براون دو دیوار را که از بزرگترین، پرهزینهترین و بدنامترین دیوارکشیها در جهان هستند، بهعنوان نمونه بارزی از دیوارها در جهان امروز نام میبرد؛ 1- دیوار بین آمریکا و مکزیک و 2- دیوار حائل رژیمصهیونیستی که این دیوار حائل از خط اخضر سال 1967 شروع میشود.
وندی براون در خوانشی انتقادی از دیوارکشیها در جهان نوین امروز که بیشتر صاحبنظران معتقدند بهواسطه جهانی شدن مرزها کمرنگ شده و مفهوم خود را از دست داده است، نمونههایی از دیوارسازی در جهان را که اکنون در جریان است با پیوند دادن آنها به دیوارهای پیشین و نیز ذکر کارکرد آنها در هر دو سوی مرز مورد بررسی و تحلیل قرار میدهد و معتقد است این دیوارها بهنوعی تداوم امکان زیست برای حاکمیتهایی را فراهم میآورد که در جهان نو بر خرابههای استعمار پیشین، صورت جدیدی از استعمار را درپیش گرفتهاند. او با پرداختن به آرای اشمیت مبنیبر جنبههای الهیاتی پروژههای دیوارکشی متاخر که خبر از افول حاکمیت ملت- دولت میدهد، به تعریف حاکمیت و شرط برقراری آن از سوی اندیشمندانی مانند لاک میپردازد و سپس به تبیین جلوههای الهیاتی حاکمیت در رابطه با ملت- دولت و تحلیل چرایی پررنگ شدن جنبههای الهیاتی حاکمیت در دوران مدرن پس از وستفالیا میپردازد و با ذکر این نکته که دیوارکشی نشانه بحران بالقوه سیاسی- الهیاتی است که از اتباع به دولت کشیده شده است. او مینویسد دیوارها هرگز بهطور کامل از نقشه ژئوپلیتیک محو نمیشوند و پروژههای دیوارکشی قبل یا بعد از جنگهای بزرگ، همچنان کتیبههای بزرگ تاریخ هستند. براون دو دیوار را که از بزرگترین، پرهزینهترین و بدنامترین دیوارکشیها در جهان هستند، بهعنوان نمونه بارزی از دیوارها در جهان امروز نام میبرد؛ 1- دیوار بین آمریکا و مکزیک و 2- دیوار حائل رژیمصهیونیستی که این دیوار حائل از خط اخضر سال 1967 شروع میشود و شهرکهایی را دربرمیگیرد که در عمق نواحی داخلی کرانه باختری پیشرفتهاند و ضمن حرکت خود، مجموعهای از موانع عمقی و بههمراه آن مناطق امنیتی بهاصطلاح استریل بهوجود میآورد که همچنان در دل زمینهای فلسطینی پیشروی میکنند. براون مینویسد: «فراتر از یک دیوار مرزی یا حصار امنیتی صرف، این دیوار نوین فناوری جداسازی و سلطه در بافت پیچیده اشغال و استعمارگری شهرنشینان است. دیوار حائل پیچوتاب میخورد، دور میزند، بارها خود را درگیر میکند، گرداگرد شهرکهای واقع در نوک تپه را میبندد. ضمن آنکه نوارهای ارتباطی باریکی بین کانونهای حیات یهودیان اسرائیل و در کرانه باختری ایجاد میکند.»
