فارغ از ارزیابی های بسیار خوشبینانه و بسیار بدبینانه درباره آنچه در 11 اسفند و 21 اردیبهشت عرضه شد، به نظر می رسد از منظر آسیب شناسی باید تمرکز بیشتری بر تحولات سیاسی چند ماهه منتهی به انتخابات داشت. این آسیب شناسی اگر چه ناظر بر توصیف وضع موجود است اما همزمان و البته مهم تر، نگاهی به آینده و بهبود آن هم دارد.
با پایان مرحله دوم انتخابات مجلس، پرونده انتخابات دوازدهمین دوره مجلس شورای اسلامی هم بسته شد مگر آنکه بعد از شروع به کار مجلس اتفاق جدیدی در موضوع بررسی اعتبار نامه ها پیش آید. این دور از انتخابات، ویژگی های منحصر به فردی داشت که توجه به آنها ضروری است. نرخ اختلاف نظر در تحلیل ماهیت این انتخابات، چه بسا با هیچ دوره دیگری قابل مقایسه نباشد. توئیت احمد وحیدی وزیر کشورو متولی برگزاری انتخابات که آن را «حماسه» خوانده است، حکایت از رضایت مجموعه مجریان دارد اگر چه با واکنش های انتقادی زیادی هم روبه رو شده است. از جمله مجید شاکری کارشناس اقتصادی نزدیک به اصول گرایان در شبکه ایکس این انتخابات را « تاسف بار» خوانده و گفته که « اولویت هر ایرانی وطن دوستی باید تلاش برای جلوگیری از تکرار چنین انتخاباتی باشد.»
فارغ از ارزیابی های بسیار خوشبینانه و بسیار بدبینانه درباره آنچه در 11 اسفند و 21 اردیبهشت عرضه شد، به نظر می رسد از منظر آسیب شناسی باید تمرکز بیشتری بر تحولات سیاسی چند ماهه منتهی به انتخابات داشت. این آسیب شناسی اگر چه ناظر بر توصیف وضع موجود است اما همزمان و البته مهم تر، نگاهی به آینده و بهبود آن هم دارد.
عوامل دخیل و مرتبط با انتخابات از شورای نگهبان به عنوان نهاد ناظر گرفته تا دولت و وزارت کشور به عنوان مجری و جریان ها و گروه های سیاسی، رسانه ها و در نهایت مردم، هرکدام مواجهه متفاوتی با این مهم ترین رویداد سیاسی کشور داشتند. رهبر معظم انقلاب 4 اصل «مشارکت قوی و پرشور، رقابت واقعی جناحها و دیدگاههای مختلف، سلامت حقیقی و امنیت کامل» را به عنوان ملزومات انتخابات مطرح کردند. نتیجه کار عوامل مختلف دخیل در انتخابات اما به نظر نمی رسد به طور ملموسی محقق کننده این اصول بوده باشد؛ اگرچه در باب سلامت و امنیت آن، شبهه ای نیست.
سیاست و سیاست ورزی را اگر در رویداد انتخابات خلاصه نکنیم و به جریان کلی رفتارها و مناسبات سیاسی نظر داشته باشیم، چندان بیراه نیست که از ضعف یا حتی افول امر سیاسی در نظام سخن بگوییم. سیاست ورزی در جمهوری اسلامی از دهه اول انقلاب تا همین سال های اخیر از اصول و قواعد شناخته شده ای پیروی می کرد. البته همواره با مصادیقی از کجروی و ابتذال سیاسی مواجه بوده ایم اما جریان عمومی سیاست، در سطح و عمقی متعارف حرکت می کرد. بعد از فروکش کردن تب و تاب های اوایل انقلاب و به طور مشخص دهه 60، با انشعاب مجمع روحانیون مبارز از جامعه روحانیت مبارز پایه های شکل گیری رقابت دو جناح اصیل و با شناسنامه در ایران استوار شد. در این میان میدان داری شخصیت های سیاسی همچون سید محمد موسوی خویینی ها، سید محمد خاتمی، مهدی کروبی، مرحوم محمدرضا مهدوی کنی یا مرحوم حبیب الله عسگر اولادی در دو سر جناح ها تنها محدود به شخصیت کاریزمایی یا شبه کاریزمایی ویا حتی ریش سفیدی آنها نبود بلکه ریشه در تشکیلات سابقه داری داشت که بتدریج کارنامه ای هم از خود به جای گذاشته بودند. پیام تبریک علی اکبر ناطق نوری در صبح فردای انتخابات ریاست جمهوری 76 به سید محمد خاتمی، نامه نگاری های انتقادی و توام با احترام مرحوم حبیب الله عسگر اولادی با محمد رضا خاتمی دبیر کل وقت جبهه مشارکت از همین اصالت های سیاسی همراه با اخلاق سر برآورده بود. آنچه رهبر معظم انقلاب در سال 76 « حماسه » خواندند نتیجه همین نوع سیاست ورزی در جمهوری اسلامی بود که بعدها به لحاظ رقابت و مشارکت در دوره های بعد هم کمابیش تداوم یافت و جابجایی قدرت در یک مسیر متعارف و قابل دفاع انجام می گرفت. البته فضای سیاسی در همین دوره ها هم خالی از حاشیه و ایراد و بعضا بد اخلاقی های سیاسی نبود اما جریان عمومی سیاست و سیاست ورزی در ریل طبیعی خود قرار داشت.
