آمریکا بچه‌مدرسه‌ای‌ها را دوست ندارد!

اقدامات ریاضتی دولت‌های آمریکا و عدم اختصاص بودجه برای بازسازی مدارس دولتی در این کشور وضعیت بسیار اسفناکی را رقم زده است؛ وضعیتی که آسیب‌پذیرترین قشر جامعه آمریکا یعنی سیاهان و رنگین‌پوستان بیشتر از آن صدمه می‌بینند.
«جاناتان کوزول» برنده جایزه ملی کتاب آمریکا، جایزه کتاب «رابرت اف کندی» و نویسنده کتاب بلندآوازه «نابرابری‌های وحشی: کودکان در مدرسه‌های آمریکا» در سال ۱۹۹۱ است. از آن زمان تاکنون از وی بیش از ۱۵ عنوان کتاب منتشر شده است. او یکی از شناخته‌شده‌ترین منتقدان نابرابری در بودجه آموزش‌وپرورش دولتی آمریکا است. «جاناتان کوزول» در آثار خود که درباره نابرابری آموزشی نوشته، شرایط بسیار فاجعه باری را توصیف می‌کند که کودکان در مدارس دولتی آمریکا تحت آن شرایط آموزش می‌بینند. «کوزول» با بازدید از کلاس‌های درس مدرسه‌های دولتی در سراسر آمریکا و گفت‌وگو با بچه‌ها، آموزگاران، والدین، مدیران مدارس و سیاستمداران، موشکافانه این شرایط را مستند کرده است. کتاب «مایه شرم ملت: بازگشت آپارتاید آموزش مدرسه‌ای در آمریکا» که از وی در سال ۲۰۰۵ منتشر شده است، کیفرخواستی تکان‌دهنده از وضعیت مدارس دولتی آمریکا است؛ وضعیتی که خانواده‌های فقیر و رنگین‌پوست آمریکا بیشتر از آن رنج می‌برند. وی در یادداشت جدیدی که مجله آمریکایی «The nation» آن را منتشر کرده است، توصیف بسیار وحشتناکی از مدارس دولتی آمریکا ارائه می‌دهد؛ مدرسه‌هایی که مخروبه شده‌اند، امکانات اولیه به‌دردبخور همچون سرویس بهداشتی، سیستم‌های گرمایشی و سرمایشی و آزمایشگاه مجهز ندارند و دیوار کلاس‌هایشان در حال فروریختن است. وی در این یادداشت تأکید می‌کند «اقدامات ریاضتی دولت‌های آمریکا و عدم اختصاص بودجه برای بازسازی مدارس دولتی در این کشور وضعیت بسیار اسفناکی را رقم زده است؛ وضعیتی که آسیب‌پذیرترین قشر جامعه آمریکا یعنی سیاهان و رنگین‌پوستان بیشتر از آن صدمه می‌بینند.»

 مدارس مخروبه

یک مدرسه ابتدایی در محله «دورچستر» بوستون وجود دارد که نام دکتر «مارتین لوتر کینگ جونیور» را یدک می‌کشد. این یک بنای قدیمی و فرسوده است که در سال ۱۹۳۷ ساخته شده و در اصل به نام یکی از مسئولان سابق مدرسه نام‌گذاری شده بود. در سال ۱۹۶۵، دکتر «مارتین لوتر کینگ» روی پله‌های جلویی ساختمان مدرسه ایستاد و از طریق بلندگو با جمعی از والدین و شخصیت‌های مذهبی که رهبری مبارزات ضد نژادپرستی را بر عهده داشتند صحبت کرد. سه سال بعد، پس از ترور او در آوریل ۱۹۶۸، این مدرسه به افتخار او تغییر نام داد.