چند نکته کلیدی کتاب وندی براون درخصوص استعمار آمریکا، اسرائیل و الزامهای پیش روی افول حاکمیتهایی به چشم میخورد که در اعمال و کنترل فضای سرزمینی خود با مشکل مواجه هستند، آن هم در جهان درهمپیوسته امروزی که قرار بود از گذر جهانی شدن نولیبرال هم مرز کمرنگ شود و هم پلورالیسم فرهنگی آمریکایی بهعنوان نمونهای موفق از هضم و ادغام هویتهای متکثر قومی، نژادی، دینی، اجتماعی و تساهل و تسامح در نظامی دوحزبی سرمشق سایر کشورها باشد. در دستور کار قرار گرفتن دیوار در مرز آمریکا با کانادا پس از پایان یافتن دیوار مرزی با مکزیک، برای مسدود کردن راه جزایر ورودی مهاجران احتمالی خواهد بود. براون معتقد است علیرغم شعارهای جهان وطنگرایانه و نولیبرالها و بشردوستان چپ که جهان بیمرز را در سر میپرورانند، اما همه دولت- ملتها اشتیاق عجیبی به دیوارکشی دارند و این همان فرم عام سیاسی با نام دموکراسی است که در سراسر جهان چیره شده است.
اشغالگری
اولین مساله درخصوص اسرائیل ماهیت اشغالگر بودن آن است. براون مینویسد: «هیچ جای دنیا نمیتوان دیواری با این ترکیب و همین میزان شدت اثر یافت. اگرچه مخمصه اسرائیل تا حدودی نتیجه این واقعیت است که اسرائیل بهصورت یک استعمار مستقر، دقیقا زمانی تاسیس شد که بساط استعمارگری در جهان برچیده و محکوم میشد.» نظر براون با استناد به گفته ادوارد سعید مبنیبر شکلگیری جغرافیای تخیلی برای مرزکشی در ذهن افراد، پیش از عینیت بخشیدن به مفهوم دیوار در عالم واقع و روی زمین است. او دیوارها را در بیشتر مواقع پاسخی میداند به جمعیتی که بهصورت فزاینده از دست دولت ناراحتتر، مضطربتر و خشمگینتر میشوند، دولتی که قدرتش با افول حاکمیت و نولیبرالیسم کمرنگ شده است، درحالیکه سعی دارد دیوار را بهعنوان نمایش و نمود ظاهری سلطه بسازد. براون با توجه به چهارچوبهای معنایی که دیوارها درون آن عمل میکنند، درک چگونگی عملکرد دیوارها را در ارتباط با بافتهایی میداند که دیوارهای جدید در بستر آنها ساخته شدهاند و وی این بافت گسترده را همان زمینه تاریخی مشخص یعنی افول حاکمیت دولت میداند. وقتی حاکمیت دچار افول میشود، در این روند فرسایش رنگ الهیاتی بهخود میگیرد و در بلندمدت این الهیاتی شدن مایه تباهی آن خواهد شد. امروزه در دنیای جدید با حاکمیت سیاسی الهیاتی روبهرو هستیم که گامهایش روزبهروز سستتر میشود و از سوی دیگر با سرمایه در مقام قدرت جهانی؛ این وضعیت پارادوکس و وارونگی عجیبی ایجاد میکند.
بحران هویت
براون با ذکر این نکته که دیوارها در قرن بیستویکم کارکرد دفاعی را در برابر تجاوزهای بینالمللی دولتهای قدرتمند دیگر ندارند، میگوید کنترل مردم و کالاها مورد نیاز است که اغلب مبتنیبر نیاز به نیروی کار مهاجر، اسلحه، قاچاق، مواد مخدر و… است، بنابراین در کنار خطر اعمال خشونت علیه ملت، احتمال خطر تضعیف هویت ملی بهواسطه حضور نژادها یا قومهای دگرگون شده هم وجود دارد. دیوار حائل برای یکطرف دال بر حفاظت و امنیت است و برای طرف دیگر دال بر تجاوز، خشونت و سلطه؛ برخی یهودیها از بودن دیوار حائل احساس امنیت میکنند و برای دیگران مایه شرمندگی و نشانی از خشونت اشغال است. درواقع