جبهه های انتخاباتی هم اگر شکل می گرفت، کمتر جبهه های خلق الساعه یک شبه و متکی بر افراد نا آشنا و کم سابقه یا بی سابقه بود. جناح بندی ها به طور نسبی از مطالبات طیف های مختلف جامعه نمایندگی می کرد. امضای توافق برجام در یک مجلس با اکثریت اصول گرا و یک دولت متشکل از اعتدالیون و اصلاح طلبان، با وجود انتقادها و مخالفت های زیاد محصول درک درست از واقعیات جامعه و هم افزایی جناحی برای تصمیم گیری های بزرگ در مسیر حل مشکلات بود.
مراد از آنچه در این یادداشت از آن با عنوان “افول سیاست” یاد شده، شاید چیزی نباشد به جز عدول از آن چارچوب ها و اصول متعارف سیاست ورزی. آنچه روند طبیعی پوست اندازی جریان های سیاسی خوانده می شود با آنچه در سه چهار ساله اخیر در صحنه واقعیت دیده می شود، تفاوت های معناداری دارد. مجموعه گروه های اصلاح طلب در نهایت نتوانستند به یک تصمیم واحد انتخاباتی برسند، مجموعه گروه های اصول گرا هم در صحنه نسبتا خالی از رقیب تا توانستند پنجه در رخ یکدیگر کشیدند.
اگر چه احزاب در ایران به دلایل مختلف نقش آفرینی استانداردی نداشته اند، اما هیچ گاه تا این حد حاشیه نشین و منفعل هم نبوده اند. در غیاب میدان داری احزاب، حالا این شخصیت ها و چهره ها هستند که ویترین عرصه سیاسی و انتخاباتی را از آن خود کرده اند؛ با این تفاوت که خیلی از این چهره ها بر خلاف گذشته نه سابقه مشخصی در امرسیاسی دارند و نه کارنامه ای در سیاست ورزی. جبهه بندی ها و ائتلاف های شکل گرفته هم بر همین سیاق معلوم نیست بر اساس کدام اشتراکات یا افتراقات، کدام برنامه ریزی های متفاوت آینده محور و به نمایندگی از کدام طیف های مشخص در آستانه انتخابات شکل گرفته اند. معنای این سخن، نه مخالفت با گردش نخبگان و رویش نیروهای جدید است و نه مقابله با کثرت گرایی سیاسی. سخن در میدانداری افراد و تشکل های بی کارنامه و کمترشناخته شده ای است که نه پایگاه اجتماعی آنها روشن است و نه البته پشتوانه های اقتصادی و مالی شان.
در انتخابات اخیر چند لیست اصلی به رقابت با یکدیگر پرداختند شامل شورای ائتلاف نیروهای انقلاب ( شانا) ، ائتلاف مردمی نیروهای انقلاب اسلامی (امنا)، لیست شورای وحدت، لیست صدای ملت و لیست جبهه صبح ایران.
به جز لیست صدای ملت با سرلیستی علی مطهری که مجموعه ای ازنامزدهای اصلاح طلب و میانه رو را در خود جای داده بود، بقیه لیست ها متعلق به جناح اصول گرا بود. نکته در همین جاست که این 4 لیست اصلی اصول گرا دقیقا بر سر چه چیزی با یکدیگر رقابت کردند؟ هر کدام از آنها کدام طیف از مردم را نمایندگی می کردند؟ کدام برنامه متفاوت را برای چاره جویی درمسیر حل مشکلات ارائه دادند؟ نامزدهای هر کدام از این لیست ها بر اساس چه معیارهای تشکیلاتی انتخاب شده بودند؟
در حقیقت در غیاب رقابت های گفتمانی، رقابت شخصیت های سیاسی با زیر مجموعه هایشان بود بر سر قدرت تا بر سر برنامه. مؤید این ادعا هم برجسته بودن یک چهره سیاسی در اطراف هر کدام از این لیست ها است. لیست صدای مردم با لیدری علی مطهری، لیست شانا با میدان داری غلامعلی حداد عادل و محمد باقر قالیباف، لیست شورای وحدت با برجسته سازی منوچهر متکی، لیست امنا با حضور پررنگ حمید رسایی و لیست صبح ایران هم با لیدری علی اکبر رائفی پور وسعید محمد.