اما راجع به این مدرسه، موارد کنایه‌آمیز بسیار است. این مدرسه ۵۰۰ دانش‌آموز داشت. مدیر مدرسه در سال ۲۰۱۹ به خود من گفت که از این تعداد، تنها ۱۲ دانش‌آموز سفیدپوست هستند. از نظر آکادمیک، این مدرسه در بین مدارس دولتی ابتدایی و متوسطه در «ماساچوست» در ۱۰ درصد پایین‌ترین سطح ممکن قرار داشت. ساختمان مدرسه که من از آن بازدید کردم وضعیت خرابی داشت. سقف برخی کلاس‌ها سوراخ بود و رنگ دیوارها رفته بود. آزمایشگاه مدرسه قدیمی بود و تجهیزات آزمایشگاهی روی میزها نبود. کلاس‌ها بسیار فشرده بود. یکی از دانش‌آموزان دختر سیاه‌پوست که قد بلندی داشت و با تلفن همراهش بازی می‌کرد، با لبخندی دوستانه اما طعنه‌آمیز رو به من کرد؛ شانه‌هایش را بالا انداخت، دست‌هایش را دراز کرد و گویی می‌خواست بگوید: «این وضعیتی است که ما به آن عادت داریم.»

مدارس دولتی آمریکا مخروبه شده‌اند، امکانات اولیه به‌دردبخور همچون سرویس بهداشتی، سیستم‌های گرمایشی و سرمایشی و آزمایشگاه مجهز ندارند و دیوار کلاس‌هایشان در حال فروریختن است.

رتبه علمی ضعیف مدرسه برای من تعجب‌آور نبود، اما پوسیدگی فیزیکی در ساختمانی که برای احترام به دکتر «مارتین لوتر کینگ» ساخته شده بود در حافظه من ماندگار شد. سایر مدارس «بوستون» نیز در وضعیت بدتری قرار داشتند. حمام‌های کثیف، سینک‌هایی با شیرهای شکسته و بدون آب گرم، توالت‌هایی که سیفون نداشتند و سرویس‌های بهداشتی بدون دستمال توالت یک مشکل رایج بود. در یکی از مدارس در جنوب بوستون – جایی که ۹۰ درصد از کودکان آن سیاه‌پوست یا با تبار لاتین هستند، یک دانش‌آموز ۱۱ساله به خبرنگار روزنامه «بوستون گلوب» گفت که از رفتن به دستشویی اجتناب می‌کند، زیرا آنها بسیار کثیف و حال به هم زن هستند! به گفته این دانش‌آموز، وی نوعی بازی برای خود اختراع کرده بود تا حواس خود را هنگامی که مجبور به ادرارکردن بود پرت کند. او گفت: «یک روز این کار جواب نداد و مجبور شدم برای تعویض لباس به دفتر مدرسه بروم.»

معلمان شهرهای دیگر آمریکا از مدارسی به من می‌گویند که سیستم سرمایشی به‌دردبخور ندارند و گاهی مجبورند دانش‌آموزان خود را در روزهای بسیار گرم و شرجی به خانه بفرستند. در برخی از همان حوزه‌های آموزشی که ساخت‌وساز و تعمیر آن برای دهه‌ها به تعویق افتاده است، سیستم‌های گرمایشی در سرمای زمستان از کار افتاده و خراب شده‌اند. «CBS News» گزارش داد که در «بالتیمور»، معلمان عکس‌هایی از کودکانی که در کلاس‌های یخ‌زده جمع شده بودند را در حالی که کت و دستکش به دست داشتند، منتشر کردند در حالی که سیستم گرمایشی کلاس خراب بود.

«راشل کوهن» – روزنامه‌نگار – در یادداشتی برای واشنگتن‌پست در سال ۲۰۱۸ به این مسئله اشاره کرد که مدارس دولتی در ایالات متحده به طور متوسط ۴۵ سال عمر دارند و در شهرهای صنعتی سابق، معمولاً بسیار قدیمی‌تر هستند. کوهن نوشت: «آخرین باری که کنگره آمریکا در مورد هزینه‌های زیرساختی مدارس بحث کرد، در سال ۲۰۰۹ بود؛ زمانی که بودجه ساخت مدارس در ابتدا در «طرح بهبود و سرمایه‌گذاری مجدد» اوباما معروف به «بسته تشویقی» گنجانده شد. اما زمانی که رئیس‌جمهور متوجه شد که نمی‌تواند حتی حداقل حمایت جمهوری‌خواهان را به دست آورد، این آیتم از توافق کم شد.» بیش از یک دهه بعد، لایحه زیرساختی که کنگره در نوامبر ۲۰۲۱ تصویب کرد، هنوز شامل بودجه برای مدارس نمی‌شد و لایحه «بازسازی بهتر» بایدن برای ساخت مدارس بهتر، اگر چه در اصل شامل بودجه برای ساخت مدارس جدید و نوسازی مدارس قدیمی بود، اما زمانی که محافظه‌کاران کنگره آن را رد کردند، از روی میز برداشته شد. تا پاییز سال ۲۰۲۲، میانگین سن یک مدرسه دولتی به نزدیک به ۵۰ سال افزایش یافته بود.