هویت یکطرف دیوار با مفهوم اشغال چنان گره خورده که ناچار دیوار وسیلهای برای اجرای خودسرانه قانون و مبادرت به اعمال تبهکارانه در قبال هویت ساکنان آن سوی دیوار است. هم شهرکنشینان اسرائیلی و هم شهروندان آمریکایی از قبل مرزکشی خودسرانه اقدام به گشتزنی حتی توقیف و بازداشت بهاصطلاح خودشان «غیرقانونیها» میزنند و هم برای خلق شواهد موجود اقدام به زمین، جان و مال آنها دستدرازی میکنند. همچنین در آمریکا، شعار «مردم متحد» در مساله گروههای مهاجران و ادغام آنها در جامعه آمریکا بهویژه مهاجران هیسپان لاتینتبار خود را نشان میدهد. تبعیض، قوانین جدید ناظر به مهاجرت غیرقانونی و کنترل تحرکات جامعه مهاجران قانونی در آمریکا به همبستگی عمومی این مهاجران مثلا ادغامشده در جامعه آمریکایی و زیست مسالمتآمیز آنها با سایر شهروندان آمریکایی ارائه تبلیغات منفی تصویری از چهره مهاجران آسیب وارد کرده است. بسیاری از لاتینتبارهایی که گفته میشود برخی از آنان کارآفرینانی بزرگ هستند، مالیات میپردازند و برای آمریکاییها کار میکنند و به آنجا تعلق دارند. پس از سرکوب مرز تگزاس، تغییر جهت مهاجران بهسمت ایالتهای غربی پیشبینی میشود.
زوال حاکمیت
خلاف آنچه درخصوص دیوار و مرزکشیهایی چنین بزرگ و گسترده اندیشیده میشود و به قدرت نسبت داده میشود، باید گفت مرزکشی هنگامی صورت میگیرد که حاکمیت درحال تحلیل رفتن است. این تحلیل، در سخنان اخیر ترامپ درخصوص مهاجرت و بازگرداندن حاکمیت بهخوبی دیده میشود. تحلیل براون از دیوار در دنیای معاصر، مصداقش را در آمریکا و رویدادهای اعتراضی اخیر مییابد که نهتنها به ماهیت استعماری این کشور در بنیانگذاری باز میگردد، بلکه به عدم توانایی در کنترل مرز و شکست سیاستهای فدرال در امنیت مرزهای این کشور هم مربوط میشود که در همین راستا چارلز مککال، رئیس مجلس نمایندگان آمریکا با تاکید بر مشکل امنیت عمومی در اوکلاهاما، بهجای دیوار فیزیکی از دیوارهای قانونی در بحث برخورد با مهاجران و مسائل مرزی یاد کرد که نمود آن در تصویب لایحه 4156 مجلس آمریکا درخصوص اوکلاهاما بود تا این ایالت را با برخی ایالتهای دیگر مانند تگزاس، فلوریدا و آیووا در سیاستهای امنیتی مرزی همسو کند. افزایش مهاجرت غیرقانونی باعث افزایش جرائم قاچاق مواد مخدر و انسان به این ایالت میشود. دادههای ایالتی نشان میدهد در سال گذشته افراد تقریبا 10 برابر بیشتر در اثر مصرف بیش از حد «فنتانیل» جان خود را از دست دادند و این از مشکلات عمده قانونگذاران ایالتی در نقاط مرزی است. زمان دولت ترامپ، دستگیری مهاجران در مرز ایالاتمتحده و مکزیک افزایش زیادی داشت اما هنگامی که بایدن در سال 2021 روی کار آمد، شروع به لغو برخی سیاستهای ترامپ کرد. ایالت تگزاس هم شکایتهای مختلفی را برای هجمه به سیاستهای مهاجرتی دولت بایدن تنظیم کرده است. ویل وایسرت و جیل کالوین در مطلبی با عنوان «چرا پیام ترامپ درباره مهاجرت، فراتر از پایگاهش انعکاس مییابد؟» با اشاره به ویدیوئی که از سوی ترامپ به اشتراک گذاشته شده بود، نوشتند: «ویدئوی به اشتراک گذاشتهشده توسط رئیسجمهور سابق دونالد ترامپ، موسیقی فیلم ترسناک و تصاویری از