قابل تامل تر اینکه ائتلاف امنا 19 بهمن یعنی دقیقا 22 روز قبل از انتخابات اعلام موجودیت کرد و ائتلاف صبح ایران هم اول اسفند 10 روز قبل از انتخابات اعلام موجودیت کرد. لیست صدای مردم هم به اقتضادی شرایط موجود از فرصت چندانی برای ابتکار عمل برخوردار نبود.
اکنون سوال این است که از چنین ائتلاف هایی می توان انتظار برنامه محوری داشت؟ بماند که بخش زیادترفرصت این ائتلاف ها هم مشغول رایزنی بانامزدها و جنجال های سیاسی علیه یکدیگر شد. شاید یکی از تبعات مترتب بر مجلسی برآمده با این سازوکارهای سیاسی، فقدان یا ضعف انسجام تشکیلاتی، غالب شدن مطالبات محلی بر ملی، و تقویت احتمال موثر افتادن فشارهای داخلی و بیرونی مجلس بر نمایندگان باشد.
آسیب مترتب دیگر بر ائتلاف های خلق الساعه و کم سابقه و معطوف بر نقش آفرینی چهره ها به جای احزاب، نبود مکانیسم های نظارتی بر آنها است. چنانکه در روزهای اخیر گزارش هایی از صورت های مالی مشکوک و بحث برانگیز یکی از همین ائتلاف ها مورد توجه قرار گرفته است. جریان موسوم به “جبهه صبح ایران” که با میدان داری علی اکبر رائفی پور در رقابت های انتخابات اخیر شرکت کرد با افشاگری های جلیل محبی درباره تراز مالی موسسه مصاف که منتسب به رائفی پوراست مواجه شد. در این افشاگری، “مصاف” که گویا نهادی خصوصی با کارکردهای دینی و فرهنگی است به پولشویی در حد 100 میلیارد تومان متهم شده است. رسیدگی به صحت و سقم این اتهامات وظیفه نهاد قضاست اما اصل داستان، میدان داری نهادهایی در انتخابات است که بدون پیشینه روشن در میدان رقابت ها نقش آفرینی می کنند.
ناظر بر همین وضعیت است که یک روزنامه اصول گرا در گزارشی با اشاره به افشاگری های مخرب معطوف به کسب قدرت از ورود به دوره « ابتذال امر سیاسی» خبر داده و هشدار داده که پایان انتخابات به معنای نقطه پایان این وضعیت نیست:« این تازه بهار افشاگریهاست و سالی که نکوست از بهارش پیداست. این افشاگریها خود را در رقابت بر سر ریاستمجلس و ریاست کمیسیونها نشان خواهد داد و پس از آن به سایر ارکان نظام نیز سرایت خواهد کرد….هدف طراحان این افشاگریها خارج کردن رقابتهای انتخاباتی از جنبه ایجابی به سلبی است تا انتخابات حول “چه کسی کمتر دزدیده؟” شکل بگیرد. این البته غیرقابلپیشبینی نبود، وقتی یک بلاگر تبدیل به لیدر سیاسی میشود، نباید انتظاری بیش از آنچه اتفاقافتاده از رقابتها داشت.»
با چنین وضعیتی از سیاست ورزی نمی توان و نباید هم انتظار همراهی تام و تمام از سوی مردم را داشت. امیر محبیان که از قضا او نیز این سال های اخیر جزو غایبان عرصه سیاست شده، سال های قبل تر و پیش از این که وضعیت به این نقطه برسد در گفت و گویی هشدار داده بود: « مردم بالغ شده اند. مثل پدر ومادری که بچه شان بزرگ شده اما هنوز نمی خواهند باور کنند این بچه بزرگ شده. می خواهند برایش تصمیم بگیرند. چیزی به عنوان اختیار برای او قائل نیستند. برای همین دو حالت وجود دارد، این بچه یا عاصی می شود یا تمکین می کند، یک بچه نابالغی می شود. یعنی کودکی با ریش و سبیل. این هیچ ارزشمند نیست.»