زود بود. برای نوشتن در این باره زود بود. اما مشیت الهی را باید گردن نهاد و متوجه اهمیت بالای انتخاباتی باشیم که ناخواسته، پیش پای ما قرار گرفته است.
برای انتخابات هشتم تیر ماه، دو دسته اصلی را میتوان از هم تفکیک کرد. دسته اول، منتقدان دولت سیزدهم بوده که متشکل از این دو گروه هستند: نیروهای اصلاح طلب، و جریان حامی دولت یازدهم و دوازدهم موسوم به جریان اعتدال. دسته دوم هم شامل همه گروههای سیاسی میشود که حامی گفتمانی دولت سیزدهم بودند.
اما دسته اول. اصلاح طلبان و اعتدالیون برای حضور در انتخابات آتی، یک مشکل اساسی دارند. پایگاه اجتماعی ایشان حاضر به حضور در انتخابات نیست. از اثبات این واقعیت، کمتر از چهار ماه میگذرد. علاوه بر اینکه به نظر میرسد این حدوداً یک ماه، زمان کافی برای اقناع آن پایگاه اجتماعی برای آشتی با صندوقهای رأی نیست.
شاید اگر چهاردهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری در زمان مقررش، یعنی سال بعد برگزار میشد، این امکان وجود داشت که بشود بخشی از این پایگاه اجتماعی را بسیج کرد. اما این حدوداً یک ماه، زمان کافی برای این منظور نیست.
مشکلات اصلاح طلبان و اعتدالیون برای حضور در انتخابات آتی، فقط به فقدان پایگاه اجتماعی برنمیگردد. قرار گرفتن در انتخابات پیش بینی نشده یک مانع دیگر هم برای ایشان ایجاد کرده و آن، فراهم کردن ساز و برگ و سازمان انتخاباتیست.
شوخی نیست. برای توفیق در انتخابات ریاست جمهوری باید یک همگرایی ملی، شکل دهی شود. این کار به سازمان نیاز دارد. مگر میشود در کمتر از یک ماه، چنین سازمانی ایجاد کرد؟ چه اینکه انتخابات چهار ماه پیش نشان داد این گروه، سازمان قوی و کارآمدی هم ندارد که بتواند بر بقایای آن، سازمان انتخاباتی جدیدی بنا کند.
گزینههای اصلی اصلاحات و اعتدال. علی لاریجانی، مورد اتقاقترین گزینه در آن جمع است. سیاستمداری که او را به محاسبهگر بودن میشناسیم. اما آیا لاریجانیِ محاسبهگر، واقف به فقدان پایگاه اجتماعی و نداشتن سازمان انتخاباتی نیست؟ آیا لاریجانیِ محاسبهگر، هشدار عدم توفیق برادرش در انتخابات مجلس خبرگان، آن هم در ولایت خودشان را درک نمیکند؟ آیا اساساً لاریجانی، مردِ موقعیتهای ضرب الاجلیست؟
تحلیل شخصی بنده این است که لاریجانی پا به این عرصه نمیگذارد و اگر هم وارد این عرصه شد، اتفاقی بهتر از حضور نوبخت در انتخابات مجلس برایش رقم نخواهد کرد.
البته لاریجانی تنها گزینه جریان اصلاحات و اعتدالی نیست. دکتر همتی، دکتر ظریف _ که تایید گرفتنش از شورای نگهبان محل بحث است _ و سورنا ستاری _ که اگر تایید شورای نگهبان را بگیرد، فقط گزینه این جریان نیست و میتواند گزینه خیلی از غیر سیاسیها نیز باشد _ هم در این دسته بندی قابل تعریفند. به نظرم بقیه افرادی که در این جبهه مطرح میشوند، قابل اعتنا نیستند. چون نه اتفاقی رویشان هست و نه جزو رجال دینی سیاسی کشور محسوب میشوند.
علی ایحال، به دلیل فقدان پایگاه اجتماعی، فقدان سازمان انتخاباتی و دشواری تایید صلاحیت گرفتن از شورای نگهبان _ رویه شورای نگهبان در مجلس خبرگان و ریاست جمهوری قطعاً سختگیرانه خواهد بود _ شانس این گروه برای توفیق در انتخابات هشتم تیر بسیار پایین است.