مهاجرانی است که ظاهرا از کشورهایی مانند کامرون، افغانستان و چین وارد ایالاتمتحده میشوند؛ عکسهایی از مردانی با خالکوبی و فیلمهایی از جنایات خشونتآمیز و افرادی که پرچمهای آمریکا را تکان میدهند و خود را با آن میپیچند، نشان داده میشود. ترامپ در ویدئوی منتشرشده در شبکه اجتماعی خود میگوید آنها هزاران نفر میآیند. ما مرزهای خود را ایمن خواهیم کرد و حاکمیت را احیا خواهیم کرد.» ترامپ در سخنرانیها و پستهای آنلاین خود، درحالیکه برای سومینبار بهدنبال کاخ سفید است، لفاظیهای ضدمهاجران را تشدید و مهاجران را بهعنوان جنایتکاران خطرناکی که خون آمریکا را مسموم میکنند، معرفی کرده است. پیامهای او با ضربه زدن به عمیقترین خطوط گسل نژاد و هویت ملی کشور، اغلب بر دروغهایی در مورد مهاجرت متکی است.» نویسندگان، به طرفداران یکدهه پیش ترامپ و طرح و طنیناندازی شعار «دیوار بساز» اشاره میکنند. مهاجرت قطعا یکی از موضوعات اصلی در انتخابات نوامبر آمریکا خواهد بود و هر دوطرف در ششماه آینده تلاش میکنند دیگری را در سیاستهای مربوط به امنیت مرز خطا جلوه دهند. کمپین انتخاب مجدد رئیسجمهور، اخیرا یک برنامه تبلیغاتی 30 میلیون دلاری را با نیت هدف قرار دادن مخاطبان لاتینتبار در ایالتهای کلیدی آغاز کرده که یک آگهی دیجیتالی به زبانهای انگلیسی و اسپانیایی دارد و توصیف پیشین ترامپ از مهاجران مکزیکی با عنوان «جنایتکاران» و «متجاوزان» را برجسته میکند. کاخ سفید همچنین مجموعهای از اقدامات اجرایی را درنظر دارد که میتواند بهشدت محدودیتهای مهاجرتی را تشدید کند و عملا کنگره را پس از شکست در تصویب توافق دو حزبی که بایدن تایید کرد، در حاشیه آن قرار دهد.» کوین مونوز، سخنگوی ستاد انتخاباتی بایدن با کلاهبردار خواندن ترامپ گفت: «ما مطمئن خواهیم شد که رایدهندگان این موضوع را در نوامبر امسال میدانند.» ترامپ، دستگیریهای اخیر برای گذرگاههای مرزی جنوب غربی را «تهاجم» میداند که توسط دموکراتها برای تغییر ساختار آمریکا تنظیم شده است. ترامپ بایدن را متهم میکند که عمدا به جنایتکاران و تروریستهای بالقوه اجازه میدهد بدونکنترل وارد کشور شوند و تا آنجا پیشمیرود که ادعا میکند رئیسجمهور در «توطئه برای سرنگونی ایالات متحده آمریکا» شرکت دارد. ترامپ همچنین مهاجرانی را که بسیاری از آنها زنان و کودکانی گریخته از فقر و خشونت هستند را «مسمومکننده خون» آمریکا با مواد مخدر و بیماری میداند و ادعا میکند که برخی «مردم نیستند.» کسانی که به مطالعه افراطگرایی میپردازند بارها درخصوص زبان بهکارگرفتهشده غیرانسانی درخصوص مهاجران هشدار دادهاند. همچنین آخرین آمار FBI نشان میدهد جرایم خشونتآمیز کلی در ایالات متحده در سال گذشته، مجددا کاهش یافته است و پس از یک دوره فراگیر شدن، به روند نزولی خود ادامه میدهد. نتیجه مطالعات نشان داده است افرادی که بهطور غیرقانونی در آمریکا زندگی میکنند، بسیار کمتر از آمریکاییهای بومی متولدشده به دلیل جرایم خشونتآمیز، مواد مخدر و دارایی دستگیر میشوند. برخی از مسئولان سابق آمریکا معتقدند اینگونه لفاظیهای بیگانههراسی افراطی ناشی از عدم مواجهه با حقایق و واقعیات روی زمین است.»
