حکمران باید تحولات خانواده را بپذیرد

در دوره‌ای که ما الان درگیر خیلی از چالش‌های اقتصادی و اجتماعی هستیم و مادری‌کردن صرفاً مادری در خانه نیست، به چند دلیل باید مشارکت اقتصادی وجود داشته باشد. مادری که با نسل z و تفاوت نسلی مواجهه است، باید علاوه بر وظایف مادری، قطعاً مشارکت علمی و اجتماعی نیز داشته باشد تا بتواند در برابر تحولات در تربیت، خودش را تغییر بدهد و در تدبیر منزل تغییر ایجاد کند.
خانواده به‌عنوان نهاد مهمی که به اندازه تاریخ ایران قدمت دارد، بخش مهمی از سیاست‌گذاری اجتماعی را شامل می‌شود. به همین جهت باید نسبت به اینکه چه نوع سیاست‌هایی برای این نهاد وضع شود، بررسی و تامل جدی صورت گیرد. در واقع یکی از وجوهی که می‌تواند به این سؤال پاسخ دهد، بررسی و تحقیق در خصوص ماهیت خانواده است. تعمیق در ماهیت این نهاد می‌تواند به نوع خاصی از سیاست‌گذاری در این حیطه منجر شود. در همین راستا با ناهید سلیمی – عضو هیئت‌علمی پژوهشکده زن و خانواده – گفت‌‎وگویی داشته‌ایم که در ادامه مشروح آن مقابل دیدگان شماست.

 

خانواده در گذار از سنت به مدرنیته

با توجه به تعریف موجود و شکل خانواده گسترده و هسته‌ای که در تعاریف وجود دارد؛ ما درباره خانواده چه تعریفی می‌توانیم ارائه بدهیم که به‌عنوان مبنای سیاست‌های اجتماعی در کشور قرار بگیرد؟

سلیمی: خانواده گسترده و هسته‌ای، در حقیقت یک شکل اجتماعی از خانواده است. اما باید یک قدم عقب‌تر رفت و در مورد خود نهاد خانواده صحبت کرد، حالا با هرکدام از این اشکال که باشد. در واقع شکل خانواده گسترده و هسته‌ای یک امر پسینی است. ما در خصوص بحث خانواده در حال حاضر با یک ترکیب دوگانه از ساخت‌های ثابت و اعتباری مواجه هستیم. یک دوگانه از صورت و ماهیت سخن می‌گوید. ما به‌خاطر فضا یا روح حاکم بر تمام امور عمومی جامعه‌مان که الان با آن درگیر هستیم این دوگانه را در کشور داریم. دوگانه‌ای از رویکردهای سنتی به معنای رویکردها و گزاره‌های ثابت دینی در کنار مدرنیته و ترتیبات نهادی و این فضای دوگانه که بین منبع مشروعیت ما یعنی آموزه‌های دینی و از بعدی دیگر، ترتیبات نهادی و ماهیت‌های کنشگری که عمیقاً مدرن شده است، یک وضعیت جدیدی از خانواده را برای زیست‌بوم ایرانی تولید کرده‌اند. از سوی دیگر ساخت ثابت و اعتباری، یک چیز اصیل برای خانواده است؛ یعنی این ساختار اعتباری در هر زمان و در هر عصری وجود داشته است.

ساخت ثابت خانواده، به معنای کارکرد خانواده و چیزی است که ما از این نهاد انتظار داریم. منظور ما در اینجا صورت خانواده به‌عنوان چیزی است که ما از خانواده در ظاهر انتظار داریم. این ساخت ثابت را همان سنت‌ها و گزاره‌های دینی و بومی تشکیل می‌دهد. اینکه قانونی و شرعی باشد یا بر اساس دوگانه جنسیتی باشد یا بر اساس نظام زوجیت تعریف شود. کیان خانواده و حفظ ناموس رکن اساسی آن است. این‌ها همه گزاره‌های دینی، بومی و سنتی هستند که ساخت ثابت خانواده را تشکیل می‌دهند. ما در برابر این گزاره‌ها و ساخت‌ها عملاً هیچ‌گونه چرخشی را نه قبول می‌کنیم و نه برمی‌تابیم. حفظ این مبانی در سیاست‌گذاری، هدف و ایده‌‎آل ما است.