مشکلی به نام سرب در مدارس

تعداد نگران‌کننده‌ای از این مدارس قدیمی صرفاً مکان‌های غیرجذاب و آزاردهنده با مشکلات گرمایشی و سرمایشی نیستند؛ آن‌ها همچنین معمولاً گرفتار رنگ سربی هستند که از دیوارها و سقف‌ها فرو می‌ریزد. اثرات نامطلوب استنشاق یا جویدن تراشه‌های رنگ سربی بر رشد مغزی کودک معمولاً برگشت‌ناپذیر است. در سال ۱۹۷۹، یک مطالعه گسترده در دانشکده پزشکی هاروارد به ما در مورد تأثیر حتی سطوح پایین قرارگرفتن در معرض سرب بر توانایی‌های شناختی کودکان هشدار داد و از اوایل دهه ۱۹۹۰، بیش از ۶۰۰۰ مطالعه، این یافته‌ها را تقویت کردند. اما علی‌رغم ادبیات پزشکی قانع‌کننده‌ای که این خطرات را مشخص می‌کند، آلودگی سربی در بسیاری از مدارس همچنان وجود دارد. مطالعه‌ای در مورد خطرات زیست‌محیطی در ناحیه کلمبیا که توسط آکادمی ملی پزشکی در سال ۲۰۱۷ منتشر شد، میزان قرارگرفتن در معرض رنگ سرب و اثرات آن را بر کودکان در منطقه و سایر نقاط کشور مورد بررسی قرار داد. این مطالعه اشاره کرد که قانون فدرال تصویب شده در سال ۲۰۰۸ «وجود رنگ سربی را در همه خانه‌های مسکونی و در ساختمان‌هایی که کودکان در آن هستند و آنجا قبل از سال ۱۹۷۸ ساخته شده‌اند، غیرقانونی کرده است.» همان‌طور که در بالا اشاره شد، مدارس دولتی پیش از آن تاریخ ساخته شده بودند.

بیش از ۵۰ سال از عمر مدارس دولتی آمریکا می‌گذرد و اکثر آنها مخروبه شده‌اند و این در حالی است که بودجه‌ای برای بازسازی این مدارس در نظر گرفته نمی‌شود.

اما اجرای قانون اغلب در سطوح ایالتی و محلی با مانع یا مقاومت مواجه شده است و هیچ مقررات فدرالی ایالت‌ها را مجبور به آزمایش سرب در مدارس دولتی نمی‌کند. در سال ۲۰۱۴، شش سال پس از تصویب این قانون بدون ضمانت اجرا، بنیاد غیرانتفاعی «رهبری ایمن آمریکا» متوجه شد که خطرات سرب در مدارس دولتی این کشور هنوز در محله‌های قدیمی شهری که مورد بررسی قرار گرفته‌اند، بسیار قابل‌توجه است. در همین جوامع، همچنین احتمال زیادی وجود دارد که کودکان در خانه‌های فرسوده و آلوده به سرب زندگی کنند. به گفته مراکز کنترل بیماری‌ها، دیگر سازمان‌های دولتی و منابع مستقل مختلف، اثر ترکیبی این عوامل یعنی مدارس و خانه‌های ناایمن، در طول تاریخ بیش‌ترین عوارض را بر کودکان رنگین‌پوست داشته است. همان‌طور که «هلث لاین» در سال ۲۰۲۲ اشاره کرد، «بیشتر خانواده‌هایی که هر ساله در معرض خطر مسمومیت با سرب قرار دارند، خانواده‌های سیاه‌پوست هستند». نشریه مراقبت‌های بهداشتی این موضوع را به صراحت بیان کرده است: «شیوع فزاینده مسمومیت با سرب در جوامع سیاه‌پوست، به‌ویژه در کودکان سیاه‌پوست، نمونه‌ای بی چون و چرا از نژادپرستی زیست‌محیطی است.»