مهاجرت و جامعه مهاجران، تنها یک پایگاه و مرجع برای اعتراضهای اجتماعی و شورش در جامعه آمریکاست که بهعنوان منبع صدور اعتراض رویدادهای مهمی مثل انتخابات ریاستجمهوری آمریکا را متاثر میکند تا جایی که بسیاری از ژورنالیستها مهاجرت را کانون و محور برای بسیاری میدانند. آنچه به نظر میرسد صحت گفته و پیشبینیهای کریستین اف. روفو را درخصوص شورش و اعتراض در آستانه انتخابات پیش روی آمریکا تایید میکند، رویکرد متفاوت ترامپ و بایدن درخصوص مساله مهاجرت و مهاجران است. کریستوفر فرگوسن روفو، عضو ارشد موسسه منهتن، نویسنده کتاب «انقلابهای فرهنگی آمریکا» در یک خوانش انتقادی به رویکرد چپ و راست و رقابت این دو بر سر کسب قدرت و ارتباط آن با شورش در جامعه آمریکا در آستانه انتخاب پرداخته است. وی که این روزها شاهد اعتراضهای گوناگون در حمایت از فلسطین، مخالفت با سیاستها و قوانین مهاجرتی از سوی جامعه مهاجران در آمریکا و… است، با یادآوری انتخابات 2020 و شورشهای صورتگرفته تجربهشده حول آن، سوالی اساسی را مطرح میکند. شورش چگونه به وجود میآید و چگونه باید مدیریت شود؟
متن پیش رو ترجمه یادداشت روفو است با عنوان «آیا در سال 2024 دوباره فصل طغیانی خواهد بود؟» که در سیتی ژورنال منتشر شد.
«بنا بر اقرار برخی از مفسران آمریکایی، شورش ناشی از مرگ جورج فلوید(2020) در آمریکا تنها یک بینظمی و ناهنجاری نبود، بلکه تاکتیکی بود که جناح چپ میتوانست به هر دلیلی از آن استفاده کند و گفته میشود اینگونه اعتراضها خواه تصادفی یا طراحیشده، تمرینی برای خشونت پیشبینی شده در انتخابات آینده بود تا رهبران محافظهکار برای چشماندازهای احتمالی آماده باشند و برای جلوگیری از تکرار شورشهای 2020 در سال 2024، دلایل شورش را پیدا کرده و ببینند چگونه میتوان مانع آن شد و آن را درک و مدیریت کرد.
اما چه چیزی میتواند در جامعه آمریکا جناح چپ را تحریک کند و منجر به شورش شود؟ بعد از قتل یک سیاهپوست از سوی پلیس، یک درگیری بینالمللی و یک بحران اقتصادی، قطعا نامزد جمهوریخواهان یعنی دونالد ترامپ تهدید دیگر در راه است. با توجه به رویارویی ترامپ با چندین کیفرخواست قضایی، هر اتفاقی که برای او بیفتد اعم از محکومیت یا زندانی شدن، بروز خشونت احتمالی از سوی هر دو طرف و شکاف ایدئولوژیک در جامعه آمریکا را در پی خواهد داشت. پیشروهای جناح چپ آماده هستند و فعالان آن، مجموعهای از نهادها را برای حمایت از تظاهرات عمومی ایجاد کردهاند. سازمانهای غیردولتی معترض، نهادهای رسانهای، مراکز تحقیقاتی، شبکههای بلوک سیاه و صندوقهای ضمانت، همگی برای بسیج جنبشهای تودهای تنظیم شدهاند. چپ، با دقت جناحهای قانونی و غیرقانونی خود را مدیریت میکند.