از سوی دیگر، ساخت اعتباری قابلیت تغییر، تحول و انطباق با محیط را دارد. یک سری از خصایص خانواده مانند بعضی از حقوق و نقش‌های افراد در خانواده هستند که قابلیت انطباق‌پذیری خانواده را برای ما به وجود می‌آورند. این‌ها در طول زمان اعتباری بودند. یعنی حتی در حوزه دین هم که ما به آن ورود می‌کنیم و تخصیص‌دهنده تمام امور برای ما هست، این‌ها را اعتباری در نظر می‌گیرد. یعنی در فقه و آموزه‌های دینی هم این مسائل اعتباری به‌حساب می‌آیند. برای مثال، نقشی که یک زن به‌عنوان مشارکت‌کننده اجتماعی دارد و یا نقشی که به‌عنوان مشارکت‌کننده اقتصادی در یک برهه زمانی بازی می‌کند، به‌صورت متغیری با نقش‌های مادری و همسری توازن دارد. نقش‌هایی که افراد در طول زمان و در نسبت با تحولات بر عهده می‌گیرند متغیر است و چیز ثابتی نیست.

حال با توجه به تعاریف این دو ساحت، هر چقدر که فضای اجتماعی از دوگانگی دورتر باشد، هم‌افزایی بیشتری بین ساخت اعتباری و ثابت شکل می‎گیرد. مثلاً اگر آموزه‌های دینی ما در ترتیبات نهادی و اجتماعی بیشتر رسوخ کرده باشد، ساخت اعتباری و ثابت خانواده، همگرایی بیشتری خواهند داشت. یعنی همچنان ارتباطات، نقش و عاملیتی که دارند ذیل گزاره‌های دینی تعریف می‌شوند.

 

تعریف نقش‌های جدید برای اعضای خانواده

با توجه به تعاریفی که در ابتدای بحث مطرح کردم، در حال حاضر در جامعه یک تعارضی وجود دارد. یعنی ما خانواده سنتی را داریم که کارکردها و گزاره‌های ثابت خانواده را دارد. اما از سوی دیگر، برخی امور اعتباری خانواده مانند توزیع نقش‌ها در طی زمان تغییر کردند. این صورت الان خانواده ما است. یعنی ما به سمت اجتماعی‌تر شدن و به سمت بعضی از گزاره‌های مدرن حرکت کردیم. ما به سمت برخی از تفاوت‌های نسبی رفتیم که خیلی متأثر از مدرنیته بودند. به‌طوری‌که یک سری مشارکت‌های جدید برای جامعه جدید تولید کرده و خانواده خودش را با آنها انطباق داده است. خانواده‌ای که امروز در قرن بیستم دارد زندگی می‌کند، خودش را با مدرنیته انطباق داده است. برای مثال مشارکت‌های جدیدی را برای زن و مرد تعریف کرده است. در واقع برای حفظ کارکرد ثابت خانواده، تغییراتی در اعتباریات خانواده رخ‌داده است. این خانواده طبیعی و نرمالی است که با آن مواجه هستیم. اگر ما خانواده را دست‌کاری نکنیم، با خانواده‌ای مواجه هستیم که در ساخت ثابت و اعتبارش دچار تعارضاتی هست ولی آن را حل می‌کند.