علاوه بر این، سرب نه تنها در دیوارها و سقف‌های مدارس دولتی آمریکا وجود دارد و خطراتی برای دانش‌آموزان هنگامی که نفس می‌کشند به همراه دارد، بلکه سرب در آبی که کودکان می‌نوشند نیز وجود دارد. سرب و سایر سموم در منابع آب و یا در لوله‌های سربی یا مسی قدیمی در سیستم لوله‌کشی دیده شده است. در برخی از شهرها، قرارگرفتن کودکان در معرض مسمومیت با رنگ سرب تا زمانی که یک کودک یا گروهی از کودکان آن‌قدر بیمار نشوند که در بیمارستان بستری شوند، موردتوجه قرار نگرفته است.

تنبیه برای بی‌گناهان

روزنامه «فیلادلفیا اینکوایرر»  در یک گزارش مفصل و مستند با عنوان «شهر سمی» که در سال ۲۰۱۸ منتشر شد، سناریویی از «مدارس کثیف و شرایط ناامن»، «سطوحی از رنگ پوسته‌پوسته‌شده و احتمالاً حاوی سرب» و «سطوح خطرناکی از الیاف آزبست سرطان‌زا» ناشی از «عایق لوله‌های فرسوده، سقف‌های فرسوده و کاشی‌های شکسته در کف» را توصیف کرد. این روزنامه گزارش داد که علی‌رغم آگاهی از این خطرات، مدارس آن را برای والدین کودکان، کم‌اهمیت جلوه می‌دهند.

مطالعات نشان می‌دهد که اثر سرب در مدارس دولتی آمریکا که بسیار قدیمی هستند تأثیرات جبران‌ناپذیری بر رشد مغزی کودکان دارد.

در یکی از مدارس ابتدایی، جایی که تراشه‌های رنگ از سقف کلاس اول روی میز کودکی افتاده بود، کودک ۶ساله که می‌ترسید از روی صندلی بلند شود و تراشه‌های رنگ را در سطل زباله بیندازد، آنها را در دهانش گذاشت و بلعید. مدتی نگذشت که تأثیرات آن بر رفتار این دانش‌آموز آشکار شد. معلم شروع به سرزنش وی کرد و کد «منطقه قرمز» – یک کد شرم‌آور برای تنبیه کودکان – را به او اختصاص داد؛ چرا که او داشت خارج از نوبت صحبت می‌کرد یا آن‌قدر بی‌قرار می‌شد که نمی‌توانست روی صندلی‌اش بماند. به گفته والدین این کودک، او در عرض یک ماه دچار «نوسانات خلقی» شده بود و معده درد مکرر داشت و نمی‌توانست جملات خود را به پایان برساند. در این گزارش آمده است: «یک ماه بعد او در بیمارستان بستری شد. میزان سرب موجود در خون او، به‌مراتب بیشتر از سطحی بود که پزشکان نگران آسیب دائمی به مغز بودند.»

متأسفانه، شرمسار کردن یا تنبیه کودکان به‌خاطر آسیبی که به آن‌ها وارد کرده‌ایم، پدیده جدیدی نیست. در طول مبارزات حقوق مدنی در بوستون در اواخر دهه ۱۹۶۰، یکی از مربیان من، «ویلیام رایان» که روان‌شناس بود، اصطلاح «مقصر جلوه‌دادن قربانی» را ابداع کرد تا نشان دهد چگونه افراد رنگین‌پوست را به‌خاطر آسیب‌ها و رنج‌هایی اجتماعی که دیگران به آنها تحمیل کرده‌اند مقصر نشان می‌دهند. او بعداً از این عبارت به‌عنوان نامِ کتاب بسیار مهمی که در سال ۱۹۷۱ منتشر کرد استفاده کرد. قراردادن کودک در موضع شرمساری به منظور کنترل عواقب رفتاری محیط سمی که کودک را در آن قرار داده‌ایم، نمونه‌ای گویا از سرزنش قربانی برای گناهان جامعه ما است.