آمادهسازی فرمانداران نیز باید آغاز شود و به مجریان قانون ایالتی دستور دهند تا گروههای ویژه بینسازمانی را برای نظارت، نفوذ، و مختل کردن شبکههای خشونتآمیز فعال چپ تا حدی که قانون مجاز بداند، ایجاد کند و اگر آنها فعالیت غیرقانونی را کشف کردند، باید متخلفان را دستگیر و تحت پیگرد قانونی قرار دهند. مجریان قانون در مواجهه با این گروههای نسبتا کوچک و وابسته به گروههای رهبری خاص که تمایل و تلاش چندانی برای پنهان کردن اهداف خود مانند سرنگونی نهادهای اساسی آمریکا و تمایل به اعمال خشونت سیاسی نشان نمیدهند قرار دارند. بنابراین، مجریان قانون باید مختل کردن گرهها و شبکهها را دنبال کنند؛ زیرا امر نامرئی پیشگیری بسیار از یک دعوای فراگیر در جریان یک شورش احتمالی بهتر است.
جمهوریخواهان نیز باید انگیزهها را تغییر دهند. فرمانداران باید قوانینی را برای افزایش مجازات برای شورش تصویب کنند و واحدهای گارد ملی را در تاکتیکهای ضدشورش آموزش دهند. پس از مرگ فلوید، فرماندار فلوریدا، ران دسانتیس، کارآمدی این رویکرد را نشان داد. با این حال، آمادهسازی فقط میتواند تا آن اندازه پیش برود. اما، اگر شورشها در شهرهای آمریکا رخ دهد، رهبران سیاسی محافظهکار برای سرکوب آنها چه کاری میتوانند انجام دهند؟ دو رویکرد اساسی ممکن است؛ «جنگ زمینی» و «جنگ هوایی». گزینه اول در سرمقاله ننگین سناتور تام کاتن در نیویورک تایمز که در تابستان فلوید منتشر شد، خلاصه میشود: «سربازها را بفرستید!» مزیت اول این رویکرد واضح است: واحدهای گارد ملی میتوانند شورشها را سرکوب کنند، از جان و مال محافظت کنند و نظم عمومی را بازگردانند. اما این، خطری هم دارد؛ چپ که بر تاکتیک طعمهگذاری مجریان قانون برای به واکنش درآوردن مسلط شده است، هر واکنشی را انگ هر پاسخی «اقتدارگرایانه» میزند و از رسانه ملی برای تغییر افکار عمومی استفاده میکند. گزینه دوم، «جنگ هوایی» یعنی از طریق امواج رادیویی است. رهبران سیاسی هم بر حسب انتخاب و هم به ضرورت، میتوانند سیاست مهار را اعمال کنند، و آشفتگی در محلههای خاص را به عهده مقامات محلی بگذارند و همزمان نبردی را برای افکار عمومی در رسانهها به راه اندازند و چپ سیاسی را به خاطر خشونت و تخریب مقصر بدانند. این، تا حدودی سیاست رئیسجمهور ترامپ در تابستان 2020 بود. با این حال، رویکرد ترامپ در متهم کردن آنتیفا، حزب دموکرات و… و حرف از نظم و قانون نتیجه نداد.»
روفو وضعیت نابسامان شهرهای آمریکا قبل از انتخابات 2020 را یادآور میشود: «شهرهای بزرگ در صورت پیروزی ترامپ، در حالت آمادهباش برای شورش بودند. هنگامی که من از واشنگتن دیسی، یک هفته قبل از روز انتخابات بازدید کردم، کل بلوکهای شهر مسدود شده بودند. فروشگاههای لوکس ویترینهای خود را بسته بودند. ستیزهجویان وابسته به BLM و آنتیفا وعده خشونت -در صورت عدم تغییر قدرت از سوی رایدهندگان- داده بودند. چپها فشار میآوردند و به نظر من رایدهندگان تا حدی برای پایان دادن به هرج و مرج از بایدن حمایت کردند. به عبارت دیگر، برای چپ، رگبار کار کرد. تهدید به تداوم خشونت، سود انتخاباتی را به همراه داشته و به تحریککنندگان چپ انگیزه قوی برای تکرار عملکرد در سال 2024 را میدهد.»