خانواده توانایی حل مسئله خودش را در طول تاریخ داشته و به همین دلیل حفظ شده است. به همین دلیل پیش‌بینی می‌شود که خانواده در طول تاریخ ادامه خواهد داشت

خانواده توانایی حل مسئله خودش را در طول تاریخ داشته و به همین دلیل حفظ شده است. به همین دلیل پیش‌بینی می‌شود که خانواده در طول تاریخ ادامه خواهد داشت. به‌خاطر اینکه توانایی مدیریت این دوگانه را دارد. یعنی به‌وسیله گزاره‌های اعتباری و ساخت‌های ارتباطی که دارد، خودش را منطبق می‌کند. برای این که آن قسمت ثابت خودش را حفظ کند. مثلاً امر اقتصادی یا تأمین معاش خانواده، جزء امور ثابت است. یعنی خانواده باید بتواند آن آرامش و سکینه را برای فرزندآوری تأمین کند و برای این مهم، باید یک سری امور اقتصادی را کنترل کند. در دوره‌ای که ما الان درگیر خیلی از چالش‌های اقتصادی و اجتماعی هستیم و مادری‌کردن صرفاً مادری در خانه نیست، به چند دلیل باید مشارکت اقتصادی وجود داشته باشد. مادری که با نسل z و تفاوت نسلی مواجهه است، باید علاوه بر وظایف مادری، قطعاً مشارکت علمی و اجتماعی نیز داشته باشد تا بتواند در برابر تحولات در تربیت، خودش را تغییر بدهد و در تدبیر منزل تغییر ایجاد کند. همه این‌ها نیازمند این است که صرفاً در خانه نباشد. خود مادری این را اقتضا می‌کند. یعنی این کارکرد ثابت مادری، نیازمند این است که به سمت دانش‌های جدید حرکت کنند؛ برای اینکه به لحاظ اقتصادی و تربیتی و حفظ ارزش‌های خانواده بتواند خانواده را مدیریت کنند. اینجا جایی است که از بخش اعتباری خانواده استفاده شده است و در برخی از وظایف نقشی خود تغییر می‎‌دهد.

 

یعنی خانواده و افراد آن خودشان به‌صورت ناخودآگاه به سمت این تغییر و تحول پیش میروند؟ در حقیقت این سؤال مطرح می‌شود که در نسبت با دولت، سیاستهای این بخش چه تأثیری در این روند حل مسئله دارد؟

سلیمی: خانواده در عرصه عمومی برای این‌که بتواند این خصلت خودش را حفظ کند، نیاز به ساختار و نیاز به حمایت و هدایت دارد. اینجا همان جایی است که نسبتش با دولت و سیاست‌گذار مشخص می‌شود. اگر دولت و سیاست‌گذار ما این ساخت را که در موردش صحبت کردیم و مثال زدیم، به رسمیت بشناسد، برای خانواده تسهیلگری می‌شود؛ به‌طوری‌که می‌تواند آن گزاره‌ها و کارکردهای ثابت خودش را حفظ کند. اما اگر سیاست‌گذار یا دولت، این ساخت دوگانه را به رسمیت نشناسد، خانواده را یک موجود منفعل و بخشی فرض کند که صرفاً ماهیت ثابت دارد و صرفاً باید تمام ایده من این باشد که این الگو یا کارکرد حفظ شود و خودش هم اصالت و عاملیت نداشته باشد، تبعات مثبتی نخواهد داشت.

 

سیاست‌گذاری اشتباه با تصدی‌گری و مداخله عملیاتی

اتفاقی که امروز با آن درگیر هستیم این است که خانواده ذیل یک نوع از سیاست‌گذاری تصدی‌گرایانه، مداخله‌گر عملیاتی می‌شود؛ به‌طوری‌که صرفاً برای حفظ کارکردهای ثابتش دائماً سیاست‌گذاری می‌کنیم. ما دائم در حال وضع سیاست‌های از بالابه‌پایین و متمرکز ذیل یک الگوی ثابت هستیم. مثلاً من تشخیص می‌دهم که یک الگو از مادری مناسب است. ذیل این الگو خانواده را تعریف می‌کنم و مجبور می‎کنم که طبق آن زیست اجتماعی داشته باشند. این رویکرد تبعات بدی را از جهت طبیعی و تاریخی برای ما دارد؛ یکی اینکه به خانواده اصالت نمی‌دهد. این خانواده، خانواده‌ای می‌شود که کارکردش را نمی‌تواند حفظ کند. بعد از مدتی رابطه‌اش را با دولت در عرصه عمومی نیز از دست می‌دهد. دولت نیز نمی‌تواند با عرصه عمومی تعامل داشته باشد؛ زیرا خانواده ذاتاً باید عامل باشد و وقتی عاملیت از آن گرفته شود، به یک موجودیت عصبانی و منفعل تبدیل می‎شود. وقتی تبدیل به موجودیت عصبانی و منفعل شود، دو رفتار از خود بروز می‌دهد. یک اینکه به‌واسطه ازدست‌دادن تعاملاتش با دولت، مدام در برابر سیاست‌های دولت عصبانی است و مقاومت می‌کند. در برابر سیاست‌های دیگر حتی اگر خوب هم باشد نیز مقاومت می‌کند.