بازسازی مدارس؛ شاید وقتی دیگر

رهبران ایالت‌ها و شهرها به والدین ساکن در محله‌های فقیرنشین می‌گویند که با نگرانی‌هایشان در مورد وجود سرب و سایر سموم و همچنین خطرات دیگر در مدارس فرزندانشان همدردی می‌کنند، اما فعلاً نمی‌توانند برای این نگرانی‌ها کاری کنند، آنها معمولاً ادعا می‌کنند که دستشان به دلیل کمبود منابع مالی بسته است. گاهی اوقات، این ادعا واقعاً درست است. زمانی که اقتصاد محلی دچار افت شدید ناگهانی می‌شود، شهرها مجبور می‌شوند بازسازی مدارس را برای مدتی به تعویق بیندازند و همچنین بودجه معمول مدارس خود را کاهش دهند. به والدین گفته می‌شود که وقتی اقتصاد بهبود یابد، بودجه موردنیاز برای بازسازی مدارس تخصیص داده خواهد شد اما معمولاً این ادعا درست نیست. همان‌طور که به خوبی می‌دانیم، زمانی که «بودجه‌های ریاضتی» وضع شد، معمولاً مدت‌ها پس از هر مرحله‌ای که بتوان آن‌ها را به طور منطقی توجیه کرد، این بودجه‌ها دست‌نخورده باقی می‌مانند. به‌عنوان‌مثال، در دهه ۱۹۷۰، یک رکود بزرگ ملی وجود داشت. در شهر نیویورک، یک طرح اضطراری اجرا شد که خواستار کاهش شدید بودجه مدارس بود؛ اما در اواخر سال ۱۹۹۹، زمانی که اقتصاد در حال شکوفایی بود و میلیونرها و میلیاردرهای تازه‌متولدشده در صفحات اجتماعی مطبوعات محلی جشن گرفته می‌گرفتند، من در حال قدم‌زدن در مدارس دولتی در برخی از فقیرترین بخش‌های محله «برانکس» در نیویورک بودم که همه آن‌ها به اندازه زمانی که من برای اولین‌بار آن مدارس را در ۱۰ سال قبل در کتاب «نابرابری‌های وحشیانه» توصیف کردم، متروکه بودند.

در این زمان، هیچ کمبودی در شهر نیویورک وجود نداشت. این در سال‌هایی بود که کلوب‌ها و رستوران‌های مد روز و بوتیک‌ها و هتل‌های جدید و فروشگاه‌های زیبا با نام‌های معروف در منهتن رونق داشتند. توسعه‌دهندگانی مثل دونالد ترامپ برای خودشان و ثروت‌هایی که به دست آورده بودند، جشن‌های پر زرق و برقی برپا می‌کردند، در حالی که بچه‌های مدارسی که من به آن‌ها سر می‌زدم، گویی طردشدگان نظم اجتماعی شهر نیویورک بودند.

وعده‌هایی از جنس فریب

با آمدن و رفتن بحران‌های اقتصادی، این الگو در سایر ایالت‌ها و شهرها تکرار می‌شود. در پی رکود اقتصادی ۲۰۰۷-۲۰۰۹، بودجه برای ساخت‌وساز و تعمیر مدارس دولتی یک بار دیگر کاهش یافت. در طول سال‌های بعدی، این کاهش بودجه تنها به طور جزئی و با اکراه تغییر کرد و کاهش‌های بیشتر از سالی به سال دیگر – صرف‌نظر از وضعیت اقتصادی – ادامه یافته است. هنگامی که کووید ۱۹ در سال ۲۰۲۰ شیوع پیدا کرد؛ بحرانی به بحران‌های قبلی اضافه شد؛ زیرا مدارس قدیمی که ساخت‌وساز و تعمیر آنها به تعویق افتاده بود و سیستم تهویه درستی هم نداشتند، باید به اندازه کافی برای بازگشت کودکان به مدارس، ایمن می‌شدند.