روفو در ادامه میپرسد: «چگونه ممکن است سیاست یک فصل شورش در سال آینده بروز یابد؟ بینظمی مدنی اغلب به نفع رقیب در انتخابات ریاستجمهوری اخیر بوده است. ریچارد نیکسون در سال 1968 پس از شورشهای بزرگ به ریاستجمهوری رسید، همانطور که جو بایدن در سال 2020 پس از ناآرامیهای مشابه به ریاستجمهوری رسید. بیل کلینتون نیز در سال 1992 بهعنوان یک رقیب پیروز شد، در سالی که شاهد شورشهای لسآنجلس بودیم.» وی ادامه میدهد که رایدهندگان در برابر بینظمی واکنش نشان میدهند. اگر دیدار مجدد ترامپ و بایدن در سال 2024 اتفاق بیفتد و خشونت آغاز شود، رایدهندگان ممکن است بایدن را مقصر بدانند، همانطور که ترامپ را در سال 2020 سرزنش کردند. سپس با توجه به شهرت قطبی ترامپ و ماهیت تحریفگر پوشش رسانههای اصلی، میتوان تصور کرد رایدهندگان بتوانند ظهور مجدد بینظمی عمومی را با ترامپ مرتبط کنند. با این وجود، به هر حال سیاست پیش میرود؛ رهبران محافظهکار باید برای ناآرامیهای احتمالی آماده شوند.
اما روفو توصیههایی برای مواجهه با ناآرامیها دارد که مهمترین قسمت نوشته اوست: «اول، آنها باید برنامههای گستردهای برای بازدارندگی ملی و محلی، کنترل شورش، و پیگرد قانونی هر کسی که مسئول خشونت شناخته میشود، داشته باشند. دوم، آنها باید یک استراتژی برای «جنگ هوایی» را الگو کنند؛ از قبل یک استراتژی لفظی متقاعدکننده ایجاد کنند، چهارچوب تفسیری را برای هر شورش در آینده ایجاد کنند، و یک دستگاه واکنش سریع برای مخالفت با پیام مخالفان بسازند. آنها ممکن است برنامهریزان استراتژیک را برای بازی کردن سناریوها و پاسخهای بالقوه استخدام کنند؛ با نگاه به شکست منطق گروگانگیری که چپ در سال 2020 با موفقیت اجرا کرد: «مرد ما را انتخاب کنید، و درد متوقف میشود.» موفقیت هر جامعهای با نظم آغاز میشود. این حقیقت، اغلب تا زمانی که نظم مختل نشود فراموش میشود. دولتمرد عاقل برای آن اتفاق برنامهریزی کرده است؛ هم برای اقبال خود و هم برای خیر عمومی جامعهاش. زمان آمادهسازی اکنون است.»
این یادداشت روفو دقیقا موید همان پرسش کلیدی براون است دال بر «وضعیت دوگانه زوال حاکمیت دولت و ادعای قدرت و حاکمیت در ایجاد نظم و بینظمی جهانی». او معتقد است بسیاری از قدرتهایی که طی فرآیند جهانیسازی و استعمار اواخر دوران مدرن لجام گسیختهاند، با سیاست و قانون مهارشدنی نیستند و به این دلیل در مواجهه با حکمرانیناپذیری باید به نظارت پلیس و محاصره نظامی متوسل شوند. بنابراین، تمایز میان مجرمان داخلی و دشمنان خارجی، تمایز میان داخل و خارج کشور است که روزبهروز کمرنگتر میشود و این وضعیت در ایالات متحده فزاینده بوده تا جایی که به جای اخراج مهاجران و بازگرداندن آنها به وطنشان، جرمانگاری برای بیاوراقان و به زندان انداختن آنهاست؛ پس تمایز میان تبعه و میهنی ضدخودش به نظر میرسد.
سهیلا عباسپور