کارکرد ثابت مادری، نیازمند این است که به سمت دانش‌های جدید حرکت کنند؛ برای اینکه به لحاظ اقتصادی و تربیتی و حفظ ارزش‌های خانواده بتواند خانواده را مدیریت کنند.

دیگر اینکه دچار یک نوعی از سیاست‌زدایی می‌شود. به تبع انفعال در عرصه عمومی، مشارکت نیز پایین می‌آید. حتی در جایی که خانواده باید فعالیت داشته باشد و چیزی مانند تربیت را به فعلیت برساند، آن را نیز از دست می‌دهد. به‌طوری‌که دائماً دنبال این است که یک موجودیت خارجی برای این مسئله نیز به او برنامه بدهد که «تو با بچه‌ات امروز چه جوری برخورد کن و فردا چه جوری رفتار داشته باش.» در مدرسه نیز یکی دیگر باید باشد که مدام به خانواده یاد بدهد که چه کار کند. خودش این توانایی فکرکردن و انتقادپذیری را از دست می‌دهد. به تعبیری توانایی تعامل در شبکه خانواده را از دست می‌دهد. دیگر ما اینجا به سمت تورم سیاست‌گذاری می‌رویم. چون خانواده خودش توانایی ندارد، دائماً مسائل جدید تولید می‎شود. مثلاً در روابط بین افراد، مشاوره مطرح می‌شود. به همین شکل در رابطه با فرزندان این راهکار و مشاوره چاره راه می‌شود. بعد از آن در رابطه با جامعه تعمیم پیدا می‌کند. در نهایت خود خانواده می‌شود یک ابژه منفعل برای عرصه عمومی که مدام باید برای همه مسائلش سیاست‌گذاری شود. این خانواده هم یک ویژگی پیدا می‌کند؛ او یک خانواده غرغرو و متوقع می‌شود. اگر ما درگیر بحران‌های اجتماعی و نسل عاصی می‌شویم، دائم این توقع را مطرح می‌کنند که چرا مدرسه نکرد؟ چرا دولت نکرد؟ چرا فرهنگ نکرد؟ هیچ نوک پیکانی به سمت خانواده برنمی‌گردد. یعنی خانواده خودش را نمی‌برد زیر سنگ محک که بگوید که من باید چه می‌کردم؟

در اینجا خانواده هم حق دارد هم حق ندارد. حق دارد به‌خاطر این که در این فضای سیاستی متورم تصدی‌گرایانه، مباشرت‌کننده و مداخله‌گر حداکثری که ما با آن مواجه هستیم، صرفاً ذیل یک الگو کار می‌کند. در نتیجه انطباق‌پذیری خودش را از دست داده است. تحول‌پذیری خود را از دست داده و نسبت به حاکمیت غرغرو می‎شود و همیشه متوقع است. ولی حالا اینکه خودت چه کار باید می‌کردی، به حاشیه می‌رود. توانایی حل مسئله از خانواده گرفته می‌شود. این اتفاقی است که امروز در حوزه سیاست‌گذاری برای خانواده رخ‌داده است.