رهبران آمریکا به والدین ساکن در محله‌های فقیرنشین می‌گویند که با نگرانی‌هایشان در مورد وجود سرب و سایر سموم و همچنین خطرات دیگر در مدارس فرزندانشان همدردی می‌کنند، اما فعلاً به دلیل کمبود بودجه نمی‌توانند برای این نگرانی‌ها کاری کنند.

در مدارس دولتی بوستون – که بیش از نیمی از آنها ۸۰ سال قبل ساخته شده بودند – هیچ‌گاه بودجه کافی وجود نداشت. آخرین دور مهم ساخت مدرسه در دهه ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ انجام شد. در سال ۲۰۱۳، زمانی که «مارتی والش» – شهردار پرشور شهر – برای انتخابات رقابت می‌کرد، او یک تعهد انتخاباتی برای اختصاص یک میلیارد دلار برای نوسازی و ساخت‌وساز مدارس داد. سه سال بعد، وعده‌اش عملی نشد، پس او دوباره وعده داد که این بودجه را تخصیص خواهد داد. همان‌طور که معمولاً در این‌گونه موارد اتفاق می‌افتد، او به مشاورانش مراجعه می‌کند تا «توصیه‌هایی» برای برنامه‌ریزی مالی و بودجه ارائه دهند تا تعمیرات لازم یا ساخت‌وساز مدارس جدید ممکن شود. برنامه توصیه شده از سوی مشاوران، پس از تصویب نهایی به شهرداری اجازه می‌داد تا ۱۰ سال دیگر برای نوسازی یا ساخت ده‌ها مدرسه اقدام کند که البته هیچ فایده‌ای برای کودکانی که سال مهدکودک خود را آغاز کرده‌اند نخواهد داشت. رسم مراجعه به مشاوران یا کمیسیونی برای بررسی مشکل کمبود بودجه به جای اختصاص بودجه برای ریشه‌کن‌کردن مشکل، یک اقدام قدیمی و تمرین شده از سوی سیاستمدارانی است که به طور قابل‌پیش‌بینی، به نفع خود نمی‌بینند که از طریق افزایش مالیات بر شرکت‌ها و ثروتمندان، درآمد موردنیاز خود را به دست آورند. مردم فقیر، به‌ویژه در جوامع اقلیت، تقریباً هرگز قدرت تغییر این اولویت‌ها را ندارند.

محروم‌کردن کودکان از حق مدرسه رفتن در جوامع متمدن، تنها راهی نیست که در آن کمبود بودجه، ذهنیت کودکان را آلوده و افق‌های یادگیری آن‌ها را محدود کرده است. کاهش بودجه همچنین منجر به کاهش‌های مکرر در نیروی آموزشی مثل معلمان کم‌تر یا کلاس‌های بزرگ‌تر شده است. از جمله جلوه‌های این شرایط، اخراج معلمان هنر و موسیقی و همچنین کتابداران مدارس است. از دست دادن کتابداران مدارس و کتابخانه‌ها به طور گسترده در گزارش‌های رسانه‌ای مربیان و در نظرسنجی‌های دولتی موردتوجه قرار گرفته است. در شهر نیویورک، تعداد کتابداران مدارس از نزدیک به ۱۵۰۰ نفر در سال ۲۰۰۵ به ۴۵۰ نفر در سال ۲۰۲۲ کاهش یافت؛ یعنی تقریباً برای بیش از ۲۰۰۰ دانش‌آموز، یک کتابدار وجود داشت. همچنین در لس‌آنجلس، در سال ۲۰۲۲، یک کتابدار مدرسه برای تقریباً ۳۳۰۰ دانش‌آموز وجود داشت. در بوستون، یک کتابدار مدرسه برای ۳۵۰۰ دانش‌آموز در مقایسه با یک کتابدار برای ۶۰۰ دانش‌آموز در حومه «نیوتن» و یک کتابدار برای حدود ۳۰۰ نفر در «کمبریج» وجود داشت. در شیکاگو، بر اساس گزارشی که توسط «شیکاگو سان تایمز» در سال ۲۰۲۲ منتشر شد، تنها ۱۰ درصد از مدارسی که کودکان سیاه‌پوست بیشترین نسبت جمعیت دانش‌آموزی آن را تشکیل می‌دهند، هنوز کتابدار مدرسه دارند.