اما دسته دوم، یعنی گروههای سیاسی همسو با گفتمان دولت سیزدهم. این دسته خود به دو گروه تقسیم میشود. دولتیها و غیر دولتیها.
گروههای همسو با گفتمان دولت سیزدهم، بر اساس تجربه انتخابات اسفند سال گذشته، مشکلی در تأمین رأی ندارند. اما سازمان انتخابات چی؟ بله، این مشکل برای این دسته هم قابل شناساییست. اما سابقه انتخاباتهای قبلی ریاست جمهوری نشان داده سازمان دولت، مقدمات لازم سازمان انتخابات را فراهم خواهد کرد. در نتیجه، از این جهت هم چندان وضعیت نامطلوبی ندارند. البته جو ایجاد شده بابت شهادت آیت الله رئیسی هم نقش بسیار مهمی در همبستگی و یا حتی شاید افزایش رأی این دسته خواهد داشت.
در بین دولتیها، مخبر، صولت مرتضوی، ضرغامی و بذرپاش، مطرحترین گزینههای احتمالی انتخابات آتی محسوب میشوند. ضرغامی و بذرپاش دو مشکل اساسی برای حضور در انتخابات دارند. مشکل اول، دشواری دریافت تایید صلاحیت از شورای نگهبان است. و مشکل بعدی هم این است که شخصیت این دو، نسبت به مخبر و مرتضوی، از شخصیت آیت الله رئیسی دورتر است. و این باعث میشود علاقهمندان شهیدِ جمهور، نتوانند روی این دو اجماع کنند.
هرچند مخبر و صولت مرتضوی، هم احتمال تایید صلاحیت بالایی دارند و هم قدرت بهره مندی بیشتری از سازمان دولت برای سازمان انتخابات، اما به نظر نمیرسد گزینههای جذابی برای پایگاه اجتماعی گفتمان دولت باشند. مگر از غیر دولتیهای همسو با گفتمان دولت هیچ گزینهای مطرح نشود که بعید است.
قالیباف، مطرحترین گزینه غیردولتی همسو با گفتمان دولت است که البته حضور وی نیز خالی از مشکل نیست. کاهش نزدیک به هفتاد درصدی رأی او در انتخابات اسفند سال گذشته نسبت به انتخابات سال نود و هشت، بزرگترین هشدار برای اوست که رقابتهای درون گفتمانی هم نسبت به او کم شده است. آیا قالیباف، ریاست مجلس آتی که بسیار محتمل و تقریباً نقد است را به نسیه انتخابات ریاست جمهوری خواهد فروخت؟ بعید میدانم.
فتاح نیز یکی دیگر از چهرههای غیردولتی محتمل برای حضور در انتخابات است. کسی که به نظر نمیرسد مشکلی در تایید گرفتن از شورای نگهبان داشته و میتواند علاوه بر اجماع نخبگانی درون گفتمانی، گزینه نسبتا مطلوبی برای پایگاه اجتماعی گفتمان همسو با دولت سیزدهم باشد. تجربه اجرایی ایشان نیز از نقاط قوت او محسوب میشود.
سعید جلیلی، شبیهترین گزینه به آیت الله رئیسی در بین همه گزینههای مطرح است. لذا از این جهت، قدرت همگرایی بالایی در پایگاه اجتماعی و سبد رأی گفتمان حامی دولت دارد. اما حضور او در انتخابات هم خالی از مشکل نیست.
مشکل دوم را اول میگویم. نخبگان سیاسی حامی گفتمان دولت و دولتی که قرار است سازمان خود را در اختیار سازمان انتخاباتی قرار دهد، تمایل چندانی به دکتر جلیلی ندارد. مگر اینکه اتفاق و اتحاد پشت پردهای رخ دهد.
و اما مشکل اول، خودِ دکتر جلیلی است. بر خلاف نظر خیلیها و بر است شناخت شخصی که از ایشان دارم، سختترین مانع توفیق دکتر جلیلی در انتخابات آتی، راضی کردن او برای حضور در انتخابات است. اما اگر ایشان راضی به حضور شده و اجماع نخبگانی درون گفتمانی بر روی ایشان شکل بگیرد، به نظر میرسد رئیس جمهور بعدی ما اوست.
سید مجتبی نعیمی