ما هدفمان حفظ کارکردهای خانواده بود. برای حفظ کارکردهای خانواده یک الگوی ثابت از خانواده را گرفتیم و مدام این را در قالب سیاست‌های مختلف به خانواده القا کردیم. برای مثال، سیاست ما حمایت از مادری است. روح حاکم بر سیاست‌های خانواده را مادری در خانه قرار دادیم. یا مردان را صرفاً کنشگر اقتصادی گذاشتیم؛ در صورتی که خانواده جدید از این‌ها دارد عبور می‌کند. ما شاهد خانواده‌هایی هستیم که از این الگوی سابق عبور کرده و خودش دارد به حل مسئله می‌رسد. مثلاً خود خانواده و مخصوصاً مرد، مشارکت اقتصادی و اجتماعی زن و الزاماتش را به رسمیت شناختند و برای آن تسهیلگری می‌کنند. امروز نقش‌های جدید برای مرد تعریف شده است و پدرانگی با مختصات جدیدی شکل یافته است. ما باید این را به رسمیت بشناسیم تا بتوانیم به سمت تسهیلگری برای اینکه خانواده را در مسیر این حل مسئله پشتیبانی کرد، حرکت کنیم.

 

منطق خانواده جدید را به رسمیت بشناسیم

سیاست‌گذاری ایده‌آل و درست در این زمینه چه ویژگی‌هایی دارد؟

سلیمی: ایده ما در مورد سیاست‌گذاری خانواده این است که ما این ساخت و منطق خانواده را به رسمیت بشناسیم و در جهت حمایت از خانواده در حل مسئله تسهیلگری کنیم. باید یک مقداری از حیطه خانواده و دخالت در آن کم کنیم. صرفاً کارکردهای ثابت خانواده برایمان مهم باشد. وقتی می‌بینیم که خانواده این کارکردها را حفظ می‌کند و برای آن راه‌حل‌های جدید می‌دهد که یک سری نقش‌های جدید هستند و تعاملات جدید برقرار می‌کند، در همین حد به رسمیت بشناسیم و خانواده را راحت بگذاریم. ولی به سمت حمایت از این خانواده هم برویم.

 

شاید وقتی که این ایده را ارائه بدهیم، به یک سری از آمارهایی که در حوزه خانواده وجود دارد، استناد شود. مثلاً استناد شود که این کارکردها را از دنیای مدرن گرفته و تغییر داده و نتیجه‌اش این شده که آمار طلاق یا میانگین سن ازدواج افزایش پیدا کرده است. شاید این کارکردها دارد خانواده را به خطر میاندازد. این استنادها ممکن است در فضای سیاست‌گذاری مطرح شود و بگویند به این دلیل ما باید یک مداخله‌ای بکنیم. یا حتی مثلاً در سخنرانی‌های مذهبی هم ما داریم می‌بینیم که میگویند که اگر زن شاغل بشود و استقلال مالی پیدا بکند، دیگر اقتدار مرد از بین می‌رود و ممکن است که کیان خانواده متزلزل شود یا در تربیت فرزندان اثر سوء داشته باشد. به همین دلیل مثلاً ما باید مداخله کنیم و به این گزاره‌ها و آمارها هم استناد می‌کنند.

اتفاقی که امروز با آن درگیر هستیم این است که خانواده ذیل یک نوع از سیاست‌گذاری تصدی‌گرایانه، مداخله‌گر عملیاتی می‌شود.