همه برابرند؛ سفیدپوست‌ها برابرتر!

مناطق مرفه و عمدتاً سفیدپوست حومه‌نشین آمریکا – در صورت تمایل – می‌توانند کمبود بودجه ایالتی و فدرال را با جمع‌آوری پول به‌صورت خصوصی یا با صدور اوراق قرضه برای یک هدف خاص، یا با رأی به افزایش مالیات بر خانه‌ها و املاک خود و استفاده از این بودجه‌ها جبران کنند. آنها همچنین می‌توانند یک کتابخانه زیبا بسازند و یک کتابدار استخدام کنند؛ یا بسته به نیاز فرزندانشان، می‌توانند روان‌شناس و مشاور مدرسه را برای کلاس‌های ابتدایی استخدام کنند. اضافه‌کردن این منابع و محدودکردن اندازه کلاس می‌تواند به کاهش فشار وارد شده بر معلمان کمک کند تا نشاط دانش‌آموزان در محیط مدرسه حفظ شود. در مقابل، در مدارس درون‌شهری با بودجه کم، معلمان بیش از حد تحت‌فشار هستند تا نشاط کودکان را سرکوب کنند، آن‌ها را در صندلی‌هایشان ساکت و بی‌حرکت نگهدارند و در تعامل با آنها سخت‌گیری کنند. به این دلایل، ریاضت در تأمین مالی، به طور فزاینده‌ای به ریاضت در شیوه‌های آموزشی و خشک‌شدن ناخوشایند شخصیت معلمان منجر شده است؛ معلمانی که اغلب مجبور به گذراندن دوره‌های آموزشی به‌منظور توسعه حضور غیرطبیعی و سخت‌گیرانه در کلاس هستند.

عمل وحشیانه تنبیه بدنی هنوز هم در تقریباً نیمی از ایالت‌های آمریکا مجاز است و طبق قانون لغو نشده است.

هشداردادن به یک کودک نابالغ و باهوش کلاس ششم یا تهدید او به بازداشت که از سرکوب روحیه مستقل خود امتناع می‌ورزد، بدترین مجازاتی است که کودکان با آن مواجه می‌شوند. برخی از پروتکل‌های سخت‌گیرانه‌تر برای تنبیه کودک در صورتی که رویکردهای ملایم‌تر جواب ندهد، مثل استفاده از اتاق‌های بسته یا پاروهای چوبی برای تنبیه کودکان و وارد کردن درد جسمی به آنها وجود دارد. عمل وحشیانه تنبیه بدنی هنوز هم در تقریباً نیمی از ایالت‌های آمریکا مجاز است و طبق قانون لغو نشده است.

در سال‌های اخیر، ما همچنین شاهد افزایش رویه بی‌رحمانه مراجعه به پلیس برای بازداشت و بیرون بردن یک کودک بدرفتار در سنین کلاس اول یا دوم بوده‌ایم. همان‌طور که در مورد قرارگرفتن در معرض سم سرب، نابرابری‌های نژادی به خوبی در مطالعات صورت‌گرفته خود را نشان می‌دهد، در مورد تنبیه کودکان در مدارس نیز دانش‌آموزان سیاه‌پوست و رنگین‌پوست بیشتر در معرض تنبیه و دستگیری قرار می‌گیرند. مطالعه‌ای که توسط مرکز حقوقی «جورج تاون» در مورد فقر و نابرابری انجام شده است، نشان می‌دهد که دختران سیاه‌پوست جوان ۳.۶ برابر بیشتر از دختران سفیدپوست هم سن در مدارس خود دستگیر می‌شوند.

