ امّا مسئله اینجاست که اگر مخاطبی بخواهد صرفاً بر مبنای مستندات و استدلالهای خود متن، قضاوت کند، چطور میتواند این مدعا را محک بزند؟
ایشان بلافاصله در خط بعدی میگوید اگر احتمالات پیش گفته شد محقق میشد، شاید 30 درصد واجدین حق رای در آن شرکت میکردند؛ اینهم از ذوقیات است و مبنای تحلیلی و یا فکت قابل ارجاع ندارد؛ مثلاً در همین انتخابات مجلس که اسفندماه برگزار شد 40 درصد و در انتخابات 1400 که آقای عبدی هم به آن اشاره کرده حدود 50 درصد شرکت کردند؛ حالا بر چه مبنایی میتوانیم از مشارکت 30 درصدی در صورت تحقق احتمالات آقای عبدی سخن بگوییم؟
ممکن است آقای عبدی بگویند که مبنای این سخن ایشان نظرسنجیهاست؛ امّا این موضوع مشکل را حل نمیکند بلکه دو برابر میکند؛ به این علت که آقای عبدی در طول رقابتهای انتخاباتی بیشتر به نظرسنجیهای موسسه پرسش اعتنا و آنها را بازنشر میکردند؛ امّا فاصلهی پیشبینی همین موسسه پرسش از واقعیت مشارکت در دور اول انتخابات حدود 20 درصد بود! یعنی عملاً نظرسنجی کاملاً در آفساید قرار گرفته بود و نمیشد به آن –دستکم از جهت پیش بینی مشارکت- هیچ اعتنایی کرد.
اینکه آقای عبدی در پاراگراف بعدی گفتهاند که عدم نامزدی قالیباف معطوف به قطعیت از نیامدن آقای مخبر بود هم کاملاً غیرواقعی است. آقای قالیباف بر اساس اطلاعی که از ستاد ایشان داریم تصمیم خود را گرفته بود و ثبتنام نسبتاً دیرهنگام او و بعضی دیگر از نامزدها هم صرفاً به سخنرانی 14 خرداد رهبر معظم انقلاب مرتبط بود؛ این نامزدها منتظر ماندند تا اگر در سخنان رهبر انقلاب نهی یا مخالفتی با حضور افرادی با ویژگیهای آنان بود، از این کار امتناع کنند.
اما آقای عبدی در پایان این یادداشت خود به نکتهی نسبتاً قابل تاملتر و عجیبتری اشاره کرده است؛ ایشان میگوید که “از همه مهمتر اشتباهی بود که ستاد جلیلی کرد و در آخرین روز حمایت قاطع خانواده آقای رییسی را گرفت و اعلام کرد به گمان این که حتما زلزله انتخاباتی راه خواهد افتاد. در حالی که نتیجه کاملا بر عکس شد و روند اندک رو به رشد آرای او معکوس گردید. شاید علت این کاهش ایجاد حساسیت در میان منتقدان وضع موجود بود که ترسیدند مبادا دوباره دچار وضع گذشته شوند لذا مشارکت در حدود دو درصد افزایش یافت و آرا بسوی پزشکیان سرازیر شد”.
این بخش را نمیتوان با هیچ دادهای تاکنون محک زد؛ اینکه حمایت خانواده شهید رئیسی مشارکت را افزایش و رای آقای جلیلی را کاهش داده باشد و آرا را به سوی آقای پزشکیان سرازیر کرده باشد، فقط میتواند نوعی «تعبیر» به جای «تحلیل» تلقی شود.
اگر حتی به نظرسنجیها کامل اعتماد کنیم و حتی نظرسنجیها نشان دهند که در یکی دو روز پایانی روند رو به رشد آرای آقای جلیلی متوقف و به سمت آقای پزشکیان سرازیر شده، چرا فاکتورها و عوامل دیگر را دخیل نکنیم؟ چرا مثلاً این موضوع را به مناظره پایانی نامزدها ربط ندهیم و یا چندین عامل دیگری که میتواند در بین باشد؟
بنابراین به نظر میرسد که یادداشتی با این درجه از اهمیت در نظر نویسنده محترم، باید ابتنای بسیار بیشتری به دادهها و فکتهای قابل راستیآزمایی داشته باشد تا بتوان به آن به عنوان یک تحلیل آموزنده از انتخابات توجه کرد.