سلیمی: دقیقاً حرف ما همین است. مگر ما نمی‌گوییم که یکی از کارکردهای خانواده محبت و مودت هست و باید با سیاست‌گذاری آن را حفظ کرد. اتفاقاً، این نوعِ سیاست‌گذاری ما را تعیین می‌کند و ما از کارکردهای اصلی خانواده هیچ‌وقت عقب نمی‌نشینیم. حفظ خانواده و محکم و استوار بودن خانواده همیشه برای سیاست‌گذار در حالت ایده‌آل باید مهم باشد. اما نوع مواجه برای این حفظ باید تعیین شود. من اگر به طلاق به‌عنوان یک پدیده بدون هیچ‌گونه بستر و زمینه نگاه کنم، این درست نیست. این اتفاقی است که امروز در سیاست‌گذاری ما افتاده است. یعنی در راستای جلوگیری و کاهش طلاق صرفاً به خود این پدیده نگاه می‌شود و با تورم مقررات و قانون مواجه شده‌ایم. پسینی به طلاق نگاه می‌کنیم و پیشینی و پیشگیرانه به طلاق نگاه نمی‌کنیم. چه عواملی منجر به طلاق شده است؟ همین که خانواده منفعل شده، منجر به طلاق می‌شود.

الان خیلی از اتفاقات که حول‌وحوش طلاق می‌افتد به همین دلیل است که خانواده نتوانسته آن توازن اقتصادی و توازن نقش‌ها را مدیریت کند و در تربیت فرزند منفعل مانده است. به همین جهت خانواده خسته است. اولین اتفاقی که می‌افتد این است که آدم‌ها فکر می‌کنند از همدیگر خسته هستند. نمی‌دانند که در واقع از این فرایند و ماهیت ساختاری که گیر افتادند و این نسبتی که بین خانواده و حکمرانی هست خسته هستند. بعضاً طلاق و یا تجرد قطعی رخ می‎دهد. ما نمی‌دانیم این‌ها ذیل آن اقدامات قبلی ما هستند. فکر می‌کنیم که حل این معضلات یعنی مداخله دوباره و مجدد و بیشتر از قبل در حوزه خانواده که صرفاً با دخالت در مهریه یا امور مدنی و کیفری خانواده، می‌خواهیم مشکل طلاق حل شود. اتفاقاً این‌ها خودش دوباره مداخله مجدد تولیدکردن است.

 

راهکارهای فعلی، صرفاً مسکّن هستند!

امروز نقش‌های جدید برای مرد تعریف شده است و پدرانگی با مختصات جدیدی شکل یافته است.

همان‌طور که عرض کردم، خانواده قابلیت انعطاف دارد. با این سیالیت، کارکردهای ثابت خودش را حفظ می‌کند. یعنی اینکه از همین آمارها جلوگیری می‌کند. پس ما اگر به‌صورت پیشینی و پیشگیرانه وارد عرصه خانواده و نسبتش با حوزه عمومی و با سایر حوزه‌ها بشویم، می‎توانیم از این پدیده‌های منفی که در مورد خانواده با آنها مواجه هستیم را پیشگیری کنیم. حداقل می‌توانیم این رویکرد را در روح حاکم بر تعاملات و سیاست‌گذاری و حکمرانی قرار دهیم. با استخراج یک سری از منطق‌های جدید، مدل‌های جدید این مسئله را حل کنیم. اولین قدم هم این است که این پدیده‌ها را به رسمیت بشناسیم و درباره آن صحبت کنیم. نه اینکه مسئله و بحران ایجاد شود و سپس برای آن دنبال راه‌حل باشیم. این‌ها صرفاً مسکن هستند.

اگر به افرادی که بالقوه در معرض طلاق هستند فکر کنیم و آنجا مدیریت کنیم، مجبور نمی‎شویم که در همان موقع طلاق وارد عمل شویم و بخواهیم در آنجا مدیریت کنیم. در مورد پایین آمدن آمار ازدواج هم می‌توانیم همین را بگوییم. ببینید اگر من خانواده را بخشی ببینم در کنار بخش‌های دیگر که کار خودش را می‌کند و حالا یک سطحی از مداخله را برای آن داشته باشم و هیچ‌گونه عاملیتی ندهم، با تمام این پدیده‌هایی که شما اسم بردید قطعاً مواجه خواهد شد. اگر سیستم خانوادگی افراد یا شبکه خانواده را در حوزه‌های دیگر نبینیم و خانواده به‌صورت فرابخشی دیده نشود، همه این پدیده‌هایی که گفتید پیش می‏‌آید.

دیدگاهتان را بنویسید