یک سؤال؛ با تکیه بر مداخله پلیس به جای استخدام چند فرد عاقل و دلسوز برای کمک به آرامش کودک در زمان آشفتگی درونی که ممکن است برای مدت کوتاهی سرعت آموزش کلاس را مختل کند، واقعاً چقدر پول پس‌انداز می‌کنیم؟ خرج‌کردن پول برای یک مشاور همدل یا یک روان‌شناس مدرسه تمام‌وقت که فردی عاقل و دلسوز است، اغلب به‌عنوان یک کار تجملاتی در نظر گرفته می‌شود که در هر صورت، حوزه آموزشی نمی‌تواند از عهده آن برآید.

تکرار دروغ بزرگ مضیقه مالی

باید گفت که ریاضت در بودجه آموزش‌وپرورش به کودکان خانواده‌های کم‌توان ما نیز آسیب می‌رساند، آن هم قبل از اینکه به اندازه کافی بزرگ شوند تا وارد مدارس دولتی شوند. امتناع قاطعانه رهبران کشور ما از اجرای وعده پیش‌دبستانی سراسری – وعده‌ای که ده‌ها سال قبل توسط نامزدهای دموکرات ریاست‌جمهوری در مبارزات انتخاباتی آنها داده شده است – نمونه دیگری از بهایی است که کودکان برای افسانه مضیقه مالی پرداخته‌اند. بیش از ۱ میلیون کودک واجد شرایط هنوز نمی‌توانند از مزایای برنامه فدرال «رویش» بهره‌مند شوند. برنامه‌های مشابهی که توسط ایالت‌ها یا نواحی محلی تأمین مالی می‌شوند، با برخی استثناهای قابل‌توجه، همچنان یک اتفاق تبعیض‌آمیز هستند.

به والدین گفته می‌شود که وقتی اقتصاد بهبود یابد، بودجه موردنیاز برای بازسازی مدارس دولتی تخصیص داده خواهد شد؛ اما معمولاً این ادعا درست نیست.

بسیاری از کودکان هنوز پشت در مانده‌اند، در حالی که خانواده‌های ثروتمند اغلب سالانه ۳۰ یا ۴۰ هزار دلار خرج می‌کنند تا برای فرزندانشان یک بلیت طلایی بخرند که آنها را در مسیر کلاس‌های پیشرفته و تیزهوشان در مدارس ابتدایی قرار می‌دهد. کسانی که از این فرصت دور شده‌اند، تقریباً به ناچار از هر گونه شانس منطقی برای رقابت با فرزندان مرفه در یک زمین بازی مساوی محروم شده‌اند. دیگر چقدر طول می‌کشد تا طرفداران عدالت، در رفتار با کودکان ما بتوانند ابزاری بیابند و نیرویی را برای مقابله با افسانه کمبود منابع جمع‌آوری کنند؟ این افسانه، همان‌طور که در این جامعه ثروتمند گفته می‌شود، یکی از آن دروغ‌های بزرگی است که یک نظم اجتماعی به‌شدت نابرابر به کوچک‌ترین و آسیب‌پذیرترین کودکان خود می‌گوید. نزدیک به ۶۰ سال پیش، زمانی که من در حال نوشتن اولین کتابم در مورد نژاد و آموزش بودم، یکی از دوستان دلسوزم در کمبریج ترجمه شعری از «یوگنی یفتوشنکو» را به من نشان داد. شاعر نوشته بود: «دروغ گفتن به جوان اشتباه است. اثبات درست بودن این دروغ به آنها اشتباه است. جوانان منظور شما را می‌فهمند. جوانان آدم‌اند؛ خطایی را که تشخیص می‌دهید نبخشید، خودش را تکرار خواهد کرد، بیشتر خواهد شد و بعد از ما شاگردان ما بر ما نخواهند بخشید آن چه را که ما بخشیدیم.» این شعر در سال ۱۹۵۲ نوشته شد. ما هنوز هم به کودکان دروغ می‌گوییم. من می‌ترسم دوباره آنها به سراغ ما بیایند و به خاطر این دروغ‌گویی ما را نبخشند.

دیدگاهتان را بنویسید